جمعه ۳۱ فروردین ۱۴۰۳ |۹ شوال ۱۴۴۵ | Apr 19, 2024
تصاویر/ مجمع عمومی انجمن کلام اسلامی حوزه

حوزه/ عضو جامعه مدرسین حوزه علمیه قم گفت: ما معتقدیم که علم اصول فقط در دايره احکام شرعي نقش ندارد و انحصاراً ابزار و فن استنباط احکام نیست، بلکه در علوم دیگر هم نقش بسزایی دارد، در علم حدیث، تفسیر و بالخصوص در علم کلام و این ادعای ماست. حالا این ادعا را باید با بیان نمونه‌ها و رد پاهایی از مسائل علم اصول در علم کلام پی بگیریم.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری «حوزه»، آیت الله محمد جواد فاضل لنکرانی در یازدهمین مجمع عمومی انجمن کلام اسلامی حوزه اظهارداشت: به نظر می ­رسد باید مقداری راجع به این بحث شود همان طوری که ما در باب اجتهاد یک مبانی کلامی داریم، یعنی خود اجتهاد و استنباط متوقف بر یک مبانی کلامی است، آیا خود کلام هم متوقف بر اجتهاد و استنباط هست یا نه؟ که یک رابطه­ی دوسویه بین علم کلام و اجتهاد، علم اصول و علم کلام مطرح کنیم.

وی افزود: ما معتقدیم که علم اصول فقط ابزار و فن برای استنباط احکام نیست، در دایره­ احکام شرعی فقط نقش ندارد، بلکه علم اصول در علوم دیگر نقش بسزایی دارد، در علم حدیث، در علم تفسیر و بالخصوص در علم کلام، این ادعای ماست. حالا این ادعا را باید با اظهار و بیان نمونه هایی و رد پاهایی از مسائل علم اصول در علم کلام پی بگیریم.

استاد حوزه علمیه قم عنوان کرد: در ملاک اسلام و کفر که ریشه­ای­ترین مسائل اعتقادی است که من المسلمان، من المسلم، من الکافر؟ ضابطه­ی اسلام و کفر چیست؟ در فقه ما بر اساس برخی از روایات که تقریباً قریب به اتفاق فقها هم بر این روایات فتوا دادند گفتند ملاک فقط همان اظهار شهادتین است، شهادت به توحید و شهادت به رسالت نبی اکرم (ص) و تقریباً بین متقدمین و متأخرین این معنا مورد اتفاق است، حتی بین عامه و خاصه هم مورد اتفاق است تا اینکه می­آید در زمان معاصر ما مرحوم محقق خوئی با استناد به آیات قرآن مسئله­ ایمان به معاد را هم جزء این ضابطه قرار می­دهد یعنی می­فرماید ارکان اسلام شهادت به توحید و رسالت و ایمان به معاد است.

عضو جامعه مدرسین حوزه علمیه قم افزود: از یک زاویه درست است ما یک مسلمان فقهی درست می­کنیم، یک کافر فقهی درست می­کنیم یک کفر باطنی درست می کنیم، در مباحث تفسیری، در مباحث اعتقادی، یک چنین تشقیق هایی را داریم ولی این اجتهاد است که باید بیان کند که آیا ما از آیات قرآن می توانیم این ایمان به معاد را به عنوان یکی از اجزاء اسلام قرار بدهیم یا نه؟ یعنی با همان متُد اجتهادی و روش استنباطی باید این مسئله منقح شود یعنی ما با این روش اصولی می توانیم بیائیم دایره­ اسلام و دایره­ کفر را توسعه بدهیم، تضییق بدهیم این یک نمونه خیلی روشن و واضح است که اینجا اگر ما … بگوئیم کاری به اجتهاد نداریم، از یک متکلم سؤال کنیم ضابطه­ی ایمان چیست؟ چطور می خواهد برای ما بیان کند؟ آیا متکلم می­تواند بدون اعمال ضوابط اجتهادی و اصولی، ضابطه­ی اسلام را بیان کند، ما در تفسیر می گوئیم ممکن است یک کسی به حسب ظاهر مسلمان است، خونش محترم است، مالش  محترم است ولی باطناً کافر باشد، همینطور هم هست! یعنی در اسلام، از نگاه فقه همین شهادتین به حسب اقرار لسان است ولو آن کسی که مستمع است و گوش می دهد یقین دارد در قلبش اصلاً اینها را قبول ندارد ولی فقه می گوید همین کافی است، اما ممکن است در باطن کافر باشد، ولی بالأخره متکلم وقتی می­ خواهد این روایات را، یا آیات را، یا دلیل عقل را بخواهد ضمیمه کند چاره­ای ندارد که روش استنباطی و روش اصولی را به میدان بیاورد.

آیت الله فاضل لنکرانی به نمونه دیگری اشاره کرد و گفت: حالا بعضی از این نمونه­ ها خودش مستقیماً از مباحث اصولی است و بعضی­ جنبه معرفتی و کلامی دارد. مثلاً در بحث علم امام علیه السلام، بحث­های فراوانی وجود دارد که آیا امام معصوم علیه السلام دایره­ی علمش محدود است یا نه؟ فقط به احکام است؟ به موضوعات است؟ ما آیات و روایات اینجا زیاد داریم، آیا متکلم با قطع نظر از ضوابط اجتهادی می­تواند در علم امام نظر بدهد؟ هرگز. کسانی که این ضوابط اجتهادی را اعمال نمی­کنند اصلاً می­مانند! ما در قرآن آیاتی داریم که بسیاری از دقت­های اصولی را باید به کار ببریم تا علم ائمه­ معصومین علیهم السلام را از علم بشر معمولی خیلی بالاتر و غیر قابل مقایسه قرار بدهیم. آیاتی هست در این زمینه که من هم یک وقتی در سه چهار جلسه راجع به همین آیات، آن هم با اشاره به ضوابط اصولی بحث کردم. بالأخره وقتی شما می­خواهید وارد بحث علم امام شوید یک وقتی هست که می­ گوئید ما از دیدگاه کلامی می­گوئیم ملازمه دارد بین عصمت و علم، این یک دلیلی است خودش، ولی این ملازمه نمی ­تواند دایره­ی علم را برای شما روشن کند. تا ما اتکا نکنیم و غور در آیات و روایات نکنیم به هیچ وجهی آن عمق علم ائمه معصومین علیهم السلام برای ما روشن نخواهد شد. غور در اینها هم بدون علم اصول نمی­شود، بدون استنباط نمی­شود.

وی  ادامه داد: یکی از بحث های مهم دیگری که مطرح است اینست که ما در اصول وقتی به بحث خبر واحد می رسیم و حجّیت خبر واحد را اثبات می کنیم بعد از بررسی ادله این مسئله مطرح می شود که آیا این ادله اقتضا دارد که خبر واحد فقط در احکام حجت باشد؟ یا در غیر احکام هم حجت است؟ مرحوم آقای طباطبائی رضوان الله تعالی علیه مبنایش این است که خبر واحد فقط در باب احکام حجّت است و اساس اینکه ایشان در تفسیرش آخرین مرحله می گویند تفسیرٌ روایی، چند تا روایت را اشاره می کنند و رد می شوند برای اینست که روایات را در باب تفسیر حجّت نمی­داند ایشان، ولی محققان دیگری از علم اصول و بزرگانی از اصولیین میگویند خبر واحد را شارع حجت قرار داده، هم در احکام و هم در تفسیر آیات و هم در اعتقادیات، این بحث در مجلات کلامی و نشستهای کلامی خیلی مهم است از یک طرف می بینید مرحوم صدوق قدس سره در مسئله سهو النبی به یک روایت تمسک کرده به یک حدیث، شیخ مفید می گوید این خبر واحد است، خبر واحد لا یوجب علماً و لا عملا، اینجا اصول می­گوید مگر خبر واحد باید موجب علم باشد؟ خبر واحد حجیت دارد، خواه برای شما علم و اطمینان بیاورد یا نیاورد، شما چکار دارید که خبر علم میآورد یا نمیآورد، پس شیخ مفید می­خواهد بگوید در اعتقادیات ما علم و یقین می­خواهیم، بزرگانی مثل شیخ انصاری و عده دیگری می­گویند مباحث اعتقادی اقسامی دارد برخی از آن متوقف بر علم و یقین است برای اصل وجود خدا شما نیاز به علم دارید، یقین دارید، برای وحدت خدا، توحید، ما نیاز به علم و یقین داریم، برای اصل اعتقاد به رسالت و نبوت نیازی به علم و یقین داریم، با یک خبر واحد نمی­شود اینها را اثبات کرد اما این معنایش حذف خبر واحد از دایره اعتقادیات نیست، الآن این کتابهای راجع به معاد پر است از جزئیات برزخ. چرا جزئیات برزخ را نشود با خبر واحد درست کرد؟ یعنی اگر یک اصولی بگوید مطلقا خبر واحد در غیر احکام جریان ندارد، این همه اثر پیدا میکند یعنی تمام روایاتی که شما در باب برزخ دارید که روایات کمی هم نیست و چقدر هم اینها مؤثر و مهم است اینها کنار میرود.

استاد حوزه علمیه قم تصریح کرد: حتی اگر گفتیم ظواهر حجیت دارد و دایره حجیت ظواهر را منحصر به احکام کردیم در خیلی از مسائل مشکل پیدا میکنیم این منحصر به خبر واحد نیست ولی اگر گفتیم خبر واحد در اعتقادیات در آن قسمی از اعتقادیات که متوقف بر یقین نیست، من لازم نیست یقین داشته باشم به نکیر و منکر که می­آیند در شب اول قبر سؤال میکنند ولی خبر واحد معتبر اگر آمد برای من حجّیت دارد. من می­توانم در ماه رمضان این خبر را برای مردم بگویم، حجت هم دارد اشکالی ندارد، این مسئله که در اصول قدیم ما بوده که در اصول دین ما نیاز به یقین داریم و در نتیجه ظنّ و گمان و خبر واحد و … این ادله ظنی فایده ندارد حالا تحقیق این است که اصول دین اقسامی دارد، مسائل دینی، مسائل اعتقادی. مباحث اعتقادی اقسامی دارد پس این خودش یک نمونه است یعنی یک متکلم باید این مبنای اصولی را داشته باشد که آیا خبر واحد در اعتقادیات حجت دارد؟ در اعتقادیاتی که متوقف بر علم و یقین نیست حجیت دارد یا نه؟

آیت الله فاضل لنکرانی به نمونه دیگری از مباحث اصولی اشاره کرد و عنوان داشت: ما یک تقسیمی داریم در اصولمان به عنوان قضایای حقیقیه و قضایای خارجیه، در این تقسیم می­ گوئیم در قضایای حقیقیه حکم بر یک موضوع عامی اعم از موجود و غیر موجود جعل شده اما در قضایای خارجیه فقط برای افراد خارجی جعل شده، حالا با اختلافات و بحثها و دقتهایی که در فرق میان این دو قضیه مطرح می کنند. آیا آیات اعتقادی إن منکم إلا واردها، اینها هم ما می­توانیم بحث قضایای حقیقیه و خارجیه را روی اینها مطرح کنیم، یا اینکه نه، این اصلاً میدان قضایای خارجیه و حقیقیه فقط مسائل احکام است اگر توانستیم این را توسعه بدهیم بیاوریم در آیاتی که در مسائل اعتقادی است روایاتی که در مسائل اعتقادی است، من به نظرم اصلاً یک تحولی ایجاد می­ کند، یک بابی را باز می کند.

وی به نمونه دیگری اشاره کرد و گفت: ما در عمل به ظواهر یک اختلافی داریم، اصولین یک اختلافی دارند، اگر می خواهیم به یک ظاهری عمل کنیم آیا باید کنار این بیائیم یک اصلی را بیاوریم به نام اصاله عدم القرینه بگوئیم خدا این را فرموده کنارش قرینه ای هم نیاورده پس این را اراده کرده، یا نیاز به اینکه چنین اصلی را ضمیمه کنیم نداریم، هر ظاهری از باب اینکه موجب ظنّ نوعی است برای دیگران حجّیت دارد. بعد این ثمره­اش در کجا ظاهر می­شود؟ این را خوب عنایت بفرمائید چون مطلب خیلی خوبی است و مهم است، ثمره­اش در اینجا ظاهر می­شود، در مسائلی که مربوط به امتثال و اطاعت و اعتزار و احتجاج است، تا مولا یک چیزی را فرمود عبد باید عمل کند، حق ندارد بگوید حالا من فحص کنم ببینم قرینه­ی بر خلاف این آورده یا نه؟ اگر مولا گفت افعل، اضرب، کُل، این بلا فاصله باید مخاطب حمل بر ظاهرش کند از باب ظن نوعی است اما در جایی که مخاطب باید مراد واقعی متکلم را پیدا کند، آنجا باید برود سراغ اصاله عدم القرینه، این هم باید فحص کند اگر پیدا نکرد این اصل را جاری می­کند، شما ببینید ما این مبنا را بیاوریم در تفسیر، چه تحولی در تفسیر ایجاد می­کند، وقتی می­رسیم به این آیه إن منکم إلا واردها بلا فاصله نمی توانیم حمل بر ظاهرش کنیم، باید برویم در آیات دیگر قرینه وجود دارد یا نه؟ اگر آیه­ای فرمود کتب علیکم الصیام می­گوئیم سمعاً و طاعه، حمل بر ظاهرش میکنیم و از آن وجوب را استفاده میکنیم.

اما اگر بحث امتثال و اطاعت نیست، بحث این است که مخاطب درست مراد متکلم را درک کند و به او برسد، اینجا نمی­تواند بلا فاصله حمل بر ظاهر کند، شما الآن ببینید گاهی اوقات انسان به برخی از آیات و روایات مراجعه میکند بلا فاصله حمل بر ظاهر میکند کل ظاهر حجه، این در اینگونه موارد متوقف است بر اینکه یک اصل عدم القرینه را ضمیمه کنیم، خود این یک بابی در کلام ایجاد می کند، خود این مبنای اصولی. بعضیها این تفصیل را ندادند مطلقا می­گویند هر ظاهری از باب ظن نوعی حجیت دارد. بعضیها هم از آن طرف افتادند می­گویند همه جا نیاز به اصاله عدم القرینه است، منصوب به شیخ انصاری همین است. ولی بزرگانی مثل مرحوم نائینی تفصیل میدهد و ثمره این تفصیل همین بود که عرض کردم.

وی ادامه داد: نمونه ی چهارم؛ ما در اصول، خود شما استحضار دارید و اطلاع دارید؛ در اصول آقایان میگویند علل شرعیه معدّاتند، از قبیل معد هستند، اینها از قبیل علت تامه­ی فلسفی نیست. یعنی چه؟ مقصود این نیست که فقط در دایره احکام است گرچه در خود احکام این زیاد مصداق دارد، اینکه إن الصلاه تنهی عن الفحشاء و المنکر، اقم الصلاه و ذکری، اینها عنوان معدات را دارند و این تعبیر در کلمات اصولیین زیاد است که العلل الشرعیه من قبیل المعدات، وقتی این هست ما الآن در این بحث روزی که همین ایام کشور ما دچار مسئله زلزله شد متاسفانه از جانب روحانیت هم یک مطالب غیر صحیحی به جامعه منتقل شد نیامدند دقت کنند که وقتی ما این مبنای اصولی را داریم نگوییم پس این گناه علت تامه است برای این زلزله، گناه معد است، مقتضی است، می­شود این گناه این اثر را داشته باشد ولی نمی­شود گفت که حتماً این زلزله ناشی از این است و متأسفانه گفتند در رسانه عمومی که اینها برای همین است.

وی افزود: یا برخی تعابیر دیگر که انسان تعجب میکند اینها چطور بی دقت دارند حرف میزنند، یک کلامی یک متکلم وقتی میخواهد رابطه­ی بین گناه و حوادث تکوینی را تبیین کند اصول به کمکش می­آید می­گوید اینها همه عنوان معدّ را دارند، اینها عنوان مقتضی را دارند، این عنوان علیّت تامه را ندارد. باز این مبنای اصولی را ببینید چقدر در جاهای دیگر ارزش دارد؟ می­گویند خواندنِ این سوره­ی واقعه این اثر را دارد، مردم هم میخوانند و می­بینند این اثر پیدا نشد، پس چی شد؟ اینجاست که ما باید بیائیم از این مبنای اصیل اصولی استفاده کنیم که فقها به آن توجه دادند این مسئله­ی مقتضی و معد را مطرح کنیم و برای مردم خودمان روشن کنیم. آثاری که برای دعاها ذکر شده همینطور است.

رئیس مرکز فقهی ائمه اطهار(ع) ابراز داشت: نمونه پنجم؛ یکی از بحث­های مفصلی که در علم اصول میشود بحث استصحاب شرایع سابقه است؛ ما آن حکمی که در شریعت حضرت عیسی یا حضرت موسی علی نبینا و آله و علیهم السلام آن حکم را میتوانیم در شریعت خودمان ابقاء کنیم یا نه؟ مجال نیست که توضیح بدهم که این مسئله در فقه چقدر آثار دارد؟ از جمله آثارش در مسئله اثبات قتل برای مرتد است، به تصریح قرآن ارتداد در قوم حضرت موسی استحقاق قتل می آورد. توبوا إلی بارئکم فاقتلوا انفسکم، حالا اگر فرض کنید ما هیچ دلیلی در فقه خودمان و در شریعت خودمان بر اینکه ارتداد موجب قتل است نداشته باشیم همین را استصحاب میکنیم و چند جای دیگر هم دیدم که این اثر هست.

وی ادامه داد: از تحقیقاتی که ما به آن رسیدیم در این بحث استصحاب شرایع سابقه، این ارتباط با کلام هم پیدا میکند، اسلام که آمد آیا شرایع گذشته به طور کلی منسوخ شد؟ یا فقط نبوت ان نبی گذشته تمام شده؟ اما احکام آن شریعت، هنوز باید ادامه پیدا کند تا اگر یک ناسخی بر یکی از احکام به صورت معین بیاید عجیب این است وقتی به قرآن کریم مراجعه میکنیم قرآن می­گوید مسلمان و مؤمن آن کسی است که به پیامبر و ما انزل إلیه و ما انزل من قبله ایمان آورده باشد، یعنی الآن اسلام ما یکی از ارکانش این است که به ما انزل إلیک من قبل، یعنی آنچه که بر حضرت موسی نازل شد نه فقط به نبوت حضرت موسی، نه فقط به نبوت حضرت عیسی، ما باید به آنچه بر آن پیامبران هم نازل شده اعتقاد داشته باشیم، این جزء شرایط اسلام و ایمانی است که قرآن بیان می­کند.

آیت الله فاضل لنکرانی گفت: بعد این تعابیری که قرآن مهیمن است، مصدق است، پیامبر ما مصدق لما بین یدیه است یعنی همان تورات و انجیل واقعی، همه مؤید این نظریه می­شود و طبق این نظریه می­گویند نیاز به استصحاب نیست و ما باید یقین داشته باشیم اگر یقین پیدا کردیم در شریعت حضرت موسی چنین حکمی بوده الآن باید به او ایمان داشته باشیم و نیازی نداریم استصحاب کنیم ولی بالأخره یک ربط خیلی خوبی بین اصول و کلام پیدا می­شود.

رئیس مرکز فقهی ائمه اطهار(ع) گفت: از بحث های خیلی اساسی که در اصول مطرح است؛ در کلام هم مطرح است، برخی می­گویند که جایگاه اصلیش کلام است، ولی این نگاهی که اصولیین دارند، این نگاه در کلام وجود ندارد، بحث حسن و قبح عقلی است. اگر ما بیائیم در بحث حسن و قبح عقلی این تحقیقاتی که اصولیین متأخر دارند که انصافش این است که بسیار قوی تر از آن است که در کلام مطرح شده، البته این به اقتضای نیازی بوده که آقایان در اصول دنبالش بودند و این نیاز در علم کلام نبوده و نیست ولی در اصل تحقیق مسئله و چه بسا در بعضی از مسائل نتیجه داشته باشد، شما در بحث حسن و قبح عقلی یا حسن و قبح ذاتی، بحث می­کنید و بعد این مسئله را مطرح میکنید که آیا ملازمه­ای بین حکم عقل و شرع وجود دارد یا نه؟ خیلی از اصولیین قائل به ملازمه بودند اما تقریباً معاصرین مثل امام و مرحوم آقای خوئی و عده­ای ازا علام و اعیان قائل به ملازمه نیستند، ملازمه بین حکم عقل و حکم شرع.

عضو جامعه مدرسین بیان کرد: کسانی که منکر ملازمه­اند، منکر ادراک عقل نیستند می­گویند عقل ادراک می­کند ولی ادراک عقل محدود است عقل همه چیز را نمی­تواند ادراک کند، عقل ممکن است ملاک را مقتضی را شرایط را تماماً ادراک کند اما موانع را نتواند ادراک کند و لذا یک تعبیر معروفی دارد مرحوم شیخ در رسائل و آن اینست که می­گوید إن دایره الملاک فی احکام الشرع اوسع من دایره الملاک فی احکام العقل، یا این تعبیری که احکام شرعیه الطافٌ فی الاحکام العقلیه، این قضیه را چند تا معنا برایش کردند و معنای معروفش همین است که عقل هم همان ملاکی که اگر شرع بفهمد درک کند به همان حکم می­کند، اما همه جا او را نمی­فهمد، لذا حکم شرعی الطافٌ شرعیه، الطاف فی الاحکام العقلیه، شارع بیان می­کند یعنی اینجا عقل عاجز از ادراک ملاک است، وقتی که عاجز از ادراک ملاک است شارع می­گوید اینجا ملاک وجود دارد و تو خبر نداری و نمی­فهمی.

وی افزود: در اصول عمدتاً روی احکام شرع مسئله مطرح شده ولی در دیدگاه کلامی که کاری به احکام شرع ندارند، آنها حسن و قبح عقلی را درک می­کنند و قبول دارند، آیا برای همه­ی مباحث می­توانیم به این اعتماد کنیم؟ عرض کردم در اصولی که الآن موجود است تقریباً قاعده ی ملازمه را آقایان منکرند، اینجا تحقیقات خیلی مفصلی هم خود مرحوم محقق اصفهانی دارد و نکات بدیع و جدیدی هم در اصول آورده ایشان. ولی حالا ما با قطع نظر از احکام شرعیه بالأخره متکلم بخواهد یک چیزی را به اصل شرع نسبت بدهد، حالا ولو آن از مقوله­ی حکم نباشد می خواهد به دین نسبت بدهد ولو از مقوله­ی حکم نباشد، می خواهد یک قاعده ای را بر اساس این حسن و قبح عقلی در کلام پیاده کند و پایه­گذاری کند و به عنوان انتصاب به دین، ما کلام اسلامی را می­خواهیم مطرح کنیم بعد اینجا باز با توجه به آن نقدهایی که اصولیین دارند در اینکه ملازمه نیست ممکن است این نفی ملازمه دامنه اش توسعه پیدا کند، عقل ادراک می­کند مواردی را، اما اینکه ما آنچه را که عقل ادراک کرد بتوانیم به دین هم نسبت بدهیم، شما ببینید از این قاعده حسن و قبح عقلی چه مقدار مباحث اخلاقی را علمای علم اخلاق در آن به دست آوردند، آنجا هم همین بحث مطرح می­شود، بالاخره ما از حسن و قبح عقلی تا چه اندازه می­توانیم به دین نسبت دهیم، به دین انتساب بدهیم، این هم در اینجا باید یعنی اگر کسی این بحث اصولی را خوب کار نکرده باشد نمی­تواند وارد این میدان بشود.

آیت الله فاضل لنکرانی اظهارداشت: از دیگر نمونه های اینکه در بحث تعارض قواعد باب تعارض داریم روایات علاجیه داریم که علاج می­کند تعارض را، آیا اینها در دو تا روایت اعتقادی هم جریان دارد؟ تعارض بین دو تا آیه را، تعارض بین دو تا روایت را، تعارض باز این بحث مطرح است که اصلاً تعارض یک حقیقتی در ظاهر دارد، ما به حسب واقع که تعارض نداریم ما چون قدرت فهم مان محدود است می گوئیم برای ما تعارض است و امر نسبی است، به امام معصوم بدهند میگوید تعارض ندارد کما اینکه دو روایتی که الان فقیه میگوید بین­شان تعارض است، امام معصوم علیه السلام هر جا باشد میگوید تعارضی ندارد. حالا آیا این قواعد باب تعارض را ما بین دو تا روایت اعتقادی، بین دو تا آیه از آیاتی که مربوط به احکام نیست میتوانیم این قواعد را جاری کنیم یا نه؟ این هم یکی از بحثهای اصولی است که در علم کلام نقش پیدا میکند.

وی در عین حال مطرح کرد: این انجمن با اساتید که خارج اصول می­گویند و افرادی هستند ، خارج گفتن برای خیلیها خیلی آسان است و از روی متن یک چیزی را میگویند و طلبهها هم گاهی متوجه نمیشوند که ایشان از روی متن میگوید، ولی آنهای که وقت میگذارند و اهل تحقیقند و خودشان دنبال پژوهش در مباحث اصولی هستند باید بین انجمن کلام، انجمن اصول، اساتید اصول یک ارتباطی برقرار باشد. شما اول هر سالی به یک استاد خارج اصول بگوئید آن مباحث اصولی که شما به نظرت میرسد در علم کلام نقش دارد را بگوئید، ما هم از این طرف بعضی از موضوعات مهم کلامی که چالشی است و بحث دارد به او بدهید بگوئید مباحث اصولی تان کدام با اینها ارتباط پیدا می کند، و به دنبال این من این پیشنهاد را می کنم که با متد اجتهادی روز یک دوره اعتقادات صدوق بررسی بشود.

استاد حوزه اظهار داشت: صدوق علیه الرحمه در بحث سهو النبی که با یک روایت آمد مسئله سهو النبی را قائل شد اما دیگرانی که بعد از او آمدند تقریبا غیر از صدوق و استادش شخص دیگری نداریم که قبول کرده باشد آن طور که من در ذهنم هست از شیخ مفید و شیخ طوسی و همه اینها رد کردند، سید مرتضی و …

عضو جامعه مدرسین حوزه علمیه قم ادامه داد: من معتقدم که همین اعتقادات صدوق را اگر با روش اصولی امروز، یک اصولی قدر به این میدان بیاید به نظرم یک نتایج دیگری خواهد داشت، لااقل استدلالهایش تغییر خواهد کرد، روش آن تغییر خواهد کرد و باز معتقدم اگر صدوق علیه الرحمه این علم اصول امروزی که اصولیین دارند را داشت چه بسا قائل به سهو النبی نمیشد، لذا این هم پیشنهاد دوم من هست پس یک پیشنهاد راجع به ارتباط با اساتید علم و اصول که به نظرم بسیار مهم است و یکی هم راجع به همین اعتقادات مرحوم صدوق است.

انتهای پیام   313/17

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha