جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳ |۱۸ رمضان ۱۴۴۵ | Mar 29, 2024
آیت الله سیدیوسف طباطبایی نژاد

حوزه/ مدیر حوزه علمیه اصفهان با تبیین معیارهای انقلابی و ضدانقلاب بودن، گفت: سه اصل «قانون اساسی»، «ولایت فقیه» و «کفر ستیزی» به استقلال و آزادی و جمهوری اسلامی باز می گردد و اگر کسی این اصول را قبول دارد، «انقلابی» نامیده می شود، اگر کسی این سه را قبول ندارد، «ضد انقلاب» است و اگر کسی به صورت نصفه و نیمه قبول دارد «غیرانقلابی» نامیده می شود.

خبرگزاری «حوزه» - اصفهان/ دهه فجر فرصتی است برای تجدید خاطرات مبارزاتی انقلابی شاگردان و پیروان بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، شاگردانی که برای حاکمیت اسلام، ولایت فقیه و کفرستیزی تمام تلاش خود را به کار بسته و با تبیین فلسفه قیام امام حسین(علیه السلام) برای مردم، نقش مؤثری در پیروزی انقلاب اسلامی داشتند.

فعالیت های انقلابی آیت الله سیدیوسف طباطبایی نژاد، نماینده ولی فقیه در اصفهان، همراهی ایشان با امام خمینی(ره) در نجف اشرف به عنوان یکی از شاگردان امام راحل، تغییر نام خمینی شهر، حمایت روحانیون و مردم از بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران و سه اصل مهم انقلاب اسلامی از جمله محورهای گفت‌و‌گو با مدیر حوزه علمیه اصفهان است.

متن این گفت‌و‌گو را در ادامه می خوانید:

فعالیت های انقلابی و سیاسی خود را از چه زمانی آغاز کردید و فعالیت شما در دوران مبارزات انقلابی‌ چگونه بود؟   

همانطوری که شنیده اید بعد از فوت آیت الله بروجردی(رحمه الله علیه)، امام خمینی(رضوان الله تعالی علیه) علیه حکومت پهلوی صحبت هایی را آغاز کرد، تقریباً از سال 1341 یا 1342 بود، در آن زمان، من تقریباً 4 یا 5 سال بود که طلبه شده بودم.

از همان موقع، طلبه های جوانی بودند که به خاطر تخلفات شاه از اسلام، روحیه‌ مبارزاتی با شاه داشتند، روحانیون قبل از سخنرانی‌ها و مخالفت علنی امام خمینی(ره)، از شاه و خاندان پهلوی دل خوشی نداشتند چون بی حجابی‌های خاندان پهلوی، نوکری‌های شاه نسبت به کفار، مبارزه شاه با مبانی اسلام، وضعیت بی بند و باری را می دیدند، روحانیون از انجام کارهای حرامی که در کشور صورت می گرفت همچون مشروب فروشی و مشروب خواری و فعالیت فاحشه خانه‌ها، دریافت مالیات و تشویق افرادی که در این مکان‌ها حضور داشتند، ناراحت بودند، اینگونه نبود که فقط امام راحل مخالفت با شاه را ایجاد کرده باشد.

من از همان اوایل طلبگی‌ام منبر می رفتم و همراه با سایر طلاب، گوشه و کنایه‌هایی را به شاه می زدیم اما مخالفت امام خمینی(ره) علنی بود و همین مخالفت علنی و صراحت در گفتار، منجر به زندانی شدن ایشان در تهران شد.

*گریه مردم پای صحبتهای امام خمینی(ره) در مسجد اعظم قم

در پی زندانی شدن حضرت امام(ره) و قیام 15 خرداد عده زیادی در شهرهای قم و تهران کشته شدند، مردم نسبت به زندانی شدن حضرت امام(ره) اعتراض کردند، نظامیان شاهنشاهی مردم را به گلوله بستند و در شهرهای مختلفی حکومت نظامی اعلام شد. 7 یا 8 ماه پس از زندانی شدن امام(ره)، ایشان را آزاد کردند به این خیال که امام(ره) فعالیتی انجام نمی دهد و مردم با سرکوب 15 خرداد شکست خوردند و دیگر حرکتی انجام نمی دهند اما امام(ره) پس از آزادی، در مسجد اعظم قم، سخنرانی مفصلی را انجام دادند و در نخستین سخنان خود گفتند «انّا لله و انّا الیه راجعون»؛ مردم خیلی گریه کردند، من پای سخنرانی ایشان بودم، امام(ره) درباره کشتار 15 خرداد صحبت کردند و فرمودند من اطلاع نداشتم و هنگامی که از این واقعه اطلاع پیدا کردم متأثر شدم، امام(ره) در این سخنرانی به گونه ای صحبت کردند که زجّه مردم بلند شد.

زمانی که مسئله کاپیتولاسیون به میان آمد و در مجلس تصویب شد، امام(ره) سخنرانی بسیار مفصلی در منزل خود انجام دادند، برای این جلسه تدارک دیده شده بود و بلندگوهای متعددی نصب شده بود، اگر به قم رفته باشید منزل امام(ره) در خیابان معلم است؛ آن موقع این خیابان، باغ بود، وقتی ما رسیدیم جمعیت زیادی برای شنیدن سخنان امام(ره) آمده بودند و ما در باغ های اطراف منزل ایشان نشستیم، امام(ره) صحبت کردند و گفتند که بر اساس قانون کاپیتولاسیون اگر یک ایرانی، یک سگ آمریکایی را زیر بگیرد محاکمه می شود ولی اگر آمریکایی ها، حتی شاه ایران را زیر گرفتند، کسی به او کاری ندارد.

خب، تصویب قانون کاپیتولاسیون به این معنا بود که آمریکایی‌ها در ایران اگر جنایتی انجام دادند، دستگاه قضایی ایران نتواند آنان را محکوم و احضار کند و در واقع به این معنا است که ایران قابلیت محاکمه آمریکایی‌ها را ندارد، این یک مسئله مهم بود و سرکوب و شکستی برای مردم ایران به حساب می آمد.

 آیا سایر علماء و مراجع، نسبت به تخلفات شاه از اسلام، مخالفت علنی نداشتند و یا ساکت بودند؟

ساکت نبودند، حتی از امام خمینی(ره) حمایت کرده و فعالیت ها و سخنان ایشان را تأیید می کردند اما همانند امام(ره) نمی توانستند سخنرانی کنند.

پس از سخنرانی امام(ره) درباره کاپیتولاسیون ایشان را به ترکیه تبعید کردند و پس از آن، مرحوم حاج آقا مصطفی را تبعید کردند و بعد از این تبعید، مردم راهپیمایی و تظاهرات کرده و تعدادی کشته شدند. آن موقع من تصمیم گرفتم که به نجف اشرف بروم و نمی دانستم که امام(ره) را به نجف تبعید می کنند، من از جوانی دوست داشتم که تحصیلاتم را در نجف اشرف انجام دهم، پس از 4 یا 5 ماه که امام(ره) به ترکیه تبعید شده بود، من به نجف رفتم و پس از 6 ماه که در نجف بودم، امام(ره) را به نجف تبعید کردند، من در آن زمان، دروس سطح را تمام کرده بودم و قرار بود درس خارج بروم.

*طلاب جوان ایرانی به دنبال گسترش اندیشههای امام(ره) در نجف

قبل از اینکه امام(ره) به نجف بیایند، من به همراه تعدادی از طلاب جوانی که به نجف آمده بودند، سخنان و اندیشه های امام(ره) را به طلابی که در نجف اشرف درس می خواندند و حتی برای علما، بیان می کردیم. هنگامی که امام(ره) به عراق آمدند، من در همه مراحل استقبال از امام(ره) حضور داشتم، ماجرای استقبال از امام(ره) در کاظمین، سامرا، کربلا و نجف خیلی مفصل است، غوغایی بود.

به هر حال، من بعد از آمدن امام(ره) به نجف، درس اصول آیت الله خویی(ره) و درس فقه امام خمینی(ره) شرکت می کردم و ارتباط من با امام(ره)، ارتباط استاد و شاگردی بود البته شب های پنج شنبه به همراه سایر طلاب، خدمت ایشان می رفتیم، این ارتباط حدود 3 یا 4 سال به طول انجامید.

در سال 1348 از نجف برگشتم و ازدواج کردم و برایم مقدور نبود که به نجف بازگردم، البته سال 1352 صدام، همه روحانیون ایرانی را از عراق بیرون کرد، هنگامی که به ایران بازگشتم، منبر می رفتم و صحبت های امام(ره) را نشر می دادیم، یکی از کارهای ما این بود که اعلامیه های امام(ره) را تکثیر می کردیم البته این کار را در نجف انجام می دادیم هرچند خیلی دست اندرکار نبودم اما به خاطر دارم که اعلامیه های امام(ره) را در جلد کتاب جاسازی کرده و به کشورهای مختلف ارسال می کردیم.

شما در قم فعالیت می کردید یا اصفهان؟

 قم بودم، برای منبر به تهران می رفتم، گاهی در هیئت را می بستیم و اعلامیه های امام(ره) را برای اعضاء هیئت می خواندیم، یک نفر مأمور بود پشت در بایستد تا کسی وارد جلسه نشود.

به خاطر فعالیت های انقلابی، دستگیر شدید؟

من مدت ها و در زمان نخست وزیری امامی، در حسینیه اصفهانی ها مقیم تهران سخنرانی می کردم، به من خبر دادند که قرار است امشب شما را دستگیر کنند و باید فرار کنید، فردی با یکی از مسئولان شهربانی آشنا بوده و اجازه نداده که شما را دستگیر کنند، من منبر را ترک کردم و مدتی را در شهرستان بودم.

البته نیروهای شهربانی به منزل اخوی در تهران که بنده در آن ساکن بودم، رفته و همه چیز را به هم ریخته بودند؛ البته اخوی در خانه نبود، نیروهای شهربانی موزائیک ها را کنده بودند تا ببینند اعلامیه یا کتابی از امام(ره) می توانند پیدا کنند یا خیر.

*همایون شهر،  شهری که یک شبه «خمینی شهر» شد

خمینی شهر یکی از شهرهایی است که قبل از انقلاب منبر می رفتم، در آن موقع به خمینی شهر «سِدِه» گفته می شد و بعد «همایون شهر» نامیده شد، هنگامی که وارد خمینی شهر شدم به در و دیوارهای شهر هیچ شعاری نوشته نشده بود، بنده در یکی از سخنرانی‌هایم گفتم: دیوارهای به این قشنگی و صاف، هیچ شعاری نوشته نشد!، البته به این صراحت نمی گفتم؛ بچه های انقلابی از شب تا صبح، دیوارهای بلند باغ‌ها را پر از شعارها کرده بودند، شعارهایی همچون مرگ بر شاه و زنده باد خمینی(آن موقع امام(ره) نمی گفتند) البته شهر، خیابان کشی نشده بود، انقلابیون آمدند و گفتند: دیگر دیواری نمانده که روی آن شعار نوشته نشده باشد.

با هماهنگی و مشورت با روحانیون و سران انقلاب در خمینی شهر قرار شد اسم همایون شهر را به خمینی شهر تبدیل کنیم، در یکی از راهپیمایی های روز تاسوعا که نزدیک پیروزی انقلاب بود، مجسمه شاه را در اصفهان، نجف آباد و خمینی شهر پایین آورده شد، مردم در مصلای خمینی شهر که در آن زمان به صورت قبرستان بود، جمع شدند و من در بلندی قرار گرفتم و اعلام کردم که نام شهر به خمینی شهر تغییر می یابد و مردم می گفتند: «صحیح است» (آن زمان «الله اکبر» نمی گفتند) در نهایت همه مردم نام خمینی شهر را تأیید کردند.

 غیر از شهرهای قم، تهران و خمینی شهر در شهرهای دیگر، سخنرانی داشتید؟

در شهرهای مختلف حضور داشتم؛ در دزفول و شیراز منبر می رفتم؛ جزء منبری های انقلابی بودم و جوانان بسیار خوب و پاکی اطراف من بودند که بسیاری از آنان به شهادت رسیدند.

در سخنرانیهایتان، چه موضوعاتی را مطرح می کردید؟

در سخنرانی هایمان، فرمایشات امام راحل را برای مردم تبیین می کردیم، عمدتاً فلسفه قیام امام حسین(علیه السلام) را بیان می کردیم چراکه کارهای شاه با کارهای یزید تطبیق داشت البته اسمی از شاه نمی آوردیم؛ بیشتر روحانیون بخش «انقلابی بودن» تاریخ اسلام را تشریح می کردند، در روضه های حضرت اباعبدالله الحسین(علیه السلام) به گریه بسنده نمی کردیم. به ویژه این روایت را می خواندیم که امام حسین(علیه السلام) از پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) نقل کرده است که ایشان فرمودند هر کس سلطان ستمگری(جائری) را ببیند که حرام خدا را حلال و حلال خدا را حرام می کند، به دین عمل نمی کند و در مقابل او قیام نکرده و او را بر کنار و یا تغییر ندهد، جایگاه این آدمی که سکوت کرده با آن سلطان ستمگر یکی است.

چون مردم حسینی بودند و سال های سال، با عشق به حضرت اباعبدالله(علیه السلام) در مجالس روضه بزرگ شده بودند انگیزه قیام امام حسین(علیه السلام) را درک می کردند، آن حضرت قصد داشت تا به مردم بفهماند که یک حاکم ستمگر، حق حکومت ندارند.

مردم، روز به روز مردم انقلابی می شدند و انگیزه ای آنان برای مبارزه با ظلم افزایش می یافت، در ابتدا اینگونه نبود و فقط روحانیون فعالیت انقلابی داشتند، پس از چندی مردم هم فعالیت های انقلابی خود را آغاز کردند.

روزهای منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی در چه شهرهایی بودید و سخنرانی داشتید؟

 آخرین زمانی که منبر می رفتم و شاه در کشور بود در دزفول منبر می رفتم، من از دزفول به اهواز رفته بودم و در حال خوردن ناهار بودیم که رادیو اعلام کرد شاه فرار کرده، مردم به خیابان ها آمدند و شعرهای مختلفی را می خوانند مثلاً ای شاه خائن آوره گردی – خاک وطن را ویرانه کردی؛ یکی دو ساعتی پاسبان های آن موقع، از تجمع و حضور مردم جلوگیری می کردند، پس از فرار شاه و حضور امام(ره) در بهشت زهرای تهران، چند وقتی درس تعطیل بود و من هم همانند بیشتر طلبه ها در تهران بودم.

روز 22 بهمن کجا تشریف داشتید؟

 من برای سخنرانی در مسجدی به اراک رفته بودم، البته ما یک جا نمی ماندیم، سید بزرگواری پیش نماز آن مسجد بود که فکر می کنم جعفری نام داشت، – البته اکنون فوت کرده است – به همراه این سید بزرگوار، به شهربانی ها می رفتیم و با سلاح کلام، آنان را خلع سلاح می کردیم، شهربانی ها پشت گونی ها موضع گرفته بودند؛ به داخل شهربانی رفته و با رئیس شهربانی صحبت می کردیم و قانع می شدند، فکر می کنم شب که رادیو و تلویزیون را گرفتند و ایران ایران را می خواندند، از اراک به روستای بزرگی در اطراف اراک رفته بودیم.

ساواک بدترین شکنجه ها را بر مردم و انقلابیون روا می داشت، با این وجود، جوانان انقلابی چگونه روحیه ای مقاوم و به مبارزه خود ادامه می دادند؟

اگر کسی واقعاً حقیقت راه را بفهمد و بداند که راه، راه خدا است، اگر بداند که بنا به فرمایش امام حسین(علیه السلام) در جنگ با دشمن به یکی از «احدی الحُسینین» یعنی یکی از دو خوبی نائل می شود؛ یا کشته می شود و یا می کشد، اگر این اعتقاد را داشته باشد از مرگ باکی ندارد، اگر اعتقاد به خدا قوی باشد، مرگ، نابودی نیست بلکه از منزلی به منزل دیگر می رود، ترسی از مرگ ندارد، علت ترس از مرگ این است که انسان نمی داند آینده اش چگونه است.

قرآن می فرماید: «قُلْ یا أَیُّهَا الَّذینَ هادُوا إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّکُمْ أَوْلِیاءُ لِلَّهِ مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صادِقین: بگو: «اى یهودیان! اگر گمان مى‏کنید که (فقط) شما دوستان خدائید نه سایر مردم، پس آرزوى مرگ کنید اگر راست مى‏گویید (تا به لقاى محبوبتان برسید)» این آیه می فرماید اگر اولیاء خدا هستید، آرزوی مرگ کنید، کسی که بداند آن طرف، جایگاهش خوب است، از مرگ وحشت ندارد.

البته مردم باید بدانند که امام راحل به تنهایی نمی توانست قیام کند، در کنار ایشان، همه روحانیون زحمت کشیدند و حرف های امام(ره) را تبیین می کردند، البته حرف های روحانیون با حرف های امام راحل یکی بود، روحانیون همه می دانستند که کارهای شاه با اسلام مخالف است و سلطه کافر بر مسلمانان جایز نیست، امام(ره) جلو بود و روحانیون مسیر ایشان را ادامه داده و مردم را آگاه می کردند.

برخی عنوان می کنند که شرایط اقتصادی جامعه در دوران حکومت پهلوی بهتر از حال حاضر بوده، در حالی که همگان از مسائل و مشکلات اقتصادی، فاصله طبقاتی و … در آن دوران مطلع هستیم. آیا چنین مطالبی را قبول دارید؟

نه این سخن درست نیست، مشکلات زندگی فراوان بود، البته مردم برای وضعیت اقتصادی قیام نکردند و قطعاً قیام آنان به خاطر اسلام بود، هیچ کس حاضر نیست خود را به خاطر شکم بکشد، امروز که می گویند «جانم فدای ایران»، کسی برای خاک یا سرزمین حاضر نیست خود را به کشتن دهد، اگر کسی این کار را انجام دهد عاقل نیست، وقتی انسان مُرد، دیگر زمین و سرزمین برایش معنی ندارد، این افرادی که برای دفاع از کشوری می خواهند قیام کنند باید انگیزه الهی داشته باشند تا پس از مرگ، جزایی به آنان داده شود، این حرف ها، حرف نامربوط است، این ها انقلاب را نمی توانند بشناسند؛ به قول امام خمینی(ره)، انقلاب اسلامی، انقلابی درونی بود و مردم حقیقت اسلام را فهمیدند و قیام کردند، مردم دانستند که بر اساس آیات قرآن نباید کفار بر مسلمانان مسلط باشند و شاه را می دیدند که زیر سلطه آمریکا قرار دارد و آمریکا با اسلام مخالف است، می دیدند که شاه مبانی اسلام را از بین می برد.

اشاره کردید که مردم به خاطر اسلام قیام کردند، سایر اهداف انقلاب و شعارهای اصلی آن چه بود؟

 شعار اصلی که در اواخر پیروزی انقلاب سر داده می شد همان «استقلال، آزادی جمهوری اسلامی» بود

ما باید اولاً از دنیای کفر مستقل باشیم ثانیاً آزاد باشیم و زیر سلطه کافر نباشیم، آزادی نه به معنای ولگردی بلکه آزادی از قید دشمن و سلطه کافر و جمهوری اسلامی که امام راحل فرمودند باید عنوان این حکومت «جمهوری اسلامی» باشد، نه یک کلمه کم، نه یک کلمه زیاد، جمهور مردم یعنی اکثریت مردم.

قسمتی از حکومت با نظر و رأی اکثریت مردم و قسمت دیگر با نظر اسلام؛ بدین معنا که کارگزاران حکومت شامل رهبری، نمایندگان مردم در مجلس خبرگان رهبری، وزرا، نمایندگان مجلس شورای اسلامی و رئیس جمهور با رأی اکثریت مردم، چه مستقیم و چه غیر مستقیم، انتخاب می شوند، پس حکومت ما جمهوری است، از سوی دیگر دموکراسی کامل است البته نه به معنای غربی یعنی حکومت مردم بر مردم بلکه حکومت اسلام بر مردم، اینگونه نیست که مثلاً مردم نظر بدهند حجاب نباشد یا نماز خوانده نشود.

قوانینی که مجلس تصویب می کند قوانین کلی نیست، بلکه همانند تقسیم مال است که چگونه خرج شود، البته همین قوانین نباید با کلیات اسلام مخالف باشد و شورای نگهبان آن را باید تأیید کند، حتی اگر شورای نگهبان اشتباهاً بر خلاف اسلام قانونی را تأیید کند، لغو می شود.

* برای تداوم انقلاب باید «انقلابی» بمانیم

امام خمینی(ره) پس از پیروزی انقلاب اسلامی، سه چیز را انتظار داشتند که من آن را اصول انقلاب می نامم، نخست قانون اساسی که کلیات و روند کار حکومت را بیان می کند و باید اسلامی باشد؛ قانون اساسی را جمعی از علما و دانشمندان تصویب کردند و به نظر امام(ره) که بزرگترین عالم زمان بود رسانده شد و ایشان فرمودند من چیزی بر خلاف اسلام در آن ندیدم، البته طبیعی است که همه حرف های اسلام در آن نیست اما قانون اساسی، خلاف اسلام نیست.

اصل دوم مسئله ولایت فقیه است؛ کسی که بر ما مسلمانان حکومت می کند، باید اسلام شناس، عادل و مدیر و مدبّر باشد و جهان را بفهمد، دشمن را بشناسد. اصل سوم کفرستیزی است.

*معیارهای انقلابی و ضد انقلاب بودن

در واقع سه اصل «قانون اساسی»، «ولایت فقیه» و «کفر ستیزی» به استقلال و آزادی و جمهوری اسلامی باز می گردد و اگر کسی این اصول را قبول دارد، «انقلابی» نامیده می شود، اگر کسی این سه را قبول ندارد، «ضد انقلاب» است و اگر کسی به صورت نصفه و نیمه قبول دارد «غیرانقلابی» نامیده می شود.

نباید صحبت از چپ و راست کرد، بلکه بر اساس این اصول باید گفت، «انقلابی»، «ضد انقلابی» و «غیر انقلابی». اگر کسی این سه اصل را قبول داشت و فهمید که این اصول جزء اسلام است و امام خمینی(ره) این اصول را از خود نگفته است و پشتوانه آیه و روایت دارد او را باید انقلابی نامید.

بنابراین مردم ما باید انقلابی باقی بمانند، ما انقلاب نکردیم که بگوییم یک شورشی شد و تمام شد، نه، انقلاب ما انقلاب شورشی نیست مثل انقلاب فرانسه، انقلابی نیست که جمعی بروند و جمعی دیگری روی کار بیایند، ما انقلاب کردیم تا قانون ما، قانون اسلام باشد، زیر سلطه کفر نرویم، این موارد مربوط به یک زمان نیست، اگر بخواهیم این انقلاب باقی بماند، باید روحیه انقلابی را حفظ کرده و پای اصول آن بایستیم.

منبع: شمیم ولایت

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha