جمعه ۳۱ فروردین ۱۴۰۳ |۹ شوال ۱۴۴۵ | Apr 19, 2024
هاشم زاده

حوزه/ عضو مجلس خبرگان رهبری گفت: روحانیت و حاکمان دینی باید پیوسته عملکردهای چهل ساله خود را در جمهوری اسلامی بازنگری، آسیب شناسی و بازیابی کنند که چه توفیقاتی به دست آورده و چه ناکامی هایی داشته است.

 آیت الله هاشم هاشم زاده هریسی از نمایندگان استان آذربایجان شرقی در مجلس خبرگان رهبری و استاد حوزه علمیه و دانشگاه در گفت و گوی تفصیلی با خبرنگار خبرگزاری «حوزه» در تبریز، به تشریح کارکردهای ویژه روحانیت در قبل و بعد از انقلاب اسلامی پرداخته و همچنین  بی پرده به نقاط قوت و ضعف روحانیت و عمکلرد ۴۰ ساله این قشر اشاره کرده است.

به عنوان سوال اول بفرمایید، روحانیت در عصر امروز، چه رسالت ها و کارکردهایی دارند؟

رسالتی که به روحانیت محول شده، دنباله رسالت پیامبران و ائمه معصومین(علیهم السلام) است؛ به عبارت دیگر روحانیون در اصل، رسالت انبیاء و امامان معصوم(ع) را در حد توان و ظرفیت خود به عهده دارند. پیامبران از طریق وحی وصل به خدا بودند، امامان از طریق وحی با خداوند ارتباط نداشتند، اما از طریق عصمت، پاکی، نورانیت دل و علم لدنی به خدا متصل بودند ولی روحانیت از این دو نوع ارتباط با خدا برخوردار نیستند؛ بلکه به عنوان یک انسان عادی و عالم در حد توان خود بطور نسبی رسالت پیامبران و امامان را ادامه می دهند تا دین خدا و حجت الهی در روی زمین منقطع نگردد.

وظیفه و رسالت اصلی روحانیت، ساختن انسان و تربیت آن هاست، رسالت روحانیت در کلمه هدایت خلاصه می شود هدایت به عنوان یک اصل محوری و جامع در قرآن مطرح است، خداوند دین را برای چه تشریح کرده و پیامبران را برای چه فرستاده و کتب آسمانی را به چه منظور نازل کرده و مسأله امامت و جانشینی را بعد از نبوت برای چه مقدر ساخته که جانشین همیشه باید در روی زمین حضور داشته باشد این اتصال لحظه ای قطع نگردد همه اینها طبق آیات قرآن برای همان هدایت انسان ها یعنی تعلیم، تربیت، تزکیه و انسان سازی و به کمال انسانیت رساندن انسانها است.

روحانیت نخست باید خود را الهی بسازد و آنگاه جامعه و مردم را الهی کند؛ وقتی انسان در دنیا الهی شد؛ آن وقت می تواند در آخرت بهشتی شده و به مقامات عالیه نایل آید؛ زیرا بهشت جایگاه الهیون است و این خلاصه مسئولیت و رسالت روحانیت است، هر چیز دیگری که روحانیت در جامعه انجام می دهد باید مقدمه و ابزار این هدف اصلی باشد در غیر اینصورت ابتر است.

در انجام این وظیفه مقدس و مأموریت الهی، یعنی در ادامه رسالت انبیاء و اولیاء، مقدمات و پیش شرط های زیادی لازم است که یک روحانی باید نخست آنها را برای خود فراهم سازد، این پیش شرط ها کدام هستند؟

روحانی باید از علوم و فنون مختلف مرتبط با هدایت، تبلیغ و تربیت به حد کافی بهره مند باشد و خود را به فضایل و مکارم اخلاق، تقوا و خودسازی به معنای واقعی مزین کند؛ روش شناسی و به کارگیری روش نیک و شیوه جذاب در ارتباط گفتاری و رفتاری با همه مردم و با دوست و دشمن نیز از پیش شرط های رسالت روحانیت به شمار می رود.

البته مهمترین و مؤثرترین در عین حال مغفول ترین آنها، روش ها، زیبائی ها و جذابیت های گفتارها و رفتارهاست، یک روحانی در مأموریت های الهی خود باید با آنها کاملا آشنا و مجهز باشد و آنها را به کار بگیرد زیرا آنها لباس و نماد گفتار و عمل است اگر لباس زیبا و درخشان باشد آدمی را به سوی محتوا می کشد و اگر نازیبا، تیره و زننده باشد، دل را می آزارد و پس می زند بدین جهت روش، شیوه و لحن گفتار و عمل از خود آنها مهمتر است اگر گفتار و عمل خوب و صحیح ولی روش و لحن ادای سخن و انجام عمل نامناسب و زننده باشد آنها را زشت و ناصواب می نمایاند و مخاطب را از محتوا دعوت دور می سازد.

قرآن مجید انسان را هم به عمل و گفتار نیک و صالح دعوت می کند و هم با روش نیک و زیبا و می فرماید: «وقولوا للناس حُسناً» و « فَقُولَا لَهُ قَوْلاً لَّيِّنًا » که «قول» همان اصل عمل و مأموریت است «حسناً و لیّناً» یعنی زیبایی و نرمی و مهربانی هم روش و متد آن است در قرآن مجید نمونه های زیادی در باب زیبائی عمل و روش وجود دارد.

اینکه تنها بگوییم که ما حقیم و گفتارمان حق و عمل مان صحیح است باید همه از ما تبعیت کنندT کافی نیست باید روش و متد گفتار و عمل نیز خوب، زیبا و جذاب باشد تا اثر و نفوذ کند با توپ، تشر، تحکم و اعمال قدرت نمی شود، حتی گاهی نتیجه معکوس حاصل می شود یعنی هم خود عمل و گفتار باید صحیح و حق باشد و هم روش و لحن ادا و انجام آنها باید زیبا و نیکو باشد این دو زیبایی باید به هم ترکیب شوند تا به نتیجه برسد و نور تولید کند این دو مکمل یکدیگرند اگر از هم جدا شوند نتیجه که حاصل نمی شود که هیچ، بدتر هم می شود.

این حقیقت یکی از مهمترین درس های روحانیت است که قرآن مجید بر آن تاکید دارد، اما متأسفانه در جامعه ما این حقیقت مغفول مانده است.

حضور روحانیت در حکومت و امور اجرائی را چگونه ارزیابی می کنید؟

به نظر من حضور روحانیت در حکومت و مسئولیت های اجرائی به ذات خود اشکالی ندارد، اگر نقصی باشد، در مقاصد، اهداف و در نحوه عملکردها است؛ اگر روحانیت صرفا به قصد اقامه دین، هدایت و تربیت مردم و اصلاح جامعه به عرصه حکومت و مسئولیت وارد شود و در این مسیر نیز کاملا صحیح و شایسته شأن حرکت کند و حکومت را فقط وسیله و ابزار خدمت، هدایت و رفاه و صلاح مردم قرار دهد و عملکردها هم کاملا درست و الهی و با روش نیکو و زیبا سامان یابد و در این امر مقدس موفق باشد حضور روحانی در حکومت مبارک است.

اگر هدف اصلی مال، منال و قدرت باشد؛ یا عملکردها نارسا و معیوب و یا روش های عمل و برخوردها نازیبا و نامناسب و یا در تأمین رفاه و رضایتمندی مردم ناکام باشد؛ حضور روحانی در حکومت زیانبار و خطرناک خواهد بود و همه نارضایتی ها و بدبینی ها به دین و روحانیت منتقل می شود موجب وهن دین و جدائی روحانیت از مردم گردیده و در برابر مردم قرار می گیرد.

روحانیت پیوسته باید در کنار مردم و پناهگاه مردم باشد نه در برابر مردم، اگر بناست حکومتی به نام دین باشد و روحانیت نیز در آن حکومت حضور داشته باشد، باید بسیار زیبا، سالم، کارآمد و مردم دار به معنای واقعی آن سامان یابد و همه امور در محور عدالت بچرخد جز عدالت، زیبایی، مهر و محبت در آن دیده نشود وگرنه عدمش به ز وجود، زیرا که وجودش به نام دین روحانیت تمام می شود و ضررش بیش از نفعش خواهد بود.

حضور روحانیت در حکومت دینی، بسیار ظریف و شمشیر دو لبه است، این مهم مراقبت شدید می طلبد که از لبه عدالت، قداست و رحمتش که لبه الهی آن است استفاده شود از لبه قدرت، ریاست، جباریت و دین ابزاری که لبه شیطانی آن است استفاده نشود « وَ لَاتَكُونُوا عُلَمَاءَ جَبَّارِينَ » اگر از لبه مبارکش استفاده شود از آن نور، رحمت، مهر و محبت، صلاح، رفاه و برکت دنیوی و اخروی، مادی و معنوی برای مردم و جامعه می بارد نه فقر، محرومیت، بی عدالتی و نه بدبینی و نارضایتی و مشکلات فراوان دیگر.

حکومت دینی فقط به عنوان وسیله اقامه دین و گسترش عدالت و برای هدایت و تربیت مردم، در راه آسایش مردم مشروعیت دارد، حضور روحانیت در چنین حکومت مقدس، موفق و کارآمد با برخوردها و عملکردهای زیبای الهی و انسانی روا و ممدوح است.

حکومت دینی با حضور روحانی باید برای مردم و جامعه و کل جهان برکات مادی و معنوی به ارمغان بیاورد چنانکه قرآن مجید می فرماید: اگر احکام و کتب الهی را در روی زمین اقامه و حاکم می کردند «لَأَكَلُوا مِن فَوْقِهِمْ وَ مِن تَحْتِ أَرْجُلِهِم » برکات الهی برای آنان از بالای سرشان می بارید و از زیر پایشان می جوشید؛اگر حکومت دینی چنین برکاتی برای مردم در بر نداشت باید علت آن را در نحوه عملکردها و چگونگی حاکمیت جستجو کرد.

 

نهاد روحانیت تا به امروز چقدر توانسته از فرصت هایی که در اختیار دارد؛ برای رسیدن به اهداف متعالی اسلامی و الهی  و تکامل جامعه به سمت سعادت حقیقی استفاده کند؟

 روحانیت باید تلاش کند حکومت دینی مخصوصا عملکرد خود را سالم و کارآمد سازد و در اهداف خود موفق شود، در غیر این صورت زیانبار خواهد بود روحانیت و حاکمان دینی باید پیوسته عملکردهای خود را ارزیابی و بازنگری کنند و یکی از وظایف مهم روحانیت و حاکمیت و مخصوصا روحانیت مسئول همین است که عملکردهای چهل ساله خود را در جمهوری اسلامی بازنگری، آسیب شناسی و بازیابی کنند که چه توفیقاتی بدست آورده ایم و چه ناکامی هایی داریم و چرا.

متأسفانه تاکنون چنین نگرشی به گذشته نداشتیم و در چنین فکری هم نیستیم؛ ما باید پیش از این که به دیگران بتازیم و به آنها نهیب بزنیم، باید به خودمان و عملکردهایمان بپردازیم که حدود 40 سال است به عنوان اقامه دین و به منظور هدایت و تربیت مردم حکومت دینی تشکیل داده ایم و می خواهیم جامعه ای را به عنوان جامعه اسلامی تربیت و ساماندهی کنیم و در روی زمین پهناور قطعه ای را به نام سرزمین ایران در تمام ابعاد مادی و معنوی، ظاهری و باطنی آباد و زیبا سازیم، مردم و جوانانش را هدایت و تربیت کنیم و به عنوان الگو و نمونه به جهان و جهانیان ارائه دهیم و بگوییم که بیایید این چنین باشید! 40 سال است که برای این هدف تلاش می کنیم و این همه شهید برای این هدف عالی تقدیم داشتیم، اما چقدر موفق شدیم باید یک بازنگری و آسیب شناسی کارشناسانه و شجاعانه انجام دهیم.

یک گروه کارشناسی قوی، شجاع  و فراقوا باید تشکیل شود تا سال به سال و یا حداقل چهل سال گذشته را بررسی، آسیب شناسی و بازیابی کنند و اگر نارسائی و عیبی وجود دارد، علل و عوامل آن را بیابند و شفاف سازی و علت یابی کنند ما باید برخودمان نهیب بزنیم و هر کس به خودش نهیب بزند ما زیاد نهیب می زنیم پیوسته نهیب می زنیم، ولی هر جناح سیاسی به جناح دیگری، هر کس به کسی دیگر، این دولت به آن دولت، دولت حاکم به دولت سابق، همه چیز را سیاسی کردیم. سر و صداها زیاد است گوش ها را می خراشد و دلها را می آزارد، ولی نتیجه ای مشاهده نمی شود، زیرا هیچ کس خود را مقصر نمی داند همه کس دیگری را متهم می سازد.

بیایید با خودمان با انقلاب و نظام و با مردم رو راست باشیم، همه ما مسئولیم هر کس مقامش بالاتر ومسئولیتش بیشتر، تقصیرش بیشتر است، نارضایتی های مردم ظاهر و علنی شده، مشکلات مردم را می بینیم با پوست و گوشتمان لمس می کنیم، ناله هایشان را می شنویم اما علل و عوامل آن را بررسی، آسیب شناسی و بازشناسی نمی کنیم، از مردم عذرخواهی نمی کنیم و دنبال حل مشکلات نمی رویم .

متأسفانه همه حتی طرفداران نظام و انقلاب، خانواده های شهدا، ایثارگران، اغنیا و فقیران، مسئول و غیرمسئول هر کسی به نوعی فریاد می کشد و اظهار ناراحتی و نارضایتی می کنند، بسیاری از سر دلسوزی و نگرانی و نه با دشمنی، از سوی دیگر دشمن هم این مشکلات و نارضایتی ها را بزرگنمایی و تبلیغ می کند، اگر تنها دشمن بگوید ما مقاومت و دفاع می کنیم و می گوییم چون دشمن می گوید به دهان دشمن می زنیم، در صورتی که هر کس کار بد انجام دهد دشمن خواهد گفت، باید به واقعیت ها و به عیوب خود توجه کنیم گاهی هم برخی از حرف ها و عیب ها را انسان باید از دشمن بشنود و بیدار شود، حرف دشمن عامل بیداری و تنبه باشد نه عامل لجاجت و اصرار.

 

جایگاه کشور را با گذشت 40 سال از پیروزی انقلاب اسلامی چگونه ارزیابی می کنید؟

با ثروت و ظرفیتی که کشور و نظام جمهوری اسلامی از آن برخوردار است با قدرتی که در اسلام و انقلاب نهفته، می توانستیم در این مدت چهل ساله جمهوری اسلامی، کشورمان را از نظر اقتصادی و سیاسی به حد یک کشور ابرقدرت و از نظر فرهنگی و اسلامی به اوج اعلا برسانیم، ژاپن در جنگ بین المللی دوم سال 1945 در اثر حمله شیمیائی آمریکا شکست خورد و تسلیم آمریکا شد همه چیز خود را از دست داد و به خاک سیاه نشست.

آمریکا ژاپن را تسخیر کرد، کارخانه ها را بست چون کارخانه ها را در دوران جنگ تبدیل به اسلحه سازی کرده بودند، وقتی آمریکا ژاپن را تسخیر کرد همه آنها را تعطیل نمود و همه جا قفل شد از معادن نفت و بسیاری از ظرفیت هایی که ما از آن برخورداریم محروم بود با این حال ژاپن در عرض 20 سال پیشرفت های کلان کرد و دوباره ژاپن شد از نظر اقتصادی و صنعتی قدرتمندتر از قبل، بعد از 20 سال شکست ژاپن که آمریکا با یک مشکل اقتصادی روبرو شده بود رئیس جمهور آمریکا معاون خود را به ژاپن فرستاد و از آنها کمک خواست.

مادر صنعت ژاپن می گوید: ما در آن موقع احساس کردیم در برابر آمریکا پیروز شده ایم آری پیروزی واقعی این است در حقیقت ژاپن با پول و حمایت همان دشمنی که روی سینه اش نشسته بود، ژاپن شد.

ژاپن با عقل و درایت دشمنش را دوشید و خود را ساخت، در صورتی که ژاپن نه اسلام ما را داشت و نه قدرت انقلاب ما را و نه معادن نفت و گاز و نه ظرفیت های دیگری که کشور و نظام ما از آن برخوردار است. هیچ نوع از سنن و استقلال خود نیز دست بر نداشت، آیا ما نمی توانستیم با این ظرفیت های بالا در مدت 40 سال با حفظ استقلال  به آنجا و حتی فراتر از آن برسیم؟! آیا نباید آسیب شناسی و علت یابی کنیم.

البته منظور این نیست که ما هیچ کاری انجام نداده ایم، کارهای بسیار بزرگ و عظیم داخلی و بین المللی بعد از انقلاب در جمهوری اسلامل انجام گرفته که قابل توجه و شایسته ستایش و قدردانی است، نباید سیاه نمایی شود؛ ولی جان سخن ما این است با قدرت و توان فوق العاده اسلام و انقلاب اسلامی و با ظرفیت های فراوان مادی و معنوی که کشور و نظام ما از آن برخوردار است؛ می توانستیم کارهای بسیار زیادتر، مهمتر و اساسی تری در این 40 سال انجام دهیم آنچه انجام شده با آنچه باید می شد و می توانستیم بکنیم فاصله زیادی داریم.

 

شرایط امروز انقلاب اسلامی ایران با پیش از تشکیل انقلاب اسلامی، چه تفاوت هایی دارد؟

 ما نباید امروزمان را با قبل از انقلاب و کشورهای همجوارمان مقایسه کنیم و به آن راضی و خرسند شویم، قبل از انقلاب شرایط خاص خود را داشت؛ طاغوت حاکم بود نه اسلام؛ هر چه بود به نام طاغوت تمام می شد نه به نام اسلام و نه به نام دین و روحانیت.

ما نباید خودمان را با کشورهای کوچک اطراف مقایسه کنیم؛ نظام ما بی بدیل و اسلامی است؛ ما انقلاب کردیم یک کشور با ملت انقلابی و استثنایی هستیم؛ این همه شهید دادیم؛ ولی در عین حال اگر مقایسه کنیم، متأسفانه گاهی متوجه می شویم که برخی از کشورهای همجوار در برخی امور از ما جلو زده اند مخصوصا از نظر اقتصاد و معیشت مردم، در صورتی که کشورهای اطراف ما قبل از انقلاب در حد یک روستا در برابر ایران بودند یک روستا که یک کدخدا به عنوان شیخ در آن نشسته بود کدخدایی می کرد شیخ نشین و یا کدخدا نشین بودند به حال ما غبطه می خوردند اما حالا ببینید در برخی از این کشورها چه تحولات، آبادی ها و پیشرفت های اقتصادی نسبت به قبل از انقلاب ما رخ داده است.

ما عاشق این کشور، انقلاب و نظام و ولایت هستیم. قبل از انقلاب به زندان رفتیم و در سلول ساواک خوابیدیم و زجرها کشیدیم. بعد از انقلاب شب و روز تلاش کردیم تا پیر شدیم شهید و اسیر دادیم تا افتادیم و امروز هم این حرف ها را می زنیم تا به خود آییم و بپاخیزیم و خانه تکانی کنیم.

منظورما این نیست که بعد از انقلاب در جمهوری اسلامی کاری انجام نگرفته، بلکه بسیار و بی شمار انجام گرفته ولی مشکلات و نواقص زیادی هم داریم می توانیم بسیاری از آن مشکلات را نداشته باشیم می خواهیم بهتر از آنچه هستیم باشیم، داشته هایمان بیشتر از آن باشد که داریم مشکلات و کمبودهایمان کمتر از آن باشد که داریم عدالتمان، پاکی و قداستمان، تقوایمان، اخلاقمان محبتمان،ادبمان و احتراممان نسبت به یکدیگر فراتر از آن باشد که هست. علت شناسی و آسیب شناسی کنیم علت یابی کنیم که کشور و نظام ما اسلامی، انقلابی و روحانی است باید در جهان الگو و اسوه باشیم از ملت و کشورمان غم زدایی و فقر زدایی کنیم.

 

تشکیل حکومتی به نام دین و حضور روحانیت در آن چه صورتی دارد؟

 به نام دین، حکومت تشکیل دادن اشکال ندارد چرا که حکومت دینی بستر اقامه دین و ابزار هدایت مردم و اصلاح جامعه است، اگر حکومت دینی با این هدف تشکیل شود و در این مسیر حرکت کند و موفق هم باشد چه زیبا و مرحبا، حضور روحانیت نیز در چنین حکومتی گاهی از وظایف خواهد بود و در مسیر رسالت او که همان اقامه دین، هدایت و تربیت مردم است تعریف خواهد شد، در این حرفی نیست. حرف و نگرانی در این است این حکومت را چگونه اداره کنیم، عملکردها چگونه باشد که موجب نارضایتی و بدبینی مردم و فرار از دین و روحانیت نگردد، بنام دین خلاف شرع ها، خلاف اخلاق ها، گفتار و کردارهای خلاف عدالت و انصاف اتفاق نیفتد.

ترس و نگرانی از نحوه عملکردها است، نه از اصل حکومت دینی، حکومت دینی بسیار ظریف است و خشن نیست، خشن که بشود حکومت دینی نیست. مهر و محبت و انسان دوستی که برود حکومت دینی نیست، حقوق النّاس که از حقوق الله مهم تر است اگر ضایع شود، حکومت الهی نیست. عدالت که برود حکومت دینی مشروعیت ندارد، فرافکنی یا بی عدالتی، نا انصافی، تهمت و افترا که وجود داشته باشد حکومت دینی نیست با حلوا حلوا گفتن دهن شیرین نمی شود با اسلامی گفتن همه چیز اسلامی نخواهد شد اگر حکومت واقعا اسلامی و دینی و عاری از ظلم و فساد و بر محور عدالت باشد جامعه را عطرآگین و گلستان می سازد و حضور روحانیت نیز در آن ضروری و امر مبارکی است در غیر این صورت نه حکومت اسلامی خواهد شد و نه حضور روحانی در آن گوارا خواهد بود.

در یک حکومتی به هر نامی که باشد، اگر رضایت مردم جلب و نیازهایشان تأمین نشود فقر، فلاکت، غم و اندوه حاکم باشد مردم در هر امری چه کنم چه کنم گویند چه ضرورتی دارد که چنین حکومتی به نام دین نامیده شود تا مردم از دین و دینداران و از روحانیت بیزار و ناراضی شوند. اگر چنین حکومتی به نام دین نامیده شود و روحانیت در آن حضور پیدا کرده مقام و مسئولیتی بر دوش بگیرند یا خود روحانیت با گفتار، برخورد و عملکرد ناموزونشان نارضایتی ایجاد کنند، روحانیت دیگر در کنار مردم نیست و علیه مردم است.

روحانیت پیوسته باید در کنار مردم و پناهگاه مردم باشد، اگر در حکومت هم باشد باید مردم گرا باشد نه حکومت گرا. زیرا به قول شهید مطهری از نظر اسلام حکومت برای مردم و در خدمت مردم است نه مردم برای حکومت، پس در اسلام اصل بر مردم گرایی و مردم سالاری است نه حکومت گرایی و همه ارکان ها.

مسئولان، مدیران و قوای حکومتی اسلامی  باید مردم گرا و در خدمت مردم باشند این همان معنای مردم سالاری دینی به معنای واقعی آن است نه شعاری برای تحقق چنین حکومتی، حاکمان آن مخصوصاً روحانیت خدمتگزار در آن حکومت نخست باید خود را بسازند، تربیت کنند مهر و محبت دنیا و علقه مال، منال و مقام دنیا را از دل خود بر کنند و عشق خدا و بندگان خدا را جایگزین آن سازند آنگاه به عرصه حکومت و ریاست پای نهند و بر کرسی خدمتگزاری نه ریاست بنشینند.

 

کارکردهای روحانیت امروز را با روحانیت قبل از انقلاب چگونه ارزیابی می کنید؟

روحانیت امروز نباید خود را با قبل از انقلاب مقایسه کند قبل از انقلاب بستر حکومت غیر دینی بود هر مصیبت، ناراحتی و نارضایتی و هر نوع فقر، محرومیت و بی عدالتی برای مردم پیش می آمد زندان می رفتند، آسیب می دیدند فقر و محرومیت می کشیدند زجر، تبعیض و بی عدالتی می چشیدند هر مشکلی برای مردم پیش می آمد آن را از حکومت طاغوت و طاغوتیان و از حاکمان غیر دینی و سکولار می دیدند و از آنها بیزار و ناراضی و نسبت به آنان بدبین می شدند و به دین، اسلام و روحانیت روی  می آوردند که بیایند مردم را از این زجرها نجات دهند. روحانیت از این جهت راحت و آسوده خاطر بودند و محبوبیت پیدا می کردند. اکنون در یک حکومت دینی هر مشکلی برای مردم و به هرکس پیش بیاید آن را از چشم اسلام و روحانیت می بینند و از آنها ناراضی و نسبت به آنها بدبین می شوند.

امروز مسئولیت همه مسئولان و حاکمان مخصوصا روحانیت بسیار سنگین است. شرایط امروز با شرایط قبل از انقلاب بسیار متفاوت است. قبل از انقلاب عملکرد سوء حکومت موجب محبوبیت، مقبولیت و تبلیغ دین و روحانیت می شد و امروز اگر غفلت شود نارضایتی و ناکارآمدی حکومت می تواند دین و روحانیت را از نظر مردم ساقط کند دشمنان دین و روحانیت نیز همین را می خواهند و روی آن تبلیغات و سرمایه گذاری می کنند.

 امروز همه ما مسئولیم مخصوصا روحانیت که باید هم مراقب اعمال و گفتار خودمان باشیم و هم مراقب حکومت که خطا و یا کوتاهی نکند اگر گفته شود حکومت دینی بعد از انقلاب کارهای عظیمی و مهمی را انجام داده، خدمات شایسته ای را در کشور ارائه نموده است، آری همه اینها درست.

واقعا در کشور ما بعد از انقلاب تحولات عظیمی اتفاق افتاده و کارهای بزرگ داخلی و بین المللی انجام گرفته ولی متأسفانه نواقص و مشکلات فراوانی نیز وجود دارد که موجب نارضایتی و بی اعتمادی مردم می گردد، معمولا در چشم عامه خوبی ها زیاد و سریع به چشم نمی آید، اما بدی ها و زشتی ها زود به چشم می خورد و به ذوق می زند، حساسیت، بدبینی و نارضایتی تولید می کند و این یک امر طبیعی است.

یک لباس سفید خیلی درخشان، براق، پاکیزه ، خوش قواره و زیبایی را در نظر بگیرید اگر یک و یا چند لکّه سیاه و زشت در آن بیفتد از دور دیده می شود ذوق ها را می زند چشمها را می آزارد، آن لباس زیبا، گرانبها و ارزشمند را از حیّز انتفاع ساقط می کند حتی کسی رغبت نگاه کردن به آن را ندارد، در صورتی که 90 درصد این لباس زیبا و درخشان است و تنها 10 درصد آن را لکه های سیاه و زشت آنهم به طور پراکنده اشغال کرده است، ولی این 10 درصد آن 90 درصد را هیچ کرده و تحت شعاع قرار داده است، اما در یک لباس سیاه این لکه های سیاه نمایان نیست و طبیعی تلقی می شود.

روحانیت و حکوت دینی لباس فاخر، زیبا، درخشان و سفید است، نباید لکه دار شود، لکه بردار نیست، لکه ها در روحانیت و در یک حکومت دینی گرچه بسیار کم و پراکنده باشد، چشم ها را می زند، ذوق ها را می کوبد و دلها را می آزارد.

آیا در عملکرد حاکمان و مسئولان نظام مخصوصا در برخوردها و عملکردهای روحانیت هیچ نوع عیوب، نواقص، اشتباهات و مشکلات وجود ندارد هیچ لکه تولید نمی کند؟ و به ذوق ها نمی زند، نارضایتی و بدبینی نمی تراشد ؟! پس این نارضایت ها و ناراحتی ها از کجا است ؟! با این لکه ها چه کنیم ؟ چگونه و با چه آب و صابونی آنها را بشوییم و بزداییم؟ چگونه دلها و ذوق ها را ترمیم کنیم ؟ این است که تکلیف حاکمان و مسئولان نظام اسلامی مخصوصا روحانیت در دوران بعد از انقلاب در جمهوری اسلامی بسیار سنگین است قابل مقایسه با شرایط قبل از انقلاب نیست .

 

اینکه حضرت امام فرمودند حفظ نظام از اوجب واجبات است، این به چه معناست؟

حضرت امام(ره) در ضرورت و وجوب حفظ نظام اسلامی جملاتی فرموده است که از مجموع آنها یک قاعده فقهی انتزاع شده به نام « حفظ نظام اوجب واجبات است » این یک حقیقت است، ولی منظور از آن چیست؟ تا کجا و در کجا جریان دارد. گاهی در برخی از امور و در تجویز برخی عملکردهای حراستی، حفاظتی و اطلاعاتی به این قاعده استناد می شود، حقیقت این قاعده چیست؟

در تبیین این قاعده مقدمه ای را مطرح سپس به نتیجه نهایی می رسم: حکومت اسلامی که حفظ آن از اهم واجبات است دو نوع موجودیت دارد یا به عبارت دیگر از دو لایه تشکیل شده، یکی: لایه و یا موجودیت شکلی و ظاهری که همان ارگانها، قوا و دستگاه های کارگزاری و کارگزاران آن است که قالب و ظاهر نظام را تشکیل می دهند و جمهوری اسلامی نامیده می شود. دومی: محتوا و باطن  نظام که اسلامی بودن، مشروعیت و مقبولیت آن را تضمین می کنند مانند عدالت، قداست، ویژگی ها و زیبائی های نظام اسلامی و رضایتمندی مردم از نظام که معنا، محتوا و باطن نظام را تشکیل می دهند. بعد از آن که این مقدمه ذکر شد به نتیجه نهایی می رسیم و آن اینکه: اگر حفظ نظام از اوجب واجبات و اهم واجبات است منظور کدام موجودیت و کدام لایه آن است، قهراً هر دو موجودیت یکجا مورد نظر است هم شکل ظاهری و قالب نظام اسلامی باید حفظ شود و هم محتوا و باطن آن که شرط مشروعیت نظام است، موجودیت هر دو باید حفظ شود.

نکته حساس این است که از نظر عقلی و شرعی حفظ موجودیت لایه دوم یعنی عدالت و شرایط مشروعیت بسیار مهمتر از لایه اول، یعنی شکل و قالب آن است؛ زیرا مشروعیت نظام مشروط به وجود لایه دوم است؛ اگر لایه دوم یعنی عدالت، قداست، زیبایی های نظام و رضایتمندی مردم از آن از بین برود لایه اول آن یعنی اصل نظام به خودی خود بطور طبیعی از بین می رود و در حقیقت حکومت اسلامی منتفی می شود و اگر هم مانده باشد شکل و اسکلتی بیش نیست، زیرا اگر شرایط مشروعیت و اسلامیت آن از بین برود؛ دیگر آن حکومت اسلامی نیست، حکومتی مانند یکی از حکومت های غیر دینی و سکولاری دیگری است که در جهان فراوان وجود دارد.

بنابراین سقوط حکومت دینی و اسلامی از دو طریق امکان پذیر است، یکی با دست دشمن که آن را براندازی کند، دومی به دست خودمان که با عملکردهای نامناسب عدالت، قداست و شرایط مشروعیت آن و رضایتمندی مردم و مقبولیت را از بین ببریم و از درون تهی کنیم. این است که قرآن فریاد می کشد: «علیکم انفسکم » یعنی مواظب خودتان باشید «از ماست که برماست».

نکته مهم دیگر اینکه اگر عدالت و قداست نظام از بین برود در آن نظام به طور طبیعی ظلم، ستم و کارهای زشت و خلاف عدالت رواج پیدا می کند و موجب بدبینی، نارضایتی و بیزاری مردم می گردد و این خود موجب سقوط نظام خواهد بود زیرا به قول رسول خدا حکومت با کفر می ماند و با ظلم نمی ماند و پایدار نخواهد بود : «المُلک یبقی مع الکفر و لایبقی مع الظلم » این را گفتم تا بگویم که تنها از دشمن ننالیم، از خودمان نیز بنالیم و از خودمان هم نگران باشیم، نگرانی از خود ما بیشتر از دشمن است و مواظب خودمان باشیم خطر ما و نظام عزیز و اسلامی ما که روح و روان ما است در خود ما نهفته است بخدا پناه می برم.

 

درس اخلاق در حوزه های علمیه چه ضرورتی دارد؟

امروز روحانیت مخصوصا در دوران طلبگی به دو امر مهم بسیار نیازمند است یکی تخصص و تعمیق علمی دومی اخلاق، تزکیه و خودسازی، که اگر روحانی به مقام و قدرتی رسید بتواند پاسخگو باشد و خود را کنترل کند تا مقام و قدرت بر او سوار نشود و به هر سو که بخواهد نکشاند، بلکه او به مقام و قدرت سوار و بر آن مسلط شود با علم عمیق و جامع و با تقوا و عدالتی که اندوخته است لجام قدرت و حکومت را بدست گیرد و این اسب سرکش را مهار کند و به سوی اهداف عالیه انسانی و الهی هدایت نماید.

 بدین جهت توجه ویژه به مسأله اخلاق و فعال شدن اساتید و درس اخلاق در حوزه های علمیه از ضرورت حیاتی برخوردار است و هویت اصلی حوزه ها است. الحمدلله حوزه های علمیه ما در سراسر کشور اسلامی توسعه خوبی یافته از لحاظ کیفی و کمی پیش رفته رشته های مختلف علمی و پژوهشی ایجاد شده و تحقیقات گوناگون به حوزه ها راه یافته و پیوسته نیز در حال توسعه و گسترش است که از این بابت از مقام معظم رهبری و مراجع عظام و از اساتید حوزه ها و جامعه مدرسین و از طلاب کوشا و مدیران حوزه های علمیه جای سپاس و قدردانی فراوان دارد.

البته باید در حوزه های علمیه مخصوصا در شرایط حاکمیت دین در کشور و حضور روحانیت در حاکمیت به دو مسأله بیشتر توجه شود یکی: تعمیق علمی و فکری که حوزه های علمیه خمینی ها، شیخ انصاری ها، علامه طباطبائی ها، علامه جعفری ها، علامه امینی ها، بهشتی ها، مطهری ها حتی ابوعلی سیناها، رازی ها و بلکه بالاتر از آنها به طور فراوان برخیزد، ولی متأسفانه در این مورد ضعف، خلأ و کمبود محسوس وجود دارد و احساس خطر می شود. این وضعیت شایسته حوزه های علمی در عصر حکومت دینی نیست  دومی: مسأله اخلاق، مکارم و فضایل اخلاقی و خودسازی طلاب، تربیت اساتید، اخلاق نظری و عملی و تشکیل درس های پرشور و تحول آفرین اخلاق، ترویج و نهادینه کردن فرهنگ اخلاق در حوزه های علمیه که متأسفانه جای آن خالی و یا در حد نیاز نیست و از درسهای اصلی و همگانی حوزه ها قرار نگرفته ما در حوزه های علمیه به یک نهضت و انقلاب اخلاقی و معنوی نیازمندیم.

در حوزه های علمیه به برخی امور شعاری تأکید فراوان می شود، ولی متأسفانه مسأله اخلاق و معنویت تحت شعاع این امور و شعارها قرار گرفته، مغفول مانده و کسی سرش برای اخلاق طلاب درد نمی کند و احساس خطر ندارد، در صورتی که دردها در همین جا نهفته و این است که باید در حوزه ها درس های اخلاق، معنویت، عرفان، اخلاص و تربیت رواج وافر پیدا کند و اساتید اخلاق مسیحا نفس تربیت شود خود طلاب حوزه ها نیز باید به این دو نکته مهم یعنی تخصص و تعمیق علمی و تزکیه اخلاقی توجه ویژه و عشق وافر مبذول دارند خود را با دو جناح بلند پرواز علم اخلاق، دانش و پرورش، تعلیم و تزکیه مجهز سازند، آنگاه به عرصه خدمت پانهند چون قبل از آمادگی کامل با دو جناح علم و اخلاق ورود به عرصه مسئولیتها، سیاستها و ریاست ها، خطر آفرین است خطر سقوط و هلاکت و  احتمال غرق شدن و غرق کردن در آن وجود دارد.

به فرموده امام علی (ع): «زلّة العالم کانکسار السفینه تغرق و تغرق معها غیرها» لغزشها و اشتباهات عالم و روحانی مانند شکستن کشتی است خودش غرق می شود و سرنشینانش را هم غرق می کند، این دو مسأله یعنی علم و اخلاق بنیادین هویت واقعی حوزه های علمی است یعنی حوزه های علمی باید دانش بنیان و اخلاق بنیان باشد که متأسفانه امروز دو حلقه مفقوده حوزه ها گردیده است باید بازیابی شود اگر ما امروز در مسأله روحانیت و حکومت دینی مشکل داریم بیشتر از همین ناحیه ناشی می شود علم، تقوا، تزکیه، خودسازی اصل و ملاک قرار نگرفته بلکه قدرت، ریاست، سیاست، حکومت، مقام و منال اصل قرار گرفته است در اینصورت پناه بر خدا ! خدا به داد مردم برسد .

 

ارتباط سیاست، دین و اخلاق کجاست؟

سیاست در اسلام اصل نیست اصل در اسلام دین و اخلاق است سیاست جزء دین و یکی از فروعات دین و تابع اخلاق است و خود را باید با دین و اخلاق هماهنگ کند یعنی سیاست باید در چنبره و تحت فرمان دین و اخلاق باشد چون سیاست در اسلام از اخلاق جدا و منفک نیست به همین جهت علمای اسلام مسأله سیاست را معمولا در کتب اخلاق آورده اند علم سیاست را در علم اخلاق ادغام کرده اند گفته اند که سیاست سه معنا و یا سه مرحله دارد:

  1. سیاسة النّفس : یعنی خودسازی، تزکیه و مدیریت نفس
  2.   سیاسة البیوت : یعنی تربیت اولاد و خانواده
  3.   سیاسة المدن : یعنی تربیت مردم، تدبیر و مدیریت جامعه

 این تقسیم بندی و مرحله بندی معنا، اهداف و جایگاه سیاست را در اسلام به وضوح نشان می دهد، این است معنای صحیح سیاست و اینکه سیاست ما از دیانت ما جدا نیست و اینکه: دین منهای سیاست درست نیست، به چه معنا است. در این تقسیم بندی معنا و تعریف می شود و این نوع سیاست شایسته است که در حوزه های علمیه در دروس اخلاق و سیاست تدریس شود و روحانیت با آن آراسته شوند و به مردم و جوانان آموزش دهند.

سیاست های جنجالی، سیاست های غیر اخلاقی، جناح بندی ها، دعواها و معرکه گیری ها و بازی های سیاسی رایج در جامعه ما که اخلاق جامعه، منافع ملی، انسجام اجتماعی ما را بهم می ریزد و ما را به خود مشغول می سازد، داخل در مقوله سیاست دینی و اسلامی نیست نه تنها از دین و دیانت ما جدا است و بلکه ضد دین و دیانت است، زیرا گناه آلود است و ما آنها را نه سیاست دینی، بلکه سیاست بازی و بازی های سیاسی سیاست تحریفی و انحرافی می نامیم که ورود این گونه بازی های گناه آلود و سیاست های غلط و تحریفی به حوزه های علمیه زهرآگین، نفاق انگیز و بازدارنده از رشد علمی و اخلاقی است و ورود روحانیت به عرصه این گونه بازی ها و سیاست های انحرافی آنها را از حالت پدری و همگانی بودن خارج می سازد به اخلاق و معنویتشان آسیب وارد می کند وحدت حوزه ها و روحانیت را فرو می ریزد و ابزار دست سیاست بازان قرار می دهد.

  با این حال سیاست به همان معنای غلط تحریفی در جامعه ما به قدری شایع شده، رواج یافته و فربه شده و فضای عظیمی از جامعه ما را گرفته همه چیز حتی دین و اخلاق را نیز تحت شعاع خود قرار داده روحانیت هم که باید با آن مبارزه کند برخی در آن فرو غلطیده است.

 در اثر شیوع و فربه شدن سیاست به معنای غلط و تحریفی در جامعه موجب گردیده است که حتی کلمات و مفاهیم نیز تغییر پیدا کرده و تحریف شود تا آنجا که گاهی می گویند: اخلاق سیاسی و دین سیاسی که جملات غلط و تحریفی است و صحیحش سیاست اخلاقی و سیاست دینی است این دو جمله هر دو از دو کلمه دین و سیاست یا اخلاق و سیاست ترکیب یافته ولی جای کلمات جابجا شده با جابجا کردن جای کلمات معنا از زمین تا آسمان تفاوت می کند و ضد هم می شود در جمله « دین سیاسی و اخلاق سیاسی » سیاست اصل و محور قرار گرفته دین و اخلاق تابع سیاست و در چنبره سیاست و تحت فرمان آن است.

 دین و اخلاق از سیاست تولید می شود و ابزار سیاست می شود سیاست هر طور اقتضا کند باید دین و اخلاق آنطور تفسیر شود و با سیاست انطباق پیدا کند این جمله غلط و تحریف است، ولی در جمله « سیاست دینی و سیاست اخلاقی » دین و اخلاق محور قرار گرفته سیاست تابع دین و اخلاق و در چنبره و تحت فرمان آن است.

سیاست باید از دین و اخلاق تولید و گرفته شود این معنا صحیح است، ولی متأسفانه در شرایط فعلی جمله اول برای خود جا پیدا کرده جای کلمات جابجا شده و سیاست بر همه چیز حتی به دین و اخلاق نیز چیره و حاکم شده و مصداق آیه شریفه «يُحَرِّفُون َالْكَلِمَ عَنْ مَوَاضِعِهِ » (نساء 46 - مائده 13 و 41 ) قرار گرفته است باید تصحیح شود کلمات و مفاهیم هر کدام در حد خود و در محل خود قرار بگیرد سیاست ما دینی و اخلاقی یعنی در چهارچوبه دین و اخلاق باشد دین و اخلاق واقعی باشد نه سیاسی، تبیین این حقیقت و اصلاح تحریفات و انحرافات به عهده روحانیت و حوزه های علمیه است که خود را از این تحریفات مصون دارند و افکار جامعه را نیز روشن و تحریف زدایی و بدعت زدایی کنند.

جمله «حکومت دینی و دین حکومتی» نیز همین طور است که حکومت باید دینی باشد نه اینکه دین حکومتی باشد، حکومت در اختیار دین باشد نه دین در اختیار حکومت که تفاوتها بسیار زیاد و قابل دقّت و توجه است .

سخن پایانی

امام علی اسوه اخلاق، فضیلت و سیاست، بنیانگذار حکومت نمونه علوی در تاریخ بشری دو اخطار و هشدار شدید برای روحانیت دارد که روحانیت و طلاب حوزه های علمیه در شرایط حاکمیت دین و روحانیت بیش از هر زمان دیگر به آن دو هشدار نیازمندند باید پیوسته مخصوصا در مدیریت های حکومت دینی و در رفتار و گفتار با مردم آنها را آویزه گوش و سرلوحه سیاست و مدیریتشان قرار دهند، یکی تندروی و افراط گری است دومی غرور، تجّبر و خشن بودن است .

حضرت علی(ع) می فرمایند: أَعْظَمُ النّاسِ وِزْراً الْعُلَماءُ الْمُفَرِّطُونَ ( غرر الحکم 1/397 ) سنگین بارترین مردم در گناه علمای تندرو و افراط گرند، همچنین فرمودند:  ولاتکونوا علماء جباّرین – ولا تکونوا جبابره العلماء ( بحار الانوار : 2/41 – 2/37 ) با تجبّر، تکبر و تحکم و با غرور، نخوت و جباریت با مردم گفتار و رفتار نکنید مانند سلاطین جبابره متکبر، مغرور، تند، خشن و خشمگین مباشید، نرمی، مهربانی، حلم، بردباری و تواضع را خلق و خوی خود قرار دهید خاکی، مردمی، ساده و ساده زیست باشید.

در ادامه این هشدار کوتاه و شدید اللحن آمده است که جباریت، تندی و تندروی حقانیت شما را به باطل و علم شما را به نادانی و جهالت تبدیل می کند همه خوبیها، فضایل و خدمات شما را بر باد می دهد.

ایشان باز در همان باب می فرماید: ابغض العباد الی الله سبحانه، العالم المتجبّر (غررالحکم :1/194) دشمن ترین بندگان خدا نسبت به خدا، عالم و روحانی متکبر، متجبّر، مغرور و زورگو است.

در پایان مصاحبه برخود لازم می دانم عرض کنم، منظور از این مصاحبه نقد و یا انتقاد نیست، بلکه تذکرات مهم خیرخواهانه به منظور توجه به عیوب و اصلاح آنها است و همه آنها نیز روبنایی و به آسانی قابل حل است و موجب یأس و نومیدی نیست زیرا امور زیربنایی و ساختار نظام اگر درست به آنها عمل شود بسیار محکم و استوار است و برمبانی نظری مستحکم و صحیح بنیان شده است.

گفتگو: بیت اله احمدی

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha