بعد از منبر با او احوال پرسى کرده و گفتیم، حاج آقاى كافى مردم میگويند چگونه معروف شدهاید؟
مرحوم كافى گفت: روزى رژيم شاه مرا به كرمانشاه تبعيد كرد و يكشب در خرابهاى مرا تنها گذاشتند به طوری که از وحشت، قلبم درد گرفت و بعد از مدتی که به تهران آمدم، آقاى فلسفى را ديدم، احوال بنده را پرسيدند، گفتم قلبم درد مىكند! گفت، اگر میخواهى شناسنامه ات را بده، رفقا برايت ويزا بگيرند تا خارج از کشور معالجه شوی.
گفتم به جای اين كه میخواهى ويزاى خارج بگيرى و مرا بفرستى زير دست يك مشت دكتر يهودى و ... بعد هم معلوم نيست خوب شوم يانه. بيا و يك ويزا بگير بريم كربلا پيش طبيب اصلى و ارباب كل، آقا سيد الشهداء ابا عبداللّه الحسين (ع) شِفايم را از آقا و ولى نعمتم بگيرم.
سرانجام ويزا گرفته شد رفتم كربلا، آمدم پيش كليددار حرم آقا حسين(ع) گفتم حرم را در چه روزى مىشوئيد گفت در فلان شب. گفتم عطرى یا گلابى نياز هست كه با خود بياورم.
گفت: نه نياز نيست. رفتم و آن شب آمدم وارد حرم شدم و همانطورى كه داشتم حرم را میشستم، منقلب شدم فهميدم آقا میخواهد به بنده عنايت و لطفى كند و چيزهائى میخواهند به من بدهند، سریع رفتم ضريح را گرفتم. دادند آنچه كه مىخواستند بدهند. آى حسين، آى حسين، آى حسين جان.
مهرتو را به عالم امكان نمیدهم
اين گنج پربهاست من ارزان نمیدهم
گرانتخاب جنّت و كويت بمن دهند
كوى تو را به جنّت رضوان نمیدهم
نام تو را بنزد اجانب نمیبرم
اين اسم اعظم است به ديوان نمیدهم
جان میدهم بشوق وصال تو يا حسين
تا بر سرم قدم ننهى جان نمیدهم
اى خاك كربلاى تو مهر نماز من
آن مهر را به ملك سليمان نمیدهم
ما را غلامیتو بود تاج افتخار
اين تاج رابه افسر شاهان نمیدهم
دل جايگاه عشق تو باشد نه غير تو
اين خانه خداست به شيطان نمیدهم
گرجرعه اى ز آب فراتم شود نصيب
آن جرعه را به چشمه حيوان نمیدهم
منبع:
كرامات الحسينية جلد دوم معجزات حضرت سيدالشهداء عليه السلام بعد از شهادت