جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳ |۱۸ رمضان ۱۴۴۵ | Mar 29, 2024
دعا

حوزه/ همه اشخاص مى‏توانند در نماز خضوع و خشوع را مراعات كنند، به شرط آنكه در اين زمينه تمرين كافى داشته و داراى اراده اى قوى باشند.

سرویس علمی فرهنگی خبرگزاری«حوزه»، شرح دعاهای روز را به قلم حجت الاسلام والمسلمین محمد امینی گلستانی منتشر می کند.

اللَّهُمَّ ارْزُقْنِي فِيهِ طَاعَةَ الْخَاشِعِينَ وَ اشْرَحْ فِيهِ صَدْرِي بِإِنَابَةِ الْمُخْبِتِينَ بِأَمَانِكَ يَا أَمَانَ الْخَائِفِينَ.

خدایا در این روز برای من، اطاعت فروتنان و بندگان ترسانت را روزی بفرما، و شرح صدر بندگان فروتن خود را به من عطا بفرمابه احترام امانت، امانی که خودت بر بندگان عنایت می‌فرمایی، ای امان بنده های ترسانش.

اللَّهُمَّ ارْزُقْنِي فِيهِ طَاعَةَ الْخَاشِعِينَ

از پيامبراكرم (ص) سؤال شد خشوع چيست؟ حضرت فرمودند: «خشوع عبارت است از تواضع و فروتنى در نماز و اينكه بنده قلب خود را به طور كامل متوجّه خدا سازد.»[1]  حضور قلب در عبادات، روح و روان آن‏ها محسوب مى‏شود و نورانيت و مراتب كمال عبادت‏ها به خشوع و مراتب آن بستگى دارد. هيچ عبادتى بدون حضور قلب، مقبول درگاه احديت واقع نمى‏شود و مورد لطف و رحمت ربوبى قرار نمى‏گيرد. خداوند در قرآن كريم مى‏فرمايد:

وَ إسْتَعيِنُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلوة و إنَّهَا لَكَبيرة إِلَّا عَلَى الْخَاشِعيِنَ [2] از شكيبايى و نماز يارى جوييد و اين دو جز براى اهل خشوع، امرى بزرگ و دشوار است.

آنان‏كه به مقام خشوع نرسيده باشند، نماز واقعى برايشان دشوار و سنگين است. چنين افرادى به خاطر ترس از جهنم و طمع بهشت نماز مى‏خوانند. همه اشخاص مى‏توانند در نماز خضوع و خشوع را مراعات كنند، به شرط آنكه تمرين كافى در اين زمينه داشته باشند و نيز داراى اراده‏اى قوى باشند.

وَ اشْرَحْ فِيهِ صَدْرِي بِإِنَابَةِ الْمُخْبِتِينَ

معناى ساده شرح صدر يعنى دريا دل بودن است و اين كه انسان بتواند مشكلات و ناملايمات را در خود هضم كند، همانطور كه دريا، آب كثيف را در خود هضم مى‏كند و از آن آب، آلوده و كدر نمى‏شود و در برابر حيوانات آب‏زى ثابت قدم ايستاده و رنگ و بوى آن حيوانات را به خود نمى‏گيرد. در برابر جزر و مدها و طوفانها ايستاده و خم به ابرو نمى‏آورد. انسان نيز اگر بخواهد بر نفس اماره غالب شود و مشكلات را در خود هضم كند، بايد دریا دل باشد، و بايد دلى مانند دريا داشته‏باشد. تا مانند آب دريا هميشه ثابت و استوار باشد و در مقابل آب‏هاى كثيف و زلال و شيرين وضع ثابتى داشته باشد، خوشي ها و ناخوشي ها او را به اين طرف و آن طرف نكشاند.

چگونه شرح صدر پیدا کنیم

در اينجا اين سؤال مطرح مى‏شود كه انسان چگونه مى‏تواند شرح صدر پيدا كند؟ در پاسخ بايد گفت كه در مباحث اخلاقى و به ويژه در موضوع تهذيب نفس، قاعده ای كلى وجود دارد و آن اينكه صفات نيك و بد آدمى موجب انجام اعمال نيك و بد توسّط او مى‏شود و در مقابل، انجام اعمال نيك و بد، صفات نيك و بد او را تقويت مى‏نمايد.

فضائل اخلاقى در وجود آدمى شبيه باطرى اتومبيل كار مى‏كند. باطرى اتومبيل به اجزاء ماشين برق مى‏دهد و آنها را به حركت و جنبش مى‏اندازد، در اثر جنب و جوش آن اجزاء، برق خود را تقويت مى‏كند. رابطه ايمان و عمل انسان نيز به همين شكل است. ميزان ايمان هر انسانى، نحوه عمل او را تعيين مى‏كند و عملكرد او در ميزان ايمانى كه دارد، تأثير خواهد گذاشت.

اين قاعده كلى، در مورد سعه‏صدر نيز به خوبى صدق مى‏كند؛ كسى كه با مشكلات مبارزه مى‏كند، در مقابل گناه مقاومت مى‏نمايد، وقتى تمايل جنسى پيش مى‏آيد به آن پشت پا مى‏زند و خودپسندى را در خود سركوب مى‏نمايد، معلوم مى‏شود شرح صدر دارد و رفتارى كه در اثر سعه صدر از خود نشان مى‏دهد، شرح صدر او را در دل رسوخ مى‏دهد و آن را ملكه مى‏سازد.

همچنين كسى كه در مواجهه با گناه ،خود را ببازد و مرتكب گناه شود و در روياروئى با مشكلات عصبانى شده و نتواند به حركت خود ادامه دهد، بايد پى به كمبود شرح صدر خود ببرد و بداند كه تكرار اينگونه رفتار توسّط او، شرح صدر مختصرى كه دارد را نيز از بين خواهد برد. از او يك آدم تنگ‏نظر و ضعيف مى‏سازد كه توان مقابله با كوچكترين مشكلات و موانع را هم ندارد.

بنابراين، اگر كسى بخواهد از صفات ارزشمند و پسنديده برخوردار شود، بايد عملكرد خود را با نتايج آن صفات تطبيق نمايد. يعنى با اعمال نيكو، فضائل اخلاقى را در خود ايجاد و تقويت كند.

استقامت در برابر گناه، سعى در تقويت روحيه انتقادپذيرى، حوصله به خرج دادن در انجام كارها، تحمّل مشكلات، مدارا با ناملايمات و اعمالى از اين قبيل موجب ايجاد سعه صدر در وجود انسان و رسوخ اين خصلت نيكو در قلب او مى‏گردد.[3]

به بهانه ولادت امام حسن مجتبی (ع)

از آنجا که روز پانزدهم ماه مبارک رمضان مقارن با ولادت امام حسن مجتبی علیه السلام است به همین مناسبت مطالبی در فضائل این امام همام تقدیم می گردد.

طریقه بیعت مردم با آن حضرت

این امام بزرگوار در میان ائمه ما از امامان مظلوم و مصیبت دیده ماست، وقتی که امیر المؤمنین(ع) به شهادت رسیدند امامت به این امام بزرگوار منتقل شد، آن حضرت شبانه امیر المؤمنین(ع) را در نجف اشرف دفن کرد و به کوفه بازگشت.

در نماز ظهر بود که حضرت بعد از نماز به منبر تشریف بردند و مقداری فضائل خود و برادرش امام حسین(ع) را که از زبان رسول خدا(ص) صادر شده بود بیان فرمودند و بعد بالای منبر ساکت نشستند، ایشان منتظر بود که مردم بلند شوند و با ایشان بیعت کنند، هیچ کس بلند نشد، در آخر عدی بن حاتم برخاست و گفت ای مردم کوفه پسر رسول خدا(ص) منتظر شماست چرا بیعت نمی کنید، یابن رسول الله، دستت را دراز کن من با شما بیعت کنم، خودش و قبیله اش بیعت کردند و مردم هم پشت سر او بیعت کردند و تا چهل هزار نفر بیعت کردند.

 لشکر کشی معاویه برای غصب خلافت ظاهری حضرت

وقتی معاویه خبر شهادت امیر المؤمنین را شنید ابتدا دین روسای قبایل کوفه را با طلا و جواهرات خرید و برای تسخیر عراق و کوفه،سپاهیان خود را بدان سو گسیل کرد ، حضرت که این خبر را شنید پنج هزار نفر با یک فرمانده به خط مقدم نبرد فرستاد که اگر معاویه رسید جلوی او را بگیرند، معاویه با یکصد و بیست هزار نفر حرکت کرد ، ولی قبل از رسیدن آنها امام حسن از مردم کوفه بیعت می‌خواهد که برای جنگ آماده شوند، معاویه که به سرحدات رسید شبانه مبلغی برای فرمانده لشکر حضرت فرستاد و او هم شب لشگر را رها کرد و به معاویه ملحق شد، این اول کار است، امام حسن(ع) که این جریان را شنید، دوباره شخص دیگری را برای فرماندهی اینها فرستاد او هم شبانه پول را از معاویه گرفت و لشگر را رها ساخت، حضرت که دید بیگانه به درد او نمی خورد پسر عموی خود عبیدالله بن عباس، برادر عبد الله بن عباس را فرستاد و او با پنج هزار نفر به سرحدات رسید، ولی حضرت به لشگر فرمود: اگر مسأله ای برای عبیدالله بن عباس پیش آمد فرمانده شما قیس بن سعد بن عباده است، وقتی لشگر به جبهه رسید، معاویه شنید پسر عباس یعنی عبیدالله بن عباس امده و از فامیلهای حضرت است دو میلیون درهم یا دینار، نیمی نقد و نیمی وعده کرد که اگر به من محلق شوی به تو پرداخت می‌کنم، صبح لشگر بیدار شد و دید او هم به معاویه ملحق شده است، چون امام فرموده بود، قیس بن سعد بن عباده فرماندهی را به عهده گرفتند و معاویه هر چه پول و وعده فرستاد یا او را تهدید کرد، قیس تسلیم نشد و گفت من فرزند رسول خدا را تنها نمی گذارم، از این طرف حضرت با زحمت تنها توانست چهل هزار نفر را آماده کند و به نخیله که لشگرگاه کوفه بود آمدند، حضرت در نخیله دوباره از آنها بیعت گرفت و گفت مواظب حق و حقیقت باشند، آنجا سه روز منتظر شد و دید بیش از این کسی نیامد، به سمت جبهه حرکت کردند و در ساباط مدائن خواستند مجدداً از اینها بیعت بگیرد و مسأله را محکم تر کند، جای بالایی تشریف برد و فرمود مردم کوفه همانطور که معاویه و اطراف معاویه یکدل و یک نفس هستند و هر چه معاویه می‌گوید: آنها عمل می‌کنند و از هر چه نهی می‌کند آنها برمی گردند شما هم با من اینگونه باشید، شخصی از خوارج نهروان بلند شد و گفت :این شخص مانند پدرش علی کافر شد این کلمه را که گفت آن چهل هزار نفر چنان متفرق شدند و هر کسی به طرف ناحیه ای حرکت کرد، حضرت دید از چهل هزار نفر فقط پانصد نفر آن هم اطرافیان و خانواده خودش باقی مانده ، تاریخ به طور مفصل جریان را نقل کرده، حضرت در حالی که در جایگاه بلندی ایستاده بود تا مردم دوباره بیعت کنند شخصی آمد و شمشیر مسمومی را به ران حضرت زد، حضرت خود را به روی او انداخت و با رانش به گردن او پیچاند که شمشیر دوم را نزد، و بعد حضرت افتادند و ایشان را به فرمانداری مدائن بردند تا معالجه کنند، آن پانصد نفر هم اطراف حضرت را گرفتند که آقا برویم، فرمود با چه کسی برویم؟ این پانصد نفر را هم ببریم همه قتل عام می‌شوند، بالاخره معاویه از جریان مطلع شد و نامه امضاء شده ای با صفحه سفید فرستاد و نوشت حسن بن علی(ع) با من صلح کن و هر چه می‌خواهی بنویس و هر شرایطی را که قائل هستی بنویس من هم زیر آن را امضاء کرده ام و برای من مورد قبول است، حضرت چاره دیگری نداشت شرایطش را در نامه نوشت و صلح کرد.

 قیس بن سعد عباده به حضرت(ع) اعلام کرد من تا آخرین نفس و نفر همراه شما خواهم جنگید، هر چه معاویه به قیس بن سعد نوید داد چون از رؤسای انصار بود و بسیار قوی الایمان بود پدرش سعد بن معاذه بزرگ انصار بود، بالآخره نتوانست و به امام حسن نوشت قیس را از سر راهم بردار و حضرت به قیس نوشت، راه را باز کن یعنی تو نمی توانی در برابر یکصد و بیست هزار نفر که یکدل به سوی تو می‌آیند کاری بکنی، قیس بن سعد گفت من قسم خورده ام میان من و معاویه چیزی جز شمشیر حکمفرما نشود، بالآخره کنار رفت ولی تسلیم معاویه نشد و از همانجا با ناراحتی به مدینه رفت.

غربت حضرت پس از صلح تحمیلی

حضرت به مدینه تشریف بردند و معاویه به وسیله زن حضرت که دختر اشعث بن قیس و از مخالفین حضرت بود ارتباط برقرار کرد و با سمی که از ترکیه از جانب قیصر روم برای او فرستادند حضرت را مسموم کرد، حضرت وصیت کرد بالای جنازه من یک قطره خون ریخته نشود، در حالی که می‌خواستند ایشان را کنار قبر رسول خدا(ص) دفن کنند، دشمنان و مخالفان اهل بیت(ع) مانع شدند و جنازه حضرت را تیرباران کردند و هفتاد تیر به جنازه حضرت اصابت کرد، ولی امام حسین(ع) به اطرافیان گفتند که جریان تیرباران را از خواهرش زینب(س) مخفی کنند، ولی در میان نوحه‌ها یکی از زنها گفت جانم فدای بدنی که تیرباران شد و از آنجا زینب کبری سلام الله علیها جریان را متوجه شد و تا آخر گریه می‌کرد که جریان کربلا پیش آمد و آنها را زیر چتر خود قرار داد.

پی نوشت ها:

[1] - بحارالانوار، ج 84، ص 264

[2] - بقره/ 45

[3] -تذکر: از آنجایی که آیت الله محمد امینی گلستانی در شرح دعای روز پانزدهم تنها  به بیان فرازهایی از بیانات امام حسن مجتبی(ع) پرداخته بود لذا در شرح فرازهای دعای امروز از مجموعه آثار آیت الله مظاهری استفاده شد.

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha