پنجشنبه ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳ |۱۵ شوال ۱۴۴۵ | Apr 25, 2024

حوزه نیوز؛ سید که اسیر شد ، نیروهای عراقی تا فهمیدند که او روحانی است، از چند قدمی به او گلوله می زنند و سپس با تانک از روی هر دوپایش می گذرند و عاقبت پیکرش را نا جوانمردانه به آتش می کشند. آری! این بود نهایت جرم شهید مفقودالاثری که لباس پیغمبر(ص) را بر تن داشت.

روحانی شهید سید محمد طاهر طاهری، مسئول تبلیغات لشکر 5 نصر خراسان، فرزند جانباز آیت الله طاهری گرگانی، مجتهد و موسس مدرسه علمیه امام جعفر صادق(ع) گرگان بود.

یکی از نزدیکان و دوستان آن شهید والامقام در خاطراتش می گوید: «یک سال قبل از فجر انقلاب، یعنی زمستان سال 56، همزمان با موج مبارزات انقلابی علیه شاه خائن، هر روز مرحوم آیت الله طاهری اعلامیه های امام را که از نجف برایش می آمد، به ما می داد، می رفتیم توی محله ها و مساجد می انداختیم و بر می گشتیم. مامورین رژیم شاه با مدرسه علمیه امام جعفر صادق سر جنگ داشتند، هر روز رئیس وقت شهربانی(سلیمی زاده معدوم) با یک بلند گوی دستی می آمد جلوی مدرسه و شروع به فحاشی و بد دهنی به ما و خاندان آیت الله طاهری می کرد. آیت الله طاهری را چند بار زندانی و بازداشت و تبعید هم کرده بودند.

یک روز غروب داشتم وضو می گرفتم که آقا سید محمد طاهر - فرزند آیت الله طاهری- آمد وضو بگیرد. یک جورایی خیلی خاص و دلنشین شده بود. سلام کردم و کمی عقبت تر رفتم تا ایشان وضو بگیرد.

در همان حال رو به من کرد و گفت: فلانی وضوتو بگیر؛ می خواهم یک هدیه ای به شما بدهم. این هدیه حرمت دارد و باید حتما وضو داشته باشی. با خودم فکر کردم که این چه هدیه ارزشمندی است که باید وضو بگیرم.

گفتم: آقا سید چی هست؟

گفت: وضو گرفتی؟

گفتم: بله

آمد جلوتر و با احترام گفت: کتابی است از امام خمینی(ره).

 تا نام امام را آورد، رنگ از چهره ام پرید، یک حال عجیبی به من و او دست داد. نامی که همه زندگی ما را متحول کرد.

این اولین آشنایی من با آقا سید محمد طاهر بود، دیگر به او بیشتر از همیشه انس گرفتم. در مبارزات علیه رژیم شاه به ما خط می داد. طولی نکشید که انقلاب پیروز شد، مدتی هم در بحران مبارزاتی علیه منافقین از ایشان کسب فیض می کردیم تا اینکه ناگهان جنگ شد. ما به جبهه رفتیم. آقا سید محمد طاهر نیز به لشکر 5 نصر خراسان رفت و از همان جا عازم جبهه های حق علیه باطل شد....

در میدان جنگ، قبل این که یک رزمنده باشد، یک عارف بود، عابد بود، سجاد بود. همه چیز در او جمع بود. آقا سیدمحمد طاهر را خراسانی ها خوب می شناسند. گلستانی ها شاید کمتر بشناسند. در جبهه پشت خاکریز، با شجاعتی حیدری ، رو در رو با عراقی ها با بلندگو حرف می زد.

سید ، زبان عرب را بهتر از عراقی ها مسلط بود و از این طریق سربازان عراقی را دعوت به اسلام می کرد.

شهید شوشتری از خاطراتش با او می گفت: «در گیرو دار عملیات، سید محمد، جعبه های مهمات را حمل می کرد، جوری که هیچ کس جرات سربلند کردن را نداشت، با قامت بلندش می دوید، بچه ها می گفتند؛ سید مراقب باش، می گفت: هر کجا که نوبت آدم برسد، فرقی ندارد. تو سنگر باشی، یا وسط آسمان، هر کجا که خمپاره و گلوله نصیب انسان باشد. همان جا می رسد.

با اینکه مسئول عقیدتی لشکر پنج نصر خراسان بود، خودش را هیچ وقت از رزمندگان جدا نکرد، وسط معرکه جنگ، هم روحانی بود، هم رزمنده که سلاح می گرفت و می جنگید؛ شعار نیست اگر بگوییم سادگی، اخلاص، تقوا و اخلاص او را به معراج کشاند.»

نقل است که آقا سید محمد طاهر توسط نیروهای عراقی اسیر می شود، وقتی متوجه می شوند که ایشان روحانی هستند. از چند قدمی به او گلوله می زنند و سپس با تانک از روی هر دوپایش می گذرند و عاقبت پیکرش را نا جوانمردانه به آتش می کشند.  شهید آقا سید محمد طاهر طاهری سال ها مفقودالاثر بود.

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha