پنجشنبه ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳ |۱۵ شوال ۱۴۴۵ | Apr 25, 2024
حضرت آیت الله جوادی آملی

حوزه/ حضرت ‌آیت الله جوادی آملی تصریح کردند: زنده نگه‌داشتن نام آیت‌الله هاشمی به احیای میراث انقلابی، فرهنگی، فقهی، اخلاقی، فلسفی، کلامی، نظامی و جهادی اوست.

به گزارش خبرگزاری «حوزه»، آیت الله العظمی جوادی آملی، در پیامی به کنگره بزرگداشت آیت الله هاشمی رفسنجانی، که در سالن اجلاس سران تهران برگزار شد، با اشاره به شخصیت کم نظیر آیت الله هاشمی رفسنجانی تصریح کردند: شخصيت آيت الله هاشمي رفسنجاني را دوران پُر افتخار ايشان به خوبي ساخت؛ هم فيض الهي به حد نصاب به ايشان رسيده است و هم ايشان در دريافت اين فيض الهي به حد نصاب کوشيده است.

ایشان در ادامه به تبیین رابطه امام(ره) و آیت الله هاشمی رفسنجانی پرداختند و افزودند: اگر ما بخواهيم رابطه آيت الله هاشمي و امام(رِضْوَانِ اللَّهِ تَعَالي عَلَيْه) را خوب بررسي کنيم، همانطوري که در آن پيام ارتحال ايشان آمده، رابطه بعضي از صحابي پيامبر را با پيغمبر بايد درست ارزيابي کنيم. وجود مبارک رسول گرامي(عَلَيْهِ وَ عَلَي آلِه ‏آلَافُ التَّحِيَّةِ وَ الثَّنَاء) وقتي خواست آن انقلاب عظيم جهاني را احيا کند، مردان پاک و پاکباخته را تربيت کرد.

متن کامل پیام معظم له به شرح ذیل است:

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم‏

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ‏ وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی ‏جَمِيعِ الْأَنْبِيَاءِ وَ الْمُرْسَلِين ‏وَ الْأَئِمَّةِ الْهُدَاةِ الْمَهْدِيِّين سِيَّمَا خَاتَمُ الْأَنْبِيَاءِ وَ خَاتَمُ الْأَوْصِيَاء عَلَيْهِما آلَافُ التَّحِيَّةِ وَ الثَّنَاء بِهِمْ نَتَوَلَّی ‏وَ مِنْ أَعْدَائِهِم‏ نَتَبَرَّأ إِلَی اللَّه».

مقدم شما بزرگواران، اساتيد، نخبگان و فرهيختگان حوزوي و دانشگاهي و رجال سياسي و برادران و خواهران ايماني را در اين کنگره عظيم گرامي مي‌داريم!

 شخصيت آيت الله هاشمي رفسنجاني را دوران پُر افتخار ايشان به خوبي ساخت؛ هم فيض الهي به حد نصاب به ايشان رسيده است و هم ايشان در دريافت اين فيض الهي به حد نصاب کوشيده است. اگر ما بخواهيم رابطه آيت الله هاشمي و امام(رِضْوَانِ اللَّهِ تَعَالي عَلَيْه) را خوب بررسي کنيم، همانطوري که در آن پيام ارتحال ايشان آمده، رابطه بعضي از صحابي پيامبر را با پيغمبر بايد درست ارزيابي کنيم.

 وجود مبارک رسول گرامي(عَلَيْهِ وَ عَلَي آلِه ‏آلَافُ التَّحِيَّةِ وَ الثَّنَاء) وقتي خواست آن انقلاب عظيم جهاني را احيا کند، مردان پاک و پاکباخته را تربيت کرد. قبل از هر چيز مسجد قبا را در دالان ورودي مدينه ساخت، فرمود اين تنها براي نماز و سجده نيست: ﴿فيهِ رِجالٌ يُحِبُّونَ أَنْ يَتَطَهَّرُوا﴾،[1] از اين مسجد مرداني که آلوده نيستند و آلودگي را تحمل نمي‌کنند، تربيت مي‌شوند. تنها سخن از دوزخ نرفتن و بهشت رفتن نيست. تنها سخن از عبادت نيست، اينها کساني هستند که شاگردان معصومان مطهَّر هستند. اگر علوّ منزلت معصومان را سوره «واقعه» مشخص کرده است که ﴿لَا يَمَسُّهُ إِلاّ الْمُطَهَّرُونَ﴾،[2] انبياي مطهَّر شاگردان متطهِّر مي‌پرورانند: ﴿فيهِ رِجالٌ يُحِبُّونَ أَنْ يَتَطَهَّرُوا﴾. آن که آلودگي اخلاقي يا حقوقي يا فقهي يا سياسي يا نفوذي دارد، او پاک نيست و کسي که پاک نيست، نمي‌تواند انقلاب طيب و طاهر را شکوفا کند. آيت الله هاشمي قبل از هر چيزي با امامي ارتباط تنگاتنگ داشت که او از مصاديق بارز پيروان مسجد قبا بود که ﴿فيهِ رِجالٌ يُحِبُّونَ أَنْ يَتَطَهَّرُوا﴾.

پس اولين عنصر شناسنامه آيت الله هاشمي، طهارت از شرق‌گرايي، طهارت از غرب‌گرايي، طهارت از اختلاف، طهارت از کينه، طهارت از افراط، طهارت از تفريط؛ يعني هسته مرکزي اعتدال، خوي و خُلق آيت الله هاشمي بود، ﴿فيهِ رِجالٌ يُحِبُّونَ أَنْ يَتَطَهَّرُوا﴾.

مطلب دوم آن است که درست است که ذات أقدس الهي همه کمالات را بالذات داراست و اگر خدا وصفي را و کمالي را به مؤمن اسناد مي‌دهد، در آيه ديگر آن کمال را منحصراً از آنِ خود مي‌داند، اگر مي‌گويد عزت برای خدا و پيامبر و مؤمنين است، در آيه ديگر مي‌گويد: ﴿الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَميعاً﴾،[3] اگر مي‌گويد او ﴿أَحْسَنُ الْخالِقينَ﴾[4] است که مشعر به اين است که عيسيٰ و امثال عيسيٰ هم خالق هستند، مي‌فرمايد: ﴿اللَّهُ خالِقُ كُلِّ شَيْ‏ءٍ﴾[5] و اگر مي‌گويد به اينکه ديگران هم سهمي از قدرت و قوّت دارند، در سوره «بقره» مي‌فرمايد: ﴿أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَميعاً﴾،[6]پس جميع کمالات بالذات برای خداست، بالتبع يا بالعرض برای مظاهر خلقت اوست، برای انبيا، اوليا، شاگردان و اينهاست.

 جريان قدرت داشتن و قوي بودن بالذات برای خداست. ﴿عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوَي﴾ ذاتاً خداست، بعد جبرئيل است، قبل از جبرئيل وجود مبارک پيغمبر و اهل بيت او(عَلَيْهِمُ الصَّلاة وَ عَلَيْهِمُ السَّلام) هستند؛ اما در حوزه‌ها و دانشگاه‌ها و مسايل زميني، امام «شديد القويٰ» بود و شاگرد خوبي را به نام آيت الله هاشمي تربيت کرد، شده ﴿عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوَي﴾. درست است امام تدريس مي‌کرد، به شاگردان زياد تدريس مي‌کرد؛ اما بعضي روزي يکساعت خدمت امام بودند در فقه يا در اصول يا در هر دو درس، ولي آيت الله هاشمي در فقه محضر «شديد القوي» بود در اصول محضر «شديد القوي» بود، در انقلاب محضر «شديد القوي» بود، در تدبير و تربيت محضر «شديد القوي» بود در سياست محضر «شديد القوي» بود، در طهارت محضر «شديد القوي» بود، تنها اخلاق نبود، فقه بود، حقوق بود، اصول بود، سياست بود، انقلاب بود. او را امام به عنوان متعلِّم «شديد القوي» خوب پروراند. اين هنر کم نيست که کسي در اوج باشد و سنگين‌ترين مصيبت را تحمل کند و خم به ابرويش نياورد! اين کار کوچکي نيست! کسي در قله باشد، به او اهانت بشود و او تحمل کند، اين کار آساني نيست!

 در بعضي از روايات فرمودند که عطاياي ما را مطاياي ما تحمل مي‌کنند.[7] يک رخش مي‌خواهد که بار رستم بکشد. کسي ﴿عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوَي﴾ بايد باشد تا بار سنگين انقلاب را، هشت سال جنگ را در جبهه‌ها به خوبي بگذراند و عاقلانه و مديرانه و مجاهدانه و نستوه‌وار اداره کند. اگر در بخش قوه مقننه بود، رياست خوبي برای مجلس شوراي اسلامي داشت و اگر رياست جمهور بود در دو دوره، کاملاً اداره کرد، اين مي‌شود «شديد القويٰ». امامي که «شديد القوي» بود، معلم ويژه آيت الله هاشمي بود: ﴿عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوَي﴾.

اصل سوم آن است که ايشان در همه ادوار؛ چه فراز و چه فرود؛ اين اصطلاح فراز و فرود از لطيف‌ترين اصطلاحات جناب عطار نيشابوري است. چه آن وقتي که روي ميز بود، چه آن وقتي که روي زمين بود، اين ناصح ملت بود، ناصح انقلاب بود، ناصح نظام بود. اين که آمده «وَ النَّصِيحَةُ لِأَئِمَّةِ الْمُسْلِمِينَ»،[8] اين را انبيا داشتند، انبيا فرمودند ما جزء نصيحتکنندگان هستيم؛ منتها اين رهآورد آسماني را نبايد زميني کرد. نصيحت غير از انتقاد است، نصيحت غير از اعتراض است، نصيحت غير از گله کردن است. نصيحت را بزرگان معرفت معنا کرده‌اند که صبغه کار انبياي الهي است و نصيب آيت الله هاشمي شد.

من نصيحت را معنا کنم؛ نصيحت يعني جامه‌دوزي. سوزن خياطي خياط را مي‌گويند؛ «منصحه». خود خياط را مي‌گويند؛ ناصح. جامه تقوايي که خياط دوخت آن را مي‌گويند؛ منصوح. نصيحت به معناي اعتراض نيست، نصيحت به معناي دريدگي و درندگي نيست. نصيحت به معناي بي‌حيثيت کردن نيست. نصيحت يعني جامه تقوا دوختن، بر بدن عده‌اي پوشاندن و آنها را آراستن. حرف لطيف جناب عطار نيشابوري اين است که

خاطر خياط عقل گرچه بسی بخيه زد ٭٭٭ هيچ قبايی ندوخت لايق بالای عشق[9]

آيت الله هاشمي توانست ناصح باشد، خياط باشد، منصحه دستش باشد. بدانيد يعني بدانيد که چانه زدن و انتقاد کردن، نصيحت نيست. لغت نصيحت، يعني جامه تقوا دوختن و به پيکر جامعه عريان پوشاندن. آن که جامه‌دري مي‌کند او ناصح نيست، آن که جامه‌دوزي مي‌کند، او ناصح است. آن که قلم جامه‌دري در دست اوست او ناصح نيست. آن که سوزن جامه‌دوختن در دست اوست، او ناصح است. قلم را نگفتند منصحه، سوزن را گفتند منصحه، زيرا اين منصحه است که جامه مي‌دوزد و جامعه عريان از عدل را به اعتدال مي‌رساند. اين کار آيت الله هاشمي رفسنجاني بود که ﴿عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوَي﴾ بود. آن که نترسد نصتوح باشد، «شديد القويٰ» او را تربيت کرده است. آن که امين بيت‌المال باشد، «شديد القوي» او را تربيت کرده است. آن که جامع و محيط باشد، «شديد القويٰ» او را تربيت کرده است. در زمان امام با امام بودن، در زمان رهبري با رهبر بودن، با ملت بودن، با جامعه بودن، اين کار هر کسي نيست، مال جامع الاطراف است.

مطلب ديگر اين است که وجود مبارک پيغمبر(عَلَيْهِ وَ عَلَي آلِه ‏آلَافُ التَّحِيَّةِ وَ الثَّنَاء) خود را معرفي کرد، گفت: «أُعْطِيتُ جَوَامِعَ الْكَلِم»،[10] مستحضر هستيد وقتي گفتند در فلان کلاس مهندس درس مي‌گويد؛ يعني درس هندسه دارد. اگر گفتند در فلان مسجد فقيه تدريس مي‌کند؛ يعني درس فقه مي‌دهد. خدا مي‌گويد به عنوان اکرم، من دارم تدريس مي‌کنم، وجود مبارک پيغمبر(عَلَيْهِ وَ عَلَي آلِه ‏آلَافُ التَّحِيَّةِ وَ الثَّنَاء) فرمود من به عنوان جامع داراي جوامع الکلم دارم تدريس مي‌کنم. اگر گفتند فقيه دارد تدريس مي‌کند؛ يعني درس فقه مي‌دهد. اگر گفتند فيلسوف دارد تدريس مي‌کند؛ يعني درس فلسفه مي‌دهد. در آغاز بعثت و طليعه قرآن کريم، ذات أقدس الهي فرمود اکرم دارد تدريس مي‌کند: ﴿اقْرَأْ وَ رَبُّكَ الأكْرَمُ﴾. اگر اکرم دارد تدريس مي‌کند؛ يعني درس کرامت مي‌دهد. برترين و بالاترين درس را ذات أقدس الهي دارد مي‌دهد: ﴿اقْرَأْ وَ رَبُّكَ الأكْرَمُ ٭ الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ﴾.[11] اگر استاد اکرم است، درسش درس کرامت است و کرامت را ذات أقدس الهي در سوره «انبيا» وصف فرشته‌ها دانست که فرمود: ﴿بَلْ عِبَادٌ مُّكْرَمُونَ ٭ لَا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُم بِأَمْرِهِ يَعْمَلُون﴾.[12] وجود مبارک امام هادي(صَلَوَاتُ اللَّهِ وَ سَلامُهُ عَلَيْه‏) در زيارت جامعه اهل بيت را کريم مي‌داند، همين وصف آيه سوره «انبيا» را حضرت امام هادي درباره اهل بيت(عَلَيْهِمُ السَّلام) مي‌فرمايد: ﴿بَلْ عِبَادٌ مُّكْرَمُونَ ٭ لَا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُم بِأَمْرِهِ يَعْمَلُون﴾. اينها شاگردان بلاواسطه ذات أقدس الهي هستند. وقتي پيغمبر(عَلَيْهِ وَ عَلَي آلِه ‏آلَافُ التَّحِيَّةِ وَ الثَّنَاء) فرمود من معلم شما هستم: «أُعْطِيتُ جَوَامِعَ الْكَلِم»، يعني معارف جامع را من به شما تعليم مي‌دهم؛ منتها بعضي مثل آيت الله هاشمي آن توفيق را دارند که از جوامع الکلم معارف جمعي فراهم بکنند، بعضي به نوبه خود حکمت، بعضي به نوبه خود فقه، بعضي از به نوبه خود اخلاق؛ لذا اخلاق هاشمي، با فقه هاشمي، با فلسفه هاشمي، با کلام هاشمي، آن مقداري که زمان و زمين اجازه مي‌داد، ايشان از محضر امام استفاده کند، فيض بردند.

بنابراين يک شخصيت جمع الاطرافي به نام آيت الله هاشمي شد. من ضمن گراميداشت مقدم همه شما بزرگواران و فرهيختگان و نخبگان حوزوي و دانشگاهي، اين مطلب را به عرضتان مي‌رسانم که بزرگداشت آيت الله هاشمي مانند مراجع بزرگ، شخصيت‌هاي بزرگ در حفظ تراث اوست. اگر ما توانستيم تراث او، ميراث او، فکر او را حفظ بکنيم، نام او را زنده کرديم. فکر او، حفظ نظام است. فکر او حفظ وحدت است. فکر او حفظ اعتدال است. فکر او حفظ عظمت و جلال و شکوه اين ملت است که اين ملت نه زير بار کسي برود و نه کسي را بتازد؛ نه حمله کند، نه حمله‌اي را بپذيرد.

گراميداشت اين بزرگوار، پيام اين کنگره، پيام اين محفل، پيام اين مراسم، چه در مرقد امام، چه در سالن سران، چه در جاي ديگر، حفظ تراث اوست. شناسنامه اين بزرگ را ما بايد حفظ بکنيم؛ يعني مبادا برخلاف وحدت، برخلاف نظام، سخنی بگوييم. اين سخن علي بن ابيطالب(عَلَيْهِ أَفْضَلُ‏ صَلَوَاتِ الْمُصَلِّين‏) است، فرمود به اينکه من نه به عنوان يک مورّخ، به عنوان يک امام که مظهر ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ وَ الشَّهَادَةِ﴾[13] هستم، دارم خبر مي‌دهم؛ از زمان آدم تا زمان ما، از زمان ما تا انقراض عالم، اين حرف علي(عَلَيْهِ السَّلام) حرف تاريخي نيست، چون تاريخ از گذشته خبر مي‌دهد نه از آينده. فرمود تا روز قيامت، حرف همين است که علي بن ابيطالب مي‌گويد و آن اين است که «إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ لَمْ يُعْطِ أَحَداً بِفُرْقَةٍ خَيْراً مِمَّنْ مَضَي وَ لاَ مِمَّنْ بَقِيَ»؛[14] فرمود بدانيد در گذشته تاريخ، از زمان آدم تا الآن، در آينده تاريخ، از الآن تا زمان ظهور حضرت و رجعت و قيامت، هيچ ملتي با اختلاف به مقصد نمي‌رسد. با تفرقه به مقصد نمي‌رسد. با جامه‌دريدن به مقصد نمي‌رسد. با جامه‌دوختن به مقصد مي‌رسد. ما بايد حفظ بکنيم، اين نام را، اين ياد را. حرف علي بن ابيطالب را که مبادا ـ خداي ناکرده ـ کاري بکنيم، حرفي بزنيم، از قلم ما، از قدم ما بوي اختلاف ـ خداي ناکرده ـ بوي جدايي مسئولين از هم ـ خداي ناکرده ـ وگرنه رهبر اگر علي بن ابيطالب هم باشد، شکست قطعي است. مگر علي بن ابيطالب بعد از پيغمبر دومي داشت؟ مگر حکومت او شکست نخورد؟! اگر ـ خداي ناکرده ـ اختلاف رخنه کند، داشتن رهبر خوب يک طرف قضيه است. تا انسجام نباشد، تا وحدت نباشد، شکست قطعي است.

يک مطلب نوراني علي(صَلَوَاتُ اللَّهِ وَ سَلامُهُ عَلَيْه‏) دارد، فرمود مرا تنها نگذاريد، اختلاف نکنيد، وگرنه اين اکاسره شرق و قياصره غرب حمله مي‌کنند و مي‌تازند و شما را برده خود قرار مي‌دهند. فرمود شما يک دوره ابراهيم خليل را ديديد، با جلال و شکوه بود، «خليل من که همه بتهاي آزري بشکست»[15] آن دوره را ديديد. بعد فرزندان او يکي پس از ديگري به مقام والاي نبوت و رسالت و امامت رسيدند، محفوظ بودند، بعد اختلاف رخنه کرد، کسراهاي ايران از شرق حمله کردند، قيصرهاي روم از غرب حمله کردند و شما حجازي‌ها را در حياط خلوت خفه کردند، از پيغمبرزاده‌ها و از امامزاده‌ها اينها چاربيدار درست کردند. اين بيان نوراني علي است در نهجالبلاغه. در آن خطبه قاصعه، فرمود مگر پيغمبرزاده‌ها را، امامزاده‌ها را اينها چاربيدار نکردند؟ اصحاب دَبر نکردند، اصحاب وَبر نکردند؟ اصحاب دَبر و وَبر دو گروهي از چاربيدار هستند. اين چاربيدارها يا مسئول تراشيدن موي اين جلوي سينه شتر هستند، اين قسمت جلوي سينه شتر را مي‌گويند وَبر. پشم‌هايي که اين قسمت روئيده مي‌شود، نرم است و لطيف و بادوام. مي‌گويند عباي وبري، پارچه وَبري، قدک وبري. از اين پشم‌ها وقتي نخ درست کردند و پارچه دوختند مي‌گويند پارچه وبري. کساني که مسئول تراشيدن اين قسمت موي سينه شتر هستند، آنها مي‌گفتند اصحاب وَبر. آنهايي که مسئول درمان زخم پشت شتر بودند، اينها را مي‌گفتند اصحاب دَبر. هر دو در نهجالبلاغه؛ نهجالبلاغه يعني کلام علي! هر دو در کلام علي آمده است که اينها که چاربيدار شدند، اينها پيغمبرزاده بودند، اينها امامزاده بودند، اگر ـ خداي ناکرده ـ غرب و شرق باشند، خيلي از مسئولين را ماشين‌شور مي‌کنند، حواستان جمع باشد! سِمَت که نمي‌دهند به اينها! آن روز کار ماشين‌شويي همان چاربيداري بود. نه در کلام علي ترديد است، نه در نهجالبلاغه او ترديد است، نه در اين خطبه قاصعه. فرمود مواظب خودتان باشيد!

ما مشترکات فراواني داريم؛ يک هاشمي مي‌خواهد که تحمل کند. اگر الآن مي‌گوييم: «سَلامُ الله عَلَيْه حِينَ وُلِد وَ حِينَ مَات‏ وَ حِينَ يُبْعَثُ حَيّا»، خوب زندگي کرد، خوب دين را شناخت، خوب هشت سال دفاع کرد، خوب تا پايان عمر پُر برکت هشتاد و اندي سال با طهارت گذراند، «قَدَّسَ اللَّه‏ نَفْسُهُ الزَّکيَّه»

مجدداً مقدم شما فرهيختگان، اساتيد، بزرگواران حوزه و دانشگاه را گرامي مي‌دارم. از همه بزرگواراني که با ايراد مقال يا ارائه مقالت بر وزن علمي اين کنگره و مراسم افزودند، حق‌شناسي مي‌کنيم. از بيت مکرّم و عزيز و محبوب ايران، از بيت آيت الله هاشمي حق‌شناسي مي‌کنيم و از شما علما، بالخصوص قدرداني مي‌کنيم که اين ياد را ـ إِنشَاءَاللَّه ‏ـ اميدواريم ساليان متمادي زنده نگه بداريد و زنده نگه داشتن نام آيت الله هاشمي و إحياي ميراث انقلابي او، فرهنگي او، فقهي او، اخلاقي او، فلسفي او، کلامي او و نظامي او و جهادي اوست؛ «رَحْمَةُ اللَّهِ عَلَيْهِ يَوْمَ وُلِدَ وَ يَوْمَ مَاتَ وَ يَوْمَ يُبْعَثُ حَيًّا»

«غَفَرَ اللَّهُ لَنَا وَ لَكُمْ وَ السَّلَامُ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُه»

[1] سوره توبه، آيه108.

 [2] سوره واقعه، آيه79.

[3] سوره نساء، آيه39؛ سوره يونس، آيه65.      

[4] سوره مؤمنون, آيه14.

[5] سوره زمر، آيه62.

[6] سوره بقره، آيه165.

[7] لوافي، ج‏1، ص55.

 [8] الكافي (ط ـ الإسلامية)، ج‏1، ص403.

[9] غزليات ديوان اشعار عطار، غزل شماره449.

[10] من لا يحضره الفقيه، ج‏1، ص241.

[11]  سوره علق، آيه3 و 4.

[12] سوره انبيا، آيات26و27.

[13] سوره انعام, آيه73.

[14]  نهج البلاغة(للصبحي صالح), خطبه176.

[15] ديوان سعدي، غزل40؛ «دگر به روي کسم ديده بر نمي‌باشد ٭٭٭ خليل من همه بت‌هاي آزري بشکست».

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha