شنبه ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳ |۱۰ شوال ۱۴۴۵ | Apr 20, 2024
آیت الله علوی بروجردی

حوزه/ در مکه می‌بینیم وهابی‌ها به حفظ قرآن اهمیت می‌دهند و قرآن را زیبا قرائت می‌کنند. تلویزیون مکه هم مرتب تلاوت قرآن پخش می‌کند. همۀ این مقیدات را دارند؛ اما از ماهیت قرآن به دورند و از فضایلی که قرآن عرضه می‌کند، کناره گرفته‌اند.

به گزارش خبرگزاری «حوزه»، آیت الله علوی بروجردی در دیدار جمعی از خواهران قرآن پژوه استان گلستان به ایراد سخن پرداخت که مشروح این سخنان بدین شرح است:

بسم اللّه الرحمن الرحيم

تأثیر قرآن بر اعراب دوران جاهلیت

زیارت عزیزانی که در مسیر فهم قرآن و حفظ قرآن حرکت کرده و در این راه تلاش می‌کنند، برای من توفیق است. شما میهمانان کریمۀ اهل‌بیت، حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها، هستید و امروز هم در بیت مرجعیت شیعه، یکی از خدمتگزاران آقا حجة‌بن‌الحسن، آیت‌الله بروجردی قدس‌سره تشریف آوردید. ما در عرضۀ قرآن راه زیادی در پیش داریم، به‌خصوص برای جوان‌ها. عرضۀ قرآن فقط به خواندن قرآن و آشناشدن با قرآن یا حفظ‌کردن آن نیست؛ بلکه رسالت نهایی ‌ما این است که قرآن را وارد زندگی‌هایمان بکنیم؛ یعنی زندگی قرآنی داشته باشیم. این زندگی قرآنی را خود رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله در آغاز با کلام «قُولُوا لَا اِلَه اِلَّا اللّه تُفْلِحُوا» آغاز کردند و بعد قرآن به‌شدت در رگ و جان مسلمان‌ها ریشه گرفت. البته این اتفاق زمان زیادی برد. پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله کتک‌ها خوردند و آزارها دیدند. در دوران سیزده‌سالۀ حضور ایشان در مکه، فشارهای عجیب و غریبی بود؛ اما شاید از آغاز نزول قرآن، سی سال فاصله نشد که کسانی که قرآن در دل و جانشان جای گرفته بود، دو تمدن بزرگ و با سابقۀ طولانی آن روزگار، یعنی تمدن روم و تمدن ایران را تحت سلطه گرفتند. قرآن کتابی است که می‌تواند در این حد، زندگی انسان‌ها را دگرگون کند.

 

معروف است که در دوران جاهلیت عرب، قبایل مدام با هم می‌جنگیدند. عربستان کشوری فقیر ازنظر فرهنگ بود. عمدۀ درآمد قبایل هم از راه غارت یکدیگر بود، نه از راه تجارت. نقل کرده‌اند یک روز دو نفر از دو قبیله در صحرا دنبال شکار بودند. معمولاً در صحرای عربستان چیزهایی مثل موش خرمایی شکار می‌کردند. یکی از آن دو نفر موشی دید و تیراندازی کرد و تیر به موش خورد. اما قبل از اینکه برود و موش را بردارد، فرد مقابل رفت و موش را برداشت. این دو بر سر موش دعوا کردند و یکی از آن‌ها دیگری را کشت. قبیلۀ مقتول هم برای قصاص، قاتل را کشتند. به‌تبع این قتل، قبیلۀ قاتل با قبیلۀ مقتول جنگی را شروع کرد که هفتاد سال طول کشید. به حساب یک موش، هفتاد سال جنگیدند و خون یکدیگر را ریختند. این فرهنگ عربستان در آن زمان بود.

 

همین مردم عربستان در سایۀ قرآن به جایی رسیدند که روایت کرده‌اند شخصی نقل می‌کند بعد از پایان یکی از جنگ‌ها، آمدم که افراد مجروح را از افراد کشته جدا کنم. دیدم کسی در بین اجساد افتاده است و تکان می‌خورد. جلو رفتم و دستم را روی سر و صورتش گذاشتم. او چشمش را باز کرد و به من گفت: «من خیلی تشنه هستم.» رفتم و ظرف آبی فراهم کردم. سرش را بلند کردم که آب در دهانش بریزم، کسی آن طرف‌تر چشمانش را باز کرد و آب خواست. این مجروحی که آب خواسته بود، آب نخورد و گفت: «اول به او آب بده و بعد برای من بیار.» وقتی رفتم که به او آب بدهم، فرد دیگری تقاضای آب کرد و همین‌طور تا هفت نفر تقاضای آب کردند و نخوردند و دیگری را مقدم داشتند. در میدان جنگ مجروح زیاد است و جراحت هم عطش می‌آورد؛ چون با خارج‌شدن خون از بدن، تشنگی غلبه می‌کند و عطش پیدا می‌شود. این فرد می‌گوید وقتی رفتم به نفر هفتم آب بدهم، از دنیا رفته بود و شهید شده است. آمدم به نفر ششم آب بدهم که دیدم او هم شهید شده است. خلاصه آنکه نفر هفتم تا نفر اول همه به همین صورت از دنیا رفتند و شهید شدند.تمام این شهدا به واسطه اینکه دیگری را در آب‌خوردن مقدم بدارند به درجه رفیع شهادت نائل آمدند. این همان مردمی بودند که بر سر موش صحرایی هفتاد سال همدیگر را می‌کشتند. این‌گونه قرآن در زندگی انسان‌ها تأثیر می‌گذارد و هویتشان را عوض می‌کند. شاید این پرسش پیش بیاید که چرا قرآن در ما تأثیر نگذاشته است؟ در پاسخ باید گفت اشکالاتی وجود دارد که این گذشت و فداکاری‌ها در زندگی ما کم‌رنگ شده است و از آن اثر جامعی که قرآن باید بگذارد بی‌بهره مانده‌ایم.

 

ظلم و ستمگری؛ عامل برهم‌خوردن نظام عالم

ما در این مسیر حرکت می‌کنیم؛ یعنی هدف غایی ما این است که قرآن در زندگی ما رسوخ کند. حرکت سیدالشهدا علیه‌السلام نیز بر همین اساس بوده است. همین که سر بریدۀ سیدالشهدا علیه‌السلام در جاهای مختلف قرآن خوانده‌اند، نشان‌دهندۀ این مطلب است. حضرت تلاوت می‌فرمایند: «وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُون»[1]؛ یعنی آن کسانی که ظلم و ستم کردند، به‌زودی خواهند دانست که چه اساسی را به‌هم ریختند. پایۀ آفرینش بر عدل استوار است، نه بر ظلم: «بِالْعَدْلِ قَامَتِ السَّمَاوَاتِ وَ الأَرْض»؛ یعنی تکوین زمین و آسمان، بر اساس عدل است و ظلم این اساس را به‌هم می‌ریزد. سر بریدۀ آقا سیدالشهدا علیه‌السلام از زبان قرآن همین نکته را بیان می‌کند و اتفاقاً همین جریان پیش می‌آید؛ یعنی با فاصلۀ کوتاهی از جریان عاشورا، حدود بیست‌وچند سال بعد، کار آن کسانی که ظلم کردند، به جایی رسید که مردم حتی جنازهای آنان را از گور درآوردند و آتش زدند: «وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُون».

 

در جای دیگر سر مقدس اباعبدالله علیه‌السلام آیۀ شریفه دربارۀ اصحاب کهف را تلاوت فرمودند: «أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحٰابَ اَلْكَهْفِ وَ اَلرَّقِيمِ كٰانُوا مِنْ آيٰاتِنٰا عَجَباً»‌[2].

 

قرآن؛ هدف رسالت سیدالشهدا علیه‌السلام

سیدالشهدا علیه‌السلام برای قرآن قیام کردند. در روز عاشورا، زمانی که همۀ عزیزانشان را از دست داده بودند، ردای پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله را پوشیدند. ایشان بر اسب سوار نشدند. سوارشدن بر اسب در آن زمان نشانۀ جنگ و جنگ‌آوری و سوار شدن بر شتر نشانة صلح بود؛ لذا بر شتر سوار شدند. حضرت ردای پیغمبر صلی‌الله‌علیه‌وآله را پوشیدند و قرآن را به دست گرفتند و با مردم صحبت کردند. این قرآن در واقع آن رسالتی است که آقا سیدالشهدا علیه‌السلام در قیام خودشان عرضه کردند؛ بدین‌معنا که ای مسلمان‌ها، با قرآن آشتی کنید! همان امام‌حسین که به مردم خطاب می‌کنند: «لِمَ تَسْتَحِلُّونَ دَمِی» (چرا خون من را مباح کردید؟)، قرآن را به‌عنوان روشنگر راه به مردم نشان می‌دهند. مَثل قرآن مَثل تابلوهای گذاشته‌شده در جاده‌ها برای نشان‌دادن مسیر و رسیدن به مقصد است. ما می‌توانیم قرآن را به‌عنوان تابلوی راه، در مسیر زندگی‌مان قرار بدهیم تا در تشخیص مسیر درست به ما کمک کند؛ حتی در زندگی خانوادگی‌مان و در تربیت فرزند. بسیار خوب است که فرزندان قرآنی از چنین دامانی به اجتماع قدم بگذارند. فرزندانی که بر اساس قرآن و معارف قرآن تربیت شده و به اجتماع عرضه بشوند، می‌توانند محبت و فضیلت را از آن دامان به اجتماع ببرند و اجتماع را بافضیلت کنند. لذا ما برای رسیدن به این آرمان مطلوب باید مقدماتی فراهم کنیم؛ همان‌گونه که شما عزیزان این مؤسسات را تشکیل دادید. افراد باید اول با قرآن آشنا شوند و قرآن را بتوانند بخوانند؛ صحیح‌خواندن قرآن موضوعیت دارد. حتی در روایات آمده است آن‌هایی که سواد خواندن ندارند، به قرآن نگاه کنند که حتی نگاه‌کردن به قرآن عبادت است. اما فقط خواندن قرآن هدف نیست. باید انسان بتواند قرآن را صحیح بخواند و حفظ کند. این فضیلت است. کسانی که تمام قرآن یا ده جزء و حتی یک جزء یا دو جزء را حفظ کنند، فضیلت است و باید تشویق بشوند. حتی باید فرهنگ حفظ قرآن را در بین خودمان رواج بدهیم؛ اما باید به این مطلب توجه داشته باشیم که اگر سراغ طبیب می‌رویم و طبیب برای ما نسخه می‌نویسد، عمل به نسخه درمانگر است؛ نه اینکه فقط این نسخه را ببوسیم و روی چشم بگذاریم و بخوانیم. باید نسخه را پیچید و مصرف کرد تا بیماری درمان شود. قرآن نسخه است. در میمنت و مبارکی قرآن در مهریه‌ها و ازدواج‌ها تردیدی نیست؛ بلکه بسیار خوب است. اما اوج این تبرک  در جایی است که قرآن در همان آغاز عقد، در دل و جان زوجین تأثیر بگذارد و زندگی‌شان را متحول کند.

 

مصون‌ماندن قرآن از تصرف و تحریف

این قرآن بسیاری از زندگی‌ها را متحول کرده است که امروز بعد از 1400 سال، به دستمان رسیده است. کسانی جان گذاشتند بر سر اینکه این آیات حفظ شود و به دست ما برسد بدون هیچ انحرافی. عده‌ای از مردم با همین حفظ‌کردن قرآن، آن را از تصرف دیگران ازجمله یهود و نصارا، حفظ کردند.

 

زیرا تلاش یهود و نصارا برای این کار زیاد بود: «فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ يَكْتُبُونَ اَلْكِتٰابَ بِأَيْدِيهِمْ ثُمَّ يَقُولُونَ هٰذٰا مِنْ عِنْدِ اَللّٰهِ لِيَشْتَرُوا بِهِ ثَمَناً قَلِيلاً فَوَيْلٌ لَهُمْ مِمّٰا كَتَبَتْ أَيْدِيهِمْ وَ وَيْلٌ لَهُمْ مِمّٰا يَكْسِبُونَ».[3]در این آیه، قرآن اهل کتاب را توبیخ می‌کند به‌سبب اینکه آیات کتاب خود را تحریف کردند و بعد به خدا استناد دادند؛ اما در اسلام، کسانی با همین حفظ‌کردن آیات، قرآن را حفظ کردند و به دست ما رساندند. لذا ما می‌توانیم شهادت بدهیم این قرآنی که امروز در دست ماست، بدون تحریف است. هیچ مذهب و مرامی نمی‌تواند چنین شهادتی بدهد. انجیلی که امروز در دست مسیحیان است، مثل انجیل یوحنا و انجیل لوقا و مرقس، همه جزوه‌هایی است که اصحاب و حواریون حضرت عیسی علیه‌السلام بعد از دوران رسالت عیسای پیغمبر علیه‌السلام نوشته‌اند. اما قرآن یگانه کتابی است که می‌توانیم بگوییم همان کتابی است که جبرئیل به وجود مقدس نبی اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله در شب بعثت نازل کرده است.

 

تجسم قرآن؛ هدف غایی نزول

حالا که همان نسخۀ اصیل قرآن به دست ما رسیده است، باید این معارف را ارزش‌گذاری کنیم. برای این ارزش‌گذاری، باید علاوه‌بر صحیح‌خواندن قرآن و حفظ‌کردن آیات آن، به مضامین آن‌ها توجه کنیم و روی آن‌ها کار کنیم. از روز آغازین نزول این قرآن تا به امروز، هزاران تفسیر بر این کتاب نوشته شده است؛ اما هنوز تفسیرهای جدید می‌بینیم که نویسندگانش معانی نو از آیات استخراج کرده‌اند. ما باید با تفسیر قرآن و فهم مضامین آیات آن آشنا بشویم و بعد از آشنایی، به‌تدریج مبنای عمل ما در زندگی قرار بگیرد؛ هم در زندگی فردی و هم در زندگی اجتماعی. به‌هرحال ما زندگی اجتماعی داریم. خانواده جزئی از اجتماع است. خانواده‌ها کنار هم اجتماع را تشکیل می‌دهند. وقتی انسان‌ها در کنار هم قرار می‌گیرند، نباید از این معیارهای قرآن تخطی کنند و باید مراقب باشند فضیلت‌ها و ارزش‌های قرآنی را کنار نگذارند. برای مثال، در مکه می‌بینیم وهابی‌ها به حفظ قرآن اهمیت می‌دهند و قرآن را زیبا قرائت می‌کنند. تلویزیون مکه هم مرتب تلاوت قرآن پخش می‌کند. همۀ این مقیدات را دارند؛ اما از ماهیت قرآن به دورند و از فضایلی که قرآن عرضه می‌کند، کناره گرفته‌اند. این‌ها کسانی هستند که حافظ قرآن‌اند؛ اما دستشان به خون هزاران زن و بچۀ یمنی بی‌گناه آلوده است. قرآن را زیبا می‌خوانند؛ اما در زندگی‌شان تأثیر نکرده است. اسلام خواندن قرآن و حفظ قرآنی را می‌خواهد که قرآن را مجسم کند. امیرالمؤمنین علیه‌السلام قرآن مجسم بودند. اینکه تعبیر می‌فرمودند «أنَا کَلامُ اللهِ نَاطِق»، یعنی وجود علی علیه‌السلام وجود قرآنی بود. از حرکات ایشان آیه‌های قرآن تراوش می‌کرد. افراد و یاران سیدالشهدا علیه‌السلام قرآن مجسم را در وجود سیدالشهدا علیه‌السلام می‌دیدند. این قرآن مجسم چه می‌کرد؟ در عاشورا، با اینکه تنها و مظلوم بودند، آن نظر لطف و عنایت خود را حتی از دشمنان برنمی‌داشتند. این تفکر قرآنی است.

 

 در مقاتل نقل می‌کنند وقتی شمربن‌ذی‌الجوشن روی سینۀ سیدالشهدا علیه‌السلام نشسته و خنجر کشیده بود، مکالمه‌ای بین سیدالشهدا علیه‌السلام و آن قاتل اتفاق می‌افتد. امام به او می‌فرمایند: «این‌ها که من را خواهند کشت. من زنده نمی‌مانم؛ اما چرا تو می‌خواهی این کار را بکنی؟ تو این کار را نکن و بگذار دیگران بکنند.» اما شمر وقاحت به‌خرج می‌دهد و می‌گوید: «نه، من باید این کار را بکنم تا جایزه بگیرم.» حضرت می‌فرمایند: «اگر بناست من را بکشی و سر من را ببری، من تشنه هستم. هیچ وقت سر فرد تشنه را نبر. اول به من آب بده و بعد سر من را ببر.» این هدایت است.

 

نگاه طبیبانه و قرآنی

امیرالمؤمنین علیه‌السلام در نهج البلاغه رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله را چنین وصف می‌کنند: «طبیبٌ دَوارٌ بِطِبِّه.» پیغمبر صلی‌الله‌علیه‌وآله طبیب است، اما نه طبیبی که در مطب بنشیند و منتظر مریض بشود؛ بلکه خودش دنبال مریض راه می‌افتد. مریضی که بدحال است و سرطان تمام وجودش را گرفته است و هیچ راه نجاتی ندارد، دکتر با او اوقات‌تلخی، دعوا و او را رها نمی‌کند و سعی می‌کند درد این مریض بدحال را کم کند؛ حتی اگر مریض رو به مرگ باشد. سعی می‌کند با کارهایی، مریض تا وقت مردن کمتر درد بکشد. این نگاه طبیبانه است. این شمربن‌ذی‌الجوشن فاسق و فاجر و گمراه، ازنظر سیدالشهدا علیه‌السلام مریض بدحال است که حضرت نظر عنایتشان را حتی از این قاتل برنمی‌دارند. سعی می‌کنند نگذارند دست شمر به جنایت کشتن امام آلوده شود. این کار، مانند همان تجویز مسکّن دکتر است. امام حتی می‌گویند اگر می‌خواهی مرا بکشی، دست‌کم به من آب بده که جرمت سنگین‌تر نشود! این نگاه طبیبانه و نگاه قرآنی است.

 

لشگر حربن‌یزید ریاحی به‌سرکردگی خود حر، کاروان سیدالشهدا علیه‌السلام را محاصره کردند. اصلاً باعث و بانی نگه‌داشتن سیدالشهدا علیه‌السلام در آن نقطۀ کربلا، حربن‌یزید ریاحی بود. حضرت قبلاً به افراد و لشگر خود دستور دادند بعد از سیراب‌شدن کاروان، افراد مشک‌ها را از آب پر کنند. کمی جلوتر که با سپاه حر مواجه شدند، حضرت دستور دادند به تمام افراد دشمن آب بدهند. وقتی همه آب نوشیدند، حضرت فرمودند اسب‌هایشان هم تشنه‌اند. به آن‌ها هم آب بدهید. پیرمردی در اثر ضعف و ناتوانی تشنه مانده بود. حضرت با دست خودشان مشک آب را جلوی دهانش گرفتند؛ به‌نحوی که بتواند از مشک راحت آب بخورد. بعد صحبت‌هایی بین امام و حر ردوبدل شد. این تقابل قرآن و غیر قرآن است. سیدالشهدا علیه‌السلام با لشکر دشمن این کار را کردند؛ اما آن‌ها فرزند شش‌‌ماهۀ حضرت را کشتند! حضرت فرزند شش‌ماهۀ خود را به دست گرفتند و به دشمن نشان دادند و فرمودند: «یا قَوْمُ، مُنو عَلَی السِبط المُصطَفی اِنْ لَمْ تَرْحَمُونی فَارْحَمُوا هذا الطّفْل! اَما تَرَونَهُ کَیْفَ یَتَلَظّی عَطَشَا؟» این تعبیر خیلی عجیب و غریبی است. وقتی ماهی را از آب بیرون می‌آورند، به‌اصطلاح تکان می‌خورد که به آب برگردد. اما بعد از چند دقیقه بیرون‌ماندن از آب، از حرکت می‌افتد و فقط چشماش باز و بسته می‌شود. این ماهی اگر به آب هم برگردد، زنده نمی‌شود. این حالت ماهی «تَلَظی»‌ نام دارد. حضرت چنین عبارتی فرمودند؛ یعنی اگر آب هم به این طفل بدهید، زنده نمی‌ماند. اما آن‌ها با تیر سه‌شعبه طفل را در آغوش پدر زدند. حضرت با آن منظرۀ درآغوش‌گرفتن فرزند کشته‌شده، به‌سمت خیمه آمدند. می‌خواستند مادر طفل متوجه نشود که زینب کبری سلام‌الله‌علیها بیرون آمدند و به کمک آقا شتافتند. این تقابل تفکر قرآنی و تفکر غیر قرآنی است!

 

در مرحله‌ای دیگر، حربن‌یزید ریاحی که بر بچه‌های اباعبدالله علیه‌السلام راه گرفت و بدنشان را لرزاند، وقتی گردن کج می‌کند و مقابل سیدالشهدا علیه‌السلام می‌آید و می‌گوید «فَهَل لِی مِنْ تُوبه» (راه بازگشتی برای من مانده است؟) حضرت آغوششان را به روی حر باز می‌کنند و می‌فرمایند: «تو به خانۀ خودت آمدی.» این گذشت امام از تقصیرات دشمن است. این تفکر قرآنی و قرآن مجسم است.

 

راهکارهای عرضۀ تفکر قرآنی در اجتماع

قرآن در زندگی ما این‌گونه می‌تواند تجسم پیدا کند. پس به هوش باشید این سرمایۀ عظیم را قدر بدانید. قدردان همۀ عزیزان و مسئولانی که زحمت ادارۀ این مؤسسات را می‌کشند باشید. در این روزگار، گذراندن این مؤسسات از نظر مالی و زمانی کار مشکلی است. مدیران این مؤسسات مثل همه زندگی دارند و باید به فرزندانشان هم برسند. شما نیز همت کنید در کنار هم، افراد و جوانان را جلب بکنید. در این فضای مجازی و در شبکه‌های تلویزیونی فارسی‌زبان و غیر فارسی‌زبان، بنیان خانواده‌ها و بنیان اعتقادات را به‌هم می‌ریزند. شما هم تلاش کنید داده‌های قرآنی را در این فضاها عرضه کنید تا در زندگی مردم وارد شود. شما هم راهی باز کنید تا جوانان از طریق فضای مجازی با این مجالس آشنا شوند و در این جلسات حضور پیدا کنند و نداهای قرآنی هم به گوششان برسد. قدردان این عزیزان مسئول باشید.

 

به مسئولان عزیز هم توصیه می‌کنم با سلیقه و ابتکار، مفاهیم قرآنی را به مردم عرضه کنند. به‌هرحال در روزگاری هستیم که باید در مقابل این تبلیغات سوء، با لطایف‌الحیل و با ابتکار، ارزش‌ها را به رخ بکشیم. ان‌شاءالله خداوند هم شما را فراموش نمی‌کند. خود خداوند می‌فرماید: «وَ اَلَّذِينَ جٰاهَدُوا فِينٰا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنٰا وَ إِنَّ اَللّٰهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ»؛[4] بدین‌معنا که هرکس در راه ما کار کند، ما راه‌ها را به روی او باز می‌کنیم. کسی که یک قدم به جانب ما حرکت کند، ما ده قدم به جانبش حرکت می‌کنیم.

 

می‌دانیم آقا حجت بن‌الحسن علیه‌السلام قائد ما و امام حیّ و ناظر و زندۀ ما هستند و به ما توجه دارند. این مملکت و این مردم مخلص را از نظر دور نگه نداشته‌اند. ما فراموش نکردیم جوانان ما جان دادند تا یک سانتی‌متر از خاک این مملکت دست دشمن نیفتد. این‌ها واقعیت است. امیدواریم ما هم ادامه‌دهندۀ همان راه باشیم و زندگی ما زندگی قرآنی باشد و ارزش‌های قرآنی در زندگی‌های ما و در روابط بین ما حاکم شود؛ از روابط بین زن و شوهر گرفته تا روابط بین فرزند با پدر و مادر یا به‌عکس و... .

 

 

 

[1]. شعراء، ۲۲۷.

[2]. کهف، ۹.

[3]. بقره، ۷۹.

[4]. عنکبوت، ۶۹.

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha