پنجشنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳ |۱۷ رمضان ۱۴۴۵ | Mar 28, 2024
سیره نبوی

حوزه/ حجت الاسلام نجم الهدی با اشار به داستانی از محبت رسول اکرم(ص)نسبت به امیر المومنین علی(ع)، بر لزوم ترویج سیره علوی در جامعه تاکید کرد.

حجت الاسلام سید جمال الدین نجم الهدی در گفتگو با خبرنگار خبرگزاری «حوزه» از یزد، با تسلیت رحلت پیامبر اکرم(ص) گفت: رحلت پیامبر(ص) مصیبت بزرگی است، اما بالاتر از مصیبت رحلت حضرت محمد(ص) زیر پا گذاشتن سخن و حرمت رسول الله(ص)است که در روزهای پایانی عمر پیامبر(ص) علی رغم اینکه دستور داده بودند که سپاهی با فرماندهی اسامه در اردوگاهی برای جنگ آماده و منتظر باشند و افرادی را مشخص کرده و در کلامی فرموده بودند که خدا لعنت کند کسی را که از اسامه تبعیت نکند.

به گفته وی، این گروه در روزهای پایانی عمر پیامبر(ص)از دستورات پیروی نکردند و بعد هم بدون اجازه آن حضرت، در جایگاه پیامبر(ص)به نماز ایستادند که ابن عباس پس از رحلت پیامبر(ص) چند بار می گفت: «"یومُ الخمیس وما ادراک ما یوم الخمیس؟"روز پنج شنبه و تو چه می دانی که روز پنج شنبه چه روزی است؟»، پیامبر اکرم(ص) روز دوشنبه از دنیا رفتند و  در آخرین روز پنج شنبه حیات خود که نتوانستند به نماز بروند.

این کارشناس مذهبی ادامه داد: بلال موقع نماز صبح اذان گفت ولی حضرت(ص) از شدت بیماری مطلع نشد، عایشه گفت: بگوئید ابوبکر به نماز برود. حفصه گفت: به عُمَر بگوئید به نماز رود. حضرت چون سخن آنان را شنید غمگین شد و با حال نا مساعدی که داشت برخاست و دست بر دوش علی(ع) و فضل بن عباس نهاد، با نهایت ضعف و ناتوانی پاهای خود را می کشید تا به مسجد رسید، دید ابوبکر در محراب ایستاده حضرت(ص) با دست مبارک اشاره کرد عقب بایست و خود داخل محراب شد و نماز را از سر گرفت پس از اتمام نماز به منزل تشریف آورد و مدهوش شد مسلمانان گریستند حضرت(ص) چشمان مبارک را باز کرد و فرمود: کاغذ و دواتی بیاورید تا برای شما نامه ای بنویسم تا بعد از من گمراه نشوید، یکی از اصحاب خواست تا کاغذ و دوات بیاورد دوّمی گفت: برگرد که این مرد هذیان می گوید و کتاب خدا ما را کفایت می کند. پیامبر خدا (ص) نیز فرمودند که دیگر نیازی به کاغذ و دوات نیست چون دیگر اثری نخواهد داشت.

وی در ادامه با بیان داستانی از محبت رسول اکرم (ص)نسبت به حضرت علی(ع) اشاره کرد و افزود: در یکی از روزهای پایان عمر خود در بستر بیماری بودند فرمودند بگوید دوست من بیاید، عایشه گفت بگوید که پدر بیاید زمانی که پدر عایشه آمد پیامبر روی خود را برگرداندند و باز پیامبر فرمودند بگویید دوست من بیاید و این بار عُمَر را آوردند و آنگاه پیامبر از شدت ناراحتی سر را به زیر بستر بردند و باز فرمودند بگویید دوست من بیاید ام السلمه گفت که می دانید دوست پیامبر کیست؟ دوست پیامبر امیر المومنین(ع)است و آنگاه امام علی(ع)آمدند و حضرت محمد(ص)اشاره کردند و امیرالمومنین(ع)نزدیک آمدند و پیامبر با آن حضرت صحبت طولانی مدتی را انجام دادند. سپس از حضرت علی(ع) پرسیدند که در آن زمان طولانی پیامبر چه چیزی به تو گفت؟ ایشان جواب داد، در آن زمان پیامبر(ص)هزار باب علم به من آموختند و از این هزار باب دیگر گشوده شد.

انتهای پیام/313/23

برچسب‌ها

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha