س) ضمن تعریف علم انساب، پیرامون جایگاه نسبشناسى سادات در سیره و روایات حضرات معصومین علیهمالسلام توضیح دهید؟
به طور کلى، موضوع علم انساب از تعیین نسب مردم و روشهاى بررسى و تحقیق آن سخن مىگوید و غرض آن، پیشگیرى از خطا در تعیین نسب اشخاص است و چون علم انساب، مبناى شرعى، عرفى و اجتماعى بعضى از مسایل مهم مىباشد، لذا از پیامبر گرامى اسلام صلىاللّهعلیهوآله و ائمه اطهار علیهمالسلام روایات متعدد و سفارشات بسیارى در مورد اهمیت پرداختن به علم نسبشناسى وجود دارد که من به چند روایت اشاره مىکنم؛ رسول گرامى اسلام صلىاللّهعلیهوآله مىفرمایند: «تعلموا من انسابکم ما تصلون ارحامکم». پیامبر گرامى اسلام صلىاللّهعلیهوآله در این روایت به فراگیرى نسبشناسى تأکید مىفرمایند و آن را منشأ صله ارحام مىدانند. و همچنین پیامبر اکرم صلىاللّهعلیهوآله در روایت دیگرى نیز مىفرمایند: در این روایت نیز پیامبر گرامى اسلام صلىاللّهعلیهوآله بر لزوم فراگیرى نسبشناسى سفارش مىفرمایند و صله رحم را مبتنى بر یادگیرى این علم مىدانند و بیان مىفرمایند: «صله رحم مایه محبت در خاندانها مىشود، ثروت انسان را فراوان مىکند و موجب طول عمر مىشود». شیخ طوسى هم در کتاب «امالى» به اسناد خود از امام رضا علیهالسلام از پدران معصوم خود از رسول گرامى اسلام صلىاللّهعلیهوآله روایت نموده که آن حضرت فرمودند: «کل نسب و صهر منقطع یومالقیامة سترا مناللّه علیه الانسبى و سببى»؛ یعنى تمام نسلها تا دامنه قیامت قطع مىشوند، مگر نسل پربرکت ایشان تا روز قیامت ماندگار است؛ و لذا ما مىبینیم روزبهروز، نسل مبارک آن حضرات فراوانتر و مقصود خداوند از آیه: «انا اعطیناک الکوثر» آشکارتر مىشود. در اهمیت نسبشناسى، با مراجعه به سیره ائمه اطهار علیهمالسلام مىبینیم، که حضرت على علیهالسلام پس از شهادت همسر گرامىشان، حضرت فاطمه زهرا سلاماللّهعلیها، در انتخاب همسر، به برادرشان عقیل، که از نسبشناسان زمان خود بوده، مىفرمایند: همسرى براى من انتخاب کن که از خاندانهاى شریف و از شجاعان عرب باشند و عقیل پس از بررسىهاى لازم، بانوى مجلله و مکرمه، یعنى حضرت امالبنین سلاماللّهعلیها را پیشنهاد مىدهد و از همین خانم، فرزند بزرگوارى مانند حضرت ابوالفضل العباس سلاماللّهعلیه و برادران گرامیشان به دنیا آمدند. از سوى دیگر، خداوند در آیه شریفه: «قل لاأسألکم علیه اجرا الا المودة فى القربى»، به مؤدت اهلبیت پیامبر گرامى اسلام صلىاللّهعلیهوآله سفارش نموده که مؤدت به این خاندان، مستلزم شناخت آنها و شناخت این خاندان نیز آشنایى با علم انساب را لازم دارد.
س) سیر تاریخى پیدایش و تطور علم انساب از صدر اسلام تاکنون را بیان بفرمایید.
قبل از پیامبر گرامى اسلام صلىاللّهعلیهوآله، نسبشناسى در میان اعراب براى شناخت قبایل رایج بود، ولى در زمان صدر اسلام و پس از آن، با افزایش ذریه پیامبر صلىاللّهعلیهوآله و اهمیت ویژه این خاندان، نسبشناسى خانواده پیامبر صلىاللّهعلیهوآله از اهمیت خاصى برخوردار شد. اولین کسى که در علم انساب سادات، کتاب نوشت، یحیى نسابه، فرزند حسنبن جعفر بن عبیداللّه اعرج ابن حسین اصغر ابن امام زینالعابدین علیهالسلام بود که سلسله خاندان اهلبیت علیهمالسلام از آغاز تا زمان خود را ثبت کرد.
س) ذریه سادات حسنى، از نوادگان کدام امام بزرگوار مىباشند؟
ذریه سادات حسنى از دو فرزند امام حسن مجتبى علیهالسلام، یعنى حسنبن حسن (حسن مثنى) و زید بن حسن هستند. حسن مثنى، داماد حضرت امام حسین علیهالسلام مىباشند که از همسرش (حضرت فاطمه بنت حسین) سه فرزند به نامهاى: عبداللّه محض، ابراهیم غمر و حسن مثلث داشته از اینها داراى نسل مىباشند و همچنین از دو فرزند دیگرش به نامهاى داوود و جعفر نیز نسل دارد. زیدبن حسن، که فرزند دوم امام حسن مجتبى علیهالسلام مىباشد. از طریق یکى از فرزندانش به نام حسن امیر ادامه نسل یافت و نسل حسن امیر نیز از طریق شش فرزندش به نامهاى: قاسم، على، اسماعیل، ابراهیم، اسحاق و زید تداوم یافت که از هر کدام از این شش فرزند، نسلهاى فراوان به وجود آمده است. به موازات سادات حسنى، سادات حسینى قرار دارند که به طور کامل از نسل حضرت امام زینالعابدین علیهالسلام مىباشند. امام زینالعابدین علیهالسلام شش فرزند به نامهاى: «زید، عبداللّه باهر، عمراشرف، حسین اصغر، على اصغر و محمدباقر» داشته که اکنون از این شش فرزند بزرگوار، نسلهاى گسترشیافتهاى وجود دارند؛ زید شهید، که از سه فرزندش به نامهاى: «حسین، عیسى و محمد» نسلهاى فراوانى دارد؛ عبداللّه باهر برادر تنى امام محمد باقر علیهالسلام است؛ حسین اصغر که از دو فرزندنش به نامهاى «عبیداللّه اعرج و حسن»، نسلهاى بسیار فراوانى دارد. نسل امام محمدباقر علیهالسلام نیز کلیه سادات «صادقى، موسوى، رضوى و نقوى» مىباشند. در مراحلى از تاریخ شاهدیم که سادات بر ضد حکومتهاى وقت قیام مىکنند؛ براى مثال، در زمان منصور دوانقى عباسى، سادات حسنى همچون محمد نفس زکیه (فرزند عبداللّه محض) در مدینه و برادرش ابراهیم باخمرا در بصره قیام مىکنند که بعضى از این قیامها به شکست منجر مىشود و در نتیجه، رهبران این قیام به سرزمینهاى دیگر رفته و در آن سرزمینها سلسلهاى را تشکیل مىدهند؛ مثلا ادریسبن عبداللّه محض، پس از شکست قیام حسین شهید فخ به مغرب مىرود و در آنجا سلسله حکومت ادراسه را تشکیل مىدهد و نسل فراوانى در آن سرزمین از همین ادریس به وجود مىآید و برادر دیگرش، یحیى به دیلم و طبرستان مىرود و در شمال ایران ذریه سادات را مستقر مىسازد که امروزه نسل فراوانى از سادات، در آن سرزمین مىباشد. در اوایل غیبت صغرى، طبق توافقاتى که میان حکام وقت و بزرگان سادات شد، امتیازى به سادات داده شد که به تأسیس دارالنقابهها انجامید. در این دارالنقابهها، نقیبالنقابى از طرف حکومت مرکزى تعین مىشد که او براى هر شهر نقیبى مشخص مىکرد. در این دارالنقابهها، پروندههاى خاصى براى سادات با عنوان «جریده» ثبت مىشد. این دارانقابهها که تا اواسط دوره حکومت صفویه وجود داشت، بهترین جا براى حفظ انساب سادات بود، اما متأسفانه این دارالنقابهها از اواسط دوران صفویه برچیده شد و خلل بزرگى در انساب سادات به وجود آمد و پس از آن، مرکز خاصى براى ضبط و حفظ نسل سادات و کیان آنها وجود نداشت، هر چند این دارالنقابهها در برخى از کشورهاى اسلامى وجود دارد. علماى بزرگ نسبشناسى در هر زمانى براى حفظ سلسله سادات از گزند حوادث، اقدام به تألیف کتب انساب نمودند که هماکنون مقدارى از این کتابها در دسترس مىباشند.
س) پیرامون خدمات نسابههاى معروف همچون آیةاللّهالعظمى مرعشى نجفى قدسسره در بازسازى و احیاى این دانش هم توضیحاتى را بیان کنید.
علما در طول تاریخ با تلاش خستگىناپذیرى که انجام دادهاند، بانى اقدامات مهمى براى سادات شدهاند و با زحمات فراوانى که کشیدهاند، این علم را در طول تاریخ ـ از صدر اسلام تاکنون بازسازى کرده و از آن پاسدارى نمودهاند و کتابهاى فراوانى هم در این زمینه تألیف کرده و با تشکیل مراکزى درصدد حفظ سلسله نسب سادات برآمدهاند، و اگر اکنون مىبینید که اکثر سادات، شرح حال کاملى از نسب خود دارند، مدیون همین تلاشهاى علماست. مرحوم آیةاللّهالعظمى مرعشى نجفى قدسسره هم، که سالها در خدمت ایشان بودم، مقام ویژهاى در این زمینه داشتند؛ ایشان این علم را بازسازى و احیا نمودند، کتابهاى خطى فراوان و ارزشمندى در این باره از کشورهاى مختلف جهان جمعآورى و براى استفاده همگان، اکثر آنها را چاپ و منتشر کردند. ایشان همینطور کتابهاى ارزشمندى مانند «مشجرات ال الرسول» را با قلم خودشان نوشتند و تعلیقات فراوانى هم بر کتاب «عمدةالطالب» زدهاند، که اکنون در پنج جلد آماده چاپ مىباشد و در واقع با جمعآورى مهمترین مصادر و منابع نسبشناسى که حدود چهل جلد آن فعلا به چاپ رسیده، حیاتى دوباره به این علم بخشیدند.
س) علم نسبشناسى چه ارتباطى با علم فقه دارد؟
فقه اسلامى براى سادات، احکام ویژهاى دارد؛ براى مثال، در فقه داریم که صدقات واجب (مانند زکات فطره) غیر سیدها بر سادات حرام است و لذا حضرت زینب سلاماللّهعلیها در هنگام ورود به شهر کوفه، وقتى دیدند که خاندان عصمت و طهارت علیهمالسلام، مورد ترحم کوفیان قرار گرفتهاند و کوفیان به کودکان آنها خرما و... مىدهند، آن چیزها را از دست آنها گرفتند و به کوفیان برگرداندند و فرمودند: «الصدقة علینا محرمة». در مسئله عادت زنانه نیز که فقهاى عظام فرمودهاند: زن قرشیه (یعنى سیده) تا شصتسال عادت ماهانه حساب مىکند، ولى زن غیرقریشه (یعنى غیر سیده) تا پنجاه سال عادت ماهانه حساب مىکند، شناختن سادات و جایگاه علم نسبشناسى آشکار مىگردد؛ هر چند این دو مسئله مورد اختلاف فقها بوده و جاى بحث دارد. همچنین در مسئله سیادت از طرف مادر هم که بین سیدمرتضى و سایر فقها اختلاف است، مشهور فقها گفتهاند: سید بر کسى اطلاق مىشود که از طرف پدر به یکى از ائمه معصومین علیهمالسلام منتهى گردد، ولى کسى که فقط از طرف مادر به یکى از ائمه معصومین علیهمالسلام برسد، سید معنوى است و احکام فقهى سیادت بر او اجرا نمىشود.
س) نسبشناسى چه رابطهاى با بازشناسى و بازیابى جایگاه اجتماعى سادات دارد؟
از آنجا که سادات از زمان پیامبر اکرم صلىاللّهعلیهوآله و ائمه اطهار علیهمالسلام، طبق دستورات ایشان از جایگاه ویژهاى برخوردار بودند، ضرورت داشت که در جامعه هم از دیگران تشخیص داده شوند و این موارد نیازمند علم نسبشناسى بود. البته ضرورت تمییز سادات در جامعه، سابقه تاریخى دارد که به چند نمونه آن اشاره مىکنم:
1ـ پوشیدن عمامه سیاه براى عالمان سید و پوشیدن شال سبز براى عوامان آنها؛ چنانچه در روایات داریم که پیامبر اکرم صلىاللّهعلیهوآله در روز عیدغدیر، عمامه سیاه بر سر مبارک حضرت على علیهالسلام گذاشتهاند و همچنین در روایات آمده است: هنگامى که پیامبر اکرم صلىاللّهعلیهوآله حضرت على علیهالسلام را به غزوات و جنگها مىفرستادند، عمامه سیاه بر سر مبارک آن حضرت مىگذاشتند.
2ـ وجوب احترام به سادات و اکرام آنها که اکرام و تعظیم سادات، در واقع اکرام و تعظیم پیامبر اکرم صلىاللّهعلیهوآله و خاندان عصمت علیهمالسلام است.
3ـ قیام (بلندشدن) براى سادات در مجالس، چنانچه از پیامبر صلىاللّهعلیهوآله روایت شده: «لایقوم احد لاحد الا للحسن و الحسین و ذریتها. »
4ـ برگزارى مراسم عیدغدیر، که کلیه طبقات و اقشار مردم در چنین روزى به خانه سادات مىروند و نسبت به سادات، ابراز محبت و خرسندى مىکنند. نسبت به جایگاه اجتماعى سادات، موارد فراوانى وجود دارد، که به همین چند مورد بسنده مىکنم.
س) نسبشناسان در مواجهه با انواع گوناگون اسناد دال بر سیادت سادات، از چه اصطلاحات خاصى استفاده مىکنند؟
هر علمى داراى اصطلاحات خاص خود است، علماى نسبشناسى هم اصطلاحات خاصى را در این علم به کار بردهاند، که به چند نمونه آن اشاره مىکنم:
1ـ صحیحالنسب؛ به سلسله نسبى مىگویند که به شهادت شهود و بینه شرعیه، شبههاى در اتصالشان به یکى از ائمه اطهار علیهمالسلام وجود ندارد.
2ـ مقبولالنسب؛ به گروهى گفته مىشود که نسبشان براى بعضى از نسابهها، بر اساس قرائن و شواهدى مقبول واقع شده است، ولى ممکن است براى دیگر نسبشناسان مورد قبول نباشد.
3ـ مردودالنسب؛ به گروهى اطلاق مىشود که نسب آنها طبق قواعد و ضوابط علم نسبشناسى، مردود مىباشد.
4ـ مشهورالنسب؛ به گروهى گفته مىشود که نسب آنها با ضوابط علم انساب، سازگارى ندارد، اما سیادت آنها طبق شهرتى که دارند صحیح است.
5ـ فىصح؛ این اصطلاح را در جایى استفاده مىکنند که نسب شخص، مجمل و مبهم باشد؛ یعنى هم احتمال دارد نسل داشته باشد و هم احتمال دارد نسل نداشته باشد.
6ـ اعقب؛ این اصطلاح در جایى ذکر مىشود که طرف داراى عقب و نسل باشد.
7ـ فى نسبالقطع؛ یعنى طرف داراى نسل بوده، اما به مرور زمان، نسل وى منقطع گردیده است. گفتنى است، علماى نسبشناس، رسالههایى در اصطلاحات این علم نوشتهاند که بعضى از آنها به چاپ رسیده و در دسترس مىباشند.
س) نسبشناسان با چه شیوههایى کار مىکنند؟
از زمانى که نسبشناسى پا گرفت، نسبشناسان به روشهاى مختلفى عمل مىکردند؛ بعضى نسابهها با سفر به اماکن مختلف و برخورد با خاندان سادات، در صدد جمعآورى انساب آنها مىشدند، بعضى هم در محدوده جغرافیایى خودشان به جمعآورى و مطالعه انساب قناعت مىکردند، بعضىها نیز با استفاده از آثار دیگران، به تدوین علمالانساب مىپرداختند، بعضى دیگر از نسبشناسان هم با تأسیس مرکزى، همچون دارالنقابه به جمعآورى و تدوین انساب سادات مىپرداختند و بعضىها با استفاده از منابع حدیثى، رجالى، تاریخ و تراجم، انساب سادات را استخراج و تدوین مىنمودند و هر نسابه، شیوه خاصى را ابداع مىنموده و بدان عمل مىکرده است. در هر کشورى هم طبق شیوه خودشان عمل مىکردند و روشى که در بعضى بلاد عمل مىشد، با شیوههاى دیگر تفاوت داشت و این اختلاف در روشها باعث شده که ما به قالبریزى یک شیوه همگانى دست بزنیم. براى همین نیز در مجموعهاى به نام «الموسوعةالنسبیه»، سعى کردیم نظر نهایى هر نسبشناس را مدنظر قرار دهیم و همه آنها را در یکجا گردآورى کنیم، تا مجموعه این روشها براى همه نسبشناسان قابل استفاده شود.
س) در اصطلاح به چه کسانى امامزاده مىگویند؟
در لغت، به فرزندان بلافصل ائمه معصومین علیهمالسلام اطلاق مىشود و در اصطلاح و عرف، به هر سیدى که از نسل یکى از ائمه اطهار علیهمالسلام باشد اطلاق مىگردد، اما مجاز نیستیم هر سیدى که از دنیا رفت، قبرش را به عنوان امامزاده قرار دهیم، بلکه آن دسته از سادات را مىتوانیم امامزاده بدانیم که در زمان حیاتشان، از جایگاه اجتماعى، اخلاقى و معنوى والایى برخوردار بودند. ما مىبینیم بعضى از امامزادگان، مورد عنایت بسیار خاص اهلبیت علیهمالسلام قرار داشتهاند؛ مثلا حضرت فاطمه معصومه سلاماللّهعلیها، فرزند بلافصل حضرت امام موسى کاظم علیهالسلام یکى از اینها مىباشد که برادر گرامىشان، حضرت امام رضا علیهالسلام در مورد ایشان مىفرمایند: هر کسى که «عارفا به حقه»، مقبره او را زیارت کند، بهشت بر او واجب مىشود. یا حضرت امام هادى علیهالسلام در مورد حضرت عبدالعظیم حسنى که با چند فاصله به حضرت امام حسن مجتبى علیهالسلام مىرسد مىفرمایند: «هر کس قبر او را زیارت کند، مانند آن است که به زیارت امام حسین علیهالسلام رفته است». امامزادههایى در ایران و دیگر کشورها وجود دارند که از اعتبار شایانى برخوردار مىباشند. مانند امامزاده احمد بن موسى الکاظم علیهالسلام (معروف به شاهچراغ) در شیراز، امامزاده علىبن محمدباقر علیهالسلام در اردهال کاشان و دیگر امامزادههایى که قدمت تاریخى دارند و سالیان سال، مرکزى براى برگزارى مراسم دینى و توسلات معنوى مردم بودهاند، مورد تأیید هستند، هر چند شجرهنامه معتبرى نداشته باشند. البته متأسفانه قریب به نوددرصد این امامزادگان، در عین آنکه مورد تأیید و احترام مىباشند، به علل گوناگون فاقد شجرهنامهاند و تهیه شجرنامه براى آنها غیرممکن مىباشد. رخداد تأسفبار دیگرى که در همین اواخر به وجود آمده، این است که اشخاص غیروارد، با همکارى بعضى از مراکز، اقدام به تهیه شجرهنامههاى جعلى و غیرواقعى براى این امامزادگان نمودهاند که به هیچ عنوان مورد تأیید نمىباشند و به صورت ناآگاهانه، سبب بسیارى از مشکلات و زیر سؤالرفتن اصل این امامزادهها مىشوند؛ لذا من در همین جا از مسئولان ذىربط درخواست مىکنم، به این امر مهم اهتمام خاصى بورزند و نظارت صحیحى بر روند شناسایى و معرفى واقعى این اماکن داشته باشند.
س) روشهاى احراز سیادت چگونه است؟
چنانچه پیش از این عرض کردم، در اصطلاح شرع و ضوابط علم انساب، سید به کسى مىگویند که از طرف پدر به یکى از ائمه معصومین علیهمالسلام برسد. براى احراز این سیادت، سه راه شرعى و معتبر داریم که اینگونهاند:
1ـ اشتهار (صدها ساله) یک خاندان به سیادت، بهگونهاى که همه اهل محل، این خاندان را از دیرزمان به سیادت بشناسند و به سیادتشان اعتراف کنند؛
2ـ شهادت دو عادل آگاه، که در اصطلاح آن را بینه شرعى مىگویند؛ یعنى چنانچه دو نفر عادل، مورد اعتماد و آگاه به مسایل نسبشناسى به سیادت کسى شهادت دهند، شرعا مورد قبول است.
3ـ وجود اسناد و مدارک بسیار معتبر در خاندان، که بر سیادت این خاندان دلالت کنند و این اسناد عبارتاند از: الف: شجرهنامه معتبر که به تأیید علماى نسبشناس رسیده باشد؛ ب: اسناد سیادت که در قدیم سراغ بزرگ محل، کدخداى محل و آقاى محل مىرفتند و آن شخص هم از روى شناختى که با این خاندان داشت، سندى مبنى بر سیادت این خاندان مىنوشت و به آنها مىداد؛ ج: وجود وقفنامهها و امثال اینگونه اسناد معتبر، که سیادت این خاندان در آنها قید شده باشد. بنابراین، با این سه شیوه، سیادت یک خاندان ثابت مىشود و هیچ راه دیگرى، براى اثبات سیادت، شرعیت ندارد.
س) برخى از منابع نسبشناسى را جهت استفاده خوانندگان معرفى نمایید.
منابع اساسى هر علمى، مهمترین منبع شناخت آن علماند و در علم انساب هم منابع مهمى داریم که اصول این علم را معرفى مىکنند، که ما نیز شجرهنامههاى عرضهشده را بر اساس همین منابع ارزشگذارى مىکنیم. از کتابهایى که در این زمینه بسیار مورد توجه هستند و از جامعیت بالایى برخوردارند، یکى کتاب «عمدةالطالب» تألیف علامه نسابه ابنعنبه داوودى است. دیگرى کتاب «الفخرى» تألیف قاضى ازورقانى، «الشجرةالمبارکه» تألیف فخررازى، «لبابالانساب» تألیف بیهقى، «الاصیلى» تألیف ابن طقطقى، «سراجالانساب» تألیف ابنکیاگیلانى و دهها کتاب دیگر که به وسیله این جانب تحقیق و نشر یافتهاند. البته منابع دیگرى، همچون کتاب «المجدى» و «تهذیبالانساب» عبیدلى و غیره چاپ و منتشر شدهاند که مجموع این آثار در حدود چهل عنوان مىشوند و براى اولین بار توسط کتابخانه مرحوم آیةاللهالعظمى مرعشى نجفى قدسسره چاپ و منتشر شدهاند. ما هم در نظر داریم، مجموع این کتابها را در قالبى نو و در مجموعهاى به نام «الموسوعةالنسبیه» گردآورى کنیم، که چند جلدى از آن نیز به چاپ رسیدهاست.
س) در مورد مجموعه «الموسوعة النسبیه» توضیحات بیشترى بفرمایید.
این مجموعه از چند بخش تشکیل شده که بخش اول آن با عنوان «المعقبون من آل ابىطالب» در سه جلد به چاپ رسیده است. جلد اول (از بخش اول) در مورد امام حسن علیهالسلام است و جلد دوم و سوم هم در مورد نسل امام حسین علیهالسلام مىباشند. بخش دوم این مجموعه، «المحدثون من آل ابىطالب» است که این بخش نیز در سه جلد تألیف شده و به چاپ رسیده است و در آن، نسب هر محدث سیدى از زمان ائمه اطهار علیهمالسلام تا به امروز، با مجموع احادیث آنها گردآورى شده است. از بخشهایى دیگر این مجموعه، که هنوز به چاپ نرسیدهاند، یکى «الادباء من آل ابىطالب» است، که به معرفى ادیبان سادات و نمونه اشعار آنها در طول تاریخ مىپردازد. دیگرى «الامراء و الحکام من آل ابىطالب» است، که به بررسى نسب ساداتى مىپردازد که از حکام و امراى مملکت بودهاند. دیگرى «الاعیان من آل ابىطالب» است، که به معرفى عالمان نسبشناس از سادات مىپردازد. دیگرى «النقباء من آل ابىطالب» است، که به معرفى نقیبهایى از سادات مىپردازد. دیگرى «المزارات و المشاهد من آل ابىطالب» است، که اماکن و مقابر شخصیتهاى سادات را معرفى مىکند. دیگرى «الثائرون من آل ابىطالب» است، که به معرفى قیامکنندگان از سادات در طول تاریخ مىپردازد و بخشهاى دیگر نیز در این مجموعه «موسوعةالنسبیه» هستند، که در حدود چهل مجلد، آماده چاپ و نشر مىباشند. البته کتاب دیگرى از این جانب با عنوان «الکواکب المشرقة» در سه جلد چاپ و منتشر شده، که در مقام نسبشناسى نیست و تنها به تاریخ سادات و شرح حال آنها مىپردازد.
گفتوگو: رمضانعلى عزیزى