شنبه ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳ |۱۰ شوال ۱۴۴۵ | Apr 20, 2024
آیت الله مصباح یزدی

حوزه/ دستگاه ستم‌شاهی تنها ستم‌اش این نبود که بعضی سرمایه‌های کشور را به درباریان و طرفداران خودش اختصاص می‌داد و منافع کشور را استثمار می‌کرد و دیگران را محروم می‌کرد- البته چنین ستمی وجود داشت و به شکلی برجسته بود که همه می‌توانستند آن‌را درک کنند - بلکه در کنار این ستم، ضرر مهمی به جامعه وارد کرد که اهمیت و خسارت آن بسیار بیشتر از این بود و آن این بود که دین را تضعیف کردند و قصد داشتند دین را به‌طور کلی از جامعه حذف کنند.

به گزارش خبرگزاری «حوزه»، آیت‌الله محمدتقی مصباح یزدی طی مقاله ای به ضرورت‌های تبیین رابطه میان دین و هنر می‌پردازد. رواج سکولاریسم در زمان پهلوی و امتداد آن در هنر، علل محرومیت از ظرفیت‌های هنر و مراحل تحقیقات بنیادین در هنر از موضوعات مورد بحث در این مقاله است که در چهار شماره تقدیم نگاه شما خواهد شد.

 

خیانت رژیم پهلوی در ترویج سکولاریسم و ضرورت ابهام‌زدایی از مقوله هنر

امروز جامعه اسلامی و انقلابی ما نیازمند کارهای هنری است و بر این اساس باید رابطه فعالیت‌های هنری با مسائل دینی، اسلامی و انقلابی روشن شود تا ‌اشخاص با انگیزه قوی‌تر، این مسئولیت‌ها را بپذیرند، انجام دهند و به ثمر برسانند.

 

این تلاش، بسیار کار بجایی است. زیرا حقیقتاً در بسیاری از امور زندگی اجتماعی ما ابهام هایی وجود دارد که باعث بداندیشی‌ها، بدرفتاری‌ها و بدآموزی‌هایی می‌شود که شاید بیش‌از 90 درصد آن همراه با غرض سوئی نیست.

گاه کسانی از روی مسامحه، کم‌اطلاعی یا ناآگاهی به کارهایی که آثاری نامطلوب دارد دست می‌زنند و به این آثار نامطلوب توجه ندارند. در حالی‌که اگر همین کارها به شکل دیگری انجام می‌گرفت منشأ برکات فراوانی می‌شد و می‌توانست حتی هر قدم آن عبادت باشد و برایشان ثواب داشته باشد. انسان ممکن است رفتاری انجام دهد که تنها یک حرکت فیزیکی خاصی در خارج انجام گیرد اما با ایجاد اندکی تفاوت می‌تواند فاصله ارزش آن از زمین تا آسمان گردد. توجه به اصل این مسئله برای ما مفید است و می‌توان با مثالی این اصل را توضیح داد.

 

 رابطه هدف با ارزش عمل

همه ما می‌دانیم که بقای نسل انسان در گرو ازدواج است و اگر مرد و زن با هم ازدواج نکنند نسل بشر منقرض می‌شود و طولی نمی‌کشد که بشر نابود می‌شود. ازدواج هم به یک عمل طبیعی احتیاج دارد تا موجب تولید فرزند شود. اگر این کار طبیعی براساس یک قرارداد و با جمله «انکحت و قبلت» توأم باشد عبادت می‌شود. حتی نگاهی که دو همسر به همدیگر می‌کنند نیز عبادت می‌شود و ثواب دارد. اما اگر این قرارداد و این جمله نبود و این عمل طبیعی بر اساس ارتباط آزاد انجام گیرد، گرچه از نظر ظاهری و طبیعی با عمل قبل تفاوتی ندارد و زن و مردی صرفاً عملی بر اساس غریزه خود انجام می‌دهند، اما یکی عبادت است و دیگری گناه! البته ازدواج مبتنی بر یک قرارداد است که تعهداتی به دنبال می‌آورد، اما عمل غریزی زن و مرد در هر دو رابطه یکسان است. این دو عمل به ظاهر یکسان، در ازدواج، عبادت و در رابطه آزاد، گناه محسوب می‌شود. برخی افراد که به این نکته توجه ندارند می‌گویند: این دو عمل چه فرقی دارند؟!

 

کسانی که شما آن‌ها را گناهکار می‌دانید همین کاری را انجام می‌دهند که از نظر شما عبادت است. پس چرا یکی گناه شمرده می‌شود و مرتکب آن باید مؤاخذه و حتی تنبیه شود و دیگری مستحق ثواب است؟ این مورد را تنها از جهت مثال عرض کردم وگرنه این نکته در بسیاری از مسایل جاری است. همه ما می‌دانیم و قبول داریم و باید توجه داشته باشیم که ارزش بسیاری از مسایل، با اندکی تغییر در کیفیت کار یا حتی گاهی تنها با تغییر نیت، از زمین تا آسمان تفاوت پیدا می‌کند.

 

مثال دیگری درخصوص تفاوت نیت عرض کنم؛ در روایات هم به این مثال ‌اشاره شده است که اگر دو نفر به نماز بایستند و هر دو مثل هم نماز بخوانند و کاملا مانند یکدیگر کیفیت قرائت و آداب نماز را رعایت کنند، اما قصد و نیت یکی از آن دو این باشد که وظیفه شرعی خود را انجام دهد و هیچ توجهی به دیدن یا ندیدن دیگران نداشته باشد و دیگری فقط به این قصد که به دیگران نشان دهد نمازخوان و اهل عبادت است آن عمل را انجام دهد، اولی به‌واسطه این عمل، ثواب فراوانی می‌برد و دیگری نه‌تنها ثوابی نمی‌برد، بلکه مستحق عقاب می‌شود؛ زیرا ریاکاری کرده که نوعی شرک محسوب می‌شود. چنین شخصی در حقیقت به‌جای خداپرستی، خودپرستی و مردم‌پرستی کرده است. نیت باعث چنین تفاوتی بین دو عمل مشابه می‌شود، به‌گونه‌ای که ارزش آن‌ها از زیر صفر تا میل به بی‌نهایت تفاوت پیدا می‌کند.

 

در مسائل اجتماعی و مسائل دیگر هم همین قاعده جاری است. پیش‌از انقلاب - کسانی که سن آن‌ها نزدیک سن بنده است به یاد دارند و گمان نمی‌کنم جوان‌ترها به یاد داشته باشند- کسانی برای مبارزه با دستگاه پهلوی و شاه عده‌ای را آموزش دادند و گاهی هم کسانی را ترور کردند. سخن آن‌ها این بود که ما می‌خواهیم با دستگاه ظلم و ستم مبارزه کنیم البته این مطلب طفیلی است و مطلب اصلی چیزی دیگر است و بنده به این وسیله می‌خواهم اهمیت اختلاف نیت و نگرش را عرض کنم. شاید بانیان آن گروه افرادی متدین و فداکار بودند و واقعاً تنها به‌خاطر خدمت به مردم و جامعه این کارها را انجام می‌دادند و حاضر بودند جان خودشان را فدا کنند، اما در عمل به‌تدریج‌ با کسانی دوست و همکار شدند که قدری گرایش‌های چپ داشتند و چندان اعتقادی به دین نداشتند، ولی در این جهت با گروه نخست مشترک بودند که معتقد بودند با دستگاه پهلوی ستمکار باید مبارزه کرد. گروه نخست معتقد بود این مبارزه وظیفه‌ای دینی است و گروه دوم می‌گفت رژیم پهلوی باید برود و ما به‌جای آن‌ها بیاییم؛ آن‌ها حق ما را گرفته‌اند! بالاخره اختلاط بین این دو گرایش باعث شد که این حرکت، انحراف پیدا کند و نتیجه آن شود که در اوائل انقلاب، بهترین ذخیره‌های انقلاب را با ترور از دست ما بگیرند.

 

امثال آیت‌الله دکتر بهشتی، دکتر آیت و بسیاری دیگر از نیروهای انقلاب را همین افراد از ما گرفتند. انگیزه این گروه هم از ابتدا این بود که با دستگاه پهلوی مبارزه کنند و آن حکومت را ساقط کنند. اما خوبان و بنیانگذاران این گروه، برای انجام وظیفه‌ای الهی اقدام به تأسیس آن کردند و معتقد بودند که این مبارزه باید در چارچوب احکام الهی انجام گیرد. گرچه ممکن بود آن‌ها در تشخیص وظیفه خود ‌اشتباه کنند، اما نیت آن‌ها در روزهای نخست، الهی بود. ولی بعدها این نیت کم‌رنگ شد و به‌جای رضای خدا، هوای دل جایگزین شد و به‌جای این‌که بگویند باید‌ اشخاص صالح سر کار آیند، گفتند باید ما سر کار بیاییم و نوبتی هم باشد نوبت ما است. همین افراد، بزرگ‌ترین ذخایر انسانی این کشور را در همان اوائل انقلاب که بیشترین نیاز را به‌وجود آن‌ها داشتیم از دست ما گرفتند. آیا واقعاً جنایتی بالاتر از این جنایت می‌توان تصور کرد؟ چه کسانی مرتکب این جنایت شدند؟ کسانی که در ابتدا به‌عنوان خدمت به اجتماع و مبارزه با ظلم کار خود را شروع کردند. حتماً‌ فهمیده‌اید مقصود من چه کسانی هستند و انشعاب آن‌ها چگونه پیدا شد و به کجا انجامید!

 

پایه چنین کارهایی که می‌تواند نتایج دراز مدتی در جامعه داشته باشد باید بسیار محکم باشد؛ باید دقت کنیم که اولاً این کار فی‌حد نفسه کاری عقل‌پسند و خداپسند باشد و ثانیاً باید دید ما برای چه هدفی آن‌را انجام می‌دهیم؛ گاهی تنها به‌خاطر یک احساس می‌خواهیم این کار را انجام دهیم و گاهی هم تنها به‌دنبال منافع شخصی خود هستیم و این منافع را به اسم خدمت و... دنبال می‌کنیم و انتظار یک منفعت شخصی داریم. اگر کار از ابتدا از روی هوس و برای منفعتی دنیوی یا از روی چشم و هم‌چشمی و رقابت و چیزهایی از این مقوله انجام گیرد فرجام مطلوبی نخواهد داشت. از ابتدای نهضت انقلاب اسلامی تا امروز که چهل‌سال از پیروزی انقلاب می‌گذرد این مطلب را آزموده‌ایم. اگر شما خودتان هم دقت کنید شاید اکنون نمونه‌های برجسته‌ای از چنین آزمون‌هایی را بتوانید ببینید.

 

 خیانت بزرگ پهلوی در رواج سکولاریسم

حقیقت این است که دستگاه ستم‌شاهی تنها ستم‌اش این نبود که بعضی سرمایه‌های کشور را به درباریان و طرفداران خودش اختصاص می‌داد و منافع کشور را استثمار می‌کرد و دیگران را محروم می‌کرد- البته چنین ستمی وجود داشت و به شکلی برجسته بود که همه می‌توانستند آن‌را درک کنند - بلکه در کنار این ستم، ضرر مهمی به جامعه وارد کرد که اهمیت و خسارت آن بسیار بیشتر از این بود و آن این بود که دین را تضعیف کردند و قصد داشتند دین را به‌طور کلی از جامعه حذف کنند. اصل این مطلب احتیاج به تبیین و اثبات و قرائن و شواهد ندارد و همه کم یا بیش‌از آن اطلاع داریم، اما روشن ساختن عمق این خیانت بزرگ و مبارزه آن‌ها با دین، قدری احتیاج به توضیح بیشتری دارد؛ از جمله این‌که کار آن‌ها باعث شد نوعی سکولاریسم بی‌نام و نشان در جامعه رواج پیدا کند.

 

آن‌ها این مسئله را ترویج می‌کردند که مسایل زندگی دو دسته‌اند؛ یک دسته مسایل جدی که برای همه انسان‌ها چه مسلمان، چه غیرمسلمان، چه ایرانی، چه عرب، چه آمریکایی و چه دیگران مطرح است و به انسانیت انسان‌ها مربوط می‌شود؛ و دسته دیگر، مسایلی ذوقی و سلیقه‌ای است که گرچه چندان جدی نیستند، اما قابل احترامند. دسته اول مسایلی هستند از قبیل: تأمین نیازمندی‌های غذایی مردم، تأمین مسکن مردم، مسئله حکومت، مسئله امنیت، مسئله کسب و کار مردم، مسئله آموزش مردم، ... و بالاخره هنرهایی که مردم به آن‌ها احتیاج دارند. آن‌ها می‌گفتند: این‌گونه مسایل به دین ربطی ندارند. برای مثال، هر کسی می‌داند باید کار کند تا مزد بگیرد یا هر کسی حتی کسانی که به‌وجود خدا اعتقادی ندارند خواهان حفظ امنیت هستند. این‌گونه مسایل ربطی به دین ندارند. دین به فرد می‌گوید: نماز بخوان! فرد هم اختیار دارد که نماز بخواند یا نخواند. اگر فرد تصمیم بگیرد که نماز بخواند، دیگران هم باید به این خواسته وی احترام بگذارند، اما این مسئله به مسایل جدی زندگی انسان ارتباط ندارد، بلکه تنها خواسته‌ و سلیقه‌ای است در حاشیه زندگی، مانند سایر سلیقه‌های گوناگون مردم. برای مثال، در عالم طبیعت رنگ‌های مختلفی وجود دارد و هر انسانی رنگی خاص را می‌پسندد یا هر کسی شکل خاصی را برای لباس خود می‌پسندد. انتخاب دین هم مانند این امور، امری سلیقه‌ای است و از مسایل جدی زندگی مردم نیست و وظیفه ما اهمیت دادن به مسایل جدی زندگی انسان‌ها و رسیدگی به مسایلی است که خارج از سلیقه‌ افراد به همه انسان‌ها مربوط می‌شود و همه به آن‌ها احتیاج دارند و در قالب خاصی باید عادلانه انجام گیرد.

 

البته طرفداران این طرز فکر، در شعار، چنین سخنانی را مطرح می‌کنند، اما در مقام عمل، همه شاهد بوده‌ایم که چگونه عمل می‌کنند. مقصودم از بیان این سخن این است که رژیم ستم‌شاهی بذر این فکر را افشاند و به صورت‌های مختلف، از کتاب‌های درسی گرفته تا فیلم‌ها و رفتارهای هنری و نطق‌ها و فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی این اندیشه را رواج داد. تعبیر رایج در فرهنگ سیاسی برای این اندیشه «سکولاریسم» است. سکولاریسم به معنای جدایی دین از محتوای مسایل جدی زندگی انسان است. سکولارها می‌گویند: ما ضد دین و آتئیسم نیستیم؛ اما معتقدیم دین به مسائل مهم زندگی از جمله مسائل سیاسی و اجتماعی ارتباطی ندارد. دین امری دل‌بخواهی است و هر کسی می‌تواند آن‌را بپذیرد و مثلا نماز بخواند یا نپذیرد و نماز هم نخواند.

 

منبع: هفته نامه افق حوزه

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha