جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳ |۱۸ رمضان ۱۴۴۵ | Mar 29, 2024
آیت الله اعرافی - پیام

حوزه /حوزه و دانشگاه چون وظايف و كاركردهاى بسيار مشتركى دارند، اختلافشان زمانى از بين خواهد رفت كه به گونه‏ای به وحدت كامل برسند البته وحدت در عرصه فعاليت‏هاي علمي، سياسي و اجتماعي با حفظ هويت هر يك از دو نهاد است.

به گزارش خبرگزاری «حوزه» آیت الله اعرافی در نوشتاری با موضوع : وحدت حوزه و دانشگاه به بررسی تعریف وضرورت های  وحدت بین این دو  کانون آگاهی بخش پرداخته است .

هنگامى كه به بحث تعريف وحدت حوزه و دانشگاه مى رسيم، با سه ديدگاه رو به رو می‏شويم: تعريف حداكثرى، تعريف حداقلى، تلقى مناسب از اين جريان. در اين بخش هر كدام از اين سه ديدگاه را به تفصیل بررسی می‏کنیم:

1 - 1. تعريف حداكثرى: در تعريف حداكثرى، وحدت دو نهاد معرفتى در تمام شئون (اهداف، مسایل، روش شناسى تحقيق، نظام آموزشى ـ پژوهشى و...) مورد توجه قرار مى گيرد و عنوان مى شود كه هر گاه دو يا چند نهاد اجتماعى در یک جامعه ، كاركردها و وظايف مشتركى بر عهده داشته باشند، بين آن ها در انجام وظايف رقابت و اختلاف پیش می‏آید و این وضع تا زمانى ادامه می‏یابد كه يك نهاد در انجام وظيفه بر ديگری برترى يابد و انجام آن وظیفه را به تنهايى بر عهده گيرد. حوزه و دانشگاه چون وظايف و كاركردهاى بسيار مشتركى دارند، اختلافشان زمانى از بين خواهد رفت كه به گونه‏ای به وحدت كامل برسند.

در اين ميان، گروهى با الگو قرار دادن حوزه هاى علميه شيعه در گذشته تاريخ، كه در آن حوزه و حوزويان، عهده دار علوم گوناگونِ دينى و غير دينى بوده اند، وحدت حوزه و دانشگاه را از راه هضم دانشگاه در قالب آموزشى و پژوهشی حوزه دنبال مي كنند. برداشت گروه ديگر اين است كه قالب سنّتي آموزش و پژوهش در حوزه‏هاي علميه امروزی به هيچ وجه كارآمد نيست، پس حوزه هاى علميه بايد از لحاظ ساختارى و روش آموزش و پژوهش و... به قالب دانشگاه ها درآيند تا با شرايط جهانى سازگار شوند و از عهده حل مسایل كنونى برآيند.

روشن است که تأثیرهای شعار وحدت حوزه و دانشگاه نباید به سمت خدشه دار کردن جایگاه رفیع حوزه‏های علمیه یا بی‏انگیزه کردن دانشگاهیان در تلاش‏های جاری آموزشی و پژوهشی‏ کشانده شود؛ درست همان چیزی که در مورد مدارس کلیسایی واقع شد.

توضیح اینکه مدارس کلیسایی قرون وسطی در غرب با هجوم علمی و فرهنگی رنسانس، با علم، فلسفه و فناوری جدّید گره خوردند و به دانشگاه‏های نو تبدیل شدند. به همین دلیل امروزه در اروپا دو نوع مدرسه علمی (مذهبی و غیر مذهبی) نداریم؛ اما در ایران اسلامی و جهان اسلام، به دلیل توانایی ساختاری و محتوایی حوزه‏های علمیه و مدارس دینی، این مدارس توانستند در برابر هجوم فرهنگ، فلسفه و علم جدّید که از دوره قاجار آغاز شد، ایستادگی و استقلال خود را در کنار تأسیسات علمی جدّید حفظ کنند. نکته قابل درنگ این است که این تهدید با توجه به پیشرفت سریع علوم هرگز به صورت کامل بر طرف نمی‏شود و هوشیاری پیوسته حوزویان را می‏طلبد. اساسی‏ترین جنبه این هوشیاری، ارتقای سطح کیفی حوزه‏ها برای پاسخگویی به مسایل و موضوعات جدّید است؛ البته لازمه آن جذب ساختاری حوزه در دانشگاه‏ها نیست. اگر حوزه بخواهد نکات مثبت دانشگاه را بگیرد، این دریافت نباید به صورت «التقاط و برچیدن» برخی روش‏ها و منش‏های دانشگاه و چسباندن آن ها به نظام سنّتی حوزه باشد؛ بلکه باید:

«اولاً مواردی گرفته شود که با فرهنگ، تاریخ و زمینه‏ها و سوابق حوزه مطابقت و هماهنگی داشته باشد. ثانیاً این تحول درونی باشد و به صورت هضم شدن در جریان رو به رشد مدرک گرایی و نو طلبی صرف نباشد».

پنداشت معقول تر اين گونه تعريف ها اين است كه هر دو نهاد معرفتى مى توانند در قالب جديدى به وحدت برسند. به بيان ديگر اين ديدگاه می‏خواهد با حذف بخش هاى ضعيف ساختارى دو نهاد و تقويت بخش هاى كارآمد، در يك ساختار واحد نو تأسيس، به وحدت حوزه و دانشگاه جامه عمل بپوشاند.

به هر تقدير تصور حداكثرى از وحدت حوزه و دانشگاه كه درپی وحدت مطلق دو نهاد در همه شئون (اعم از اهداف، مسایل، روش ها، نظام آموزشى و پژوهشى و...) است، در عمل به نفى هويت حوزه و دانشگاه مى انجامد و چنين رويكرد تندى نمى تواند پذیرش اجتماعى داشته باشد و تحقق خارجى بیابد، پس اين وحدت به احتمال بسيار زياد از حيث نظري و عملي غير ممكن است.

2 - 1. تعريف حداقلى: در تعريف حداقلى از وحدت حوزه و دانشگاه، هويت كنونى هر دو نهاد به طور كامل پذيرفته و تنها بر اين نكته تأكيد مى شود كه هر دو به نيروهاى خود فرصت دهند از هم بياموزند، جاى اظهار نظر را براى یک ديگر تنگ نكنند، در كنار هم به بررسى مسایل علمى و اجتماعى بپردازند و بالاخره در راه گسترش فرهنگ و تكامل جامعه اسلامى به طور مستقل بكوشند.

بر اين اساس، در دو دهه پیش، زمينه هايى فراهم آمد تا دانشگاهيان در طول دوران تحصيل تا حدودى با معارف، اخلاق و متون اسلامى آشنا شوند و حوزويان نيز با علوم جديد، به ويژه علوم انسانى و اجتماعى، آشنا شوند. اين هدف بيشتر از راه حضور برخى نيروهاى حوزوى در محيط دانشگاهى و به عكس دنبال شد.

پيشينه برداشت حداقلى در طول سه دهه نشان مى دهد كه هر چند آشنايى با علوم دو طرف و ارتباط با هم براى ايجاد وحدت ضرورى است؛ اما اين ميزان تعامل به هيچ وجه كافى نیست و به بيان ديگر تعريف حداقلى به دليل ناكارآمدى در حل مسایل كشور، به ويژه نيازها، مشكلات و مسایل متنوع و پيچيده كنونى، نمى تواند رهيافت و برداشت درستى شناخته شود.

3 - 1. لزوم تعريف مناسب و كارآمد (وحدت آرماني): رويکرد واقع گرايانه در موضوع وحدت بايد دو ويژگى داشته باشد:

الف) امكان تحقق خارجى داشته باشد.

ب) بتواند به نيازهاى گوناگون جامعه اسلامى، در همه ابعاد فرهنگى، اجتماعى، سياسى، اقتصادى، دينى و علمى، و... در عرصه ملى، منطقه اى و جهانى پاسخ مناسب بدهد.

به نظر مى رسد که در اينجا باید به تفكيك واژه «وحدت» و «اتحاد» بپردازيم. وحدت در اصطلاحات فلسفى، جايى است كه دو شىء از خصوصيات فردى خود خالى شوند و در قالب يك شىء تجلى پيدا كنند كه در اين صورت دوگانگى از بين خواهد رفت؛ ولى درباره معناي «اتحاد»، گفته‏اند: «والاتحاد، صيرورة الشيئین الموجودين شيئاً واحداً»؛ «اتحاد، يكي شدن دو چيز موجود است».  در اتحاد با اينكه دو چيزند؛ يگانگى هم دارند. بنابراين هنگامى كه ما از اصطلاح وحدت استفاده مى كنيم، منظورمان وحدت و يگانگى فلسفى نيست؛ بلكه منظور، همان اتحاد است.

نكته ديگر اینكه وحدت به معناى فلسفى (يكى شدن دو نهاد) مطلوب و ممكن نیست و تأسيس مراكز تلفيقى نيز به معناي يگانگى دو نهاد نمی‏باشد. در واقع اينها حركتى است كه اين دو نهاد علمى و آموزشى به هم نزديك شوند؛ بدون اينكه وحدت ساختارى و وحدت روشى باشد.

حاصل سخن اينکه مقصود از وحدت در تعريف ما اين است كه اهداف مشخصى، حوزه و دانشگاه را به نقطه‏اى مشترك بکشانند و در سايه آن وحدت آرمانى، به همكارى و هماهنگى برسند؛ البته وحدت در حوزه آرمان ها، همان يگانگى و رسيدن به آرمان هاى كلى و مشترك است و پايين تر از آن و در ساختار آموزشى و روشى، وحدت و يكى شدن وجود ندارد، پس منظور از وحدت حوزه و دانشگاه، وحدت در عرصه فعاليت‏هاي علمي، سياسي و اجتماعي با حفظ هويت هر يك از دو نهاد است. برای تحقق اين وحدت باید وحدت در اهداف و آرمآن هاي كلان را كه نظام فرهنگي و اسلامي جامعه ارایه كرده است، در نظر گرفت و در سايه رعايت اخلاق و ادب علمي و اسلامي براي رسيدن به توافق در مباني علمي، مسایل سياسي و اجتماعي، در حدي كه كشور اسلامي ما به آن نياز دارد، فعاليت کنيم. بديهي است که اگر اين تعريف را براي وحدت حوزه و دانشگاه بپذيريم، نه دچار مشكلات منطقي و روش شناختي برخي از ديدگاه‏هاي ارایه شده در اين زمينه می‏شويم و نه در مقام تحقق عملي و عيني دچار موانع جدي خواهيم شد.

 *  ضرورت وحدت حوزه و دانشگاه

ضرورت وحدت هنگامي آشکار می‏شود که حوزه و دانشگاه براي تثبيت پايه‏هاي فکري و کاربردي حکومت ديني، احساس مسئوليت يکسان داشته باشند؛ «زيرا در صورت پذيرش حکومت ديني، وحدت اين دو نهاد معني پيدا می‏کند و در همين راستا، نياز به پژوهش‏هاي نظري و عملي در زمينه‏هاي علوم انساني و طبيعي، ضرورت پيدا می‏کند که بخشي از تحقيق‏های مورد نياز، به عهده حوزه است و بخش ديگر آن نيز به عهده دانشگاه است».

در ايران اسلامى نمى توان دو نهاد علمى، آموزشى و پژوهشى حوزه و دانشگاه، يعنى نخبگان جامعه را از يكديگر جدا پنداشت. گسست نخبگان در هر جامعه، آثار زيان بار فراوانى دارد. چون نخبگان فكري و فرهنگي تأثير ژرف در همه اركان و اجزاي جامعه دارند، همگرایي، سازگاری و تعامل آنان و نيز دوری، تقابل و تعارض آن ها در همگرايي و وفاق اجتماعي یا ناسازگاري و تفرقه اجتماعي انعكاس می‏يابد؛ از اين رو شعار بنیادین وحدت حوزه و دانشگاه، علاوه بر آنكه از متن انقلاب اسلامي برخاسته و ضرورت اجتماعي بوده است و می‏باشد، از راهبردهاي پايدار جامعه ماست؛ بنابراين در اين بخش به موارد مهم در خصوص ضرورت وحدت حوزه و دانشگاه اشاره مى‏كنيم.

1 - 2. وحدت حوزه و دانشگاه؛ حق مسلّم جامعه: حوزه و دانشگاه، عشرتکده و فراموشخانه نیست؛ برج بلند دیدبانی و حفاظت از جان، مال، اندیشه، ایمان و فرهنگ مردم است. دانشجو و طلبه‏ای که این رسالت بزرگ را فراموش کند، و برای رفاه خویش، علم را در خدمت «ظالمان» قرار دهد، وظیفه بزرگ خویش را وانهاده است. آنچه به حوزه و دانشگاه وحدت، قدرت و اعتبار اجتماعی می‏بخشد، آزادگی، فداکاری، آگاهی، همدردی با مردم و خدمت به بندگان خدا برای جلب رضای اوست. حوزه و دانشگاه دو سکوی پرواز جامعه، دو یار دیرین، دو پایگاه مردمی، دو کانون آگاهی، دو نیاز بنیادین و دو رکن استقلال و آزادی ملت است.

این وحدت و تعامل يا همگرايى و پيوند، پيش از اينكه وظيفه اى براى نخبگان دو نهاد باشد، حقى براى كل جامعه است. به بيان ديگر جامعه حق دارد از نخبگانش همگرايى و وحدت را بخواهد؛ زيرا تأثيرى كه اين پيوست یا گسست به لحاظ سلامت و ناهنجارى اجتماعى و رشد و انحطاط دارد، به طور مستقيم متوجه عموم افراد جامعه خواهد بود.

«همگرايى و تعامل نخبگان» از منظر تاريخى، سياسى، جامعه شناختى و مديريتى، در راستاى رشد و توسعه كشور و تحقق آرمآن هاى انقلاب اسلامى و تأمين منافع ملى، يك ضرورت اجتماعى و راهبرد كلان و اساسى است؛ از اين رو همگرايى و همكارى مذکور افزون بر نقشى كه هر گونه همگرايى اجتماعى در هم افزايى و بهره‏دهى بهينه سرمايه ها و پيشرفت پر شتاب تر دارد، يك كاركرد ويژه و نقش ممتاز در غلبه بر گسست‏هاى اجتماعى هم دارد. بر اين اساس نباید به تعامل، هماهنگى و ارتباط كارآمد و مؤثر حوزه و دانشگاه از سر تفنّن و شعارى نگریست؛ بلكه بايد به عنوان حق مسلم جامعه و مسئله اى بنیادین به آن توجه کرد و در راه تحقق آن كوشيد. حاصل سخن اینکه حقوق و انتظارات جامعه از اين دو نهاد باید به عنوان يك اصل مهم در نظر گرفته شود.

2 - 2. انسجام اجتماعى؛ برآمده از وحدت نخبگان: جامعه براى حيات و فعاليت خود، به وحدت و انسجام اجتماعى نياز فوری دارد و اين وحدت و انسجام با تعامل و هم فکري کارساز نهادهاى اجتماعى به دست مى آيد. اگر دو نهاد علمى و معرفتي جامعه كه بيشتر نخبگان اجتماعى در آن دو تربيت و پرورش مى يابند، در مسایل كلان و راهبردى با هم وحدت نداشته باشند، نمى توان به انسجام اجتماعى مطلوب رسيد؛ از اين رو جامعه فعّال و در حال پيشرفت، توانمندي جذب شمار بيشتري از هرم جمعيتي جوانان را در همه عرصه‏هاي اجتماعي دارد.

تجربه هاى به دست آمده در طول تاريخ اين مرز و بوم نشان مى دهد كه گسست نخبگان از عوامل مهم شكل گرفتن گسست‏هاى اجتماعى و سياسى است؛ بدون آنكه بخواهيم همه گسست‏هاى اجتماعى در قلمروهاى سرزمينی، نژادى، دينى، مذهبى، زبانى، سياسى، قومي و اجتماعى را به اين گسست فرو بكاهيم؛ امّا از اهميت بنيادى اين گسست در ديگر انواع و نمودها نبايد غفلت ورزيد؛ بنابراين جامعه هنگامي می‏تواند سعادتمند و در مسير اهدافش به جلو حركت كند كه از گسست‏هاي چند گانه مورد اشاره دور باشد.

انواع گسست‏ها كه در علم جامعه‏شناسي مورد بحث قرار می‏گيرند، می‏توانند ضريب موفقيت، امنيت، رفاه، آسايش، توفيق و سعادت يك جامعه را دچار تغيير كنند. پيشينه  تحول‏های تاريخى، اجتماعى و سياسى، عميقاً از پيوست و گسست نخبگان اجتماعى، به ويژه حوزويان و دانشگاهيان، متأثر است و نهضت مشروطه، نهضت ملى نفت و از همه مهم تر، انقلاب شكوهمند اسلامى ايران نمونه هايى از اين نظريه به شمار مى آيد.

 نخبگان اشخاص و گروه‏هایی‏اند که در فرایند تأثیرگذاری خود، به طرح ایده و پیشنهاد و تصمیم‏سازی می‏پردازند و در تبلیغ و ترویج ایده‏ها نیز نقش دارند و الگوهای جدّید را می‏سازند. آنان در مرحله تصمیم‏گیری و عملی‏سازی تصمیم‏ها و تحقق الگوهای نو نیز وارد می‏شوند. در واقع همه اینها بدون برخورداری از توانایی و قدرت فراعادی میسر نمی‏شود.

«نخبگان صرفاً پدیدآورنده تحول‏ها و تغییرات جدّید نیستند؛ بلکه جلوگیری از تغییرات یا کند کردن مسیر تغییر نیز اقدامی است که از عهده نخبگان برمی‏آید؛ و از دست افراد عادی به‏ صورت انفرادی و جداگانه برنمی‏آید.

نکته مهم دیگری که باید در مورد گروه نخبگان در نظر داشت، این است که «نخبه بودن» لزوماً در جهت مثبت نیست؛ بلکه ممکن است فردی در جرم و جنایت خاصی برجسته‏تر از دیگران باشد و در میان جانیان و بزهکاران سرآمد تلقی گردد.

حاصل اينکه يكي از شاخصه‏های مهم و اصلي سلامت يا بيماري جامعه، پيوند یا گسست نخبگان آن است. اگر نخبگان و عالمان كه در رأس هِرم اجتماع قرار دارند، با يك ديگر تضاد و تعارض حل نشدنى داشته باشند، اين مشكل، در روح و روان جامعه تأثير منفى مى گذارد و جامعه را دچار تعارض روانى مى كند؛ زيرا نخبگان از مهم‏ترين و تأثيرگذارترين افراد جامعه‏اند و از نظر روان شناسى اجتماعى، وحدت، همكارى و انسجام آن ها جامعه را سالم نگه مى دارد؛ از اين رو حوزه و دانشگاه بايد مثل دو خط موازي با هم حركت كنند و در مواردي كه بين دستاوردهاي آن ها تلاقي پیش می‏آید، بايد همكاريهایشان قويتر شود؛ نه اينكه برخورد و تضادّي پيش آيد.

به این مثال توجه کنید: «هدف رشتههاي علوم انساني و تجربي يكي است و آن (تأمين نيازهاي علمي كشور) است؛ ولي هر كدام شيوه خاصي در تحقيق دارند. به طور كلّي روش تحقيق در علوم اسلامي «نقلي و تاريخي» است؛ بر خلاف روش تحقيق در علوم دانشگاهي كه عمدتاً «تجربي» ميباشد». 

از سويي تاريخ نشان داده است كه از نظر اجتماعي و سياسي جدايي اين دو نهاد موجب آسيب پذيري ملت و نزديك شدن آن ها سبب شكوفايي و ايجاد تحول‏های بزرگ در جامعه اسلامي شده است؛ البته اگر این نزديك شدن ريشه اي باشد؛ نه همراهي مصلحتي و نه صوری و ظاهری؛ زیرا بارها ديده شده است كه در كنار هم بودن اين دو، به اختلاف و جدايي بيشتر منجر شده و ضررهاي جبران ناپذيري داشته است.

از جهت ديگر گسست نخبگان به اين معنا نيست كه در رشته‏هاي گوناگون، سليقه‏ها و نظرات مختلف وجود نداشته باشد؛ بلكه معناي گسست اين است كه نخبگان جامعه زير يك خيمه نتوانند جمع بشوند و به عبارت ديگر راه‏هاي ارتباط و تعامل بین برجستگاني كه در قله هرم قرار دارند، وجود نداشته باشد. اين گسست جامعه را از جهات مختلف دچار مشكل و آسيب می‏سازد؛ زیرا آنان در رأس قله‏اند و بازتاب انديشه و تصميم‏هاي آن ها در قاعده هرم به همه اجزا سرايت می‏كند.

4 - 2. گسست نخبگان؛ راه نفوذ و تسلط دشمنان: یکی از طرح‏ها و نقشه‏هاي بسيار جدّي استعمار در كشورهاي اسلامي در چند قرن اخیر، پرورش روشن‏فكران وابسته‏اي است كه از دين و ملت خود فاصله می‏گيرند و این يكي از رموز عقب‏افتادگي دنياي اسلام است.

دشمنان داخلى و خارجى، از همان آغاز انقلاب اسلامى به دليل وحشت از پيامد وحدت حوزه و دانشگاه، آشكار و پنهان با برنامه‏ريزى و سرمايه گذارى كلان سعى در ايجاد شكاف و تفرقه بين حوزه و دانشگاه داشتند؛ از اين رو وحدت و تعامل دو نهاد مهم و تأثيرگذار استراتژى بسيار مهم و راهبردى براى اعتلاى كشور است.

پژوهش هاى تاريخى نشان مى دهد که هر زمان نخبگان اين دو نهاد آرمان و انگيزه مشتركى داشته  و به اقدامى هماهنگ در اصلاح جامعه دست زده اند، توفيق‏های چشمگيرى به دست آمده است؛ اما گسست آنان آثار مخربى بر همه ساحت هاى معرفتى، فرهنگى، روانى، سياسى و اجتماعى گذاشته و راه براى نفوذ و سلطه بيگانگان و سقوط كشور باز کرده است. امروز قلمها و زبان هايي می‏کوشند با منفعل نشان دادن چهره دين در برابر دانش جديد بشري، حضور فعال دين در عرصه دانشگاه، اجتماع و سياست را به حضوري تشريفاتي و صوري تبدیل کنند و اين به معناي رسوخ تفكر جدايي دين از سياست ميان تحصيلكردگان كشور است، پس وحدت حوزه و دانشگاه به منزله  وحدت و استقلال جامعه اسلامى است و تأمين نيازهاى مادّى و معنوى و رسیدن به عدالت و پيشرفت، به آن وابسته است.

از سوي ديگر هر زمان که گسست نخبگان در اجتماعی اتفاق بیافتد و نسل جدّید جایی برای پیشرفت نداشته باشد، نخبگان به جایی که امکان پیشرفت داشته باشند، مهاجرت می‌کنند. عده‌ای از جوانان نیز که امکان مهاجرت ندارند، دچار بی‌تفاوتی اجتماعی می‌شوند و پسرفت (پناه به عقب) می‌کنند. گروهی هم که احساس مسئولیت دارند؛ اما به روش‌های صحیح آگاه نیستند، طغیان می‌کنند. هر سه نوع واکنش‌ آسیب‌زاست و هزینه‏هایی را به جامعه تحمیل می‏کنند.

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha