حضرت حجةالاسلام والمسلمين حاج شيخ محمد کيايينژاد، از تبار عالماني است که سوابق درخشاني دارد. پدر و اجداد بزرگوارش نيز در کسوت مقدس روحانيت به تبليغ، تحقيق و ترويج مکتب اهلبيت عليهمالسلام اشتغال داشتهاند. همراهي و مصاحبت ايشان با حضرت امام، مراجع عظام تقليد، علما و حضور مؤثر در جبهه هاي جنگ و قريب به 40 سفر معنوي حج و توفيق20 سال فعاليت مستمر در دفتر مقام معظم رهبري و قريب 60 سال تبليغ و ترويج معارف اسلام و اهلبيت عليهمالسلام، خاطرات و نکات جالب، شنيدني و آموزندهاي را رقم زده است.
به گزارش خبرگزاری حوزه متن گفتوگوی دبیر علمی و فرهنگی هفتهنامه افق حوزه با این روحانی پرهیزگار که امین مراجع و رهبری می باشد، به شرح ذیل است.
* تولد و تحصيل
بنده در سال 1310 هجريشمسي در قريه گليرد طالقان - زادگاه مرحوم آيةالله طالقاني - متولد شدم. در همان روستا به مکتبخانه رفتم و خواندن قرآن و برخي کتابهاي قديمي را فراگرفتم. تا حدود 14 سالگي با مرحوم جدمان آشيخعلي در همان روستا بودم. مرحوم حجةالاسلام والمسلمين حاجسيدشرفالدين طالقاني که از علما و منبريهاي معروف رشت بودند، روزي به جد ما گفتند: حيف است اين بچه در بين بچهها مشغول بازي شود و عمرش را اينگونه صرف کند، بگذاريد او را با خودم به رشت ببرم. از آن به بعد، بنده به مدت دو سال در مدرسه مهدويه رشت که معروف به مسجد کاسهفروشان بود، مشغول تحصيل شدم. بعد از دو سال، به مدرسه علميه رودسر رفتم.
* «نميدانم» را بهراحتي بگوييم
مدير آن مدرسه مرحوم حجةالاسلام والمسلمين حاج سيدمحمدهادي روحاني، بسيار مرد شريف و با اخلاقي بود. توصيههاي خوبي به طلبهها داشت و ميفرمود: مدتها زحمت کشيدم و برخودم کلمه «نميدانم» را هموار کردم. لذا هر وقت از من مسئله سؤال ميکنند اگر بلد نباشم، ميگويم «نميدانم». به شما هم توصيه ميکنم مسئلهاي را که نميدانيد، همينجوري به مردم چيزي نگوييد و کلمه «نميدانم» را برخودتان هموار کنيد.
* هجرت به قم
سال بعد خداوند متعال اسبابي را فراهم کرد و بنده توفيق يافتم که به قم مشرف بشوم؛ يعني مبلغي در حدود صدتومان وجوهات به دست مرحوم ابوي رسيده بود که بنده آن مبلغ را خدمت مرحوم آيةاللهالعظمي بروجردي بردم، ايشان هم لطفي به من داشتند و همان باعث آمدن بنده به قم شد.
* عنايت حضرت فاطمه معصومه(س)
بعد از اينکه اسباب آمدن به قم براي بنده فراهم شد، از پدر خواستم که اخوي را هم به قم بفرستد و ايشان با بنده به قم آمدند. شبي برادرم، حجةالاسلام والمسلمين شيخ عمادالدين، مبتلا به دلدرد سختي شد. مانده بودم ايشان را کجا ببرم، با حالت اضطراب و ناراحتي از منزل استيجاري بيرون آمدم، به گنبد و بارگاه ملکوتي بيبي حضرت فاطمه معصومه سلاماللهعليها نگاهي کرده و عرض کردم: بيبيجان! اخوي حالش خيلي منقلبه، من هم جايي ندارم بروم. يک نظر لطفي بفرما! ما مهمان شما هستيم. اين را عرض کردم و برگشتم منزل، ديدم اخوي خواب رفته و نشانهاي از دلدرد ايشان نبود.
* ده برگه محمديه
مرحوم ابوي اهل منبر بودند و غالباً در مسافرت به سر ميبردند و مشغول تبليغ بودند. ايشان اهل ذوق نيز بودند و بيش از صد مرثيه (حدود 5 هزار بيت شعر) در مورد اهلبيت عليهمالسلام و بيش از هزار بيت نيز در مطاعن مخالفين اهلبيت عليهمالسلام سرودهاند که مداحان در مناسبتها از آن استفاده ميکردند. ايام ذيحجهاي در طالقان بوديم، به ابوي گفتم: اين ايام تعلق دارد به جناب حضرت مسلمبن عقيل، درباره ايشان اشعاري داريد که نوحهخوانها در مسجد بخوانند؟ گفتند: داشتم ولي الان شعردانم خشک شده است! ديگر نميتوانم شعر بگويم. به ايشان عرض کردم: بعضي از چاهها وقتي خشک ميشوند، کنجکاوي ميکنند، يواشيواش آب بيرون ميآيد، شما هم يک مقدار کنجکاوي بکنيد شايد اشعار به نظرتان بيايد! اين جمله را که گفتم، آنشب تا صبح نخوابيدند و به مدت دو يا سه روز، حدود ده مرثيه درباره فضايل مسلمبن عقيل نوشتند، که بسيار با سوز و عشق گفته بود و اشک هر خواننده و شنونده را جاري ميکرد. بعد از سرودن آن ده مرثيه، ابوي نقل کرد در خواب ديدم در صحرايي که چادرهاي زيادي مثل عرفات است، ميباشم و مرا جلوي يکي از اين چادرها بردند و به کسيکه در چادر بود گفتند: او را آورديم. ايشان وقتي قيافه مرا ديد، گفت: ايشان ده برگه محمديه دارد، آزادش کنيد! پي بردم لااقل اين ده مرثيه مورد قبول واقع شده است. مرحوم ابوي قريب هشت نه جلد کتاب جُنگ دارند که متفرقات را در آنها نوشتهاند و کتابي هم دارد به نام «منامات»؛ که خوابهايشان را در آنجا نوشتهاند.
* به برکت دعاي پدر، خانواده علمي ما استمرار يافت
مرحوم جدمان ملاابوتراب، معلم بودند. نقل ميکنند، آن شبي که ملاابوتراب ميخواست به مسافرت براي معلمي برود، مشهدي حسين (پدر ملاابوتراب) به کلاهي که جلويش بود، مرتب ميگفت: اي کلاه! وقتي که به منزل مردم رفتي، به ناموس مردم نگاه نکني! مواظب باش! حواست جمع باشد! و مکرر خطاب به اين کلاهي که جلويش بود، توصيههاي مهم را غير مستقيم به ملا ابوتراب تلقين ميکرد. مرحوم ملاابوتراب مسافرت کردند. حدود پنج ماه پدر و پسر از حال يکديگر اطلاع نداشتند. روزي محبت پدري و فرزندي به جوش آمد و مشهدي حسين سراغ فرزندش رفت و در يکي از روستاهاي چالوس او را پيدا کرد و به منزلي که ملاابوتراب در آنجا به بچهها درس ميداد، رفت. وقتي به در آن خانه رسيد، پرسيد آقا شيخ ابوتراب اينجاست؟ گفتند: بله. گفت: به ايشان بگوييد دم در بيايد کسي با ايشان کار دارد. مرحوم ملاابوتراب آمد و ديد پدرش آمده؛ بعد از احوالپرسي، مرحوم مشهدي حسين به فرزندش ملاابوتراب گفت: من با اين قيافه آمدم اينجا، اگر سؤال کردند نگو پدرم آمده، بگو از نوکرهاي ماست! ملاابوتراب گفت: بابا! تو پدر من هستي، تو عزيز من هستي، چرا بگويم تو پدر من نيستي؟ مرحوم مشهدي حسين تا اين جمله را از فرزندش شنيد و تواضع را ديد، دست به دعا برداشت و گفت: «خداوند متعال اين سلسله جليله علميه را در خاندان شما به انتها برساند!» و الحمدلله تا اينجا دعاي ايشان مؤثر واقع شده و اميدوارم که خداوند متعال در نسلهاي آينده هم اين افتخار را شامل حال ما بگرداند.
* سلوک تربيتي آيةالله حاجآقا حسين فاطمي قمي
بعد از مراجعت به قم، دو سال در مدرسه رضويه با اخوي حجره داشتيم، دو سه سالي هم مستأجر بوديم و دو سال هم در منزل حاجآقا حسين فاطمي قمي بوديم. از همجواري با ايشان نعمت بزرگي نصيبمان شده بود و ايشان حق بزرگي به گردن ما دارند، خدا رحمتشان کند. حاج آقا حسين قمي شبهاي جمعه مرتب در منزلشان درس اخلاق داشتند و مواعظ آن بزرگوار بسيار مفيد و تکاندهنده بود. بعد از مراسم نيز دعاي کميل برگزار ميشد. مجلس بسيار خوبي بود بهگونهاي که تا يک هفته، فرمايشات ايشان انسان را از لغزش بيمه ميکرد. حتي يک شب مرحوم آيةاللهالعظمي گلپايگاني هم آمدند و پاي موعظه ايشان نشستند؛ البته آمدن ايشان براي تشويق ديگران بود. حاج آقا فاطمي هر سال، چهار، پنج ماه در کربلا کنار حرم مطهر حضرت سيدالشهداء عليهالسلام مقيم بودند.
* حضور در حلقه انس آيةالله شيخ عباس تهراني
مرحوم آيةالله شيخعباس تهراني رحمةاللهعليه، روزهاي جمعه در مدرسه حجتيه درس اخلاق ميگفتند و موعظه ميفرمودند و بعدش هم دعاي ندبه خوانده ميشد.
مرحوم آيةالله شيخ عليآقاي تهراني قدسسره معروف به «پهلواني سعادتپرور» هم به اين مراسم ميآمدند و بيشتر اوقات جلوي در ميايستادند و به مردم خوشآمد ميگفتند. آنقدر عاشق وجود مقدس امام زمان عجلاللهتعاليفرجهالشريف بودند که ما با ديدن ايشان به ياد حضرت ميافتاديم. واقعاً در قيافه ايشان ما ميديديم که ايشان الآن منتظر آقا امام زمان عجلاللهتعاليفرجهالشريف است تا حضرت از در وارد شوند و با تمام وجود، اوامر آن حضرت را اطاعت و عمل کند. گاهگاهي ايشان هم مصيبتي ميخواندند. خلاصه چند سال در مباحث اخلاقي و حلقههاي انس مرحوم شيخ عباس تهراني در مدرسه حجتيه شرکت ميکرديم و استفادههاي بسياري برديم.
* در محضر اساتيد وارسته
بخشي از دروس فقه و اصول تا کفايه را نزد حضرات امام موسيصدر حفظهالله، مرحوم آيةاللهالعظمي تبريزي، مرحوم آيةالله مشکيني و آيةاللهالعظمي نوريهمداني و کفايه را هم نزد مرحوم حضرت آيةالله سلطاني طباطبايي آموختم. دروس خارج را نيز خدمت آيةاللهالعظمي گلپايگاني قدسسره و بعضي مراجع ديگر خواندم.
* خاطرهاي از آيةاللهالعظمي گلپايگاني
مرحوم آيةاللهالعظمي گلپايگاني واقعاً براي همه طلبهها مانند پدري مهربان و دلسوز بودند. يکي دو ماه قبل از وفات ايشان، به ملاقاتشان رفتيم و به نوبت نشستيم. در ملاقات دستبوسي را ممنوع کرده بودند. شب قبلش خواب ديدم که خدمتشان رفتم و دست ايشان را بوسيدم. وقتي نوبت من شد رفتم خدمت آقا، سلام کردم و عرض کردم: آقا اجازه ميفرماييد که در عالم زندگي يک خواب من تعبير بشود؟ گفتند چه شد؟ عرض کردم: ديشب در عالم خواب ديدم که دست شما را ميبوسم. اجازه بفرماييد دست شما را ببوسم. ايشان تبسم کردند و فرمودند مانعي ندارد!
* دعا براي حسن عاقبت حضرت امام(ره)
بنده درمناسبتهاي مختلف، 9 نامه به حضرت امام نوشتم و در همه يا اکثر آنها حضرت امام به طور کلي جوابها را دادهاند و در پايان نوشتهاند: «براي حسن عاقبت اينجانب دعا کنيد». در بعضي از نامهها هم دارد که؛ «به آقاي حاج غلامرضا قديري سلام برسانيد».
* عاشوراي 42
روز عاشوراي سال 1342 شمسي در مدرسه فيضيه که مصادف با 13 خرداد بود و دو روز پس از آن هم امام را دستگير کردند، بنده نيز حضور داشتم. يادم هست که حضرت امام در مدرسه فيضيه خطاب به شاه فرمودند: «اي آقاي شاه! اي جناب شاه! من به تو نصيحت ميکنم، دست بردار از اين کارها؛ آقا! دارند اغفال ميکنند تو را... يکقدري عواقب امور را ملاحظه بکن، يکقدري عبرت ببر، عبرت از پدرت ببر، بشنو از من، بشنو از روحانيين، اينها صلاح ملت را ميخواهند. بعضي از اهل منبر را بردهاند در سازمان امنيت و گفتهاند شما سهچيز را کار نداشته باشيد، ديگر هرچه ميخواهيد بگوييد؛ يکي شاه را کار نداشته باشيد، يکي هم اسرائيل را کار نداشته باشيد، يکي هم نگوييد دين در خطر است!»
* تدريس
بنده چون از سنين طفوليت مبتلاي به درد چشم شديد شدهام، خيلي موفق به تحصيل علوم از راه خواندن و مطالعهکردن نشدم و بيشتر استفادههاي من سمعي بوده، منتها بعد از درسها با بعضي از رفقا مباحثه ميکردم. با اين اوضاع مقدمات، سيوطي، مغني و... را به اندازه وسعم، در مدارس قديري و رسولاکرم صلياللهعليهوآلهوسلم تدريس کردم و براي خيلي از رفقايم در مسجد امام حسن عسکري عليهالسلام رساله ميگفتم. نهجالبلاغه خطبه همام را ميگفتم و بعضيها را هم وادار ميکردم که آن را حفظ بکنند. مقداري هم تحريرالوسيله حضرت امام را گفتم.
* نيمقرن امامت جماعت
قريب 50 سال است که بنده در مسجد عبداللهي قم امام جماعت هستم و هر سه وقت نماز جماعت را آنجا ميخوانم. اکثر شبها هم، آيه يا روايت يا مسئلهاي به مناسبت براي مردم ميگويم. براي بهتر استفادهبردن از مسجد، خوب است با آمادگي کامل به استقبال مناسبتهاي در طول سال برويم و با برنامهريزي دقيق از ماه مبارک رمضان و محرم و صفر و ساير مناسبتها حداکثر بهره را ببريم. حضور به موقع در نماز جماعت را جدي بگيريم و نماز را در سه نوبت اقامه کنيم که آثار معنوي و اجتماعي فراواني دارد و موجب ميشود مؤمنين براي حضور به موقع در مسجد رغبت نشان دهند. رعايت نظم در صفوف نماز جماعت را که مورد تاکيد پيامبر اکرم صلياللهعليهوآلهوسلم ميباشد جدي بگيريم. رسيدگي به امور مستمندان، تفقد و دلجويي از مأمومين، شرکت در مراسم خانگي و حضور در مراسم تشييع و خاکسپاري و دلجويي از مصيبتديدگان را مورد توجه قرار دهيم که تأثير بسزايي در تبليغ و جذب افراد دارد. تقدير و تشکر از خادمان و فعالان مسجد و زنده نگاهداشتن ياد و خاطره شهدا و طلب مغفرت براي مؤمنين و مؤمنات، علاوه بر اينکه يک وظيفه اخلاقي و ديني است موجب تشديد محبت بين مؤمنين و امام جماعت ميشود. تبليغ وترويج فرهنگ انتظار، صدقه جهت سلامتي امام زمان عجلاللهتعاليفرجهالشريف و ذکر صلوات با «وعجّلفرجهم» را در بين مردم نهادينه کنيم، چون پيامبر اکرم صلياللهعليهوآلهوسلم ميفرمايند: أفضل جهاد أمّتي انتظار الفرج، بحارالأنوار،ج74، ص 139. احکام مورد نياز مردم را بيان کنيم و جلسات مختلفي براي تصحيح نماز مردم برگزار نماييم و اهميت اين کار را نيز بر ايشان تبيين و مؤمنين را به انجام نوافل و قضاي نمازهاي واجب تشويق کنيم. يکي از سنتهاي حسنه، نوشتن وصيتنامه و تعيين وصي است، لذا توصيه کنيد که مردم وصيتنامهشان را با مهمترين چيزى كه در روز قيامت بدان نيازمندند، شروع كنند، مثلاً نسبت به حقوق واجب و مستحب و بخشش و خيرات گوناگون و پرداخت بدهيها و اداى حقوق و... را كاملاً ذكر كنيد.
* تجارب سفر حج
بنده 39 سفر به مکه مشرف شدهام که حدود 35 سفر آن حج تمتع بوده، يکي دو سال در بعثه مرحوم آيةاللهالعظمي فاضل بودم. يک سال در بعثه مرحوم آيةاللهالعظمي بهجت بودم، در دو سه سفر هم از سوي بعثه مقام معظم رهبري مشرف شدهام. و گاهي هم اتفاق ميافتاد که در يک سال، بنده دو بار مدينه را زيارت ميکردم.
* توصيه به روحانيون کاروان
بنده بهعنوان يک روحاني کاروان که قريب40سال تجربه دارم، توصيهام به روحانيون کاروانها اين است که، اول؛ عظمت سفر معنوي حج و مغتنمشمردن اين سفر مهم (معطلنشدن در بازار) را مرتب تذکر بدهيد و مناسک، احکام و آداب حج براي زوّار را (طبق فتواي مراجع تقليد) بيان کنيد و الفاظ صحيح قرائت نماز و تلبيه را نيز به خوبي تعليم دهيد. دوم؛ توصيه کنيد قبل از سفر، اموالشان را پاک کنند. خوب است فلسفه پرداخت خمس،احکام مربوطه و فضيلت پرداخت سهمين را نيز تشريح نماييد. سوم؛ بعد از اينکه زائران در مدينه و مکه زيارت کردند و با مضجع اوليا در بقيع و...آشنا شدند آنان را به مسجدالاجابة (مسجد مباهله) ببرند و در آنجا جريان مباهله را نقل کنند تا آنها بدانند که چه عظمتي براي خاندان عصمت و طهارت هست؛ به يکبار هم اکتفا نکنند. و مکرر توصيه کنند که همهروزه به حرم مطهر نبوي صلياللهعليهوآلهوسلم و قبرستان بقيع مشرف شوند و زيارتنامهها را قرائت کنند. چهارم؛ توصيه کنيد در مکه و مدينه حداقل يک ختم قرآن داشته باشند و قضاي نمازهاي واجب و نماز والدين را در مسجدالنبي صلياللهعليهوآلهوسلم بخوانند و ثواب اين اعمال را از قبل براي زائرين بيان کنند.
پنجم: در مناسبتهاي مختلف، سيره عملي، اخلاقي و تربيتي اهلبيت عليهمالسلام و توصيههاي حضرت امام رحمةاللهعليه و مقام معظم رهبري در خصوص حج و حجاج را بيان کنند. و حتيالامکان مراسم روضهخواني نيز بر پا کنند.
ششم؛ به زائرين توصيه کنند که از هرگونه مشاجره با مأمورين سعودي به منظور عدم ايجاد مزاحمت براي زائران و مسئولين پرهيز کنند و در طول سفر به افراد ضعيف و ناتوان در اعمال حج و طواف کمک نمايند.
هفتم؛ قبل از حضور در مراسم عرفه، معارف بلند دعاي عرفه را بيان و تأکيد کنيد هيچوقت دعا براي سلامتي و تعجيل در امر فرج حضرت وليعصر عجلاللهتعاليفرجهالشريف در اماکن مشرفه را فراموش نکنند.
هشتم؛ براي زيارت حضرت حمزه سيدالشهدا عليهالسلام هم به احد بروند. در روايات است که حضرت فاطمه زهرا سلاماللهعليها با آن ضعف و ناتواني جسمي، روزهاي دوشنبه و پنجشنبه هر هفته به زيارت شهداي احد ميرفتند.
نهم؛ در مکه، سعي کنند به غار حرا (عبادتگاه پيغمبر مکرم اسلام صلياللهعليهوآلهوسلم) بروند که ديدني است. بنده به کسانيکه با ايشان آنجا ميرفتيم، پيشنهاد ميدادم دو رکعت نماز در اينجا بخوانيد و ثوابش را براي حضرت خديجه سلاماللهعليها هديه کنيد که آن بانوي بزرگوار به پيغمبر گرامي اسلام در اينجا توجه داشتند و آب و غذا براي حضرت ميآوردند.
دهم؛ توصيه ديگرم اين است که به زيارت شهداي فخ برويد. در روايت است که بعد از واقعه کربلا، هيچ واقعهاي جانسوزتر از واقعه فخ نيست، و در آنجا زيارتنامه شهدا را بخوانيد و جريان شهداي فخ را براي زائرين نقل کنيد.
يازدهم؛ پيشنهاد ميکنم بعد از زيارت حضرت رسولخدا صلياللهعليهوآلهوسلم و زيارت ائمه اطهار عليهمالسلام در مدينه منوره و زيارت حضرت زهراي مرضيه سلاماللهعليها، حداقل يک بار زيارت جامعه کبيره و دعاي عاليةالمضامين را بخوانيد.
* يادي از کوچههاي بنيهاشم
در گذشته براي رفتن به بقيع، وقتي از باب جبرئيل خارج ميشديم، يک کوچه تنگي به نام کوچه بنيهاشم بود و طرف راست کوچه، يک مرکزي بود به نام محل درس امام صادق عليهالسلام، از آنجا عبور ميکرديم و به زيارت ائمه بقيع عليهمالسلام ميرفتيم. قبر پدر بزرگوار پيغمبر گرامي اسلام هم آن طرف دارالسلام داخل کوچه بود، ولي الان همه جارا را کوبيدند و خراب کردند!
* خاطرهاي از مرحوم آيةاللهالعظمي فاضل(ره)
در يکي از سفرها توفيق نصيبمان شد که در خدمت آيةاللهالعظمي فاضل لنکراني رحمةاللهعليه باشيم، سفر اول ايشان هم بود. لذا از باب ادب و احترام وقتي که حرکت کرديم، به زائرين گفتم: مسايل شرعي را از بنده سؤال کنيد، آنچه که بلد باشم برايتان ميگويم و اگر نشد از حضرت آيةالله فاضل سؤال ميکنم. وقتي که مردم ميآمدند از ما مسئله ميپرسيدند من ارجاع ميدادم به ايشان، ايشان ميگفتند: من درسش را گفتهام، ولي شما عملاً اينها را انجام دادهايد. هر وقت در قم به ملاقاتشان ميرفتيم، ايشان به دوستان ميفرمودند ما سفر اول حجمان را با آقاي کيايينژاد رفتيم.
* حضور در بعثه مرحوم آيةاللهالعظمي بهجت(ره)
هر وقت ميخواستم مسافرت بروم، حتي قبل از اينکه توفيق حضور در بعثه آيةاللهالعظمي بهجت قدسسره را پيدا کنم، براي خداحافظي خدمتشان ميرسيدم. ايشان بنده را طالقاني خطاب ميکردند. روزي بعد از سلام و احوالپرسي فرمودند: آقاي طالقاني! طالقان هم ميرويد؟! عرض کردم، هفت هشت سالي که منزلمان خراب شده، ديگه طالقان نرفتيم! فرمودند: دو تا اتاقي در آنجا بسازيد، اهل علم اگر در يک آبادي رفت و آمد داشته باشند، اثر دارد. اين حرف ايشان در روحيه من اثر گذاشت و دو تا اتاقک در آنجا ساختهايم و رفت و آمد هم به آنجا داريم.
* توصيه آيةاللهالعظمي بهجت(ره)
يک وقت براي خداحافظي محضر آيةاللهالعظمي بهجت رحمةاللهعليه رسيدم که ايشان فرمودند: در سفر يا در حضر اين دعا را بخوانيد که: اللهم اجعلني في درعک الحصينة التي تجعل فيها من تريد؛ کافي/2/534.
* توصيه آيةاللهالعظمي گلپايگاني(ره)
هر وقت براي خداحافظي محضر آيةاللهالعظمي گلپايگاني قدسسره ميرفتم، ايشان مخصوصاً توصيه ميفرمودند، در دعاهايتان اين جمله را زياد تکرار کنيد: اللهم لاتجعل مصيبتنا في ديننا؛ از خدا بخواهيد که خداوند مصيبت ما را در دين ما قرار ندهد.
* 20 سال در دفتر مقام معظم رهبري
در يک سفري از سفرهاي حج، آقاي محمدي گلپايگاني جزو زائرين کاروان ما بودند که ما با ايشان همانجا آشنا شديم. يک روزي نوبت سخن را به ايشان دادم که ايشان صحبت کنند. ايشان وقتي صحبت کردند، گفتم: بعد از آقاي فلسفي، من سخني زيباتر و بهتر از فرمايشات آقاي محمدي گلپايگاني نشنيدم. البته آنروزها ايشان دفتر حضرت آقا نبودند. وقتي به دفتر آقا رفتند، حسب آشنايي که با بنده داشتند، ابتداي افتتاح دفتر آقا در قم، از ما درخواست کردند که شما بياييد در دفتر و با رفقا همکاري کنيد. من ابتدا عذر آوردم و گفتم، من قابليت ندارم که در دفتر آقا بمانم. گفتند: يک مسئوليتي است که شما بايد قبول کنيد. گفتم: اگر مسئولم، چشم، افتخار ميکنم که باشم و بعد هم به دفتر آقا آمديم.
* توفيق حضور در جبههها
بحمدالله ربالعالمين، هشت يا نهبار به جبهه رفتم و هر دفعه هم، حدود يکماه در آنجا بودهام. آنچه وظيفه بوده در خدمت رفقا انجام دادم.
* آيا تو حسين مني؟!
فرزندم شهيد حسينآقا، عشق و علاقه مفرطي به جبهه داشتند، سنشان هم در حدود 14 سال بود و به حد بلوغ شرعي نرسيده بود. وقتي که دوره آموزش نظامي را گذراندند، براي رفتن به جبهه آمدند که از ما اجازه بگيرند، ابتدا من يک مقداري ممانعت کردم و گفتم: آخر شما با اين سن کجا ميخواهي بروي؟ ديدم خيلي اصرار ميکند، گفتم بنا را بر استخاره ميگذاريم، آيه شريفه «و ما يستوي البحران هذا عذب فرات سائغ شرابه و هذا ملح اجاج»، فاطر/12 آمد. کلمه «سائغ شرابه» را که گفتم، ايشان با همان بچگياش گفت: اين شربت شهادت است که من مينوشم. در يکي از نامههايش نوشت: يک شب در عالم خواب وجود مقدس حضرت سيدالشهدا عليهالسلام را ديدم، ايشان فرمودند: اسم شما چيست؟ گفتم؛ حضرت فرمودند: بله ميدانم فرزند شيخ محمد. گفتم: بله. بعد پرسيدم: آقا! شما اسمتان چيست؟ حضرت فرمودند: من همان کسي هستم که آرزوي زيارتش را داري من همان امام حسينم. به ايشان عرض کردم: آقا! پسر عموي من غلامعلي – که زودتر شهيد شده بودند- کجاست، فرمودند: ايشان در پيش فرزندم علياکبر است.
حسين دوسه بار به جبهه رفت، اما ايامي که جبهه بود، بنده با خودم ميگفتم: خدايا! يا حسين به سلامت برگردد يا شهيد شود، مجروح برنگردد! يک روزي که از درس برگشتم، نزديک ظهر بود و ميخواستم بروم نماز، ديدم خانواده جمع شدهاند و همه ناراحتند. گفتم: چي شده؟ گفتند، آنچه که شما ميخواستيد نشده، حسين مجروح شده. گفتم: خب، خدا شفا بدهد! فعلاً وقت نماز است. بروم نماز بخوانم و برگردم! در راه مسجد، فرزندم حاج محمود آقا با من بود، به ايشان گفتم: الآن حسين کجاست؟ فکر ميکردم در يکي از بيمارستانهاست. گفت: بهشت معصومه است. گفتم شهيد شده؟ گفت بله. نماز خوانديم و بعد از نماز رفتيم براي ديدن حسين. وقتي که جنازه ايشان را ديدم، سوختگي در صورت و دستهايش کاملاً محسوس بود. همانطور که نگاهش ميکردم گفتم: تو حسين مني؟!
* تواضع آيةالله طالقاني(ره)
حضرت آيةالله طالقاني قدسسره به طلبهها خيلي اظهار علاقه ميکردند و ميفرمودند: در ماه، ولو يک جلسه با هم داشته باشيد و اجتماع کنيد. حتي اگر هم شده يک چايي دور هم بخوريد و از حال همديگر با خبر باشيد. البته ما هم حرف ايشان را گوش کرديم و جلسهاي تشکيل داديم که هر ماه بهطور سيار برقرار شود. ايشان رأفت و مهرباني فوقالعادهاي به دوستان مخصوصاً به اهل سادات و آبادي خود که منسوب به ايشان بودند، داشتند. روزي در چالوس بعد از منبر ايشان منزل آقاي خزتو، پدرشوهر دختر ايشان رفتيم، چند نفر از کارگران در حياط منزل ايشان مشغول بيلزدن بودند، که يکي از آنها از سادات روستاي گليرد بود. ايشان براي احوالپرسي رفتند پيش ايشان و فرمودند: عمو حالتان خوبه انشاءالله. آن آقا اصلاً توقع نداشت که آقاي طالقاني در بين جمعيت احوال او را بپرسد. بعد از آن قضيه هر وقت پيش اين سيد، صحبت آقاي طالقاني ميشد، اشک از چشمانش جاري ميشد و ميگفت: اصلاً توقع نداشتم که آقاي طالقاني براي احوالپرسي پيش من بيايد و به من عمو بگويد تا ديگران بفهمند که با ايشان پسرعمو هستم. به اين دلجويي ايشان از سادات و دوستان اهلبيت عليهمالسلام واقعاً غبطه ميخوريم که چرا نتوانستيم اين سرمشق را از ايشان بگيريم و با دوستان اهلبيت عليهمالسلام اينجور رفتار کنيم.
* منزل را مدرسه کنيد
در روستاي ما مدرسه نبود و بچهها به روستاهاي اطراف ميرفتند. آيةالله طالقاني قدسسره فرمودند: ما که ايام زمستان، اينجا نيستيم و هشتنه ماه کاري به منزل نداريم، همين منزل را مدرسه کنيد. بعد از آن سالهاي سال، بچهها از اين منزل بهعنوان مدرسه استفاده ميکردند تا بعد مدرسهاي در گليرد ساخته شد.
* آيةالله طالقاني و شهيد نواب
شهيد نواب و آيةالله طالقاني بسيار با هم مأنوس بودند، لذا زمانيکه مرحوم شهيد نواب از سوي حکومت مورد تعقيب بودند، آيةالله طالقاني ايشان را با اسم مستعار «آقانجفي» به قريه ورکش طالقان فرستادند، چهار ماه با شهيد واحدي در آنجا بودند؛ الان هم ورکشيها، از کوچک و بزرگ، به ايشان اظهار علاقه ميکنند. شهيد نواب روزهاي جمعه با جمعي از ورکشيها به امامزاده يوسف - معروف به بادامستان- ميآمدند و در آنجا نماز ميخواندند و آقاي واحدي هم منبر ميرفتند. عصر يکي از روزها با ايشان از امامزاده يوسف به سمت قريهاي ديگر حرکت کرديم و ايشان شب در آن مسجد نماز خواندند و صحبت کردند و در آخر شب هم به اتفاق به روستايمان گليرد رفتيم. و شب را در منزل ما ماندند و صبح هم تشريف بردند.
* غسل شهادت در منزل آيةالله طالقاني(ره)
مرحوم طالقاني با آقاي نواب رابطه تنگاتنگ داشتند. حتي آن شبي که فردايش او را اعدام کردند، منزل آقاي طالقاني بودند، و در آنجا غسل شهادت کردند و خودشان را مهيا نمودند. در واقع شهيد نواب به ايشان پناهنده شدند و يکي از اتهامات مرحوم آيةالله طالقاني در آن زمان، پناهدادن به فدائيان اسلام بود.
* تعزيهخوانها و شهيد نواب
روز جمعهاي بعضي از تعزيهخوانها خدمت آقاي نواب آمدند و اجازه خواستند که مراسم تعزيهخواني را ادامه بدهند. آنها گفتند، بعضيها نميگذارند ما تعزيه بخوانيم. آقاي نواب گفتند: شما يک مجلس تعزيه بخوانيد تا ببينيم چطور تعزيه ميخوانيد. آنها يک مجلس تعزيه خواندند و ايشان آن روز خيلي گريه کردند. تعزيه ساده و با اخلاصي خواندند. بعد از خاتمه مراسم تعزيه، آقاي نواب در نسخهاي نوشتند: آقايان فلان و فلان مجازند در روستا يا در جاهاي ديگر تعزيه بخوانند.
* نواب و شجاعت در بيان
روزهاي جمعه امامزاده يوسف ميرفتيم، آقاي نواب نماز ميخواندند جمعيت زيادي هم ميآمدند و مطالبي که ديگران جرأت نداشتند بگويند، ايشان ميگفتند. اتفاقاً يک دسته از تعزيهخوانها خدمت ايشان آمدند و گفتند: آقا! اجازه بفرماييد ما امروز يک مجلس تعزيه بخوانيم. ايشان از روي لطفي که به ما داشتند، خواستند از خودشان رفع کنند، فرمودند: از آشيخ محمد درخواست کنيد، اگر ايشان اجازه دادند تعزيه بخوانيد. آمدند پيش من، به آن آقا گفتم، مگر شبيهخواني نيست؟ گفتند چرا. گفتم، حضرت عباس عليهالسلام ريش داشت شما که ريشتان را تراشيدهايد! نه؛ بنده اجازه نميدهم.
* خضوع علما
آيةالله حاج سيدمحيالدين اعلايي طالقاني با آيةالله طالقاني رفتوآمد داشتند؛ به ايشان گفتيم که شما از نظر علمي از آقاي طالقاني جلو هستيد، چرا شما سروصدايي نداريد؟ گفت: کارهايي که از دست ايشان برميآيد، از دست من برنميآيد.
* يادي از آسيدمحمدتقي طالقاني
مرحوم حجةالاسلام سيدمحمدتقي آلاحمد، برادر جلال آل احمد، نماينده آيةاللهالعظمي بروجردي قدسسره در مدينه بود و براي تعميرات قبور مطهر ائمه عليهمالسلام زحمات زيادي کشيد، با خون دل توانسته دور قبور ائمه اطهار عليهالسلام را سنگچين کند، اما ايشان را مسموم کردند و به شهادت رسيد. سال اولي که ما مدينه مشرف شديم، سر مزار ايشان ميرفتيم و فاتحه ميخوانديم که در قبرستان بقيع نزديک مقبره خود ائمه اطهار عليهمالسلام بود.
* يادي از حاج غلامرضا قديري
مرحوم حاج غلامرضا قديري از اخيار بود و مدرسه علميه قديري (در خيابان امامزاده ابراهيم عليهالسلام قم) از يادگارهاي ايشان است. قبل از سفر مکه، براي ايشان وصيتنامهاي تنظيم کردم که در وصيتنامه 40 هزارتومان را به عنوان صدقات جاريه درج کرده بودند که بعد از وفاتشان زير نظر مرحوم حضرت آيةالله شيخ مرتضي حائري قدسسره به مصرف برسد. در مکه گفتم: آقاي قديري، اين 40هزار تومان را قبل از وفات، با دست خودتان به صدقات جاريه برسانيد، چرا بماند بعد از وفات؟! گفت: چکار کنم؟ گفتم: پشت خط راهآهن خيابان امامزاده ابراهيم عليهالسلام مدرسه علميه ندارد، يک مدرسه علميه در آنجا بسازيد. لذا با راهنمايي بنده ايشان ساخت اين مدرسه را شروع کرد. بعد از اتمام کار، وقتي وارد مدرسه شد و ديد که طلبهها مشغول قالالصادق و قالالباقر عليهماالسلام هستند، بسيار خوشحال شد و تصميم گرفت طبقه دوم مدرسه را نيز بسازد. خدا رحمتش کند.
* اگر به دوران نوجواني و جواني برگرديد، چه اولويتي براي کارهاي خود قرار ميدهيد؟
اگر بعد از اين همه عمر، دوباره برگردم به سن تکليفم، اول کاري که ميکنم، قبل از هرچيز از اهل خبره سؤال ميکنم که از چهکسي تقليد کنم؟ بعد از آنکه مرجع تقليدم را تعيين کردم، سعي ميکنم قبل از ورود به آموختن جامعالمقدمات، نخست رساله اين مرجع تقليد را بگيرم و يک مقداري از واجبات اوليه مبتلابه را ياد بگيرم. بعد يک مدرس و روحاني که از نظر اخلاق اسلامي ميشود از ايشان استفاده کرد، را بهعنوان معلم اخلاق براي خودم انتخاب و در خدمت ايشان تلمذ ميکنم و در کل سعي ميکنم اوقاتي را که بهخاطر عدم برنامه مناسب براي طلاب آنزمان، از دست دادهام جبران کنم.
* بهترين توصيه براي اهل علم
توصيه بنده به اهل علم اين است که آقايان اهل علم – چه ائمه جماعات و چه مبلغين – اول در صدد تهذيب نفس و تصفيه اخلاق خودشان باشند و بعد مطالب و مواعظ را به مردم برسانند تا مصداق آيه مبارکه، «أتامرون الناس بالبر و تنسون انفسکم«، بقره/44، قرار نگيرند و سعي نمايند مردم را به مسايل دينيشان آشنا کنند و مسايلي که مورد ابتلاي مردم هست را بيشتر به آنها بگويند.
* توصيهاي به طلاب جوان
البته بنده قابليت اين را ندارم که بگويم آقايان طلاب چه کار بکنند، چون خودم هيچچيز ندارم که به آنها بگويم؛ بهترين نصيحتها بعد از فرمايشات پيغمبر گرامي اسلام صلياللهعليهوآلهوسلم و ائمه اطهار عليهمالسلام نصيحتهاي شاگردان ايشان از جمله حضرت امام رحمةاللهعليه است که در اين مکتب پرورش يافتهاند. اين جمله کوتاه حضرت امام بايد هميشه در ذهنمان باشد که فرمودند: «عالم محضر خداست، در محضر خدا معصيت نکنيد». اگر اين کلام يادمان باشد و غفلت نکنيم، در خلوت، در جلوت و در بين مردم بتوانيم هميشه به ياد ذات اقدس پروردگار متعال باشيم، واجبات از ما ترک نميشود و مرتکب محرمات نخواهيم شد، انشاءالله.
* توصيه به مطالعه کتب اخلاقي
کتابهاي شهيد مطهري رحمةاللهعليه به تصديق خود حضرت امام رحمةاللهعليه براي همه سنين قابل استفاده است، اما در مورد کتابهاي اخلاقي، توصيهام اين است که جامعالدرر مرحوم حاجآقا حسين فاطمي قمي رحمةاللهعليه که در دو جلد چاپ شده و کتاب اخلاقي بسيار خوبي است و همچنين کتابالمراقبات مرحوم ميرزا جوادآقا ملکي تبريزي قدسسره را بخوانند.
* اما سخن آخر
اين جمهوري اسلامي حاصل صدها هزار خون شهيد و مجاهدت و مبارزات طولاني حضرت امام و علماي گذشته بوده و هماکنون به دست توانمند سيدي از سلاله پيامبر اکرم صلياللهعليهوآلهوسلم و خلف صالح حضرت امام قدسسره، مقام معظم رهبري به احسن وجه اداره ميشود. بايد عرض کنم حفظ نظام از اوجب واجبات است و توصيه ميکنم موظفيم هميشه فرمايش قدسي حضرت امام را که فرمودند: پشتيبان ولايتفقيه باشيد تا به اين مملکت آسيب نرسد را به گوش جان بسپاريم و براي حفظ نظام و وليامر مسلمين دعا کنيم.
الهي بحقالزهراء المرضيه و ابيها و بعلها و بنيها و السرالمستودع فيها و بحق مولانا صاحبالزمان عجلاللهتعاليفرجه واجعل عواقب امورنا خيراً بحق محمد و آلهالطاهرين.