جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳ |۱۸ رمضان ۱۴۴۵ | Mar 29, 2024
شهيد همايون معدني

حوزه/ برادران و خواهران! قدرى به فكر فرو رويد، براى چه متولد شده ايم، براى چه زندگى مى كنيم، چرا بعضى ها اين قدر در معنويات هستند؛ مگر آنها چه مى بينند، اصلاً هدف از خلقت بشر چه بود؟ چرا بايد از هدف خلقت..

سرویس علمی فرهنگی خبرگزاری«حوزه» در نوشتاری خلاصه ‌اي از زندگي شهيد همايون (ابراهیم) معدني را از زبان پدرش زین العابدین معدنی را ارائه می دهد.

شهيد همايون (ابراهیم) معدني در سال1346 در تهران متولد شد و دومين فرزند اينجانب مي ‌باشد. در سال1353 به شهر تهران نقل مكان كرده و از تهران به رجائي ‌شهر كرج آمديم. وی دوران ابتدائي را در مدرسه كبريايي آغاز نمود و دورۀ دبيرستان را در مدرسه دهخدای كرج مشغول گرديد. شهید در كنار درس به من نيز در تراشكاري كمك مي ‌كرد. بعد از اخذ ديپلم به او پيشنهاد دادم كه در كنكور شركت كند، قبول نكرد و گفت: مي ‌خواهم به حوزه علميه قم بروم. علاقه خاصي به كتاب ‌هاي مذهبي و دانستن احكام و احاديث داشت. بالاخره در امتحان ورودي حوزه شركت كرد و قبول شد. در يكي از مدرسه ‌هاي حوزه علميه به نام امام ‌صادق(ع) شركت كرد.

ناگفته نماند طبقه بالاي خانه را براي وی ساخته و تزئين كرده بودم ولی او بدون كوچك ‌ترين علاقه ‌اي به خانه و زندگي راهي قم گرديد و در حجره‌ اي کوچک ساکن شد.

وي به طور فعال به درس مشغول بود و دوستان بسياري نیز پيدا كرده بود. چندين ‌بار با تيپ 77 قم به جبهه رفت و حقيقتاً قلبش براي اسلام و انقلاب مي ‌تپيد و مي ‌گفت؛ اگر ممانعت درسي نداشتم، خود را وقف جبهه ‌ها مي ‌كردم. آخرين ‌مرتبه كه به جبهه رفت همراه برادرش بود و زماني بود كه قطع ‌نامه پذيرفته شده بود ولي صدام در منطقه خرمشهر حدود پنج كيلومتر تجاوز كرده بود اين دو برادر به لشكر رسول ‌الله (ص) ملحق شده و در گردان حبيب ‌ابن مظاهر آماده شدند. مسئوليت وی در جبهه آرپي ‌جي ‌زن بود. به مدت 3 ساعت درگيري در خاك عراق شهيد معدني در اثر اصابت تركش به كتف و شكم نيمه ‌جان بر روي زمين مي ‌افتد كه يكي از دوستانش كه زخمي بود، سينه ‌خيز به سمت عقب حركت مي ‌كند كه متوجه صداي صوت قرآن مي ‌شود. وقتي خوب گوش مي ‌كند مي ‌بيند كه شهيد همايون در حالي كه غرق به خون است مشغول خواندن قرآن مي ‌باشد.

پيكر وی به مدت 3 روز در آن ‌جا باقي مي ‌ماند كه در اثر تابش شديد آفتاب سوخته بود و بعد از 3 روز پيكر را بيرون مي ‌آورند.

مدت حضور در جبهه: 7 ماه، دفعات اعزام: 4 بار، ارگان اعزام كننده: لشكر رسول ‌الله (ص) گردان حبيب ابن مظاهر، آخرين مسئوليت در جبهه: آرپي ‌جي ‌زن، سابقه مجروحيت: يك بار، تاريخ مجروحيت: 1365، ناحيه آسيب ‌ديده: شيميايي. تاريخ شهادت: 2/5/1367، نحوه شهادت: بر اثر اصابت تركش، محل شهادت: خرمشهر، مزار: امامزاده محمد کرج.

* نكات برجسته در زندگي شهيد

الف) فعاليت‌ هاي مهم عبادي و معنوي

اهميت زيادي به مسائل مذهبي مي ‌داد و هيچ ‌وقت نماز جماعت و جمعه و نماز شب وی ترك نمي ‌شد.

ب) فعاليت ‌هاي مهم سياسي و اجتماعي

شهيد سن كمي داشت كه انقلاب شد ولي همراه پدرش به تظاهرات ضد رژيم پهلوي شركت مي‌ كرد و حرف وی اين بود كه بايد با به دست آوردن علوم ديني و علوم فني، كشور را از دست بيگانگان نجات دهيم.

ج) ويژگي ‌هاي اخلاقی

بسيار باتقوا و با ايمان و مهربان بود و به مستمندان بسيار كمك مي ‌كرد. با بچه ‌ها مهربان و به بزرگ‌ ترها خيلي احترام مي‌گذاشت.

* خاطره ای از پدر شهید

به خاطر دارم يك ‌روز عروسي يكي از بستگان بود و ما را هم دعوت كرده بودند همگي به عروسي رفتيم و من ديدم در عروسي نوار گذاشته ‌اند و مسئله رقص در كار است. شهيد گفت: پدر برويم بيرون و ما به بيرون رفتيم تا 11شب وقتي برگشتيم جشن تمام شده بود.

قسمتی از وصيت نامه شهید

خدايا مرا قبول كن. گناهانم را بريز تا سبك شوم و بتوانم به پرواز در قله عرفان در آيم. حبيب من! مرا با لباسى كه خودت دوست دارى بطلب؛ سيدى اُخرج حبّ الدنيا من قلبى.

مولاى من دوستان همه رفتند همه را با لباس خوبى  طلبيدى من را هم همچون آنان بطلب. اى مولايى كه پناه براى بى پناهانى؛ قلبم را آماده براى امرى بزرگ قرار ده.

برادران و خواهران! قدرى به فكر فرو رويد براى چه متولد شده ايم براى چه زندگى مى كنيم چرا بعضى ها اين قدر در معنويات هستند؛ مگر آنها چه مى بينند اصلاً هدف از خلقت بشر چه بود؟ چرا بايد از هدف خلقت فاصله بگيريم و اين قدر افتراق باشد تا راه را گم كنيم و به انحراف كشيده شويم و خط و خط بازى را در شهرها رواج دهيم مگر نمى دانيد كه حرف حق يك كلام مى باشد اگر دو تا شد يكى باطل است پس اين همه خطب ازى چيست؟ مقدارى به فكر فرو رويد، من رفتم، ديگران هم رفتند شماها هم روزى مانند ما بايد برويد.

دنيا محل كار و محل عمل است. از پاداش و اجرت خبرى نيست ببينيد براى روز قيامت و رستاخيز چه چيزى را كاشتيم تا در آن‌ جا درو كنيم.

ببينيد در آخر جاده مولايم با جام ايستاده و اشاره مى كند؛ به ما مى گويد بياييد تا از اين مى در جامتان بريزم تا جاودان بمانيد. شربت شهادت را بنوشيد تا مخلّد بمانيد. شربتى كه شيرين تر از آن در هيچ جا سراغ ندارم و پيدا هم نمى شود. شهيد قبل از شهادتش آهنگى بر گوشش مى رسد كه تمام دردها را فراموش كند.

شهيد وقتي كه به شهادت مى رسد در هنگام افتادن بر زمين ملايكه زير بغل او را مى گيرند تا هيچ دردى را احساس نكند.

منبع: «لاله های محراب البرز»

برچسب‌ها

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha