جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳ |۱۸ رمضان ۱۴۴۵ | Mar 29, 2024
شهید

شاید دیگر دستمان به جسم مطهر و بوی معطر شهدا نرسد؛ اما جان و جهانمان، فکر و ذکرمان، و روح و روانمان می‌تواند زیر باران یاد، وصیت، زندگی و سیره­شان، خیس امید و انتظار شود.

خبرگزاری حوزه/ وقتی از لابلای کلمات، خاطرات عاشقان را رصد می کنی و در متن و بطن ظهور آبی شان، رعد نور بهشت برین خدا را می بینی؛ وقتی از دل آن روزها و شبها، به قلب این روزگار پل می زنی و میان عروج آسمانی آنها و سطح سیمانی این دوران می مانی، یادت می افتد که شهدا از تبار باران بودند و از جنس ایمان.

یادت می افتد که ما این روزها چقدر به آن روزها و حس و حالشان، شور و شکوهشان، آبی دعایشان و سادگی و طراوت ایمان و اعتقادشان نیازمندیم!

شاید دیگر دستمان به جسم مطهر و بوی معطر شهدا نرسد؛ اما جان و جهانمان، فکر و ذکرمان، و روح و روانمان که می تواند زیر باران یاد و وصیت و زندگی و سیره­شان، خیس امید و انتظار شود. نمی شود؟!

یکی از این نامهای طلایی و نقاط روشن خدایی نام طلبه شهيد صفر ابراهيمي است.

او که در سال« 1349 ه . ش» در روستاي «خلج» از توابع تبریز به دنیا آمد.

 کودکی را در آن روستا گذراند، در پنج سالگی خانوادگی به روستاي «سراي»، از توابع «هريس» رفتند.

 در سال 1357 همراه خانواده‌اش به شهرتبريز عزیمت کردند.

 سفر در سفر؛ از این کوی به آن سو؛ و در این میانه فرزندی که درس مقاومت و پایداری می گیرد و رشید بار می آید.

شهيد صفر ابراهيمي دروس كلاسيك را تا سطح ديپلم، در تبريز به پايان رساند. جدی و کوشا، و در عین درس خواندن، یاریگر خانواده در امر تأمین معیشتشان بود و با این همه، شاگرد اول مدرسه.

 در انجام دادن واجبات الهي و بخصوص نماز اول وقت جدی و مقید بود.

بعد از اخذ مدرك ديپلم، با عشق به امام زمان (عجل‌الله‌تعالي‌فرجه) و امید برای سربازی ایشان و مجاهدت در راه احیای ارزشهای الهی راهی حوزة علميه شد و در مدرسة حضرت ولي‌عصر (عجل الله تعالي فرجه) تبريز، به تحصیل و تهذیب مشغول شد.

رسمی میان طلاب اين مدرسه بود كه در مواقع عمليات، به جبهه می رفتند و در این کار و برای تأمین نیرو در جبهه های حق علیه باطل از هم سبقت مي‌گرفتند.

زمستان 1364 بود که «صفر» لباس خاکی جبهه را بر تن کرد و این بار عزم حضوری همیشگی در جبهه جهاد نمود و از آوردگاه علم، راهی میدان عمل شد.

 در خاطرات یارانش هست که «شهيد ابراهيمي» بسان عاشقی پاکباز و سربازی جانبرکف هميشه سعي داشت كارهاي مشكل و سخت را به عهده گيرد.

و همین روحیه هم باعث شد تا در گردان غواصي ثبت‌نام کند.

 او همراه با گذراندن آموزش‌هاي سخت غواصي در شب‌هاي سرد رودخانه‌هاي مواج، تمرینی عملی برای قطع تعلق از دنیا و رنگ و لعاب و زرق و برقش می کرد.

تا اینکه در اوج این مصاف دلیرمردانه و جهاد عظمی، صفر عزیز که به ایمان ابراهيمي، مزین بود و به عشق حسینی منور، در عمليات والفجر هشت(منطقه فاو) در 24/11/1364 به جرگه شهدای راه عشق و سردادگان آستان سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسين (عليه‌السلام) پيوست و شهد شهادت نوشید.

 در خاطرات شیرین و درس آموز طلبة شهيد صفر ابراهيمي در باب اهمیت نماز اول وقت آمده است که:

روزی مادر در آشپزخانه غذا را آماده كرده بود. بچه‌ها اطراف سفره نشسته بودند و منتظر بودند كه صفر هم بيايد تا ناهار را صرف كنند. درب خانه به صدا در آمد. در باز شد. صفر با آن چهره معصومانه و نوراني از مدرسه به خانه باز گشت.

 - سلام عليكم

- سلام عليكم.

-صفر! ناهار آماده است؛ زود دست و صورتت را بشور و بيا سر سفره تا غذا بخوريم.

صفر به سمت روشويي رفت و وضو گرفت. وقتي به منزل وارد شد گفت:

- شما ناهار را بخوريد؛ من نمازم را مي‌خوانم.

- غذا سرد مي‌شود، ما مي‌خواهيم غذا بخوريم.

صفر به سوي سفره آمد؛ غذايش را جدا كرد و گفت:

- شما ميل بفرماييد؛ اول نماز بعدا غذا.

باری؛ این دلداه حق و عاشق راز و نیاز با خدا در وصیت نامه زیبا و جانانه اش اینچنین سروده است.

با درود و سلام به محضر رهبر عزيز و بنيان‌گذار انقلاب اسلامي و آن رهبري که همه بحول الله در فکر او و حرکت او مبهوت مانده‌اند و امروز اين رهبر نعمتي است که در آن غرق شده‌ايم و براي ما يک کار عادي شده است چه بسيار انقلاب ها که صدها کشته مي‌دهند ولي پيروز نمي‌شوند.

و با آرزوي پيروزي اسلام بر کفر جهاني سخن خود را آغاز می کنم...

 پدر و مادر عزيزم من همه چيز را از شما ياد گرفته‌ام يادم هست وقتي که من گفتم به حوزه مي‌روم شما با شدت گريه کرديد و با آن گريه به گردن من بار سنگيني نهاديد يعني گفتيد: که پسرم اگر راه درست را انتخاب نکني من از تو راضي نيستم آري فهميدم...

به همه خانواده‌ام مي‌گويم حجاب را رعايت کنيد ...

آری؛ صدای هل من ناصر حسین زمان هنوز در گوش تاریخ طنین انداز است و «صفر»های «ابراهیم»صفت آماده اند تا با دل و جان و شور و شوق پاسخگوی ندای حضرت عشق باشند که از فراز تاریخ زمزمه گر هستی است و ما را به سوی کربلای دلها فرا می خواند!

یادشان گرامی و راهشان سبز و حضورشان در روح و جان و جهان ما پاینده و مرامشان جاوید باد!

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha