جمعه ۳۱ فروردین ۱۴۰۳ |۹ شوال ۱۴۴۵ | Apr 19, 2024
edrisabadi

هنوز هم می توان زیر باران رشادتها و صفای آن پرندگان آسمان عشق و آستان ملکوت، بالهای خسته و رنجور حیات را مرتب کرد و در اوج خرد و روشنی و ایمان، به پرواز درآمد.

خبرگزاری حوزه/ هنوز هم می توان با نام و یاد شهدا زیست و در هوای مصفای کوی آن دردانه های دریای محبت و عشق و ایثار، طعم شور و شیدایی و شعور الهی و هویت ایمانی را درک کرد.

هنوز هم می توان درس جانفشانی و از خود گذشتگی و وفاداری را از سیره و سلوک آن عزیزان دریافت و دُرّ یافت.

آبی تراز آنیم که بیرنگ بمیریم

از شیشه نبودیم که با سنگ بمیریم

ما آمده بودیم که تا مرز رسیدن

همراه تو فرسنگ به فرسنگ بمیریم

هنوز هم می توان زیر باران رشادتها و صفای آن پرندگان آسمان عشق و آستان ملکوت، بالهای خسته و رنجور حیات را مرتب کرد و در اوج خرد و روشنی و ایمان، به پرواز درآمد.

آری؛ شهدا و یاد و خاطره شان، شهدا و سیره و سلوکشان، هنوز هم الگویی است برای همه آنانکه دل در گرو آرمانهای دینی و ارزشهای انقلابی دارند و در تب و تاب رسیدن به کمال نهایی انسان که همان جهاد در راه خدا و قرب الی الله است می سوزند و می سازند.

شهابی ثاقب در آسمان ایمان و عمل

یکی از این ستاره های پرفروغ که زندگی و خاطرات و وصیتنامه اش مشحون از زیبایی و بزرگی و عشق است طلبه شهید شهاب الدین ادریس آبادی است.

او که زاده شاهرود بود و درسال 1341 به دنیا آمد.

نام زیبا و پرمسمای شهاب الدین بر او درخشیدن گرفت و کودکی را در مهد پر مهر پدر و دامان محبت مومنانة مادر به سرانجام رساند.

شاگردی در مدرسه پروین اعتصامی و گوهرشاد

تحصیلات ابتدایی را در مدرسه پروین اعتصامی و گوهرشاد شاهرود فراگرفت.

تا اینکه به دوران اوج مبارزات مردم در برابر رژیم ستمشاهی رسید.

حکایت از نوجوانی بصیر که نور فهم و شیدایی رزم داشت

شهاب‌الدین مثل هر جوان مومن برومند مجاهد دیگری که بر سفره غیرت و با نان حمیت و آب شجاعت رشد کرده باشد برومندی و سلحشوری اسلامی و ایرانی خویش را به ظهور رساند و حضوری جانبرکفانه در این دوران داشت.

حضوری که رنگ اصلی و بن مایه جدیش در فعالیت‌های مذهبی و سیاسی نمود می یافت.

حضوری پرشور که با الهام از معارف قرآن و آموزه های جهادی دین مبین و انبیا و اوصیای حق و همه جوانمردان تاریخ بشریت به او آموخت که نبرد با باطل تنها راهی است که مردان خدا از آن به اوج مجاهدت می رسند.

تا اینکه دوران جنگ تحمیلی فرا رسید و در این زمان شهاب آسمان بصیرت و عشق، جوانی دبیرستانی بود.

ناقوس جنگ که به صدا درمی آید...

ناقوس جنگ که به صدا درآمد، چون شهاب ثاقبی راهی میدان نبرد شد و در میانه همین رفت و آمدها به جبهه های حق علیه باطل بود که شهاب، لباس دین پوشید و طلبه درس معرفت آیین شد.

رهسپار حوزه قم شد و در مهد علم دین بیتوته کرد. شهاب الدین به نماز شب و روزه داری بسیار اهمیت می‌داد و از این رهگذر ناب و تابناک و زیبا، روح پاک و بی آلایش خویش را صفا و تعالی می داد.

مراقبه و مجاهدت؛ دو بال پاسداران حق

همین مراقبه ها و ممراستهای عبادی او را فردی بسیار مهربان ساخته بود که همیشه یار فقرا و نیازمندان بود.

در حلال و حرام بسیار جدی و عمیق و دقیق بود و از نوجوانی حساب سال دقیقی برای خویش تعیین نمود.

در طول انجام تحصیلات حوزوی و سلوک عرفانیش، علم و عمل را توأمان و در پیوندی معرفتی و واقعی، دنبال نمود و هم درس خواند و هم جنگید.

جنگ؛ چه در جهاد اکبر و چه در جهاد اصغر، شهید ادریس آبادی بارها راهی جبهه شد تا سرانجام در چهارم تیر ماه سال 65 در عملیات ظفرمند والفجر 8 به دیدار معشوق نایل آمد.

خاک فاو خونش را به دیده برد

خاک فاو آنقدر بلندمرتبه شد که توانست از خون شهاب الدین و دو دوست دیرینش شهید خونجگری و شهید قرائی و هزاران رادمرد عرصه نبرد با شب، روز روشن مجاهدت را بر پهنه خویش ببیند.

پیاده آمده بودم پیاده خواهم رفت...

شهاب الدین وسیله نقلیه داشت، ولی هر روز که برای نماز جماعت به مسجد می آمد، پیاده بود. این مسأله بدجور ذهنم را مشغول کرده بود. در آخر رفتم و از خودش پرسیدم، اول از جواب دادن طفره می رفت، ولی سماجت مرا که دید گفت: هر قدمی که به سوی مسجد برداشته می شود یک حسنه و ثواب دارد. نمی‌خواهم آنها را از دست بدهم.... او در کجاها سیر می‌کرد و ما در کجا بودیم؟!... « به نقل از خانواده شهید»

وصیت نامه ای که بوی علی و حسین(ع) می دهد

گویی تک تک واژه های وصیت نامه اش از هرم ایمانی آسمانی و درخشش اعتقادی ملکوتی نشأت گرفته است.

در واژه هایش استحکامی هست که دل انسان را قرص می کند؛ روحش را جلا می دهد و عزمش را جزم.

می دانی چرا این وصیتنامه ها خواندنی و اثرگذار است؟ چون نه تنها حرف، که عملی ژرف پشت آنهاست.

ایمانی که نه تنها با زبان و قال که با عمل و حال پیوسته است و به عالی ترین درجات معرفت و معنویت و خلق زیباتری و سبزترین نقاشی عالم که شهادت باشد نایل آمده است.

وصیتنامه اش را با این شعر زیبا آغاز می‌کند که:

ما زنده از آنیم که آرام نگیریم

موجیم که آسودگی ما عدم ماست

بعد از ستایش حق تعالی که به ما جان داد تا در راهش بازیم و راه را به ما نشان داد تا بتوان قدم برداریم و به ما رهبری داد که اطاعتش کنیم، خدا یا صد هزار مرتبه تو را شکر که ما را به میدان آوردی و ما را در این جای با شکوه کشتی و پروازمان دادی.

خدایا! درود بفرست بر محمد و آل محمد و بر نائب بر حقشان امام خمینی که ان شاء الله تا قیام مهدی زنده و پاینده باشد .

خدایا! فرج آقا و مولایمان را نزدیک فرما.

خدایا! به ما صبر و استقامت و توان در مقابل مشکلات عطا فرما.

خدایا! به ما ایمانی عطا کن که در راه تو ثابت قدم باشیم و گناهانم را بیامرز که من در پیش رؤیت خجل هستم و نمی‌توانم سرم را در مقابل اولیاء تو بلند کنم.

خدایا! با آنکه من نتوانستم امامم را تا حال ببینم، ولی عشق او را در دلم صد چندان کن.

خدایا! به پدر و مادرم صبر عظیم عطا کن تا در موقع مرگ من دشمنان اسلام را با گریه‌هایشان خوشحال نکنند و به خواهران و برادرم رشد فکری ده تا در راه تو کوشش کنند و حق سپاسگذاری را در پیشگاهت بجای آورند.

و خدایا! به برادران عزیز پاسدارم مسؤولیت و تعهد در قبال اسلام و قدرت و شکوه عظیمی در مقابل دشمنان اسلام عطا کن که با هر یورششان خصم را عقب زده و به سوی کربلایت و تمام مکانهای مقدست که در سیطرة دشمنند، پیش بروند.

خدایا! شفاعت محمد وآل محمد را در دنیا و آخرت همراه ما ساز.

پدر و مادر عزیزم! این روز که دارم وصیت نامه را می نویسم روز اربعین حسین بن علی(علیه‌السلام) و یاران فداکارش است.

همیشه بدانید که این عبد مسکین خونش سرخ تر از علی اکبر و علی اصغر نخواهد بود و از شما می خواهم که وقتی جسد مرا آوردند خوشحالی کنید و عروسی مرا با شهادت جشن بگیرید، که این برای ما افتخاری است و شیون و زاری نکنید که دشمنان ما خوشحال خواهند شد و دعای فرج را بخوانید که آقامان زودتر بیاید که ما منتظر قدم او هستیم.

و در راه اسلام و امام از هر چه دارید بگذرید که نیکو است.

من نمی‌توانم وصیتی به مردم بکنم چونکه لیاقت آن را ندارم، فرزندی کوچک از آنهایم. برادر از شما می خواهم که وصیت حضرت علی (علیه‌السلام) را در آخر وصیتم بخوانید:

«و من وصیه له علیه السلام للحسن و الحسین علیهما السلام» لما ضربه ابن ملجم لعنه الله: «اوصیکما بتقوی الله، و ان لا تبغیا الدنیا و ان یغنکما و لا تاسفا علی شیء منها زوی عنکما، و قولا بالحق، و اعملا للاجر، و کونا للظالم خصما، و للمظلوم عونا. اوصیکما و جمیع ولدی و اهلی و من بلغه کتابی بتقوی الله، و نظم امرکم و صلاح ذات بینکم، فانی سمعت جدکما صلی الله علیه و آله یقول: صلاح ذات البین افضل من عامه الصلاه و الصیام، الله الله فی الایتام، فلا تقبوا افواههم، و لایضیعوا بحضرتکم، والله والله فی جیرانکم فانهم وصیه بینکم ، مازال یوحی بهم حتی انه ظننا سیورثهم، والله والله فی القرآن لا یسبقکم بالعمل به غیرکم،‌، والله والله فی الصلاه فانها عمود دینکم، والله والله فی بیت ربکم ، لا تخلوه ما بقیتم، فانه ان ترک لم تناظروا، والله والله فی الجهاد باموالکم و انفسکم و السنتکم فی سبیل الله، و علیکم بالبذل و التباذل ، و ایاکم و التدابر و التقاطع، لا تترکوا الامر بالمعروف و النهی عن المنکر فیولی علیکم اشرارکم، ثم تدعون فلا یستجاب لکم.»

شما را به تقوی و ترس از خدا سفارش می کنم، و اینکه دنیا را نخواهید هر چند شما را بجوید و اندوهناک نشوید بر چیزی از دنیا که از شما رفته شده باشد و راست و درست سخن گویید و برای پاداش یافتن (در آخرت) کار کنید ، و ستمگر را دشمن و ستم دیده را یار و مدد کار باشید. شما و فرزندان و اهل بیتم و هر که نامه ام به او می رسد را سفارش می‌کنم به تقوا و ترس از خدا و مرتب کردن و بهم پیوستن و اصلاح زد و خوردی که موجب جدایی بین شما گردد که من از جد شما(صلی‌الله‌علیه‌وآله)شنیدم که می‌فرمود:

«اصلاح ذات البین از کلیه نماز و روزه بهتر است» از خدا بترسید ، از خدا بترسید درباره یتیمان... و در نزد شما فاسد و تباه نشوند، و از خدا بترسید درباره همسایگانتان که آنان سفارش شده پیغمبرتان هستند، همواره درباره ایشان سفارش می فرمود تا گمان کردیم که برای آنها میراث قرار دهد و از خدا بترسید از خدا بترسید از خدا درباره قرآن که دیگران با عمل به آن بر شما پیشی نگیرند، از خدا بترسید درباره نماز که ستون دین شما است.

و از خدا بترسید از خدا بترسید درباره خانه پروردگارتان، آن را خالی مگذارید تا زنده هستید که اگر آن رها شود مهلت داده نمی‌شوید، و از خدا بترسید از خدا بترسید درباره جهاد با مال‌ها جانها و زبانتان در راه خدا و بر شما باد که با هم وابستگی و دوستی داشته باشید به هم ببخشانید و از پشت کردن به یکدیگر و جدائی از هم بترسید، امر به معروف و نهی از منکر را رها نکنید که بد کردارانتان بر شما مسلط می‌شوند پس از آن دعا می کنید روا نشود.

ای خوشا با فرق خونین در لقای یار رفتن

سر جدا پیکر جدا در محفل دلدار رفتن

خدا یا خدا یا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار

تقصیر کسی نیست که اینگونه غریبیم

شاید که خدا خواسته دل تنگ بمیریم

فرصت بده ای روح جنون تا غزل بعد

در غیرت ما نیست که از سنگ بمیریم

هرگز نکنم شکوه و ناله نه گلایه

الحق که در این دایره خونرنگ بمیریم

 

*شعر از :شهید محمد عبدی

 

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha