جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳ |۱۸ رمضان ۱۴۴۵ | Mar 29, 2024
شهید حسین میرزایی

حوزه/ ای خواهران عزیز! شما بعد از شهادتم باید کار زینبی کنید. مثل حضرت زینب(س) مبلغ خون من باشید. با چادر خودتان که بُرنده تر از خون من است از خون من دفاع کنید.

به گزارش خبرگزاری «حوزه»، شهید حسین میرزایی در اول تیر 1346 در روستای «شموشک سفلی» متولد شد. دوران کودکی و دبستان را در روستا گذراند. وقتی سال اول راهنمایی را شروع کرد، شعله های انقلاب، شرر بر رژیم شاهنشاهی زد و او نیز مانند همه انقلابیون، در صحنة انقلاب فعالیت کرد. با پیروزی انقلاب اسلامی ایران، به عضویت بسیج درآمد. وی در بسیج، آموزش های نظامی غواصی را آموخت و به جبهه اعزام شد.

شهید میرزایی در پاییز سال 1361در حوزة علمیة گرگان ثبت نام کرد. وی پس از سه سال درس خواندن، روانه جبهه گشت.

پس از بازگشت از جبهه به قم رفت و درس و بحث را ادامه داد. وی در سال 1366 برای سومین بار راهی جبهه شد و این بار در نهم تیر این سال در بلندی های ماووت (بانه و سردشت) شربت شهادت را نوشید. پیکر وی پس از تشییع در گلزار شهدای دهستان روشن آباد به خاک سپرده شد.

* بخشی از وصیت نامه شهید

ای ملت اسلام و ای ملت مسلمان ایران! به عنوان یک فرزند کوچکتان از شما می خواهم محکم بایستید که این ایستادگی در تاریخ کم نظیر است. استقامت کنید که دین مبین اسلام با استقامت پیروز شده و گسترش یافت. (فاستقم کما اُمرت)

ای ملت عزیز! این انقلاب عزیز خیلی برایمان گران تمام شده، زحمت ها و رنج ها کشیده شده و خون ها ریخته شده و بسیاری از علما در این راه به شهادت رسیدند. خون های بسیاری از جوانان عزیز ریخته شده و حتی بعضی ها جسدشان هم به خانه هایشان نرسیده تا این پیروزی بزرگ حاصل شد.

ای عزیزان! شما مرا می شناختید که چقدر امام عزیز و انقلاب را دوست داشتم، راضی نیستم کوچک ترین کم کاری نسبت به این جمهوری اسلامی مقدس بکنید و خودم همیشه برای خودم طلب مغفرت می کنم که نتوانستم کاری برای انقلاب بکنم؛ و از خدای خود و از پروردگار مهربانم می خواهم حالا که زندگی من نتوانست خدمتی به دین خدا بکند، عاجزانه از معبود و معشوقم می خواهم که این جان ناقابلم را بگیرد و از من راضی شود.

خدایا! من زشتم، من گناهکارم، خدایا! با اوامر و نواهی تو مخالفت کردم وعمل نکردم. مولای مهربان! در این لحظه آخر، زندگی را با رضایت خودت خاتمه بده و از ارباب و مولای خود امام زمان(عج) می خواهم که مرا ببخشد چون شیعه خوبی برایش نبودم و طلبه ای لایق برای حوزه اش نبودم.

ای مولای من! چند سالی در حوزه ات بودم و از مال تو استفاده کردم، ولی خدمتی نکردم.

جوانان عزیز و دوستان بزرگوارم! از کمبودها ناراحت نشوید. خدای نکرده به وسوسه شیطان چیزی به انقلاب و امام نگویید که این مشکلات در زمان پیامبر بزرگوار اسلام (ص) بیشتر بوده است.

خدایا! این عزیزان به من لطف می کردند و من بی توجهی می کردم، مرا ببخشید. و شما ای جوانان عزیز! محکم و استوار از انقلاب دفاع کنید و سرباز مقاومی برای امام عزیز باشید. در بسیج فعالانه و دلسوزانه شرکت کنید. به نظر من برای یک جوان مسلمان ننگ می باشد که بعد از هفت سال انقلاب، اسم مقدس و زیبای بسیجی روی او نباشد. بسیجی عاشق است، عاشق الله و بسیج مدرسه عشق است، عشق دیدار خدا.

از شما جوانان می خواهم اختلاف سلیقه ها را کنار بگذارید و برادروار به خدمت اسلام و انقلاب بپردازید که امروز روز خدمت هست نه روز اختلاف. سعی کنید «من» در میان شما حکومت نکند، خدا در میان شما حکومت کند که اطاعت خدا سعادت و اطاعت «من» (نفس اماره) شقاوت و بدبختی است.

ای مردم! برای رضای خدا متحد باشید و از تفرقه و دو دلی بپرهیزید و با دل های متحد مشغول خدمت به اسلام و پیروی از امام باشید مخصوصاً مجالس عزای آقای مان اباعبدالله(ع) را با شکوه بیشتر برگزار کنید که ما هر چه داریم از همین مجالس عزاست. مساجد را خالی نکنید. نمازهایتان را در مسجد بخوانید.

ای خواهران عزیز! شما بعد از شهادتم باید کار زینبی کنید. مثل حضرت زینب(س) مبلّغ خون من باشید. با چادر سیاه خودتان که بُرّنده تر از خون من است از خون من دفاع کنید.

منبع: کنگره شهدای روحانی استان گلستان (عرشیان روحانی)

 

برچسب‌ها

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha