شنبه ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳ |۱۰ شوال ۱۴۴۵ | Apr 20, 2024
بصیرت آفرینی امام سجاد علیه السلام

حوزه/ دوران امامت امام سجاد علیه السلام یکی از تاریک ترین ادوار تاریخ اسلام بود؛ به طوری که محققان و تاریخ پژوهان مسلمان از عصر امامت آن حضرت علیه السلام با نام «دوره سقوط فرهنگ اسلام» یاد می کنند.

به گزارش خبرگزاری «حوزه»، در آن زمان که حاکمان اموی، دنیاپرستی را در مقابل خداپرستی تبلیغ می کردند، سیدالساجدین علیه السلام با سیر در وادی عبادت، اصل خدامحوری را به مردم می آموخت و شکوه زیبایی پرستش خدای یکتا را نمایان می کرد. آن حضرت عبادت را بزرگ ترین حق خدا بر گردن بندگان می دانست.

آغازین سخن

چهارمین ستاره فروزان آسمان امامت و  ولایت و ششمین گوهر عرش عصمت و طهارت امام زین العابدین علیه السلام است که بنا به قول مشهور در پنجم شعبان سال ۳۸ هجری در مدینه متولد شد.[1]

دو سال پس از تولد ایشان، جدش حضرت علی علیه السلام در محراب عبادت به شهادت رسید و پس از آن به مدت ۱۰ سال شاهد حوادث دوران امامت عموی خویش حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام بود. از سال ۵۰ هجری به مدت ۱۱ سال در دوران پرفراز و نشیب امامت پدرش حضرت حسین بن علی علیه السلام که با قدرت طلبی معاویه و پسرش یزید مقارن بود، در کنار پدر قرار داشت و در محرم الحرام سال ۶۱ هجری پس از قیام و شهادت پدر بزرگوارش امامت و زعامت جامعة اسلامی را عهده دار شد.[2]

دوران امامت امام سجاد علیه السلام یکی از تاریک ترین ادوار تاریخ اسلام بود؛ به طوری که محققان و تاریخ پژوهان مسلمان از عصر امامت آن حضرت علیه السلام با نام «دورة سقوط فرهنگ اسلام» یاد می کنند.[3] این دوران که ۳۴ سال به طول انجامید، مصادف بود با حکومت هفت تن از حاکمان اموی سرانجام آن امام همام در محرم الحرام سال ۹۴ هجری و به قولی ۹۵ هجری در مدینة منوره رحلت نمود[4] و پیکر مطهرش در قبرستان بقیع در کنار قبر عمویش امام حسن علیه السلام به خاک سپرده شد.

امام علی بن الحسین علیه السلام که در دوران امامت خویش در محدودیت شدیدی به سر می برد و حاکمان مستبد اموی سایة شوم خود را بر شهرهای اسلامی گسترده بودند، توانست با اتخاذ بهترین روش ها، آگاهانه از فرهنگ حماسة عاشورا و دستاوردهای ارزشمند آن به صورت شایسته ای پاسداری کند و راه حماسه آفرینان کربلا را تداوم بخشد. همچنین در طول آن سال های پرفتنه که مردم از نعمت بصیرت محروم بودند، موفق شد ابرهای سیاه جهل را از آسمان اندیشه ها کنار بزند و خورشید حقیقت را بر سرزمین اسلام بتاباند و رهروان راه امامت به قلة رفیع هدایت برساند.

بیداری جامعه اسلامی

معاویه در طول چهل سال سلطنت تا آنجا که توانست علیه اهل بیت پیامبر اکرمصلی الله علیه و آله تبلیغات منفی کرد، اما امام حسین علیه السلام با قیامش در عاشورای سال ۶۱ هجری تمام آنچه را که او در طول حکومتش به چنگ آورده بود، باطل کرد. امام سجاد علیه السلام نیز در مرکز خلافت اموی، بنی امیه را رسوا و مردم فریب خورده و گمراه شام و سایر بلاد را آگاه و بیدار کرد و عظمت و منزلت رسول خداصلی الله علیه و آله را نمایان ساخت.

بدون تردید روشنگری های حضرت زین العابدین علیه السلام بعد از ماجرای غم بار کربلا در تداوم آن نهضت عظیم اسلامی نقش به سزایی داشت. «سیدالساجدین،» در شهر کوفه پس از معرفی خود و افشای جنایات امویان فرمود: «ای مردم! آیا شما برای پدرم نامه ننوشتید و آنگاه بی وفایی نکردید؟! آیا با او عهد و پیمان نبستید و سپس با او پیکار نکردید و او را به شهادت نرساندید؟ چگونه به سیمای رسول خداصلی الله علیه و آله نظاره خواهید کرد آنگاه که بگوید فرزندان مرا کشتید و احترامم را از میان بردید، پس از امت من نیستید...»[5].

زنده نگهداشتن حماسه عاشورا

شهادت سالار شهیدان علیه السلام و یاران باوفایش مشروعیت حاکمان بنی امیه و بنی عباس را زیر سئوال برد. امام علی بن الحسین علیه السلام با گریه بر شهیدان نینوا و زنده نگهداشتن یاد و خاطرة جانبازی های آنان، اهداف شهیدان کربلا را دنبال می کرد و در اذهان عموم مردم، مظلومیت شهدای کربلا را ترسیم می نمود. ایشان طی ۳۴ سال امامت با این روش آگاهانه، بر بصیرت مردم افزود و این شیوه را تا جایی ادامه داد که یکی از «بکائین پنج گانة تاریخ» نامیده شد.[6]

ایشان همواره مصائب جانگداز کربلا را بازگو می کرد و می فرمود: «مرا ملامت نکنید. یعقوب پس از آنکه یک فرزند خود را از دست داد آنقدر گریست تا از غصه چشم هایش سفید شد؛ در حالی که یقین به مرگ فرزند خود نداشت. ولی من به چشم خود در نصف روز دیدم که چهارده نفر از اهلبیت مرا سر بریدند.»[7]

و نیز می فرمود: «هر مؤمنی که آگاهانه بر شهادت حسین علیه السلام بگرید، خداوند در بهشت برای او غرفه هایی را آماده می سازد و تا ابد در آن اقامت خواهد گزید.»[8]

احیای سنت پیامبرصلی الله علیه و آله

اسلام منادی عدالت و برابری دینی است و همة انسان ها نزد پروردگار از مقام یکسان برخوردار هستند و گرامی ترین انسان ها نزد خداوند پرهیزگارترین آنها هستند.[9] خلیفة دوم چون به خلافت رسید، عرب را بر غیر عرب و برخی قبایل را بر بعضی دیگر ترجیح داد و این پدیده در جامعة اسلامی آن زمان شکاف طبقاتی پدید آورد؛ مثلاً در زمان حکومت امویان «موالی»؛ یعنی مسلمانان ایرانی تبار نمی توانستند در سرزمین های عربی به کار آبرومندانه ای مشغول شوند. آنان حق نداشتند سلاح بسازند و بر اسب سوار شوند. از غنایم جنگی بهره ای نداشتند و این گونه تصور می کردند که آنان برای خدمت کردن به عرب آفریده شده اند.[10] حتی در دوران امامت امام سجاد علیه السلام «ابراهیم بن هشام» حاکم مدینه، یکی از موالی را به خاطر ازدواج با یک زن عرب، دویست ضربه شلاق زد، سپس سر، ریش و ابروی او را تراشید و طلاق زن را از وی گرفت.[11]

در چنین دورانی سیدالساجدین به احیای سنت فراموش شدة پیامبرصلی الله علیه و آله پرداخت و با پشت پا زدن به تمام رسومات غلط بنی امیه، فرهنگ اسلام را از ورطة هلاکت و نابودی نجات داد. ایشان هر سال بردگان و کنیزان بسیاری را می خرید و به بهانه های گوناگون آزاد می کرد. از آنجا که نمی توانست به تأسیس مکتب و تربیت علنی بپردازد، بردگان را فرزند می نامید و آنان را با تعبیر «یا بُنی» صدا می زد و با این روش به بردگان درس اخلاق اسلامی می آموخت. وی علاوه بر اینها وسایل لازم را برای یک زندگی مستقل و آبرومند دراختیارشان قرار می داد.[12]

معرفی اهل بیت علیه السلام

امام سجاد علیه السلام در مقابل تبلیغات سوء امویان علیه اهل بیت علیه السلام صلوات بر محمدصلی الله علیه و آله و آل او را با دعا همراه می ساخت تا از این رهگذر خاندان عصمت و طهارت را جانشینان بر حق پیامبرصلی الله علیه و آله معرف کند. آن حضرت در ضمن یکی از دعاها می فرماید: «و صل علی محمد و آله الطیبین الطاهرین الاخیار الانجبین؛[13] خدایا بر محمدصلی الله علیه و آله و آل او درود فرست، زیرا آنان انسان های نیکوسرشت، پاکیزه، بزرگوار و نجیب هستند.»

وقتی اسیران اهل بیت علیه السلام به شام وارد شدند پیرمردی مقابل امام زین العابدین علیه السلام ایستاد و گفت: «خدا را سپاس که شما را کشت و مردم را از شرّتان آسوده کرد و امیرالمؤمنین یزید را بر شما پیروز گردانید.» سیدالساجدین علیه السلام سکوت کرد تا آن مرد شامی هر چه در دل داشت بر زبان آورد. آنگاه از او پرسید: آیا قرآن خوانده ای؟ گفت: بلی. فرمود: آیا این را می شناسی: «قُل لَّا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی»[14] گفت: آری. امام فرمود: ای پیرمرد! ما همان «قربی» هستیم، سپس پرسید: آیا این آیه را قرائت کرده ای که خدای سبحان فرموده است: «وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْ ءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبی»[15] گفت: آری! امام فرمود: ای پیرمرد ما همان «لِذِی الْقُرْبی» هستیم. امام بار دیگر پرسید: «آیا این آیه را تلاوت کرده ای «إِنَّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیراً»[16] پیرمرد پاسخ داد: آری این آیه را هم خوانده ام. امام سجاد علیه السلام فرمود: ما همان اهل بیتی هستیم که خداوند آیة تطهیر را مخصوص ما قرار داد. پیرمرد ساکت شد و از سخنانی که گفته بود شرمنده پشیمان شد. سپس به امام زین العابدین علیه السلام عرض کرد: آیا راهی برای توبة من وجود دارد؟ امام فرمود: آری، اگر بازگردی خداوند توبة تو را می پذیرد و تو با ما خواهی بود. هنگامی که خبر گفت وگوی امام و پیرمرد شامی به یزید رسید، دستور داد آن پیرمرد را به شهادت برسانند.

همچنین سخنان امام علی بن الحسین علیه السلام در مسجد اموی شام، سیمای اهلبیت و فضایل و مناقب آنان را به مردم معرفی کرد. وقتی یزید با اصرار مردم به امام سجاد علیه السلام اجازه داد که بالای منبر برود، پس از حمد و ثنای پروردگار چنین فرمود: «ای مردم! خداوند به ما اهل بیت پیامبرصلی الله علیه و آله امتیازاتی اعطا نموده و با فضیلت هایی بر دیگران برتری بخشیده است. خداوند به ما علم، حلم، بخشش، فصاحت، شجاعت و محبت مکنون در دل های مؤمنان بخشیده است و فضایل ما این است که پیامبرصلی الله علیه و آله، علی علیه السلام، جعفر طیار، حمزه سیدالشهدا علیه السلام و دو سبط این امت (حسن و حسین) از ماست.[17] آن حضرت در ادامه به معرفی پیامبر خداصلی الله علیه و آله پرداخت و فرمود: من فرزند آن بزرگواری هستم که حجرالاسود را با گوشة عبا برداشت و در شب معراج از مسجدالحرام به مسجدالاقصی برده شد. من فرزند کسی هستم که بینی گردنکشان را به خاک مالید تا به کلمة توحید اقرار کردند. من فرزند آن کسی هستم که در رکاب رسول خداصلی الله علیه و آله با دو شمشیر می جنگید و دوبار هجرت نمود و در جنگ بدر و حنین با کافران جنگید. سیدالساجدین علیه السلام در شناساندن شجره نامه امامت و رسالت آن قدر داد سخن داد که صدای گریه و ناله مردم بلند شد. یزید ترسید و به مؤذن دستور داد تا اذان بگوید. وقتی مؤذن به عبارت « أَشْهَدُ ان محمد رسول الله» رسید، امام از بالای منبر رو به یزید کرد و فرمود: آیا محمدصلی الله علیه و آله جد من است یا جد تو؟ اگر بگویی جد توست دروغ گفته ای و حق را انکار کرده ای و اگر بگویی جد من است، پس چرا فرزندان او را کشتی؟[18]

شامیان حاضر در مسجد که تحت تأثیر تبلیغات سوء امویان در وادی جهالت و غفلت به سر می بردند و خاندان پیامبرصلی الله علیه و آله را نمی شناختند، با این بیانات پربار و روشنگر امام آگاهی یافتند.

دفاع شجاعانه

امام سجاد علیه السلام هر جا که احساس می کرد دشمن می خواهد حقانیت قیام عاشورا را باطل جلوه دهد، با پاسخ های منطقی و کوبنده نقشه های شیطانی دشمن را ابطال می نمود. اوج شجاعت آن حضرت را می توان در مجلس عبیدالله بن زیاد و یزیدبن معاویه دید. وقتی عبیدالله متوجه امام شد و پرسید او کیست؟ پاسخ شنید که علی بن الحسین علیه السلام است. او گفت: مگر علی بن الحسین را خدا نکشت؟ امام پاسخ داد: برادری به نام علی داشتم که مردم او را شهید کردند. عبیدالله گفت: نه خدا او را کشت. امام سجاد علیه السلام این آیه را تلاوت کرد: «اللَّهُ یَتَوَفَّی الْأَنفُسَ حِینَ مَوْتِهَا؛[19] خداوند به هنگام مرگ ارواح خلق را می گیرد» ابن زیاد از پاسخ صریح امام خشمگین شد و دستور قتل آن بزرگوار را صادر کرد، اما امام با شجاعت بی نظیری فرمود: «أبالقتل تهددنی یابن زیاد اما علمت ان القتل لنا عاده و کرامتنا الشهاده؛[20] ای پسر زیاد! آیا مرا به کشته شدن تهدید می کنی در حالی که نمی دانی کشته شدن عادت و شهادت کرامت ماست؟!»

آن حضرت در مجلس یزید با اینکه اسیر بود هیچ گاه حرکت و یا سخنی که نشانگر ناتوانی و ذلت باشد از خود نشان نداد، بلکه همانند آزاده ای باشهامت، عزت و افتخار حسینی را به نمایش گذاشت. آنگاه که یزید در مجلس خویش اسرای کربلا را برای تحقیر و خوار نمودن خاندان پیامبرصلی الله علیه و آله حاضر کرده بود، خطاب به امام سجاد علیه السلام گفت: دیدی که خدا با پدرت چه کرد؟ حضرت فرمود: ما جز قضای الهی که حکمش در آسمان و زمین جریان دارد چیز دیگری ندیدیم. یزید گفت: تو پسر کسی هستی که خدا او را کشت. امام فرمود: من علی پسر کسی هستم که تو او را کشتی، سپس آن حضرت این آیه را تلاوت کرد: «وَمَن یَقْتُلْ مُؤْمِنًا مُّتَعَمِّدًا فَجَزَآؤُهُ جَهَنَّمُ خَالِدًا فِیهَا وَغَضِبَ اللّهُ عَلَیْهِ وَلَعَنَهُ وَأَعَدَّ لَهُ عَذَابًا عَظِیمًا؛[21] و هر کس مؤمنی را عمداً بکشد، مجازاتش جهنم است و آنجا همیشه می ماند و خداوند بر او غضب می کند و از رحمت خویش دور می سازد و عذاب بزرگی را برای او آماده کرده است.»

یزید که نتوانست این پاسخ های منطقی و کوبنده را تحمل کند با خشم و غضب فرمان قتل امام را صادر کرد، اما زین العابدین علیه السلام با شجاعت و قاطعیت فرمود: هیچ گاه «فرزندان اسیران آزادشده» نمی توانند به قتل انبیاء و اوصیا فرمان دهند، مگر اینکه از دین اسلام خارج شده باشند.[22]

باران معنویت

امام زین العابدین علیه السلام به منظور مقابله با موج دنیاگرایی و جلوگیری از گسترش آداب و رسوم عصر جاهلیت، منادی معنویت در جامعه شد و در سیرة رفتاری و عملی خویش مردم را به سوی خدا و آموزه های ناب اسلامی دعوت می کرد.

 

در آن زمان که حاکمان اموی، دنیاپرستی را در مقابل خداپرستی تبلیغ می کردند، سیدالساجدین علیه السلام با سیر در وادی عبادت، اصل خدامحوری را به مردم می آموخت و شکوه زیبایی پرستش خدای یکتا را نمایان می کرد. آن حضرت عبادت را بزرگ ترین حق خدا بر گردن بندگان می دانست و می فرمود: «بزرگ ترین حق خدا این است که او را عبادت کنی و چیزی را شریک وی قرار ندهی. اگر این کار را با اخلاص انجام دهی، هر چه از دنیا و آخرت بخواهی خداوند دراختیار تو قرار می دهد.»[23]

امام محمد باقر علیه السلام دربارة عبادت پدر خود می فرمود: «پدرم به حدی خدا را عبادت می کرد که هیچ کس نمی توانست آن عبادت را به جا آورد. به خاطر شب زنده داری رنگش زرد شده، از گریه چشمانش قرمز، از سجده پیشانی اش برجسته و به خاطر ایستادن برای نماز پاهایش ورم کرده بودند.»[24]

امام سجاد علیه السلام در میدان عبادت چنان می کوشید که وقتی فاطمه سلام الله علیها دختر امیرالمؤمنین علیه السلام آن تلاش طاقت فرسا و آن عبادت بی وقفه را در فرزند برادرش مشاهده کرد، بر سلامتی او بیمناک شد و از جابربن عبدالله انصاری کمک خواست تا شاید آن حضرت را از آن همه زحمت و مرارت که در مسیر عبادت بر خویش روا می داشت بازدارد.[25]

این ویژگی امام سجاد علیه السلام به قدری چشمگیر بود که علمای دیگر مذاهب زبان به تحسین او گشوده اند؛ چنان که مالک بن انس (رئیس مذهب مالکی از مذاهب چهارگانة اهل سنت) می گوید: «به من خبر رسیده است که علی بن الحسین علیه السلام در شبانه روز هزار رکعت نماز می خواند و این کار تا زمان وفات او ادامه داشت.»[26]

حمایت از حماسه های ستم ستیز

حماسه عاشورا شیعه را از موضع انفعالی خارج کرد و موجب دمیده شدن روحی جدید به حیات سیاسی ـ اجتماعی این مذهب گردید. امام سجاد علیه السلام تنها پسر امام حسین علیه السلام بود که به علت بیماری در صحنة جنگ کربلا وارد نشد. وی در دوران امامتش همان سیاست و استراتژی عمویش امام حسن مجتبی علیه السلام را ادامه داد و تا آنجا که می توانست از هرگونه درگیری اجتناب کرد.

آن حضرت در سیره خود سیاست دفاعی را در پیش گرفت و مبارزه را بیشتر در قالب فرهنگی ـ عقیدتی پیش برد و بدون آنکه مستقیماً با دشمن درگیر شود، سعی در فرو ریختن پایه های حکومت حاکمان اموی داشت. علی بن الحسین علیه السلام ۳۴ سال پس از شهادت پدر بزرگوارش زیست و از سیاست مبارزة منفی عدول نکرد تا خود را به عنوان امین میراث پدر معرفی کند.[27]

مسلمانان با تأثیرپذیری از خطابه های بصیرت آفرین و بیدارکنندة آن امام، روحیة طاغوت ستیزی خود را در قالب قیام های مردی متبلور ساختند و علیه حکمرانان خودخواه و هوسران اموی دست به قیام هایی زدند که مهم ترین آنها سه قیام مشهور است که به نام های قیام توابین، قیام مختار و خیزش مردم مدینه در تاریخ مطرح است. امام سجاد علیه السلام گرچه در ظاهر به علت اختناق شدید و استبداد حاکم بر جامعه در این قیام ها نقشی نداشت و در حالت تقیه به سر می برد، اما در حقیقت از رهبران این قیام ها اعلام رضایت و عملاً آنها را تأیید می کرد.

نقل می شود که عده ای از شیفتگان اهل بیت علیه السلام نزد محمد حنفیه رفتند و اعلام کردند که مختار ثقفی در کوفه قیام و ما را به یاری و همکاری دعوت کرده است، اما ما نمی دانیم که این شخصیت مورد تأیید اهل بیت علیه السلام عصمت و طهارت هست یا نه. محمد حنفیه در جواب به آنان گفت: نزد امام زین العابدین علیه السلام برویم و از او کسب تکلیف نماییم. هنگامی که موضوع را به عرض امام رساندند، آن حضرت فرمود:

«ای عمو! اگر غلامی به خونخواهی ما مردم را به قیام دعوت کند، بر همه واجب است که او را یاری کنند و من تو را در این کار نمایندة خود قرار می دهم. هر کاری را که در این زمینه صلاح می دانی انجام بده.» و آن گروه با واسطة محمد حنفیه، اذن جهاد را از امام سجاد علیه السلام گرفتند و به مختار ثقفی ملحق شدند.[28]

پند و ارشاد

چهارمین فروغ امامت از راه موعظه و ارشاد، مردم را با آموزه های ناب اسلام آشنا می کرد، همچون پدری دلسوز و مهربان آنان را از گرفتار شدن در گرداب ظلمت و تباهی برحذر می داشت و بسان خورشیدی فروزان راه هدایت و نجات را برای رهروان راه امامت و ولایت روشن می کرد. برخی از این هدایت ها مواعظی است که در روزهای جمعه در مسجد پیامبرصلی الله علیه و آله ایراد می فرمود. سخنان و خطبه های دیگر آن حضرت که در جمع شیعیان و پیروان خاص خود ایراد می کرد، از طریق یارانی چون ابوحمزة ثمالی نقل شده است.

علاوه بر این، آن بزرگوار به صورت حضوری یا در قالب نامه، فقها، محدثان و قضات درباری را پند و اندرز می داد و آنان را به پیروی از حق دعوت می کرد.[29] مثلاً در نامه ای دلسوزانه به «زُهَری» از محدثان و فقیهان دربار عبدالملک بن مروان او را از عاقبت کارش آگاه ساخت و از او خواست که از گمراهی دست بکشد و راه راست را در پیش گیرد. امام در فرازی از این نامه می فرماید: «برحذر باش که به تو اعلام خطر شده و گام بردار و عمل کن که به تو مهلت داده شده است. بدان آن کسی که حساب اعمال تو را نگه می دارد، از تو غافل نیست. پس آمادة سفر باش که سفری دور در پیش داری و گناهانت را درمان کن، زیرا دلت سخت بیمار شده است.»[30]

آن حضرت با این شیوة آگاهانه و حکیمانه، ضمن اینکه مردم را ارشاد و تفکرات اصیل اسلامی را به آنان منتقل می کرد، از آن به عنوان شیوه ای سیاسی برای مقابله با ظلم و ستم دستگاه حاکم استفاده می نمود و در عین حال حساسیت حکومت را برنمی انگیخت، در نتیجه می توانست در یک فضای مناسب اهداف و آرمان های والای خود را عملی سازد.

عدم سازش

امام سجاد علیه السلام در مقابل دشمنان رفتاری آگاهانه داشت و در برخورد با آنان شخصیت کاذبشان را مخدوش می ساخت، وقار دروغین آنان را درهم می شکست و براساس آیة شریفة «...اشداء علی الکفار...» رفتار می کرد. نمونة زیر گویای برخورد توفندة آن امام با دشمنان است.

عبدالملک بن مروان اطلاع پیدا کرده بود که شمشیر رسول خداصلی الله علیه و آله دراختیار امام زین العابدین علیه السلام است و تصمیم گرفت برای رسیدن به مقاصد شوم خود و سوءاستفاده از شمشیر پیامبرصلی الله علیه و آله آن را به دست آورد، لذا قاصدی را نزد امام سجاد علیه السلام فرستاد و تقاضا کرد تا آن شمشیر را برای او بفرستد و در پایان نامه اضافه کرد که هر کاری داشته باشید فوراً انجام می دهم. امام به تقاضای عبدالملک پاسخ رد داد. حاکم مستبد به شدت خشمگین شد و در نامه ای تهدیدآمیز نوشت که اگر شمشیر را نفرستی، حقوق تو را از بیت المال قطع می کنم. امام بدون ذره ای خوف در پاسخ نوشت:

«خداوند متعال خود عهده دار شده است که بندگان پرهیزگارش را از امور ناخوشایند نجات بخشد و از آنجا که گمان ندارند، روزی دهد. قرآن می فرماید: «إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ کُلَّ خَوَّانٍ کَفُور؛[31] خداوند هیچ خیانکار ناسپاسی را دوست ندارد.» آنگاه خطاب به عبدالملک افزود: بنگر که کدامیک از ما بیشتر مشمول این آیه هستیم؟[32]

تربیت در قالب دعا

عصری که امام زین العابدین علیه السلام در آن زندگی می کرد، دورانی بود که همة ارزش های راستین الهی دستخوش تحریف و تغییر امویان قرار گرفته و احکام اسلامی بازیچة دست افرادی همچون عبیدالله بن زیاد، حجاج بن یوسف ثقفی و عبدالملک بن مروان شده بود. حجاج عبدالملک را مهم تر و برتر از رسول خداصلی الله علیه و آله می شمرد و برخلاف نصوص دینی از مسلمانان جزیه می گرفت و با اندک تهمت و افترایی مردم را به دست جلادان می سپرد.

در سایة چنین حکومتی پیداست که تربیت دینی مردم تا چه اندازه تنزل می کند و ارزش های جاهلی چگونه احیا می شود؛[33] لذا امام سجاد علیه السلام با درنظر گرفتن محدودیت و فشار سیاسی، دعا و نیایش را به عنوان راهکاری مناسب برای مقابله با چنین وضعیتی انتخاب کرد و با این روش حکیمانه، به جامعه ای که در رکود اخلاقی به سر می برد، تحرکی دوباره بخشید و نور ایمان و بصیرت را در دل های تیرة مردمان زنده کرد.

دعاهای آن حضرت که در مجموعه های ارزشمندی همچون صحیفة سجادیه، مناجات خمسه عشر، دعای ابوحمزه ثمالی، نیایش های روزانه و... گرد آمده است، دل هر شنوندة عارف و اندیشمندی را می لرزاند و توجه به معانی بلند و باشکوه آن، تشنگان وادی کمال و معرفت را سیراب می سازد.

سیدالساجدین علیه السلام در این دعاها علاوه بر بیان مسائل اعتقادی و اخلاقی به تبیین حق مسلم اهل بیت علیه السلام که توسط بنی امیه غصب شد، پرداخته است تا از این رهگذر مردم را از این موضوع آگاه سازد که جانشینان واقعی پیامبرصلی الله علیه و آله چه کسانی هستند.

آن حضرت در بخشی از دعای ۴۸ صحیفة سجادیه به تبیین جایگاه امامان شیعه و مظلومیت آنان می پردازد و می فرماید: «اللّهُمّ إِنّ هَذَا الْمَقَامَ لِخُلَفَائِکَ وَ أَصْفِیَائِکَ وَ مَوَاضِعَ أُمَنَائِکَ فِی الدّرَجَةِ الرّفِیعَةِ الّتِی اختَصَصْتَهُم بِهَا قَدِ ابْتَزّوهَا... حَتّی عَادَ صِفْوَتُکَ وَ خُلَفَاؤُکَ مَغْلُوبِینَ مَقهُورِینَ مُبْتَزّینَ؛[34] خدایا این مقام خلافت شایستة جانشینان، برگزیدگان و امانتداران تو در درجات بلندی است که خودت این مقام را به آنان اختصاص دادی، ولی غاصبان آن را به غارت برده اند... تا جایی که برگزیدگان و خلفای تو در مقابل ستم ستمکاران مغلوب و مقهور شده و حقشان از بین رفته است.»

در جای دیگری از صحیفه می فرماید: «رَبّ صَلّ عَلی اَطائِبِ أَهْلِ بَیْتِهِ، اَلَّذِینَ اختَرتَهُم لاَمرِکَ، وَ جَعَلْتَهُم خَزَنَةَ عِلْمِکَ، اَلَّذِینَ اخْتَرتَهُمْ لاَمْرِکَ، وَ جَعَلْتَهُمْ خَزَنَةَ عِلْمِکَ، وَ حَفَظَةَ دِینِکَ، وَ خُلَفاءَکَ فِی أَرْضِکَ، وَ حُجَجَکَ عَلی عِبادِکَ، وَ طَهَّرْتَهُمْ مِنَ الرِّجْسِ وَ الدَّنَسِ تَطْهِیراً بِإِرادَتِکَ، وَ جَعَلْتَهُمُ الوَسیلَةَ اِلیک و المَسلَک اِلی جَنَّتِک؛[35] پروردگارا! بر پاکان از اهل بیت محمدصلی الله علیه و آله درود بفرست، همان کسانی که برای حکومت برگزیدی و گنجینه های علوم خود و حافظان دینت گردانیدی و خلفای خود روی زمین و حجت خود بر بندگانت قرار دادی و آنان را با ارادة خود از هر پلیدی و آلودگی پاک و مبرّا ساختی و وسیله ای برای رسیدن به تو در بهشت جاویدانت قرار دادی.»

در دعاهای این کتاب زیباترین و عالی ترین مباحث خداشناسی، عالم غیب، رسالت پیامبران، جایگاه اهل بیت علیه السلام، فضایل و رذایل اخلاقی، مسائل اجتماعی، اقتصادی، اشارات تاریخی و... مطرح شده است، لذا عمل به این آموزه های ناب می تواند پویندگان راه امامت و ولایت را در وادی هدایت و تربیت به سر منزل مقصود برساند و بر آگاهی و بصیرت آنان بیفزاید.

منبع: ماهنامه پاسدار اسلام

پی نوشت ها؛

[1] کشف الغمه فی معرفه الائمه، علی بن عیسی اریلی، ج ۲، ص ۱۰۵.

[2] الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، محمدبن نعمان (شیخ مفید) ص ۲۵۳.

[3] تاریخ الاسلام، حسن حسن ابراهیم، ج ۱، ص ۱۳۵.

[4] مروج الذهب و معادن الجوهر، علی بن حسین مسعودی، ج ۳، ص ۱۶۰.

[5] الاحتجاج، ابومنصور طبرسی، ج ۲، ص ۳۲.

[6] حضرت آدم علیه السلام، حضرت نوع علیه السلام، حضرت یعقوب علیه السلام، حضرت فاطمه سلام الله علیها و امام سجاد علیه السلام.

[7] امالی شیخ صدوق، ص ۱۴۰.

[8] ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، شیخ صدوق، ص ۸۳.

[9] نک: سورة حجرات، آیة ۱۳.

[10] تاریخ ابن خلکان، ج ۱، ص ۳۴۷.

[11] همان، ص ۲۸۵.

[12] فصلنامة فرهنگ کوثر، شماره ۵۷، بهار ۱۳۸۳، ص ۱۰۶.

[13] صحیفة سجادیه، ترجمة محمدمهدی رضایی، دعای ۴۸، ص ۲۹۰.

[14] سورة شوری، ۲۳.

[15] سورة انفال، ۴۱.

[16] سورة احزاب، ۳۳.

[17] بحارالانوار، محمدباقر مجلسی، ج ۴۵، ص ۱۵۶.

[18] همان، نک: صص ۱۴۰ـ۱۳۸.

[19] سورة زمر، ۴۲.

[20] مأخذ قبل، ص ۱۱۷.

[21] نساء، ۹۳.

[22] شرح الاخبار فی فضائل الائمه الاطهار، قاضی نعمان تمیمی مغربی، ج ۳، ص ۲۵۳.

[23] تهذیب الکمال فی اسماء الرجال، جمال الدین مزّی، ج ۲، ص ۳۹۰.

[24] مناقب ابن شهر آشوب، ج ۴، ص ۱۶۲.

[25] بحارالانوار، ج ۴۶، ص ۶۰.

[26] تهذیب الکمال فی اسماء الرجال، ج ۲، ص ۳۹۰.

[27] مروج الذهب و معادن الجوهر، ج ۳، ص ۱۶۹.

[28] معجم رجال الحدیث و تفصیل طبقات الرواه، سید ابوالقاسم خویی، ج ۱۹، ص ۱۰۹.

[29] تحف العقول، ابن شعبه حرّانی، ص ۲۷۶.

[30] ماهنامه مبلّغان، شماره ۳۴، شعبان ۱۴۲۳ هـ ق، ص ۲۷.

[31] سورة حج، آیه ۳۸.

[32] بحارالانوار، ج ۴۶، ص ۹۵.

[33] حیات فکری و سیاسی امامان شیعه علیه السلام، رسول جعفریان، ص ۲۶۰.

[34] صحیفة سجادیه، دعای ۴۸، ص ۲۹۴.

[35] همان، دعای ۴۷، ص ۲۶۸.

انتهای پیام   /

برچسب‌ها

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha