پنجشنبه ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳ |۱۵ شوال ۱۴۴۵ | Apr 25, 2024
شیعه

حوزه/ ابن خلدون در تاریخ خود می آورد : «اهل بیت با مذهبی که ابداع کردند به انزوا دچار شده و با فقهی که بنیاد نهادند از دیگران جدا افتادند...» ولی همین سخن او که مذهب شیعه توسط اهل بیت علیهم السلام بنا شده است، پاسخ مستحکمی به وهابی ها است که شیعه را ساخته و پرداخته صفویه می دانند .

خبرگزاری «حوزه»، یکی از تاریخ های مهم اسلامی تاریخ ابن خلدون می باشد، اول باید ببینیم که ابن خلدون چه کسی بود؟ ابوزید عبدالرحمن بن محمد بن خلدون حَضرَمی (۸۰۸–۷۳۲ ه‍. ق، تونس) معروف به «ابن خلدون»، تاریخ‌نگارسنی و مالکی مذهب ، جامعه‌شناس، مردم‌شناس و سیاست‌مدار عرب مسلمان است. وی را از پیشگامان تاریخ‌نگاری به شیوهٔ علمی و از پیشگامان علم جامعه‌شناسی می‌دانند.

عبدالرحمن آموزش‌های آغازین را نزد پدرش فراگرفت و سپس نزد علمای تونسی قرآن و تفسیر، فقه، حدیث، علم رجال، تاریخ، فن شعر، فلسفه و منطق آموخت. او در دربار چند امیر در مراکش و اندلس (جنوب اسپانیا) به کار سیاسی پرداخت.

آغاز شیعه  از منظر ابن خلدون

ابن خلدون در تاریخ خود می آورد : «اهل بیت با مذهبی که ابداع کردند به انزوا دچار شده و با فقهی که بنیاد نهادند از دیگران جدا افتادند» ولی همین سخن او پاسخ مستحکمی است به وهابی ها که می گویند مذهب شیعه توسط اهل بیت علیهم السلام بنا نشده است و آن را ساخته و پرداخته صفویه می دانند .

او در کتاب تاریخ خود در مورد پیدایش شیعه می نویسد: بدان كه چون رسول خدا (ص) وفات يافت، اهل بيت بر آن بودند كه خود به امر خلافت سزاوارترند و خلافت ويژه آنان است نه ديگر خاندان‏هاى قريش. در صحيح آمده است كه عباس، بدان هنگام كه رسول خدا بيمار بود و آن بيمارى به وفات او منجر شد، على را گفت: ما را نزد او ببر تا از او بپرسيم كه جانشينى او با كيست اگر با ما است بدانيم و اگر با ديگرى است نيز بدانيم و از او بخواهيم تا در باب ما به او سفارش كند. على گفت: اگر رسول خدا ما را از جانشينى خود باز دارد تا ابد ما را از آن محروم خواهند ساخت. و نيز در صحيح آمده است كه رسول خدا در آن بيمارى كه به وفات او منجر شد، گفت: بياييد تا براى شما چيزى بنويسم كه پس از آن هرگز گمراه نشويد. در اين باب ميان اصحاب اختلاف افتاد و به منازعه برخاستند و آن نامه نوشته نگرديد. ابن عباس مى‏ گفت: بزرگترين مصيبت آن بود كه آن اختلاف و كشمكش سبب شد كه آن مكتوب نوشته نيامد. بسيارى از شيعه معتقدند كه رسول خدا به هنگام بيمارى به خلافت على وصيت كرد و اين امر از منبعى كه در خور اعتماد است مردود است. زيرا عايشه اين وصيت را انكار كرده و انكار او ما را كفايت مى‏ كند.

ولى اين مسأله كه رسول خدا على را به جانشينى برگزيده، در ميان اهل بيت و پيروانشان نيك معروف است. در قضيه شورا جماعتى از صحابه، از على پيروى مى‏كردند و او را از ديگران به خلافت شايسته‏ تر مى‏دانستند. ولى چون خلافت به سوى ديگر چرخيد از آن اظهار تأسف كردند. از اين زمره بودند: زبير و عمار ياسر و مقداد بن الاسود و جز ايشان. اما اين قوم به سبب‏ آن كه در دين خود ثابت قدم بودند و به الفت و وحدت آزمند، به همان اظهار تاسف بسنده كردند.

چون عثمان دچار خودخواهى و خودكامگى شد و در همه جا زبان به طعن او گشودند، عبد الله بن سبأ كه به ابن السوداء معروف بود، بيش از ديگران در مذمت عثمان و جماعتى كه از على عدول كرده و بدو گرايش يافته بودند، فرو رفته بود. او مى‏گفت: عثمان خلافت را به ناسزا تصاحب كرده است. عبد الله بن عامر او را از بصره اخراج كرد و او به مصر رفت.

در مصر جماعتى از كسانى كه همانند او به غلو و به مذاهب فاسده گراييده بودند چون خالد بن ملجم و سودان بن حمران و كنانة بن بشير و ديگران گرد او را گرفتند.

آنگاه بيعت با على و واقعه جمل و صفين پيش آمد و انحراف خوارج از على، بدان سبب بود كه حكميت را خلاف دين مى‏پنداشتند. تا آنگاه كه با پسرش حسن بيعت كردند و او به ناچار از خلافت كناره گرفت. آنگاه گفتگوهاى پنهانى درگرفت كه اهل بيت مستحق خلافتند و گرايش‏ها به اين خاندان فزونى گرفت و چون حسن راضى نمى‏شد، به حسين نامه نوشتند كه براى او دعوت كنند، حسين از اين امر سر بر تافت و آنان را وعده داد كه چون معاويه به هلاكت رسد، در اين كار نظر خواهد كرد. پس نزد محمد بن الحنفيه رفتند و در نهان با او بيعت كردند كه هر زمان كه امكان يافت به طلب خلافت برخيزد. او نيز به هر شهرى مردى را فرستاد و بر آن پيمان نهادند. معاويه كه از آن كار خبر يافته بود از روى سياستى كه داشت آنان را به حال خود گذاشته بود، چه مى‏دانست هر زمان كه بخواهد چنانكه با حجر بن عدى كرده بود مى‏تواند آن حركت را باز دارد. و چونان رايضى كه اسبى سركش را به مدارا و سياست از توسنى باز مى‏دارد، دعوى تقدم و استحقاق اهل بيت را مى‏شنيد و به مسامحه برگزار مى‏نمود و موجب تحريك و تهييج كسى نمى‏گرديد.

چون معاويه بمرد و يزيد به حكومت رسيد خروج و شهادت حسين در زمان او بود و آن واقعه معروف است و يكى از دردناكترين وقايع در عالم اسلام است. از آن واقعه دشمنى‏ها افزون گشت و عداوت‏ها آشكارتر گرديد و سبب شد كه شيعه در هدف و كار خود بيشتر پاى بفشرد. بدگويى‏ها و لعن و طعن‏ها بر كسانى كه در آن واقعه شركت كرده بودند يا از يارى حسين دست بازداشته بودند، اوج گرفت. و زبان به ملامت يك ديگر گشودند كه حسين را دعوت كرده بودند ولى به يارى‏اش برنخاسته بودند و اينك از كرده خود پشيمان بودند و كفاره چنين عملى آن بود كه براى گرفتن انتقام او دل بر هلاك نهند. اين گروه خود را توابين ناميدند. توابين به سردارى سليمان بن صرد الخزاعى و همراه جماعتى از اصحاب برگزيده على‏ خروج كردند. عراق عليه ابن زياد شورش كرده بود و او به شام رفته بود. ابن زياد با سپاهى از شام بيامد. توابين نيز به مقابله با او بسيج شدند و با او جنگ در پيوستند تا سليمان و بسيارى از اصحابش كشته شدند و ما خبر او را آورده‏ايم. اين واقعه در سال 65 اتفاق افتاد.

منبع: ترجمه تاریخ ابن خلدون، ج2 ص 271

تحقیق و تنظیم: حامد حسن زاده

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha