پنجشنبه ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳ |۱۵ شوال ۱۴۴۵ | Apr 25, 2024
کد خبر: 318947
۱۶ شهریور ۱۳۹۲ - ۱۱:۰۴

ایشان را می‌توان از فحول و بزرگان علم، دیانت و پرهیزگاری در عالم تشیع دانست و زندگی و سیره علمی و نیز سال های نورانی و پربرکت حیات طیبه ایشان را در سیطره روح معنوی، جهد و جهاد اخلاقی، آموختن و آموزاندن فرامین و منویات و معارف اهل بیت عصمت و طهارت(ع) دانست

خبرگزاری حوزه/ آیت‌الله بهبهانی مردی بود که در علم و عمل خویش همواره راه انبیاء و اولیای الهی را نصب العین خویش ساخت و لحظه ای در تلاش برای حفظ و صیانت از دین خدا و راه ولایت و امامت، درنگ ننمود و دوران حیات طیبه اش گویا و جویای نمونه ای از مجاهدان راه خدا در سلک علم و طریق تحصیل و تهذیب توأمان است.

تاریخ شیعه در طول دوران گذشته همیشه همراه با عظمت و افتخاری است که زاییده نوع حیات طیبه و تلاش‌های علمای راستین این مکتب حقه است.

آیت الله بهبهانی که دوران حیات طیبه‌اش گویا و جویای نمونه‌ای از مجاهدان راه خدا در سلک علم و طریق تحصیل و تهذیب توأمان است، عالمی ربانی و  رادمردی الهی بود که منشأ آثار پرخیر و برکتی در طول سال‌های عمر عزتمند و پربرکتش گردید.

حضرت آیت الله وحید بهبهانی که ایشان را می‌توان از فحول و بزرگان علم، دیانت و پرهیزگاری در عالم تشیع دانست و زندگی و سیره علمی و نیز سال های نورانی و پربرکت حیات طیبه ایشان را در سیطره روح معنوی، جهد و جهاد اخلاقی، آموختن و آموزاندن فرامین و منویات و معارف اهل بیت عصمت و طهارت(ع) دانست که حتی لحظه‌ای از ترویج و تبلیغ دین مبین اسلام و علوم اسلامی از پای ننشستند و در این راه از هیچ مجاهدتی دریغ نکرده و از هیچ سختی و تعبی نهراسیدند.

این بزرگوار در طول مسیر زندگی علمی و عملی خویش راهی را پیمود و عرصه‌ای را متناسب با شرایط زمانه طی کرد، اما این سیر و حرکت بر مدار حق‌یابی و دین‌باوری بود و نه چیز دیگری.

تاریخ حیات طیبه این عالم بزرگوار، مصادف بود با وقایعی که بر حیات علمی ایشان و نوع مراوده و تعاملات اجتماعی و تحصیلی‌شان تأثیرگذار بود.

حوزه اصفهان بعد از انقراض صفویه از آن قطبیت و مرکزیت تام و تمامی که تا پیش از آن داشت فرو افتاد و به همین دلیل بود که برخی از علما، نظیر سید صدر الدین رضوی قمی و آیت الله بهبهانی بعد از فتنه افغان‌ها به عتبات عالیات مهاجرت نموده و دورانی دیگر را با این هجرت، برای خویشتن و نیز جهان اسلام رقم زدند.

تاریخ از جمله علل این هجرت به کربلا را این‌گونه بیان می دارد:

روزی ایشان در بهبهان مشغول برگزاری نماز بودند و دربین دو نماز، خواجه عزیز کـلانـتر (حاکم وقت شهر) به ایشان گفت: ببینید بر اثر دستوری که داده‌ام چه قدر مردم در نماز جماعت شما شرکت کرده‌اند و جمعیت چه قدر زیاد شده است؟ این سخن وحید را منقلب نـمود و از بیم آن که مبادا یک نفر نادان زنگ ریا را در دلش بنشاند، قصد عزیمت به کربلا را نمود و در سال ۱۱۵۹ ه ق به اتفاق تمام فامیل و بستگانشان بهبهان را به قصد عتبات عالیات، ترک گفت.

عدهای دیگر علت عزیمت او را این موضوع می‌دانند که نفوذ اخباریین در این منطقه زیاد شده بود و آقا می‌خواستند آن را ریشه کن سازند اما در آن شرایط میسور نبود، به هر حال بعد از ورود به نجف اشرف و شـرکـت در مـجـلس بحث مدرسین آن وقت، متوجه شد که استاد کاملی که بتواند از او اسـتـفـاده کند، وجود ندارد از این رو، خود به کربلا انتقال یافت در کربلا نفوذ اخباری‌ها بسیار زیاد بود، به طوری که وقتی برخی از آنها می خواستند کتابی را که قبلا در دست مجتهدین بوده است، به دسـت گیرند، دستمال بر دور کتاب پیچیده و آن را برمی داشتند، چون آن را نجس می دانستند و ایـن وضـع مـجـتـهدین در کربلا بود، ولی پس از ورود آقا به شهر و شرکت در مجلس بحث آنان، روزی در صـحـن شـریـف ایستاد و با صدای بلند فریاد برآورد که: مردم! من حجت خدا بر شما هـسـتـم عـلـمـا و فـضـلا از هر طرف متوجه او شدند و به دور اواجتماع نمودند، گفتند چه مـی خواهی؟

وحید گفت: می‌خواهم شیخ یوسف صاحب حدائق، منبرش را در اختیار من بگذارد و دستور دهد تا شاگردانش پای منبر من حاضرشوند چون این خبر به شیخ یوسف رسید، از آنجا که وی آن روزها از مسلک اخباری عدول کرده بود، ولی از ترس جهال نمی‌توانست حق را اظهار کند، بـا طـیـب خـاطـرتـقاضای وحید را پذیرفت، شاید او بتواند بطلان مسلک اخباری‌گری را برای آنـان ثـابـت گـردانـد. وحـیـد سـه روز بـه درس و بـحث و گفتگو پرداخت و در نتیجه تعداد زیادی از شاگردان شیخ یوسف را به روش اصولی برگردانید و صاحب حدائق، از این موضوع بسیار مسرور و خوشحال شد.

با این مقدمات، نفوذ اخباری‌ها روز به روز در کربلا کمتر شد و حتی نماز خواندن در پشت سر شیخ یـوسف متروک شده و خود شیخ یوسف نماز خواندن درپشت سر وحید را صحیح دانسته و گفته بود که بعد از مرگش وحید بر جنازه‌اش نماز بخواند و این عظمت تفکر و اطلاعات عمیق و وسیع وحـیـد را مـی رساند، و سستی فکر و رای اخباری ها را و به این ترتیب وحید را در عصر خود، مجدد مذهب می‌نامیدند و شاگردانش همه جا او را مروج دین حنیف و مجدد طریق اجتهاد و تقلید و زنده کننده اساس تشیع می‌دانستند.

باری؛ اگر مرحوم بهبهانی از جرگه و نحله اخباری‌گری روی برتافت و به مبارزه  علمی و مواجهه حق مدارانه با این جریان فکری در میان علمای دین مبادرت ورزید، تنها و تنها بر اساس درک و دریافتش از حقیقت دین و برای پاسداشت آیین بود و این که مدار اصولیون را در این راه مثمرثمر می دید و درستی و اصالتش را بیشتر.

درستی و اصالتی که به پدیدآمدن تعدادی از ارزشمندترین آثار تألیفی عالمان شیعی طی قرون اخیر منتهی شده است و از آن جمله:

1. شرح مفاتیح الفقه ملا محسن فیض کاشانی در 8 جلد

2. فوائد حائریه؛

3. حاشیه بر مدارک؛

4. رساله الاجتهاد و الاخبار؛

5. رساله ای در جبر و اخبار؛

6. فوائد الرجالیه؛

7. تعلیقات بر رجال میرزا محمد استرآبادی؛

8. حاشیه بر مسالک؛

9. رساله ای در حجیت استصحاب و انواع آن؛

10. رساله ای در اصل برائت.

آری؛ راز هجرت‌ها و دلیل تحمل سختی ها و مرارت‌های این مسیر هم در همین نکته نهفته است و اگر نبود چراغ روشنی بخش و امیدآفرین دین و تلاش برای رسیدن به قرب الهی از طریق جهاد در راه تعلم و نشر معارف آسمانی‌اش با چه مستمسک و به چه امیدی این راه صعب و سخت و سنگلاخ ناهموار در طول تاریخ توسط عالمان ربانی و نیکان روحانی طی می شد؟

شخصی مثل مرحوم بهبهانی که در علم، مناظره علمی و بازشکافتن تاریکی‌های جهل، با شهاب ثاقب خرد و آگاهی، فحلی کم نظیر و رادمردی بشکوه و مجاهدی به تمام معنا بود در این عرصه، هم به اصول علمی پایبندی داشت و اخلاق علمی را نصب العین خویش ساخته بود و هم جامه تقوا، و مودت، رحمت و مهرآیینی را بر تن روح و جان خویش کرده و در هیئت یک عالم دینی، طبیب آلام و وسیله آمال مردمان بود.

حکایت مناظره طولانی، سترگ و شگرف ایشان با مرحوم بحرانی که از شامگاهان تا بامدادان به درازا انجامید و آنک عنایت، احترام و ستایشی که پس از فوت مرحوم بحرانی از سوی قطب مخالف علمی ایشان مرحوم بهبهانی به منصه ظهور و بروز رسید، خود گویای عظمت اخلاقی و بزرگی عرفانی این مردان جاوید و ماندگار تاریخ انسانیت است که می تواند برای همه ما نشانه و الگویی راهبردی، همچنین رهیافتی نیک و خوش فرجام باشد؛ تا مبادا در وادی علم و عمل، به کبر و غرور گرفتار آییم و اندک توشه علمی‌مان رهزن دین و دل و حجاب عقل و عملمان گردد!

از جمله اساتید بزرگوار ایشان می‌توان به

۱. آقا سید محمد طباطبایی بروجردی؛

۲. آقا صدر الدین همدانی؛

۳. پدرش ملا محمد اکمل.

اشاره نمود.

و از زمره شاگردانشان هم به

۱.سید مهدی بحرالعلوم؛

۲.آقا سید علی طباطبایی؛

۳.میرزا محمد مهدی شهرستانی؛

۴.سید محمد باقر اصفهانی شفتی معروف به حجت الاسلام؛

۵.میرزا مهدی شهید مشهدی؛

۶.سید جواد صاحب مفتاح الکرامه؛

۷.سید محسن اعرجی؛

۸. شیخ جعفر کبیر کاشف الغطا؛

اشاره کرد.

این عالم ربانی و فقیه متأله، حدود نود سال عمر پربرکت نمود و در طول این سال‌ها لحظه‌ای از تلاش، ممارست و مجاهدت در راه احیای ارزش‌های اسلامی و تبیین معارف والای دینی بازنایستاد تا این که در ۲۹ شـوال ۱۲۰۵ هـ ق، در کربلای معلی، دعوت حق را لبیک گفت و به دیدار یار شتافت و در رواق حضرت امام حسین (ع) به خاک سپرده شد.

درود و رحمت خدا بر او؛ روحش شاد و یادش تا همیشه گرامی باد!

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha