یکشنبه ۲۵ آذر ۱۴۰۳ |۱۳ جمادی‌الثانی ۱۴۴۶ | Dec 15, 2024

حضرت آیت الله جوادی آملی به مناسبت عید سعید مبعث و برگزاری هفتمین کنفرانس سالانه کنگره مسلمانان آمریکای شمالی در کانزاس ایالات متحده آمریکا پیامی را صادرکردندو بیان داشته اند آزادي, عطيهٴ الهي است و هيچ كس نمي‌تواند آن را از خود سلب كند.

 به گزارش مرکز خبر حوزه متن پیام معظم‌له به شرح ذیل است

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمد لله ربّ العالمين و صلّي الله علي جميع الأنبياء و المرسلين و الأئمة الهداة المهديّين سيّما خاتم الأنبياء و خاتم الأولياء(عليهما آلاف التحيّة و الثناء) بهم نتولّي و مِن أعدائهم نتبرّءُ إلي الله.

مقدم شما دانشوران, انديشمندان, برادران و خواهران گرامي را ارج مي‌نهيم. اعياد پربركت شعبانيه را به پيشگاه حضرت وليّ عصر(ارواحنا فداه) و عموم علاقه‌مندان قرآ‌ن و عترت و به شما برادران و خواهران ارجمند تهنيت عرض مي‌كنيم! اميدواريم به بركت ادعيهٴ زاكيهٴ وليّ عصر(ارواحنا فداه) اين همايش و گردهمايي شما باعث پيدايش علمِ صائب و عملِ صالح شود!

محور همايشي كه اعلام كرديد, «آزاديِ انسان در اسلام» يا «آزادي اسلامي» بود. عنوان «آزادي» جزء اصول و مبادي بسياري از فروع فقهي, اخلاقي, حقوقي و مانند آن است و معناي آزادي هم بسيار شفاف و روشن است; اما حقيقتِ آزادي چيست بسيار مستور و مخفي است. شرح جريان از اين قبيل است كه اگر محقّقي در مسائل فقهي يا اخلاقي يا حقوقي خواه حقوقِ سياسي يا اجتماعي يا اقتصادي يا فرهنگي و مانند آن بخواهد مطلبي را طرح كند, بايد سه عنصر را و سه مقطع را محقّقانه طي كند. بخش اول شفاف بودن و روشن بودنِ آن موادّ اخلاقي و حقوقي و فقهي است. بخش دوم آن است كه موادّ اخلاقي, حقوقي و فقهي و مانند آن را از مباني مي‌گيرند; آن مباني و اصول همانند چشمهٴ جوشاني است كه اين فروعِ فقهي يا اخلاقي يا حقوقي از آن استخراج مي‌شود لكن عمده آن است كه اين مباني و اصول را از منابعِ اصيل استنباط كنيم. تا يك منبع راستين نداشته باشيم مبناي دقيق نخواهيم داشت و وقتي مبناي دقيق نداشتيم, فروع دقيق هم استنباط نمي‌شود.

به عنوان مثال جريان عدل همين طور است; بسياري از موادّ حقوقي, اخلاقي و فقهي به استناد عدل تنظيم مي‌شود, معناي عدل شفاف و روشن است اما حقيقتِ عدل بسيار پيچيده و مستور است, زيرا عدل يعني وضع هر شيء و شخصي در جاي خود; هر چيزي را در جاي خود نهادن هر شخصي را در جاي خود قرار دادن [و] منزّه از افراط و تفريط بودن و مانند آن, اين معناي عدل است; اما جاي اشياء كجاست جاي اشخاص كجاست, اين اولِ ابهام است. بنابراين خود عدل را كه مبناي بسياري از مسائل فقهي, اخلاقي و حقوقي است بايد از منبعي گرفت; آزادي را هم بايد از منبعي گرفت.

كساني كه به علوم وحياني معتقدند [و] به خدا و وحي و نبوّت و رسالت و الهام كه به وسيلهٴ انبيا به جامعهٴ بشر منتقل مي‌شود معتقدند, اين اصول و مباني را از آن منابع استخراج مي‌كنند زيرا خداي سبحان اشياء و اشخاص را آفريد جهان را خلق كرد انسان را خلق كرد و پيوند ناگسستني انسان و جهان را هم خلق كرد; هر كدام از اين اضلاع سه‌گانهٴ مثلثِ آفرينش بر اساس نظم و تقدير خاصّ الهي است. اگر كسي منبع را پذيرفت يعني الهي فكر كرد, بايد مراجعه كند ببيند كه خدايي كه انسان را آفريد و جهان را آفريد, عدل را چگونه ترسيم كرد آزادي را چگونه تصوير كرد.

* چند ابهام در خصوص آزادی

دربارهٴ آزادي ما با چند ابهام روبه‌رو هستيم: يكي اينكه بايد روشن بشود آزاديِ انسان از چه چيزي; يكي اينكه بايد معلوم بشود آزادي انسان در چه چيزي و يكي اينكه بايد شفاف بشود آزادي انسان به سوي چه چيزي. آنچه از منابع اسلامي به دست مي‌آيد عبارت از اين است كه انسان يك وجود محدودي دارد (اين مطلب اول) و هر وجود محدودي, قدرت او و پرواز او و سير و سلوك او و قيام و قعود او و نطق و سكوت او و حركت و سكون او و بالأخره جميع شئون او محدود است; ممكن نيست شيئي وجودش محدود باشد ولي اوصافش نامحدود و آزادي‌اش نامحدود. اين امتناع عقلي دارد; عقل هم يكي از ادلّهٴ شرع است. عقل در مقابل شرع نيست عقل در مقابل نقل است; همان طوري كه نقلِ معتبر از شرع حكايت مي‌كند عقلِ برهاني هم از شرع حكايت مي‌كند. بنابراين انساني كه وجودش محدود است نمي‌تواند آزاديِ نامحدود داشته باشد; اين ممتنع است.

مطلب دوم آن است كه اصلاً انسان آزادي خلق شد يا نه؟ طبق شواهد فراوان ديني, انسان آزاد و مختار خلق شد يعني هم مي‌تواند قبول كند هم مي‌تواند نكول; در همهٴ موارد چه در بخش اعتقاد چه در بخش اخلاق و اوصاف چه در بخش گفتار و رفتار و نوشتار, او صاحب دو بال است: بالِ قبول و بالِ نكول; مي‌تواند نفي مي‌تواند اثبات, مي‌تواند جذب مي‌تواند دفع, مي‌تواند بپذيرد مي‌تواند رد بكند. خدا انسان را آزاد و مختار خلق كرد و اين آزادي, عطيهٴ الهي است و هيچ كس نمي‌تواند آزادي را از خود سلب بكند يعني بخواهد بگويد من كاري را بدون آزادي انجام مي‌دهم, محال است. همان طوري كه دو دوتا پنج‌تا محال است, انسان بخواهد كاري را بي‌اراده انجام بدهد بي‌اختيار انجام بدهد محال است; چه طنزش چه جِدّش حتماً با اراده و اختيار است و اين هم كمالي است كه خداي سبحان به انسان داد و با اين كمال انسان را مي‌آزمايد; اگر انسان مجبور بود به اطاعت يا انسان معذور بود, هرگز به كمال نمي‌رسيد (اين هم مطلب ديگر).

چون وجود انسان محدود است (يك) و همهٴ اشياء و امور براي او يكسان و مناسب نيست (دو), نه خواصّ اشياء براي او روشن است نه خواصّ اجرام براي او روشن است نه خواصّ افعال و نوشتار و گفتار براي او روشن است; بسياري از امور است كه گذشته‌اش روشن نيست آينده‌اش روشن نيست, بنابراين انسان اگر بخواهد بگويد همهٴ كارها براي من رواست اين غفلت است. گرچه اصلِ اختيار را خدا به انسان عطا كرد ولي همان طوري كه وجودش محدود است و محال است كه او آزاديِ نامتناهي داشته باشد [و] وجودش با بعضي اشياء هماهنگ است و با بعضي اشياء هماهنگ نيست, لذا آزادي به معناي رهايي ممنوع است نه ممتنع; گرچه انسان مي‌تواند رها باشد و امتناع ندارد ولي منعِ عقلي و نقلي دارد كه عقل و نقل دو بالِ شريعت و دو چراغ شريعت‌اند; شريعت, صراط و راه است و اين دو يعني عقل و نقل, دو چراغ شفاف‌اند كه ما را از صراط آگاه مي‌كنند.

بنابراين انسان آزاد خلق شد (يك) جميع اشياء براي او يكسان نيست (دو) دربارهٴ آزاديِ نامتناهي اين ممتنع است (سه) دربارهٴ رهاييِ محدود هم ممنوع است (اين چهار) كه انسان بتواند هر كاري را انجام بدهد هر حرفي را بزند هر چيزي را مصرف بكند هر جايي برود (اين طور نيست). اگر نامتناهي فرض شد امتناعِ عقلي حكمِ آن است و اگر رهايي فرض شد منعِ نقلي و عقلي به سراغ آن مي‌آيد نه امتناع. بنابراين انسان از نظر تكوين, آزاد خلق شده است كه فرمود: ﴿لاَ إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ﴾;[1] گذشته از اينكه عقيده, اجبارپذير نيست, انسان با اختيار خلق شد, چه اينكه فرمود خدا حق را به شما اعلام كرد پيامبر حق را به شما اعلام مي‌كند ﴿قُلِ الْحَقُّ مِن رَبِّكُمْ فَمَن شَاءَ فَلْيُوْمِن وَمَن شَاءَ فَلْيَكُفُرْ﴾[2] يا ﴿إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِراً وَإِمَّا كَفُوراً﴾;[3] اين مضمونها با تعبيرهاي گوناگون در آيات آمده است كه اينها ناظر به آزاديِ تكويني است; اما چون همهٴ اشياء و امور براي او يكسان نيست و كسي كه عالَم را آفريده از مصالح و مفاسد باخبر است و از مِلاكها باخبر است, او را محدود مي‌كند و در حقيقت او را از خطر و سقوط و هلاك مصون مي‌كند و آنچه براي او زيانبار است را منع مي‌كند و آنچه براي او نافع است را تجويز مي‌كند.

* وحی منبع مبانی حقوق انسان

بنابراين همان طوري كه عدل, مبناست و اين مبنا را بايد از منبع وحي گرفت, آزادي, استقلال و مانند آن مباني حقوق‌اند و بايد اين مباني را از منبع وحي استنباط كرد. وحي به ما مي‌گويد شما در زندگي, حقّ فردي داريد حقّ جمعي داريد, ملّت, حقّ سياسي دارد حقّ اجتماعي دارد حقّ اقتصادي دارد حقّ فرهنگي دارد; ولي هر حق در مقابل تكليف است. ديگران هم حق دارند و ما مكلّفيم حقّ آنها را رعايت كنيم, ما هم حق داريم و ديگران هم موظّف‌اند كه حق ما را رعايت كنند. تجاوز به حريم ديگري گرچه با رهايي انسان سازگار است ولي با حريّت او سازگار نيست; اگر كسي خواست جلوي آزادي و حريّت ما را بگيرد ما حق داريم از خودمان دفاع بكنيم و اين مانع را دفع بكنيم و اين يكي از شعب جهاد ـ يعني جهاد اصغر ـ خواهد بود لكن كسي مي‌تواند جهاد اصغر داشته باشد و در جهاد اصغر پيروز باشد كه در جبههٴ جهاد اكبر پيروز باشد يعني همان طوري كه در بيرون دشمن حمله مي‌كند و قصد آسيب رساندن دارد, در درون هم اين هوا و هوس حمله مي‌كنند و تلاش و كوشش‌ آنها آن است كه عقل را به اسارت بگيرند.

اگر كسي در جبههٴ جهاد درون, شكست خورد و عقل را به اسارت بردند بر طبق بيان نوراني علي‌بن‌ابي‌طالب(سلام الله عليه) كه فرمود: «كَمْ مِنْ عَقْلٍ أَسِيرٍتَحْتَ هَوي أَمِيرٍ»,[4] اگر هوا, امير شد كه ﴿إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةُ بِالسُّوءِ﴾[5] و اگر عقل, اسير شد, آنچه در صحنهٴ درون حكومت مي‌كند شهوت است و غضب. چنين انساني كه هوس, اميرِ اوست و غضب, فرمانده اوست, او اگر وارد مبارزهٴ سياسي و مانند آن بشود و به عنوان فراهم كردن آزادي فرد يا ملّت قيام بكند, چون در درون شكست‌خورده است, اگر در بيرون هم پيروز بشود ظفرمندي او مقطعي است و طولي نمي‌كشد كه با چرخش منحوسي, اين پيروزيِ او به تلخكامي تبديل مي‌شود; نظير جاهايي كه انقلاب كردند و نتوانستند حفظ بكنند. اگر در صحنهٴ جهاد اكبر كسي پيروز نباشد, در مبارزات سياسي هم موفّق نيست و اگر هم به حسب ظاهر پيروز بشود طولي نمي‌كشد كه آن را از دست خواهد داد.

* آزادی از هوس مقدم بر آزادی اجتماعی سیاسی

بيان نوراني قرآن كريم اين است كه حاجيان و معتمران, دور كعبه طواف بكنند, زيرا اين كعبه, بيتِ عَتيق است يعني خانه‌اي است آزاد; مِلك كسي نبود مُلك كسي نبود و درس آزادي و آزادگي به انسان مي‌دهد; طوافِ دور خانهٴ آزادي, درسِ آزادي مي‌دهد; نماز به سوي خانهٴ آزادي, درس آزادي مي‌دهد. قرآ‌ن كريم وقتي ما را وارد مسائل سياسي, اجتماعي و مانند آن كرد و وقتي ما را به انقلاب و مبارزه دعوت كرد كه ما در جبههٴ جهاد درون پيروز باشيم فرمود: ﴿فَلْيُقَاتِلْ فِي سَبِيلِ اللّهِ الَّذِينَ يَشْرُونَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا بِالآخِرَةِ﴾.[6] اوّلين شرط مبارزه آن است كه كسي اهل هوا و هوس نباشد, اگر آزادِ از هوا و حُرّ از هوس بود چنين انساني توانِ مبارزه را دارد, بنابراين آزاديِ از هوس مقدّم بر آزاديِ سياسي, اجتماعي و مانند آن است. اگر آزادي مطلوب است, مطلوب‌ترين آزادي, آزادي اخلاقي و آزادي روحي و معنوي است, بعد آزاديِ ظاهري و بدني. اينكه به ما گفتند به طرف بيت عَتيق نماز بخوانيد يعني درسِ آزادگي بياموزيد.

* سلطان سلطنت‌ها

بيان ديگر علي‌بن‌ابي‌طالب(سلام الله عليه) اين است كه تقوا, انسان را از سلطنتِ هر سلطاني آزاد مي‌كند; سلطانِ هوس, سلطانِ هوا, سلطانِ وهم, سلطانِ خيال, سلطانِ خوردن, سلطانِ نوشيدن و مانند آن; انسانِ باتقوا از اين سلطنتهاي منحوس آزاد مي‌شود. اينكه در بخشي از سخنان نوراني اميرالمؤمنين(سلام الله عليه) آمده است كه فرمود در گذشته برادري داشتم كه در چشمانم بزرگ بود و سرّ بزرگي او اين بود كه جهان در پيشگاه او كوچك بود و آنچه او را در چشمان من بزرگ مي‌كرد كوچكيِ دنيا در چشمِ او بود, در آنجا فرمود: «كَانَ خَارِجاً مِنْ سُلْطَانِ بَطْنِهِ»;[7] او از سلطنتِ شكم بيرون آمد; اين‌چنين نبود كه هر چه دلش مي‌خواست تهيّه كند خواه حلال خواه حرام, خواه پاك خواه آلوده, اين از سلطنتِ شكم بيرون آمد. خب اگر كسي از سلطانِ بطن بيرون بيايد از سلطان شهوت و غضب آزاد بشود و از سلطانِ وهم و خيال آزاد بشود, انديشهٴ سالم و انگيزهٴ صحيح خواهد داشت; هم خوب مي‌فهمد هم خوب عمل مي‌كند; اين آزادِ از وهم و خيال است در بخش علم [و] آزاد از شهوت و غضب است در بخش عمل. اميرالمؤمنين(سلام الله عليه) فرمود تقوا, منشأ هر گونه آزادي است.

بعد در بخش ديگر از سخنان آن حضرت آمده است: «أَلاَ حُرٌّ يَدَعُ هذِهِ اللُّمَاظَةَ»; آيا انسانِ آزاده‌اي هست كه از اين لُماظه صرف‌ نظر كند. «لُماظه» ماندهٴ لاي دندان و دهن است; غذايي را كه كسي خورد, در لاي دندانِ او چيزي بماند كه با خلال و امثال خلال آن را از لاي دندان و از دهن بيرون مي‌آورد, به آن مي‌گويند «لماظه». حضرت فرمود آنچه در دست بشر كنوني است لماظهٴ نسل قبل است, آنها خوردند و استفاده كردند, از لاي دندان آنها به شما رسيده است; اين خانه‌ها همين طور است اين فرشها همين طور است اين اتومبيلها و اين زمنيها همين طور است, نسلِ قبل داشت و استفاده كرد و به يادگار گذاشت, شما الآن تصاحب كرديد. فرمود آيا انسان آزاده‌اي هست كه از ماندهٴ لاي دندان صرف‌ نظر بكند و آزاد بشود: «أَلاَ حُرٌّ يَدَعُ هذِهِ اللُّمَاظَةَ».

* آزادی از نگاه اسلام

ما اگر منبع وحياني داشتيم معناي آزادي را از آنجا مي‌گيريم و اينكه كجا ممتنع است كجا ممنوع است آزاديِ تكويني چيست آزادي تشريعي چيست را مشخص مي‌كنيم و اگر منبع وحياني نداشتيم, آن موادّ حقوقي را از آزادي و عدل و مانند آن مي‌گيريم اما عدل و آزادي و استقلال و مانند آن, پايگاه ندارند لذا ناچاريم از رسوبات فرهنگي, رسوم عادي, سنّتهاي عادي و عادات و آداب مردمي بگيريم كه اين هيچ پايگاه علمي و ديني نخواهد داشت.

بنابراين آزادي در اسلام عبارت از اين شد كه انسان تكويناً آزاد است (يك) تشريعاً محدود است (دو) اين محدوديّت براي مصونيّت اوست (سه) و مهم‌ترين آزادي, آزادي اخلاقي و آزادي علمي است (چهار) كه در بخش انديشه, از گزند وهم و آسيبِ خيال آزاد باشد و در بخش انگيزه هم از آسيب و اُفت و آفت شهوت و غضب آزاد باشد (پنج), وقتي اين آزاديهاي اخلاقي و مانند آن فراهم شد, آن گاه به آزاديهاي سياسي ـ اجتماعي كه مي‌رسد كاملاً موفق است. نموداري از اين آزادي را شما دربارهٴ وجود مبارك حسين‌بن‌علي‌بن‌ابي‌طالب(سلام الله عليه) كه به مناسبت سالروز ميلاد آن حضرت اين همايشِ وَزين را تشكيل داده‌ايد مي‌بينيد.

اميدواريم كه پروردگار متعالي, همهٴ شما را با معارف قرآن و عترت آشناتر بفرمايد و به همهٴ شما توفيقي عطا كند كه هم آزادي اخلاقي را فراهم كنيد هم آزادي سياسي ـ اجتماعي را و در سايهٴ وليّ‌اش به آن حريّت و عِتق محمود و ممدوح برسيد!

«غفر الله لنا و لكم و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته»

[1] . سورهٴ بقره, آيهٴ 265.

[2] . سورهٴ كهف, آيهٴ 29.

[3] . سورهٴ انسان, آيهٴ 3.

[4] . نهج‌البلاغه, حكمت 211.

[5] . سورهٴ يوسف, آيهٴ 53.

[6] . سورهٴ نساء, آيهٴ 74.

[7] . نهج‌البلاغه, حكمت 289.

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha