شنبه ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳ |۱۰ شوال ۱۴۴۵ | Apr 20, 2024
موکب حضرت معصومه

حوزه/ حاجتِ هر زائر، بی‌بروبرگرد باید برآورده شود؛ بچه‌ها با هزینه شخصی و کمک‌های مردمی، کیف و کوله تهیه‌کرده‌اند، تا اگر زائری وسیله‌ای آورد که قابل تعمیر نبود، شرمنده زائر نشوند. اینجا شرمندگی معنا ندارد و خادم نباید شرمنده زائر باشد؛ آن‌هم خادمی که در موکب آستان کریمه اهل‌بیت(س) خادمی می‌کند.

خبرگزاری «حوزه»، حال خوب خادمان، آدم را می‌برد به اوج روزهای زندگی، می‌برد به حس و حال شبهی قدرِ عاشقی...، درست همان شب‌هایی که در تقدیرشان نوشته شد «خادم زوارالحسین علیه‌السلام»؛ آن‌هم زیر بیرق حضرت معصومه سلام‌الله علیها.

سیدرضا از پشت چرخ کفاشی پرید آن‌طرف کارگاه تا در شلوغی واکس زدن، به بچه‌ها کمک کند، به زائران التماس می‌کرد تا بیایند و کفش‌هایشان را واکس بزنند، چه بازاریاب خوبی است که برای خدام الحسین علیه‌السلام زائر صید می‌کند. می‌رود وسط مسیر، زائر را به آغوش می‌گیرد و او را به روی صندلی می‌نشاند، کفش‌هایش را بیرون می‌آورد و دمپایی حرم را پایش می‌کند تا کار کفش‌های زائر تمام شود.

خودش هم می‌نشیند پشت واکس و فرچه و شروع می‌کند به واکس زدن. زائر به سیدرضا می‌گوید: «مزاحم شما نباشم» و سید رضا: «این چه حرفی است، افتخارماست...».

سیدرضا روی پای خود بند نیست. او می‌گوید اگر مرا در این شرایط مخیر کنند میان زیارت یا خدمت به زائر، نوکری زائر را انتخاب می‌کنم تا زائر به‌راحتی و سلامت به زیارت برود و برگردد.

سیدرضا یک روزشمارِ اربعین است؛ در ایران هر موقع از او بپرسی تا اربعین چند روز مانده است، دقیق روزهای باقیمانده را می‌گوید. او که این‌جوری برای اربعین روزشماری می‌کند، امروز که به اربعین رسیده است، می‌خواهی برای خدمت به زائران آرام قرار داشته باشد؟ تمام آرزویش این است که امام زمان بیایند در این مسیر پیاده‌روی، کفش‌هایش را بیاورند و به او بدهند و بگویند کفش‌هایم را پینه کن.، این را که می‌گوید اشک دور چشمانش جمع می‌شود... .

تا سیدرضا کفش‌ها را واکس بزند، علی‌اصغر از فرصت استفاده می‌کند و پشت چرخ‌خیاطی می‌نشیند و برای کارش دوکفی کفش را به هم می‌دوزد و حالا دوباره سیدرضا پشت میز چرخ برمی‌گردد...

مهدی، محمد، علی و علی‌اصغر دور میز سفید نشسته‌اند و برای کفش‌های خسته از راه، کفیِ تازه می‌گذارند تا نفسی تازه کرده و زائر را تا 371 عمود دیگر همراهی کنند.

علی‌اصغر گاهی کفش‌های زائران را دوردوزی می‌کند و همچنین محمد که در صندلی عقب آرام و ساکت نشسته. او یکسره کار می‌کند. اینجا، سکوت هم بکنی مشتری داری؛ به دادوفریاد نیست، به روش‌های مشتری مداری و جذب مشتری بیشتر نیست؛ اصلاً اینجا قاعده‌اش فرق می‌کند. اصلاً زندگی، اینجا جاری است...

حیات را باید در طریق الحسین علیه‌السلام ببینی و تجلی این حیات را در موکب‌هایی که برای خدمت عَلَم شده؛ و در میان این‌همه موکب، چه طعمی دارد خدمتی که در موکب کریمه(س) باشد!

چند سال پیش یک خانم هلندی در مسیر پیاده‌روی می‌گفت من در هلند زندگی راحتی دارم، اما معنای زندگی را در مسیر پیاده‌روی اربعین فهمیدم. باید بیایی و در این مسیر قرارگیری تا معنای زندگی را بفهمی. باید خادم موکب بانوی کریمه (س) باشی و به زوارالحسین علیه‌السلام خدمت کنی تا بفهمی زندگی در حیاط بهشتی چه طعمی دارد.

علی پشت چرخ‌خیاطی چادرزن عرب را می‌دوزد. یکی از درزهای چادر زن عرب پاره شده اما علی همه درزها را می‌دوزد تا دوخت چادر یکدست شود. خادمِ زوّار، باید بیشتر از خواسته زائر خدمت ارائه کند؛ رسم و رسوم نانوشته این وادی همین است دیگر... .

چقدر می‌توانستیم از کارهای خدام الحسین علیه‌السلام مدل طراحی کنیم تا اسیر قانون‌هایی مثل مالیات ارزش‌افزوده و غیره نشویم... .

حمید یکی از خیاط‌های کارگاه به همه کمک می‌کند. تا دستگاهی از نفس میافتد با آچارش به جان چرخ‌خیاطی میافتد و آن را احیا می‌کند. او هر کیف و کوله‌ای که از زائر می‌گیرد را ویزیت می‌کند و بعدازآن برای درمان به مصطفی و سیدرضا می‌دهد. گاهی می‌رود خودش پشت فرمان چرخ‌خیاطی می‌نشیند و میراند؛ اینجا هیچ آدم و دستگاهی بیکار نیست... .

حاجتِ هر زائر، بی‌بروبرگرد باید برآورده شود؛ بچه‌ها با هزینه شخصی و کمک‌های مردمی، کیف و کوله تهیه‌کرده‌اند تا اگر زائری وسیله‌ای آورد که قابل تعمیر نبود، شرمنده زائر نشوند. اینجا شرمندگی معنا ندارد و خادم نباید شرمنده زائر باشد؛ آن‌هم خادمی که در موکب آستان کریمه اهل‌بیت(س) خادمی می‌کند.

سیدمرتضی دارد کفش زائری را دور دوزی می‌کند. نگاهش می‌کنم. نگاهم می‌کند. می‌خندند. خودش شروع می‌کند به صحبت کردن: 6 سال پیش در ابتدای مسیر پیاده‌روی نجف کربلا، پدرومادرِ عربی را دیدم که دست بچه‌شان را گرفته‌اند تا راه برود. از آن پدر پرسیدم  دارید تاتی می‌کنید تا راه رفتن یادش دهید؟ گفت: «راه رفتن بلد است. دو ماه پیش راه رفتن را یاد گرفته است، اما نگذاشتیم راه برود تا در مسیر پیاده‌روی اربعین اولین قدم‌هایش را بردارد».

وقتی کام بچه را با تربت حسین علیه‌السلام برمی‌دارند چرا بچه، گامِ اولش را برای حسین علیه‌السلام برندارد؟ چه خوش‌سلیقه‌اند این پدرومادر.

در طریق الحسین علیه‌السلام همه‌چیز غنیمت است و از هیچ نباید بگذری، حتی گردپای زوّارالحسین علیه‌السلام «دو سال پیش بزرگِ یکی از طوایف مهم عراقی در مسیر پیاده‌روی نشسته بود، دست روی کفش و پای زوّارالحسین علیه‌السلام می‌کشید و آن را سرمه چشمش می‌کرد»؛ این راهم، سید مرتضی تعریف می‌کرد.

علی، دارد کفی کفشِ زائری را عوض می‌کند. به من می‌گوید: 20 سال است که خادم افتخاری جمکرانم و از سال 84 تا حالا خادم افتخاری حرم فاطمه معصومه سلام‌الله علیها. این‌قدر از این نوکری، چیزها دیده‌ام که خدا می‌داند. چند سال پیش مغازه‌ام با تمام وسایل و سرمایه‌ام آتش گرفت و در آن مغازه هیچ‌چیز سالم نبود، جز یک پرچم حضرت رقیه سلام‌الله علیها و چند چک و سفته هیئت!

پدرم خیلی دلش به حال من سوخته بود و اشکش جاری شد. یکی به من گفت: خوش به حالت، با این اشکی که پدر برایت ریخت، دنیایت ساخته شد! با عنایت امام زمان و حضرت معصومه علیهماالسلام و دعای خیر پدر و کمک دوستانی که در مسجد جمکران و حرم داشتم، دوباره مغازه‌ای سروپا کردم، ماشین و خانه خریدم وزندگی‌ام روبه‌راه شد.

غبطه می‌خورم به حال خوب خادمان موکب بانوی کرامت.

وقت صبحانه شده است، محسن که در کارها به بچه‌ها کمک می‌کند بارها از بچه‌ها می‌خواهد بیایند صبحانه بخورند، اما همه مشغول کارند؛ «خادم» می‌داند برای غذا خوردن فرصت زیاد است، اما اگر چشم برهم زند، زائر از کفشان دررفته است...

وقتی از کارگاه تعمیر کفش، کیف و کوله خارج می‌شوم حمید، از بچه‌های خوب و خوش‌مشرب خیاط کارگاه، مرا صدا میزند و می‌گوید اسم ما را نمی‌خواهد بنویسی، فقط خواهشان اسم علی اسدی را بنویس. او قرار بود با ما بیاید همان‌طور که سال گذشته در کنار ما حضور داشت و با دل‌وجان خود به زائر خدمت می‌کرد ولی قبل از سفر پایش شکست و نتوانست به این سفره برسد. خیلی هم برای نیامدنش غصه خورد. ما همه دلمان پیش علی است.

خوش به حال علی اسدی که این خادمان باصفا و نوکران حقیقی اباعبدالله الحسین علیه‌السلام او را در زمان خادمی خود به یاد دارند.

 

/۱۵۳۱۳

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha