سه‌شنبه ۲۸ فروردین ۱۴۰۳ |۶ شوال ۱۴۴۵ | Apr 16, 2024
آیت‌الله سبحانی

حوزه/ امام صادق (ع) در علوم طبيعى بحث هايى نمود و رازهاى نهفته اى را باز كرد كه براى دانشمندان امروز مايه اعجاب است و گواه روشن آن، توحيد مفضّل است ... در اين كتاب امام از رهگذر بيان قوانين طبيعى حاكم بر جهان، منطق خداپرستان را ثابت مى كند.

خبرگزاری «حوزه»، به مناسبت 25 شوال سالروز شهادت پیشوای ششم شیعیان و بنیانگذار مکتب جعفری، نوشتاری از حضرت آیت الله سبحانی دربارۀ جایگاه ممتاز آن حضرت را ارائه می دهد.

ششمين اختر آسمان ولايت حضرت جعفر بن محمّد الصادق (عليه السلام) در هفدهم ماه ربيع الاول سال 83 هجرى ديده به جهان گشود و در سن شصت و پنج سالگى در سال 148 هجرى ديده از جهان بر بست و در قبرستان بقيع دركنار مرقد پدر بزرگوار خود به خاك سپرده شد. مادر او «ام فروه» دختر قاسم بن محمد بن ابى بكر است و مجموع دوران امامت و زعامت آن حضرت سى وچهار سال مى باشد(1).

* مالك بن انس و تمجید از امام صادق (ع)

مالك بن انس كه يكى از ائمه مذاهب چهارگانه اهل تسنن است مى گويد: من كراراً به حضور امام صادق (عليه السلام) مى رسيدم او را پيوسته در يكى از سه حال مى ديدم: يا نماز مى گزارد و يا روزه دار بود و قرآن مى خواند و هرگز چشمى مانند او را نديده و گوشى نظير آن را نشنيده و هرگز بر قلب انسانى برتر از جعفر بن محمد از نظر دانش و عبادت و پرهيزگارى خطور نكرده است(2).

* پاسخ امام صادق (ع) به سؤالات چهل گانه ابوحنیفه

ابو حنيفه كه خود يكى از ائمه مذاهب چهارگانه است مى گويد: «هنگامى كه منصور، امام صادق (عليه السلام) را به عراق آورد، من از طرف منصور دعوت شدم كه با او به بحث بپردازم، من چهل مسئله در اين مورد فراهم كردم تا از او سؤال كنم، وقتى وارد شدم ديدم جعفر بن محمّد طرف راست منصور نشسته است. سلام كردم و نشستم، آنگاه منصور مرا معرفى كرد، سپس به امر منصور مسائل را يكى پس از ديگرى مطرح كردم و او يكايك را پاسخ گفت. او در هر مسئله آراء و نظريات اهل مدينه و اهل عراق و سپس نظريه خود را نيز بيان مى كرد، گاهى با نظريه آنها موافق بود و گاهى مخالف؛ آنگاه ابو حنيفه مى گويد: من او را داناترين فرد تشخيص دادم. زيرا او داناترين فرد، آگاه ترين آنها به عقايد مردم زمان خود مي باشد.(3)

در عظمت علمى و شخصيت فر هنگى او كافى است كه او در مدت دوران امامت خود توانست چهار هزار عالم برجسته تربيت كند كه هر كدام شخصيتى بزرگ و عالمى كم نظير بودند.(4)

* روایت کردن 900 استاد حدیث از امام صادق (ع) در مسجد کوفه

حسن بن على وشّاء، كه از استادان حديث مى باشد، مى گويد: «من در مسجد كوفه نهصد استاد حديث مشاهده كردم كه هر كدام از جعفر بن محمّد حديث نقل مى كردند». (5)

امام صادق (عليه السلام) در سال 114 هجرى رهبرى امت را به دست گرفت. آن حضرت در مجموع دوران امامت خود با خلفايى چند از بنى اميه و بنى عباس معاصر بود. از خلفاى بنى اميه افرادى مانند: هشام بن عبدالملك بن مروان، وليد بن يزيد بن عبدالملك، يزيد بن وليد بن عبدالملك، ابراهيم بن وليد بن عبدالملك، مروان بن محمد معروف به مروان حمار، و از خلفاى بنى عباس با عبداللّه بن محمد معروف به سفاح و ابوجعفر معروف به منصور دوانيقى هم عصر بودند.

از اين كه در مدت سى وچهار سال، هفت خليفه اموى و عباسى زمام امور را به دست گرفتند، پژوهشگران خارجى آن را حاكى از تسلط يك نوع تشنج و اضطراب و عدم ثبات بر جامعه اسلامى مى دانند. تشنجى كه موجب شد

* 50 سال زندگی با حگومت اموی

حكومت دودمان اموى، در سال 132 هجرى منقرض شود و زمام امور به دست فرزندان عباس بيفتد كه آنان نيز در ظلم و ستم كمتر از فرزندان بنى اميه نبودند و در مواردى شديدتر و بدتر از آنها عمل مى كردند.

امام صادق (عليه السلام) حدود پنجاه سال از زندگى خود را در عهد اموى گذراند و از نزديك با جنايات بنى اميه آشنا بود زيرا همان ها بودند كه عموى او، زيد بن على را در كوفه به سال 122 هجرى برهنه و وارونه به دار آويختند و جسد او را پنج سال بالاي دار نگاه داشتند و سپس آن را پايين آوردند و آتش زدند و خاكستر آن را به دريا ريختند؛ امويان به اين نيز اكتفا نكردند، فرزند او يحيى بن زيد را به وضع فجيعى كشتند.

اگر امام حدود پنجاه سال با بنى اميه بسر برد، باقيمانده عمر خود را با فرزندان عباس سپرى نمود و اگر در مقطع نخست شاهد ستم ها و محدوديت ها بود، مقطع ديگر نيز دست كم از اولى نداشت بلكه ستم در بخش دوم افزايش يافت، و به تعبير شاعر معاصر دو عهد: «اى كاش ستم بنى مروان ادامه داشت و عدل بنى عباس بر سرِ ما پر و بالى باز نمى كرد.» و با ملاحظه شرايط حاكم بر دو عصر خواهيم ديد كه چرا امام برنامه هاى اجتماعى خود را بر اساس تأسيس دانشگاه و تربيت شاگردان و پخش علوم و دانش استوار ساخت.

* دو عامل قیام ملت های ایران و عراق ضد حکومت اموی

انگيزه هاى قيام ملت هاى ايران و عراق بر ضد خاندان اميه در تاريخ، به صورت گسترده منعكس است و از ميان آن عوامل دو عامل بيش از همه مؤثر بود:

* ماليات هاى كمرشكن

دولت اموى به جاى توجه به افزايش توليد و ايجاد امكانات براى افزايش درآمد، بيشتر بر اخذ ماليات و خراج دولتى فشار مى آورد و هر خليفه اى كه روى كار مى آمد بر ميزان قبلى مى افزود. تا آنجا كه تمام دهقانان و كشاورزان را مجبور كردند كه علاوه بر پرداخت ماليات هاى رسمى، به رسم ساسانيان، مالياتى به نام «هداياى نوروز» بپردازند؛ نخستين كسى كه آن را رسميت داد معاويه بود و درآمد هداياى نوروز فقط يك سال عراق به سيزده ميليون درهم بالغ گرديد. تا چه رسد به نقاط ديگر مانند هرات، خراسان، يمن و ديگر نقاط سرزمين اسلامى.

وضع ماليات از دوران معاويه به بعد در حال افزايش بود و عُمال اموى با قدرت هاى جهنمى خود هر روز فشار را بر مردم افزايش مى دادند، فقط در دوران عمربن عبدالعزيز بود كه مشكل ماليات حل شد و او با برنامه خاصى، بسيارى از ماليات ها را لغو كرد(6). ولى پس از او جريان به وضع سابق بازگشت و پيوسته وضع اقتصادى در حال بحران و ظلم و فشار بيشتر بود.

* مشكل موالى

مشكل موالى مشكل ديگر نظام حكومتى اموى بود، حكومت اموى يك حكومت عربى خالص بود كه محور حكومت خود را عربيت قرار داده و كليه مناصب و مقامات را به دست اعراب مى سپردند و ديگر طوايف اسلامى را كه به نام «موالى» مى خواندند از تمام مناصب محروم مى كردند؛ و اگر هم گاهى از وجود آنها استفاده مى نمودند، جنبه استثنايى داشت. اين عوامل سبب شد كه ملت هاى بيدار و هشيار ايران و عراق به پاخيزند و با براندازى حكومت اموى، يك حكومت اسلامى به رهبرى يكى از فرزندان پيامبر (ص) به وجود آورند.

در آن زمان خاندان پيامبر(ص) كه محبوب ترين چهره در جامعه اسلامى بودند و سمبل و رمز عدالت و تقوى به شمار مى رفتند، قيامى به شعار آل محمد آغاز شد و انقلابي ها با شعار «الرضا من آل محمّد» در دو كشور به پا خاستند و توانستند بر سلطه جابرانه نود ساله اموى ها پايان بخشند.

* چرا امام صادق (ع) به ندای قیام کنندگان پاسخ نمی دادند؟

در آغاز انقلاب همه چشم ها به امام صادق (عليه السلام) دوخته بود و فردى را لايق تر از او نمى شناختند، اما تاريخ مى گويد امام (ع) با اين دعوت گران از روز نخست روى موافق نشان نمى داد و با آنها هماهنگى نمى كرد هر چند مخالفت نيز نمي نمود، زيرا آن حضرت كاملاً از منويات و ضماير اين دعوت گران آگاه بود كه اين قيام هرچند با شعار آل محمد شكل مى گيرد ولى هدف چيز ديگرى است و آنان پس از پيروزى، مسير انقلاب را دگرگون كرده و به نام خود و در راه تحقق اهدافشان تمام خواهند كرد.

تاريخ مى گويد: هنگامى كه عبداللّه بن حسن با امام صادق (عليه السلام) مذاكره كرد و از حضرت خواست با سفاح و منصور، پيشگامانِ دعوت همراهى كند، امام به وى فرمود:

اين دو نفر نيت صالح و پاكى ندارند، آنان به نام تو و من به شعار آل محمّد قيامى به راه انداخته اند ولى موقع نتيجه گيرى، تو و دو فرزندت را عقب خواهند زد و خود را زمامدار جمعيت معرفى خواهند كرد.

گواه روشن ديگرى كه: امام از منويات اين دعوتگران آگاه بود و از اين جهت همكارى نزديكى با آنان نكرد، همان مذاكره حضرت با سدير صيرفى است، آنگاه كه وى امام (ع) را به هماهنگى با دعوت گران دعوت كرد، حضرت در پاسخ او گفت: من در آنان اخلاصى نمى بينم. (7)

در حالى كه شرايط امام به گونه اى بود كه نمى توانست به اسلام راستين از طريق ايجاد حكومت، تجسم و عينيت بخشند، ولى در عين حال از اعتراض و پرخاشگرى بر حكام وقت در شرايط متناسب خوددارى نمى كردند. هنگامى كه منصور نامه اى به امام صادق (عليه السلام) نوشت و از ايشان درخواست كرد كه او را نصيحت كنند، امام (ع) در پاسخ او نوشتند: «آن كس كه دنيا را بخواهد، تو را نصيحت نمى كند، و آن كس كه سراى ديگر را بخواهد، با تو همنشين نمى شود».

وقتى پاسخ نامه به دست منصور افتاد، وى با شگفتى خاصى گفت: «امام صادق دنياخواهان را از آخرت خواهان مشخص كرد. كسانى كه دور مرا گرفته اند، دنيا خواه اند نه آخرت خواه، و آنان كه از من دورى گزيده اند، آخرت خواه اند نه دنيا خواه».

* امام صادق (ع) و دانشگاه بزرگ جعفرى

شرايط سياسى و اجتماعى در اين فترت كه طرفداران حكومت اموى، با گروه مخالف در زدوخورد بودند، به امام (ع) اجازه داد كه وظيفه خود را از طريق نشر علوم و آثار اسلامى و تربيت شاگردان، تجسم بخشد و آن دانشگاه بزرگى را كه پدر بزرگ حضرت، پى ريزى كرده بود، شكل دهد. اينجاست كه مى بينيم در مدت امامت خود چهار هزار نفر را در علوم گوناگون تربيت كرد و شخصيت هايى را به جهان اسلام تحويل داد كه هر كدام در عصرخود چراغى فروزان و دانشمندى محقق بودند.

علما و دانشمندان علم رجال، اسامى شاگردان امام (ع) و صورت تأليفات آنان را در كتاب هاى خود آورده اند. تنها شيخ طوسى در رجال خود متجاوز از سه هزار نفر را نام مى برد كه در محضر آن حضرت كسب فيض كرده اند.

خدمات علمى امام صادق (عليه السلام) در تفسير، حديث و فقه خلاصه نمى شود، بلكه حضرت توانست شخصيت هاى بزرگى را در كلام، فلسفه و علم مناظره پرورش دهد كه نمونه بارز آن هشام بن حكم است كه از او بيست وپنج كتاب بر جاى مانده است. (8)

آنچه گفته شد تنها بُعدى از ابعاد خدمات علمى امام صادق (عليه السلام) نيست. آن حضرت در علوم طبيعى بحث هايى نمود و رازهاى نهفته اى را باز كرد كه براى دانشمندان امروز مايه اعجاب است و گواه روشن آن، توحيد مفضّل است كه امام (ع) آن را در چهار روز املا كرد و مفضّل بن عمر كوفى نوشت. در اين كتاب امام از رهگذر بيان قوانين طبيعى حاكم بر جهان، منطق خداپرستان را ثابت مى كند.

شگفت انگيزتر از اينها تربيت جابر بن حيان است كه در جهان امروز پدر شيمى به شمار مى رود. او نخستين كسى است كه علم شيمى را از امام (ع) آموخت و در اين باره كتاب نوشت و تعداد زيادى رساله از خود به يادگار گذارد.

منصور دوانيقى، خليفه سفاك و خونريز عباسى، وجود امام صادق (ع) را درمدينه تحمل نكرد و او را به وسيله ايادى مخصوص خود مسموم نمود. وى زمانى كه از شهادت امام صادق (عليه السلام) آگاه شد، عرصه را براى ريشه كن كردن هر نوع مخالفين احتمالى مناسب ديد و لذا به فرماندار مدينه به نام «محمدبن سليمان» نامه نوشت و او را موظف ساخت كه اگر جعفر بن محمد شخصى را جانشين خود قرار داده، او را احضار نمايد و گردنش را بزند. فرماندار در جواب نامه منصور چنين نوشت كه جعفر بن محمد در وصيت نامه رسمى خود پنج نفر را وصى و جانشين خود قرار داده است آنها عبارتند از:

1ـ منصور دوانيقى، 2ـ محمّد بن سليمان فرماندار مدينه، 3ـ عبداللّه بن جعفر، 4ـ موسى بن جعفر (عليه السلام)، 5ـ حميده همسر خود.

آنگاه فرماندار در ذيل نامه كسب تكليف كرده بود كه كدام يك از آنها را گردن بزند. وقتى نامه به دست منصور رسيد، خشمگين شد. وى از اين كه نتوانسته بود بر وصى واقعى امام صادق (عليه السلام) دست پيدا كند، ناراحت شد وگفت: «از كشتن آنها صرف نظر كن».

امام صادق (عليه السلام) با تنظيم چنين وصيت نامه سياسى توانست از قتل امام كاظم (عليه السلام) جلوگيرى كنند و در غير اين صورت هفتمین پیشوای شیعیان كشته مى شد.

پاورقی:

1 . ارشاد ص289.

2 . الإمام الصادق به نقل از التهذيب ج2ص104.

3 . تذكرة الحفاظ ج1ص157.

4 . ارشاد مفيد ص389.

5 . رجال نجاشى ج1/139، شماره ترجمه 79.

6 . كامل ابن اثير ج 5ص29.

7 . اصول كافى ج 2ص 243.

8 . فهرست ابن نديم ، صفحه 250.

منبع: کتاب "اصول عقايد اسلامى و نگاهى به زندگانى پيشوايان معصوم (ع)" آیت الله العظمی سبحانی

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha