چهارشنبه ۵ اردیبهشت ۱۴۰۳ |۱۴ شوال ۱۴۴۵ | Apr 24, 2024
قرآن

از روش‏ هاى بسيار جالب قرآن، تأكيد بر صفات و ويژگى ‏ها و عدم اصرار بر ذكر نام اشخاص است؛ شايد حكمت اين روش، توجّه دادن امت به صفات و ويژگى ‏هاى خوب و بد در طول زمان باشد تا بر اساس اوصاف ذكر شده، به شناخت اشخاص و تطبيق صفات بر آنان بپردازند و اهميّت و جايگاه اشخاص با ميزان صفات تجلّى يافته در آنان، سنجیده شود.

به گزارش سرویس علمی فرهنگی خبرگزاری «حوزه»، این نوشتار در پیِ بررسی دلایل نقلی بر وعده الهی به ویژه صفات منجی آخرالزمان(عج) و نیز نحوه معرفی حجج الهی در قرآن می‌باشد.

*بندگان شایسته خدا

خداوند در آيه 55 سوره نور مى فرمايد: «وَعَدَ اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دينَهُمُ الَّذِي ارْتَضى‏ لَهُمْ وَ لَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً يَعْبُدُونَني‏ لا يُشْرِكُونَ بي‏ شَيْئاً وَ مَنْ كَفَرَ بَعْدَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ»

خداوند به كسانى از شما كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام داده‏اند وعده مى‏دهد كه قطعاً آنان را حكمران روى زمين خواهد كرد، همان گونه كه به پيشينيان آنها خلافت روى زمين را بخشيد؛ و دين و آيينى را كه براى آنان پسنديده، پابرجا و ريشه‏دار خواهد ساخت؛ و ترسشان را به امنيّت و آرامش مبدّل مى‏كند، آن چنان كه تنها مرا مى پرستند و چيزى را شريك من نخواهند ساخت. و كسانى كه پس از آن كافر شوند، آنها فاسقانند

در اين آيه با صراحت به مؤمنان صالح بشارت داده شده كه سرانجام حكومت روى زمين را در دست خواهند گرفت  دين اسلام فراگير خواهد شد و ناامنى ها و وحشت ها به آرامش و امنّيت مبدّل مى‏گردد؛ شرك از سراسر جهان برچيده ‏شده و بندگان خدا با آزادى به پرستش خداى يگانه ادامه مى‏دهند؛ در این آیه نسبت به همگان اتمام حجت مى‏شود به گونه‏اى كه اگر كسى بعد از آن بخواهد راه كفر را بپويد، مقصر و فاسق خواهد بود.

قرآن کریم درباره وارثان صالح زمین مى‏فرمايد: «وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصَّالِحُونَ»

در«زبور» بعد از ذكر(تورات) نوشتيم: «بندگان شايسته‏ام وارث(حكومت) زمين خواهند شد!. (انبیاء 105)

اين آيه از بشارت حتمى الهى خبر مى ‏دهد كه شايستگان و صلحاء، وارث زمين و صاحب آن مى‏شوند.

این آیه و آيه قبل از زمينِ خاصى سخن به ميان نيامده، لذا الف و لام «الأرض»، الف و لام عهد نخواهد بود، چون ظاهر اين است كه تمام زمين مراد باشد.

بنابراين آيه، خبر از روزگارى مى‏دهد كه زمين و اداره آن در همه قاره‏ ها، مناطق و معادن آن در اختيار بندگان شايسته خدا در آيد؛ چنان كه در آيات ديگر نيز همين وعده را فرموده است.

«وَ نُريدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثينَ»

ما مى‏خواهيم بر مستضعفان زمين منّت نهيم و آنان را پيشوايان و وارثان روى زمين قرار دهيم. (قصص 5)

در رابطه با چگونگى بیان صفات بندگان شایسته در قرآن و به ویژه تصريح به نام ائمه اطهار(عج) و نحوه برداشت از آيات، توجه به چند نكته بايسته است:

تبيين قرآن توسط پيامبر(ص)

قرآن متكفّل بيان تمام مصاديق و جزئيات فروع معارف و دستورالعمل ‏ها نيست تا عدم تصريح به مساله اى، امرى خلاف انتظار و غير موافق با سبك ويژه قرآن باشد.

نماز نمونه خوبى از اين قبيل مسائل است. در بين احكام و دستورات دين، نماز جايگاه و اهميّت ويژه‏اى داشته و تأكيدات فراوانى بر اقامه آن شده است.

به راستى آيا در آيات قرآن، نشانى از تعداد ركعات، خصوصيات و جزئيات اين فريضه وجود دارد؟.

قرآن درباره ساير دستورهاى دين (مانند زكات، حج، خمس و...) نيز از اين نظام پيروى كرده؛ يعنى تكيه اصلى را بر تثبيت اين واجبات گذاشته، بيان جزئيات و خصوصيات ديگر را به «سنّت» واگذار كرده است.

همين دغدغه و پاسخ آن، بر زبان ابوبصير و امام صادق علیه السلام نيز جارى شده است.

*سؤال ابوبصير درباره آيه 59 سوره نساء «أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرسول وَ أُولِى الْأَمْرِ مِنْكُمْ» از امام صادق علیه السلام

از ابو عبد اللَّه امام صادق علیه السلام تفسير اين آيه را پرسيدم كه مى‏گويد: «خدا را اطاعت كنيد، رسول خدا را اطاعت كنيد و صاحب الامر از مؤمنان را». ابو عبد اللَّه علیه السلام فرمودند: اين آيه در شأن على(ع) و دو فرزندش حسن و حسين علیه السلام نازل شد. گفتم: مردمان مى‏گويند: از چه جهت نام على(ع) و خاندانش را نبرد؟. ابو عبد اللَّه فرمود: شما در پاسخ آنان بگوئيد: دستور نماز خواندن بر رسول خدا نازل شد و سخنى از سه ركعت و چهار ركعت در ميان نيست.

اين رسول خدا بودكه ركعات نماز را تفسير كرد. دستور پرداخت زكات نازل شد و نگفت كه از چهل درهم، يك درهم؛ اين رسول خدا بود كه نصاب زكات را تفسير كرد.

دستور حج نازل شد و نگفت كه هفت نوبت طواف كنيد. اين رسول خدا بود كه مراسم طواف را تفسير كرد. بر همين پايه، فرمان خدا نازل شد كه: «از رسول خدا و از صاحبان الامر اطاعت کنید» و حكم آن در باره على(ع) و حسن و حسين علیه السلام ثابت و بر جا ماند.

در رابطه با اين دستور قرآن بود كه رسول خدا فرمود: «هر مؤمنى كه من سرپرست و مولاى او هستم، على مولى و سرپرست او خواهد بود» و فرمود: «به شما مؤمنان سفارش مى‏كنم كه از كتاب خدا و خاندان من جدا نشويد كه من از خدا درخواست كردم تا ميان قرآن و خاندانم جدائى نيافكند تا در قيامت بر حوض كوثر دست آنان را در دست من گذارد. (1)

 (اصول كافى، ج 1، ص 287)

*تعیین مصادیق به عهده پیامبر است

بر اساس اين حديث و بعضى أدله عقلى، وظيفه بيان مصداق ‏ها و نيز تبيين جزئيات بر عهده پيامبر صلّی الله علیه وآله وسلم است.

اين انگاره، شيعه را بر آن داشت تا بر سنّت پيامبر(ص) تأكيد ورزد و بر عدم امكان اكتفاء به قرآن در تشخيص امور پاى فشارد. البته به نظر شيعه، مشروعيت و صحّت مندرجات و محتويات «سنّت»، از موافقت با قرآن و اصول حاكم بر آن به دست مى‏آيد.

سند حجيت و اعتبار روايات، «قرآن» است؛ ولى فهم صحيح معارف و وظايف دينى، بدون مراجعه به سنّت نبوى صلی الله علیه وآله وسلم و احاديث اهل بيت علیهم السلام ممكن نيست.

در اينجا این سؤال مطرح می شود: رسول اكرم صلّی الله علیه وآله وسلم اين معارف و احكام جزئى و تفسيرى را از كجا به دست آورده است؟.

از آيات قرآن استفاده مى‏شود كه جمع کردن آیات، قرائت آيات قرآن و نيز بيان مراد، مقاصد، شرح و تبيين آنها، از ناحيه خداى متعال است.

قرآن می فرماید: «إِنَّ عَلَيْنا جَمْعَهُ وَ قُرْآنَهُ. فَإِذا قَرَأْناهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ. ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنا بَيانَهُ»

«جمع قرآن (كلمات در آيات، آيات در سوره‏ها و...) و قرائت قرآن به عهده ما است و هنگامى كه بر تو قرآن را خوانديم، تو (پيامبر) نيز پيروى كن و قرآن را همين‏گونه بخوان. سپس توضيح آن (نيز) بر عهده ما است».

(قيامت، آيات 19-17)

و نیز قرآن مى‏فرمايد: «وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ»

و ما اين ذكر[ قرآن‏] را بر تو نازل كرديم، تا آنچه به سوى مردم نازل شده، براى آن ها روشن سازى؛ و شايد انديشه كنند. (نحل. 44)

بر اساس اين آيه، وظيفه تبيين و توضيح آيات قرآن- به خصوص در بيان جزئيات و مصداق‏ ها- به عهده رسول خدا صلّی الله علیه وآله وسلم بوده و اين مسئله، تمام سخنان پيامبر در زمينه معارف و دستورالعمل‌‏هاى دينى را شامل مى‏شود.

 عدم ذكر مصداق‏ ها، و اکتفا به بیان صفات و ویژگی‌ها غالب معارف و احكام دينى را شامل مى‏شود. بنابراين، براى شناخت اولیاء الهی و به ویژه مهدويت بايد سراغ سنّت نبوى رفت، همان گونه كه در تفسير، تبيين معارف و فرايض دينى، به سنت نبوی مراجعه می شود.

روش‏ هاى مختلف معرفى شخصيت ‏ها

قرآن براى شناساندن شخصيت ‏هاى الهى، از سه راه وارد مى‏شود و در برخی موارد از شيوه خاصى پيروى مى‏كند:

الف: معرفى با اسم: قرآن در مواردى از پيامبر اسلام(ص)، به اسم ياد مى‏كند: «وَ ما مُحَمَّدٌ إِلاَّ رسول قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ»

محمد(ص) پيام آورى بيش نيست كه پيش از او نيز پيامبرانى بوده‏اند. (آل عمران. 144)

ب: معرّفى با عدد: يكى از روش‏‌هاى قرآن، معرفى با عدد است و لذا «نقباء بنى اسرائيل» را با عدد معرفى كرده: «وَ لَقَدْ أَخَذَ اللَّهُ ميثاقَ بَني‏ إِسْرائيلَ وَ بَعَثْنا مِنْهُمُ اثْنَيْ عَشَرَ نَقيباً»

خدا از بنى اسرائيل پيمان گرفت. و از آنها، دوازده نقيب‏[ سرپرست‏] برانگيختيم. (مائده. 12)

ج: معرّفى با صفت: يكى ديگر از طرق شناسايى شخصيت ‏هاى الهى در قرآن، معرفى با صفت است. خداوند متعال در قرآن، كسانى را كه بايد مسلمانان از آنها اطاعت كنند، با صفت «اولى الامر» معرفى كرده است: «أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرسول وَ أُولِى الْأَمْرِ مِنْكُمْ». (نساء، 59)

پس معرفى با صفات يكى از شيوه ‏هاى صحيح معرفى است كه درباره حضرت مهدى علیه السلام نيز صادق است.

(آیت الله العظمی جعفر سبحانى، پرسش‏ها و پاسخ‏ها، ص 182-. 185)

 تأكيد بر روش توصيفى‏

از روش‏ هاى بسيار جالب قرآن، تأكيد بر صفات و ويژگى ‏ها و همچنین عدم اصرار بر ذكر نام اشخاص است.

شايد حكمت اين روش، توجّه دادن امت به صفات و ويژگى ‏هاى خوب و بد در طول زمان است، تا بر اساس اوصاف ذكر شده به شناخت اشخاص و تطبيق صفات بر آنان بپردازند و اهميّت و جايگاه اشخاص با ميزان صفات تجلّى يافته در آنان سنجیده شود.

روش «بيان توصيفى» به قرآن، طراوت، تازگى و دوام مى‏بخشد، زيرا در هر برهه‏اى از زمان، زمينه تطبيق افراد و جوامع بر شاخصه‌‏هاى ذكر شده در قرآن فراهم مى ‏شود و امكان دستيابى به داورى قرآن در مسائل نو و فتنه ‏هاى فردى و اجتماعى تأمين مى‏گردد.

قرآن كلام فصل است «إنّه لقولٌ فصل» و بين حق و باطل تمييز مى‏دهد.

از سوى ديگر، حكومت شايستگان، نياز هميشگى جوامع دينى است و به بخشى از امت اسلامى و يا قطعه‏اى خاصّ از تاريخ، اختصاص ندارد.

براى راهنما و فصل الخطاب شدن در گستره‏ اى چنين پهناور، بيان شاخصه ‏ها، شايستگى ‏ها و ويژگى هاى صالحان و مفسدان، حقّ و باطل، خوب و بد و... بهترين راه شمرده مى ‏شود.

 قرآن- جز در موارد ضرورى- از بردن نام مؤمنان، منافقان، حواريون، پادشاهان، مشركان و...، صرف نظر كرده است تا مخاطبان قرآن، به صفات و ويژگى‏ ها- و نه نام ‏ها- توجّه كنند و امكان بهره‏گيرى ‏هاى نو از قرآن فراهم شود.

بنابراين شيعه معتقد است که مسلمانان در آيات بسيارى، به ائمه اطهار علیهم السلام رهنمون شده و وظيفه دارند با تطبيق ويژگى ‏هاى ياد شده در قرآن، امام خود را شناخته و پاسخِ نيازهاى دينى، اجتماعى و سياسى خود را از درگاه آنان جويا شوند.

بر اساس همين نكته، امام صادق علیه السلام مى‏فرمايد: «مَنْ لَمْ يَعْرِفِ الْحَقَّ مِنَ الْقُرْآنِ لَمْ يَتَنَكَّبِ الْفِتَن»

كسی که حق را در قرآن نشناسد، نمى‏تواند از فتنه ‏ها مصون بماند.

از اين روايت به دست مى‏آيد كه امر ولايت اهل بيت علیهم السلام- به خصوص امامت حضرت مهدى و تشكيل حكومت جهانى به دست ایشان- در قرآن وجود دارد و توصيفات موجود در قرآن، ما را به اين امر رهنمون می‌کند.

 *حكمت بيان اوصاف‏

اصولاً قرآن در معرفى افراد، مصالح عالى را در نظر مى‏گيرد. گاهى مصالح ايجاب مى ‏كند كه افراد با نام معرّفى گردند، گاهى هم مصالح ايجاب مى‏كند كه تنها به صفات افراد پرداخته شود.

اين مسئله درباره حضرت مهدى علیه السلام در چند جهت خلاصه می شود:

اول: تشكيل چنين حكومتى در مواردى، صريحاً و در موارد ديگر، به طور اشاره در قرآن وارد شده است. آياتى كه در سوره «توبه» و «صف» از انتشار و گسترش اسلام در سطح جهانى نويد مى‏دهد، مانند «لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ»

 اشاره به تشكيل اين حكومت دارد، زيرا به تصريح مفسّران، مضمون اين آيه- كه پيشگويى از گسترش فراگير و همه جانبه اسلام در سطح جهان است- هنوز تحقّق نیافته است.

دوّم: اگر نام امام زمان علیه السلام در قرآن بیان نشده، به جهت مصلحتى است كه براى اهل فضل و درك مخفى نيست؛ زيرا به همان علت كه نام حضرت على علیه السلام بیان نشده، نام آن حضرت نيز ذكر نشده است.

اگر نام اين پيشوايان گرامى در قرآن بیان می شد، چه بسا كينه ‏هاى ديرينه بدر، اُحد و حُنين، بار ديگر زنده مى ‏شد؛ لذا خداوند متعال مطلب را به صورت كلّى مطرح كرده و فرموده است: «أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُها عِبادِىَ الصَّالِحُونَ»

(انبياء، 105)

بردن نام گذشتگان، (مانند لقمان و ذى ‏القرنين) قابل قياس با افراد آينده نيست. درباره گذشتگان حسد و كينه ‏تحريك نمى‏گردد و افراد سودجو و شهرت طلب، نمى‏توانند از آن سوء استفاده كنند، ولى بردن نام آيندگان، اين محذور را دارد. (پرسش‏ها و پاسخ‏ها، ص. 185)

حال اين سؤال مطرح مى‏شود: آيا ذكر نام، دردى را دوا مى‏كند؟.

تجربه تاريخى نشان مى ‏دهد كه اگر در قرآن، به صراحت نام آن حضرت برده مى ‏شد، باز در طول تاريخ، شيادان و مدعيان دروغين مهدويت، پيدا مى ‏شدند و نام خود را منجی گذاشته، تا از انتظار مردم، سوءاستفاده نمایند.

بر اين اساس، شيوه قرآن مجيد در رابطه با ائمه هدى علیهم السلام اين است كه به معرّفى شخصيت «ممتاز» و برجستگى ‏هاى آنان بپردازد نه این که فقط به معرّفى شخص اکتفاء نماید.

اين نحوه بيان در مورد حضرت مهدى علیه السلام، گسترده‏تر و شفّاف‏تر است. چون به ويژگى ‏هاى رفتارى آن حضرت و جامعه موعود نيز اشاره مى‏كند.

اين خصوصيات و پيش‏بينى ‏ها تاكنون تحقّق نيافته و بر اساس روايات، تنها به دست مهدى علیه السلام (از فرزندان رسول خدا و فاطمه زهرا سلام الله علیهما) تحقّق خواهد يافت.

به هر حال معرّفى شخصيت و ويژگى ‏ها، زمينه ‏ساز پذيرش معقول و دوركننده از تبعيت و پيروى كوركورانه است. اين روش- به ويژه در شرايطى كه شخص از جهاتى تحت تبليغات سوء قرار گرفته يا جامعه به هر دليلى آمادگى پذيرش وى را نداشته باشد- بهترين روش است. اين مسئله در مورد حضرت مهدى علیه السلام صادق است.

منبع: پرسمان، نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه ها

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha