خبرگزاری حوزه ويژگيهاي شخصيتي آيتالله موسوي لاري از نگاه آیت الله مصباح یزدی که در آن نکوداشت ایرد نمود منتشر میکند.
اين مجلس براي بزرگداشت شخصيتي ممتاز، روحاني، عالمي محقق، نويسندهاي فرزانه و خدمتگزاري براي اسلام و تشيع برپا شده و وظيفه امثال ماست که براي اظهار تشکر و قدرداني از وجود چنين عزيزاني مراتب ارادت خودمان را ابراز کنيم. در واقع اين يک وظيفه اخلاقي براي همه ماست. بنده کمتر توفيق نصيبم ميشود که در اينگونه مجالس شرکت کنم ولي در عين حال شرکت در اين جلسه را با کمال اشتياق پذيرفتم و افتخار ميکنم که در حضور شما عزيزان به بعضي از وظايفي که بر عهده دارم اقدام کنم. مهمترين انگيزه بنده که تشويقم ميکرد اهتمام بيشتري براي انجام اين وظيفه داشته باشم اين بود که تشکيل اين مجالس در واقع معرفي الگويي براي روحانيان جوان و دانشپژوهان حوزه است تا بدانند در سايه تحصيلات حوزوي و رعايت شرايط خاصِ آن ميتوانند چه موفقيتهايي را کسب کنند.
از مسائلي که در علوم تربيتي بر آن تأکيد فراوان شده ارائه الگو براي جوانان است. اين مسأله بسيار مهمي است. يکي از روشهاي تربيتي قرآن کريم و پيغمبر اکرم صلياللهعليهوآله؛ هم ارائه الگوهاي مناسب است. قرآن کريم انبياي عظام و بندگان شايسته خدا را به عنوان الگو معرفي ميکند و حتي به پيغمبر اکرم صلياللهعليهوآلهوسلم که اشرف خلايق است ميفرمايد: «أُولئِكَ الَّذينَ هَدَى اللَّهُ فَبِهُداهُمُ اقْتَدِه؛1؛ آنان كسانى هستند كه خداوند هدايتشان كرده است. پس به هدايت آنان اقتدا كن.»
به نظر بنده انتخاب اين شخصيت بزرگوار به عنوان الگو براي طلاب و دانشپژوهان عزيز ما بسيار حائز اهميت است. چراکه ايشان از ويژگيهاي ممتازي بهرهمندند و به خاطر همين ويژگيها مورد احترام فوقالعاده علما و بزرگان و محققين قرار گرفتهاند و ذکر اين ويژگيها ميتواند توجه دانشپژوهان جوان را براي الگوگيري و اقتباس در روش و منش و رفتار جلب کند. عاجزانه از خداي متعال درخواست ميکنيم که امثال اين عزيز را زياد فرمايد و بر طول عمر و عزت و توفيقاتشان بيافزايد و به امثال ما هم توفيق اقتباس و يادگيري از روشهاي پسنديده ايشان مرحمت فرمايد و به دانشجويان و طلاب عزيز هم توفيق دهد که بهترين بهره را از آثار و منش و رفتار ايشان ببرند تا بتوانند خدمات شايستهاي براي اسلام و مسلمين انجام دهند. در اين فرصت ويژگيهايي از ايشان که توجه بنده را جلب کرده و موجب ارادت خاص و خالصانهام نسبت به اين عزيز شده است را در دو بخش خلاصه ميکنم.
بخش اول ويژگيهايي است که به منش و شخصيت ايشان مربوط ميشود و نقش مهمي در موفقيتهاي ايشان داشته و جا دارد که تمام اين ويژگيها مورد تأسي و اقتباس قرار گيرد و بخش دوم ويژگيهاي آثار و روشهاي ايشان در خلق اين آثار و انجام اين وظيفه بزرگ فرهنگي و معنوي است که شايسته است آنها هم جداگانه مورد توجه قرار گيرد تا نويسندگان، مبلغان و محققان اين نکات را در آثارشان مورد توجه قرار دهند و آثار بهتر و خدمات ارزندهتري را ارائه دهند.
ويژگيهاي شخصيتي آيتالله موسوي لاري
1. همت بلند
در مورد شخص ايشان چند ويژگي را يادداشت کردهام که مورد تأکيد قرار دهم. ويژگي اول همت بلند ايشان است. هر کسي که مختصر آشنايي با زندگينامه ايشان از آغاز اشتغال به تحصيل، فعاليتهاي مختلف فرهنگي در زادگاهشان، در حوزه علميه قم و بعد در سراسر جهان داشته باشد اولين چيزي که توجهاش را جلب ميکند اين است که ايشان چه همت بلندي داشتهاند؛ همتي بلند براي برنامهريزي در کارها، تلاشهاي مستمر و خستگيناپذيري که در طول اين مدت انجام دادهاند و إنشاءالله خداي متعال ساليان زيادي بر عمر ايشان بيافزايد و توفيقاتشان را روزافزون بگرداند تا بتوانند باز هم خدمات بهتري ارائه دهند. فکر ميکنم اين ويژگي خيلي احتياج به توضيح ندارد. هر کس نگاهي به زندگي ايشان داشته باشد ميتواند اين را به آشکاري و در کمال وضوح درک کند. ما هم بايد سعي کنيم همتي بلند داشته باشيم و نظرمان را از اين زندگي محدود و از اين چهارچوب محصور فراتر ببريم و ببينيم چه کارهاي مهمي ميتوانيم انجام دهيم و نگوييم که «مگر از يک نفر چه کاري برميآيد؟ شرايط لازم فراهم نيست. ديگران کمک نميکنند و ...!»؛ اين حرفها به بهانه نزديکتر است. وقتي انسان ببيند يک نفر به تنهايي با همت بلند خود و با اراده خستگي ناپذيرش چه خدمات بزرگي انجام داده از گفتن اين بهانهها صرفنظر ميکند. الان فرصت نيست که به نوع آن خدمات اشاره کنم. کساني هستند که براي تبيين اين خدمات عظيم و برکات فراواني که بر اين خدمات مترتب شده از بنده اولي باشند.
2. جدّيت در کار
ويژگي دوم ايشان داشتن پشتکار و جديت در ادامه راه است براي برنامهريزي و تلاشهاي گوناگوني که آن هدف ميطلبيده است. معمولاً افراد ضعيفالاراده يا حتي افراد متوسط وقتي کار عظيمي را شروع ميکنند که مقدمات زيادي ميطلبد در مواجه شدن با موانع و مشکلات کمکم دلسرد ميشوند. احياناً علاقهمندند که خدماتي بزرگي انجام دهند اما در مواجه با مشکلات، بيمهري و کم مهريهاي دوستان و آشنايان، دلسرد ميشوند و عقبنشيني ميکنند. شخصيت عظيم مورد بحث ما در هر مرحلهاي از مراحل زندگيشان با سختيهاي فراواني مواجه بودهاند به خصوص که کارهاي ايشان قبل از انقلاب شروع شده و با موانع خاص خودش در آن زمان مواجه بوده است. يک رفيق دائمي ايشان را از اول جواني همراهي ميکرده است و آن بيماري ممتددي است که به آن مبتلا هستند و در مقاطع مختلف زندگيشان مدتها وقتشان صرف معالجه و سفرهايي براي معالجه آن شده و اگر فردي معمولي جاي ايشان بود واقعاً از سلامتي خودش نااميد ميشد. اما ايشان اين مشکلات را به هيچ انگاشتند و گويا هيچ مشکلي چه از لحاظ سلامتي و چه از لحاظ مشکلات پيراموني وجود ندارد. اين پشتکار واقعاً قابل تقدير، تحسين و تشکر است و از حقايقي است که جوانان ما به خصوص طلاب و روحانيان نسل معاصر و إنشاءالله نسلهاي آينده بايد از آن درس بگيرند و هيچ گاه از انجام کارهاي خير و وظايفي که به دوش دارند به واسطه موانع و مشکلات خسته نشوند.
3. عزت نفس
ويژگي سومي ايشان که شخصا خيلي مايه ارادت بنده به ايشان شده و براي ديگران قابل اقتباس ميدانم بلکه توصيه ميکنم که همکاران عزيز ما و طلاب و فضلاي جوان به اين مسأله توجه کافي داشته باشند «عزت نفس»؛ ايشان است. خداي متعال به وسيله قرآن کريم، به وسيله سيره پيغمبر اکرم و ائمه اطهار سلاماللهعليهمأجمعين همواره خواسته که ما را طوري تربيت کند که داراي اين منش باشيم. راه اصلي کسب اين صفت توجه به خداي متعال، معرفت روزافزون به صفات الهي و به تعبيري که خود ايشان در فرمايشات و در نوشتههايشان فراوان بيان کردهاند «بينش توحيدي»؛ است. انسان در هر حال، در هر مقام، در هر کار و در هر شرايطي بايد توجهاش به خداي متعال باشد. نبايد تنها به صورت شعار و در لفظ يا ذکر و ورد خلاصه شود؛ بلکه مهم اين است که اعماق دل انسان به خدا وابسته باشد و به هيچ کس ديگري اعتماد نداشته باشد. اين پيوند قلبي با خداي متعال باعث عزت نفس انسان ميشود و موجب ميشود که دستش پيش کسي دراز نباشد و کسي بر او منتي نداشته باشد. خداي متعال اين چنين بندگاني را خيلي دوست دارد؛ آنهايي که فقط اميدشان به خود اوست و گوشه دلشان به جاي ديگري بند نيست. خداوند متعال چنين بندگاني را از راههايي که گمان نميکنند فراوان کمک ميکند و براي آنها عوامل موفقيت را فراهم ميکند.
در ميان بزرگان ما نمونههاي فراواني از اين بندگان وجود دارد. نمونه اين چنين بندگاني همين عزيز مورد بحثمان است که يکي از ويژگيهاي شخصيتي ايشان عزت نفسشان است. عزت نفس ايشان باعث شده که ايشان از ابتدا روح استقلال خودشان را که بر اساس اميد به خدا و توکل بر اوست حفظ کنند و خودشان را به هيچ شخص يا گروهي - نه در داخل روحانيت و نه در خارج از روحانيت - وابسته نکنند. البته کمک گرفتن از بندگان خدا و استفاده از نعمتهايي که خدا فراهم ميکند در واقع مرتبهاي از شکر آن نعمتهاست. از اين نکته نبايد غفلت کرد. وقتي امکاناتي براي توسعه کار، براي تعميق کار و براي پيشرفت کار فراهم ميشود انسان بايد استفاده کند و نبايد آنها را رها کند و بگويد: «خدا خودش درست ميکند!»؛ اين نظام را او برقرار کرده و اين نعمتها را او فراهم کرده تا از آن استفاده شود. مهم اين است که ببيند اعتمادش به چه کسي است؟ دلش به اين اسباب بسته است يا به خداي مسبب الاسباب؟ يکي از علائم وابستگي به اسباب اين است وقتي اسباب فراهم نبود انسان سرخورده و نااميد ميشود. علامت ديگر آن اين است که در مقابل کساني که امکاناتي در اختيارشان هست خضوع ميکند و براي اينکه بتواند از امکاناتشان استفاده کند تملق ميگويد. اما کسي که توکل و اعتمادش به خداست و عزت نفس دارد در عين استفاده از امکاناتي که خدا برايش فراهم کرده است و تشکر از مخلوقاتي که به او کمک ميکنند - اين هم يک وظيفه الهي است که خدا تعيين کرده - در عمق دلش هيچ وابستگي به اشخاص حقيقي يا حقوقي احساس نميکند و بود و نبود آنها چندان تأثيري در اميد، در رفتار و در فعاليتهايش ندارد. البته بسيار کماند انسانهاي ايدهآلي که به طور کلي بود و نبود اين اسباب برايشان مساوي باشد. غير از انبياء و ائمه معصومين صلوتاللهعليهمأجمعين بسيار کم يافت ميشود کساني که به اين حد از توحيد رسيده باشند که کوهي از طلا با کوهي از خاکستر برايشان مساوي باشد و يا وقتي همه مردم به آنها بگويند: مرده باد با آن وقتي که همه بگويند: زنده باد، برايشان مساوي باشد. گو اينکه از طرف بزرگان دين سفارش شده که بايد به اين سو حرکت کنيم. جابر جعفي از اصحاب سرّ ائمه عليهمالسلام است. امام باقر عليهالسلام به او فرمودند: «وَ اعْلَمْ بِأَنَّكَ لَا تَكُونُ لَنَا وَلِيّاً حَتَّى لَوِ اجْتَمَعَ عَلَيْكَ أَهْلُ مِصْرِكَ وَ قَالُوا إِنَّكَ رَجُلُ سَوْءٍ لَمْ يَحْزُنْكَ ذَلِكَ وَ لَوْ قَالُوا إِنَّكَ رَجُلٌ صَالِحٌ لَمْ يَسُرَّكَ؛ ذَلِكَ؛2؛ بدان به ولايت ما نميرسي - ولايتي که او درک ميکرد غير از اين ولايت لفظي است که ما ميگوييم و فقط اظهار محبت و عزاداري و سينهزدني است؛ آن ولايت يعني پيوند با امام به حدي که بگويد: نگوييد سلمان فارسي بگوييد سلمان محمدي - تا اينکه اگر همه اهل شهر جمع شوند و بگويند: زنده باد جابر! عجب مرد شريفي است، اين گفتار تو را شاد نکند و اگر همه مردم عليه تو شعار دادند و گفتند: مرگ بر جابر! عجب آدم بدي است، اصلا نارحت نشوي؛ و لکن اعرض نفسَک عَلي کتابِ الله ...؛؛ ولي خودت را به قرآن عرضه کن! ببين کارهايت با قرآن وفق ميکند يا نه؛ اگر وفق ميکند خدا را شکر کن و اگر وفق نميکند توبه و استغفار کن. به حرف مردم کار نداشته باش؛ بد بگويند يا تعريف کنند براي تو مساوي باشد.»؛ اين چنين حالتي خيلي کم پيدا ميشود. ولي اهلبيت صلواتاللهعليهمأجمعين دوست دارند که شيعيانشان به اين سمت و سو حرکت کنند و سعي کنند اينگونه شوند.
تا آنجا که معرفت بنده ميرسد يکي از افرادي که در اين مسير قدمهاي بلندي برداشت اين عزيز بزرگوار هستند که در مراحل مختلف زندگي عزت نفس و استقلالشان و عدم اعتماد به ديگران را عملاً نشان دادند. اين صفتي بسيار شايسته و قابل اقتباسي است. ما هم بايد سعي کنيم به اندازه توانمان اميدمان منحصر به خدا باشد و ديگران را تنها ابزاري براي تحقق اراده الهي بدانيم. لازمه اين استقلال و آن عزت نفس توکل است.
4. تقوا
بعد از تلاش براي کسب اين اعتقاد، بايد در مقام عمل، ارزشهاي اسلامي را رعايت کرد. تعبير شايع در فرهنگ ما براي اين مرحله «تقوا»؛ است؛ يعني انسان در هر کاري مواظبت کند که کاري برخلاف رضاي الهي از او سر نزند. اگر حرفي ميزند حرفي نباشد که خدا از آن ناراضي باشد. اگر کاري انجام ميدهد مواظب باشد که از حدود شرع تجاوز نکند. اگر مدح و تعريفي از کسي ميکند تملق نباشد. اگر مذمتي ميکند وقتي مذمت کند که وظيفه اوست و اگر نکند مسئول خواهد بود. تشخيص و رعايت اين حدود الهي بسيار کار مشکلي است. يادم هست که در اوايل طلبگي –؛ شايد شصت سال پيش –؛ روايتي را از امام صادق عليهالسلام ديدم که از حضرت درباره تقوا سؤال کردند. حضرت فرمودند: اگر کسي در شب تاريک بخواهد در بياباني که پر است از خار و خاشاک، حشرات موذي، مار و عقرب راه برود چگونه راه ميرود؟ چگونه مواظب است که پا روي خار يا دم عقرب نگذازد؟ يک چنين مواظبتي براي انجام اعمال، تقواست.
شايسته است که ما در اين صفت بزرگ هم از اين عزيزمان اقتباس کنيم. خطاب من بيشتر به طلبههاي جوان است که در حال شکل دادن به شخصيت علمي و روحانيشان هستند. ايشان از الگوهاي شايستهاي چون اين مرد بزرگ ميتوانند استفادههاي فراواني ببرند.
5. اخلاص
تقوا، لازمهاي دارد و آن اين است که انسان کارهايش را فقط براي خدا انجام دهد. در اين صورت ميوه و ثمره اين تلاش ميشود اخلاص. ما انگيزههاي خودمان را در کارهاي گوناگون ميشناسيم. هر کسي به نفس خودش مراجعه کند ميفهمد که کمتر کاري است که فقط براي رضاي خدا باشد. البته ما کارهاي زيادي انجام ميدهيم که رضاي خدا حتما در آن منظور است؛ اصلاً شرط نماز اين است که قربةً إلي الله و امتثالاً لامرالله باشد. حتما بايد رضاي خدا را در نماز خواندن، روزه گرفتن، إنشاءالله در درس خواندن، در درس دادن و بسياري کارهاي ديگر رعايت ميکنيم. اما معمولا در کنار اين قصد امور ديگري هم مؤثر است. اخلاص اين است که آن ضمائم به تدريج حذف شود و فقط انگيزه اصلي يعني «اراده خدا»؛ و «چون خدا ميخواهد»؛ بماند. اين کار بسيار مشکلي است و به همان اندازه که مشکل است پيش خدا خيلي عزيز و خيلي مؤثر و کارساز است؛ هم در دنيا تاثيرات عجيبي دارد و هم در مقامات اخروي. ما دسترسي به مقامات أخروي نداريم تا به تماشاي آنها بنشينيم و ببينيم که اهل اخلاص در آن عالم چه مقاماتي دارند؛ اما آثار دنيوي را ميتوانيم ببينيم. کساني که در کارهايشان اخلاص داشتند خدا برکاتي به کارهايشان داده که نه خودشان فکرش را ميکردند و نه ديگران ميتوانند حسابش را بکنند. بنده غالبا با دوستان که گفتگو ميکنم وقتي حرف به اينجا ميرسد ياد مرحوم علامه طباطبايي رضواناللهعليه ميافتم. چند صباحي ما توفيق داشتيم که از نزديک ايشان را ببينيم و از زندگي ايشان و گاهي هم از درسها و علوم ايشان استفادهاي ببريم. شرايط زندگي ايشان با شرايط زندگي ما خيلي فرق داشت. اجمالا به شما عرض کنم که: از همان وقتي که ايشان مشغول نوشتن تفسير الميزان بودند - که بيش از ده سال طول کشيد - با ناشري قرارداد بسته بودند که در مقابل هر جلد تفسير الميزان که شش ماه برآورد شده بود به ايشان سه هزار تومان يعني هر ماه پانصد تومان حق تأليف بدهند. ايشان زندگيشان را براساس اين حقالتأليف تنظيم کرده بودند. از اين پانصد تومان بايد مبلغي را براي اجاره خانه ميدادند. تازه از لحاظ مادي اين بهترين دوران زندگي ايشان بود؛ دوراني که درآمد ثابتي داشتند و ميتوانستند روي آن حساب کنند. در اين مجال يک اشاره کافي است؛ اما داستاني يادم آمد که خدمتتان نقل ميکنم و ثوابش را به برادر عزيزمان جناب آقا سيد مجتبي موسوي لاري تقديم ميکنم. مرحوم آقاي دواني اين داستان را نقل کردند. العهدة عليهم. خدا إنشاءالله درجاتشان را عاليتر کند و روح ايشان را با مواليشان محشور کند. ايشان سالها در درس مرحوم آقاي طباطبايي شرکت ميکردند. ايشان نقل کردند که: «زماني به ذهنم رسيد که درس اسفار خيلي طولاني است و گاه بحثها تکراري است. خوب است که اين درس تلخيص شود و وقت کمتري را بگيرد. به مشهد خدمت مرحوم طباطبايي رفتم. ايشان تابستان به مشهد ميرفتند. به ايشان پيشنهاد کردم که: آقا خوب است شما کتاب اسفار را تلخيص کنيد تا آن بحثهايي که تکراري است و يا احتياج به تدريس ندارد - گاهي خود ايشان در درس قسمتهايي از اسفار را تدريس نميکردند و ميفرمودند: اين قسمت را خودتان مطالعه کنيد - حذف شود تا طلبهها زودتر کتاب اسفار را بخوانند و به نتيجهاي برسند و به عنوان قدم اول شما اين کتاب را ملاحظه بفرماييد و زير آنجاهايي که به نظرتان نياز به تدريس ندارد خط بکشيد.»؛ خود مرحوم دواني باز توضيح ميداد که «وقتي آقاي طباطبايي ناراحت ميشدند حالتي پيدا ميکردند که اين پرههاي بينيشان کمي ميلرزيد. وقتي من اين پيشنهاد را خدمت ايشان عرض کردم ايشان ناراحت شدند و آن حالت خاص بر ايشان عارض شد. مقداري سرخ شدند و سکوت کردند. من ادامه دادم که آقا اين کار لازم است و در وقت طلبهها صرفهجويي ميشود. اين کار مؤونه زيادي هم ندارد. ايشان در يک کلمه فرمود: «بايد يک کتاب اسفار باشد که من خط بکشم!»؛ يعني من توان خريد يک کتاب اسفار را هم ندارم تا مطالعه کنم و زير مطالب غيرضروري خط بکشم.»؛ اين زندگي مردي بود که افتخار حوزه، افتخار روحانيت و افتخار شيعه در مقابل ساير طوايف مسلمين بود. با اين شرايط شما ميبينيد که چه برکاتي از اين خانه در عالم منتشر شد. در زمان حيات ايشان قسمتي از الميزان به زبان اندونزيايي، به زبان انگليسي و به زبانهاي ديگري هم ترجمه شد. امروز کمتر عالم شيعهاي يا کسي که بخواهد در معارف اسلام تحقيق کند پيدا ميشود که به تفسير الميزان نياز نداشته باشد. مرحوم علامه مطهري رضواناللهعليه ميفرمود: «من تا به حال مشکلي علمي برايم پيش نيامده که کليد حل آن را در تفسير الميزان نيافته باشم.»؛ وقتي که اين کتاب نوشته ميشد اين امکاناتي که امروز هست وجود نداشت. براي پيدا کردن يک آيه بايد سطر سطر قرآن را ورق ميزدند. چه کسي اين برکت را ميدهد؟ اين نتيجه اخلاص است. ايشان اين کار را براي خود عبادت و يک وظيفه ميدانست. برخي پيش خودشان گمان ميکنند که اگر مثلا چنين کاري انجام دهند چقدر طلبکار خدا ميشوند. اما در يک داستان ديگري –؛ اگر بخواهم همه آن داستان را نقل کنم از مطلب خودم باز ميمانم –؛ از ايشان نقل شده که عرض کرده بودند: «پروردگارا! من براي اين کار انتظار ثوابي نداشتم؛ اما اگر ثوابي دارد نصفش را به روح پدرم و نصفش را به روح مادرم اهدا ميکنم.»؛ ميفرمايد: «اگر ثوابي دارد.»؛ اين مطلب را عرض کردم تا بدانيم اخلاص چه نتايجي دارد.
اکنون يک نمونه؛ از نتايج اخلاص را در شخص آقاي موسوي ملاحظه بفرماييد. يک طلبهاي از لارستان –؛ نميدانم آقايان تا چه اندازه اين منطقه را ميشناسند –؛ که يکي از گرمترين مناطق ايران است به قم ميآيد و چند سالي مشغول تحصيل ميشود. به خاطر احساس وظيفه مشغول به کار و تلاش ميشود بدون اينکه به کسي عرض حاجت کند و بدون اينکه کسي از او حمايت کند و يا متصدي مقام و منصبي شود. فقط با اميد به خدا و براي انجام وظيفه، شروع به تلاش ميکند. مگر يک طلبه چه قدر ميتواند کار کند؟ امروز ايشان با بيش از يکصد کشور دنيا ارتباط علمي دارد. مردم سؤال ميکنند، نامه مينويسند، بحث ميکنند و ايشان برايشان کتاب ميفرستد. ما با چند کشور دنيا ارتباط داريم؟ علماي ما با چند کشور دنيا ارتباط دارند؟ کتابهاي ايشان به دهها زبان زنده دنيا ترجمه شده و غالبا هم داوطلبانه ترجمه شده است. ايشان هيچ حقالترجمهاي به کسي نپرداختهاند. معمولا داوطلبانه و از روي عشق و علاقهاي که به شخص ايشان و به کتابهاي ايشان داشتهاند –؛ البته ايشان را از لايبهلاي کتابهايشان شناختهاند –؛ کتابهاي ايشان را به زبانهاي مختلف دنيا ترجمه کردهاند. گاهي بعضي از اين کتابها به دهها هزار و شايد مجموع چاپها به بيش از صد هزار چاپ رسيده و در دنيا منتشر شده است. برخي همت نوشتن يک مقاله قابل استفاده يا قابل چاپ را ندارند يا وسايل آن برايشان فراهم نميشود. چه کسي اين برکت را به کار ميدهد؟ انسان ميتواند در کنار دلايل عقلي و نقلي با تجربه هم دريابد که کار براي خدا چه قدر برکت دارد. تازه اينها مزد دنيايي انسان مخلص است. خداوند همه اجرها را فقط براي آخرت نگذاشته است؛ بلکه گاهي نمونهاي از پاداش را هم در دنيا عطا ميکند تا باعث تشويق ديگران شود؛ وَآتَيْنَاهُ أَجْرَهُ فِي الدُّنْيَا وَإِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ.3
6. اميدواري
از ديگر ويژگيهاي ايشان که مربوط به ويژگيهاي رواني و شخصيتي ايشان است روح اميد و خوشبيني به کار در مقابل اين همه سختيهاست که فرصتي براي اشاره به آن سختيها نيست. ايشان هيچ وقت از کار خودش نااميد نشد و همواره با خوشبيني و اميد به آينده به تلاش ادامه داد. البته وقتي از همه دنيا استقبال ميشود و آثار تلاش انسان ظاهر ميشود تدريجا انسان اميدش هم افزايش مييابد و اين اثر طبيعي موفقيت است. جداي از اين آثار اصلاً ايشان شخصاً هم يک انسان خوشبين و اميدواري است و منفيباف و منفينگر نيست که بگويد: «نه نميتوان کاري کرد. روزگارش گذشته و آخرالزمان است. آخرالزمان همهاش بلا و فتنه؛ است!»؛ نه اينگونه نيست؛ در آخرالزمان هم خيلي کارهاي خوب ميتوان انجام داد. همانطور که در جبهههاي نبرد نوجوانهاي سيزده ساله توانستند کاري کنند که امام امام شوند در حوزههاي علميه هم چنين شخصيتهايي ميتوانند اين همه خدمات علمي و فرهنگي ارائه دهند و دنيا را تحت تاثير خودشان قرار دهند. چرا نميشود؟! اينها که اين خدمات را انجام دادند چگونه توانستند؟ بله، يک رمزي در کارشان بود؛ فوت و فن کوزهگري را داشتند و آن اخلاص بود. اگر آن رمز را داشته باشيم خيلي کارها را ميتوانيم انجام دهيم.
7. مهرباني
صفت ديگر ايشان که به خصوص هر کسي با ايشان ملاقات ميکرد اين را درک ميکرد حالت مهرباني، صميميت، خيرخواهي و دلسوزي ايشان براي همه است. هر کس يک جلسه چند دقيقهاي با ايشان مينشست اين حالت را لمس ميکرد. ايشان دوست دارد هر کاري از دستش برميآيد براي ديگران انجام دهد. چه قدر اين صفت، صفت شريف و عزيزي است و چه آثار عجيبي دارد! طبعاً هر کسي با ايشان ملاقات ميکرد از ته دل ايشان را دوست ميداشت و طبيعتاً باعث ميشد که در نشر آثار ايشان کمک کند و در خدمات ايشان به اندازهاي که ميتواند شريک شود. اين نعمتي خدادادي است. اصل اين نعمت از خداست که آدم چنين روح پاکي داشته باشد و خير همه انسانها را بخواهد.
ويژگي ديگر ايشان روح تواضعي است که در وجود ايشان است و موجب شده که ايشان هيچگاه نگويد: من اين کار را کردم يا من اين امتياز را دارم. گاهي ايشان تحقيقاتي علمي داشتند که جنبه انحصاري داشت يعني تحقيق شخص خود ايشان بود اما نميگفت: ما اين را تحقيق و کشف کرديم و ...؛ بلکه ميگفت: اين مطلب به نظر من رسيده ببينيد قابل قبول است يا نه؟ اگر اشکالي دارد به من تذکر دهيد. اين روحيه تواضع علمي و تواضع در رفتار چه قدر ميتواند براي مخاطب مؤثر باشد و اين حقيقتي است که ما بايد سعي کنيم ياد بگيريم.
8. نيازسنجي وضعيت موجود و آيندهنگري
اما آن صفتي که عامل موفقيت بيشتر ايشان بوده است در اين برنامهاي که در طول عمرشان دنبال کردهاند اين است که هميشه در اين انديشه بودهاند و هستند که جامعه در حال حاضر و در آينده نزديکي که قابل پيشبيني است چه نيازهايي دارد؛ يعني نيازسنجي وضعيت موجود و آيندهنگري. متأسفانه نداشتن اين صفت يکي از نقاط ضعف ماست. نگاه ما غالباً فقط به پيش پايمان است. امروز خيلي هنر کنيم فردايمان را ببينيم. در فکر اين نيستيم که نيازهاي جامعه را دقيق درک کنيم و بفهميم که چه کار بايد بکنيم؟ فکرمان اين است که صرفيين چنين کردند ما هم چنين ميکنيم. متأسفانه در انديشه کارهاي ابتکاري نيستيم. در فکر کشف راهکارهاي جديد و تازهاي براي رفع نيازهاي جامعه نيستيم. همتش را نداريم که قدمي براي انجام کارهاي انجام نشدهاي که جامعه به آن احتياج دارد برداريم. ياد گرفتهايم که بگوييم: صرفيين چنين کردند ما هم چنين ميکنيم. اما ايشان در اين انديشه بود که جامعه در شرايط فعلي چه نيازهايي دارد. ايشان با استفاده از تجربههاي شخصي، ارتباط با جوانهاي دبيرستاني و ارتباط با مردم در طول مسافرتهاي مختلف سعي ميکردند بفهمند که جامعه به چه اموري بيشتر احتياج دارد و مشکلاتش چيست، و پاسخي براي اين نيازها تهيه کنند. اين تلاشها موجب ميشد که يک قدم جلوتر را ببينند و درک کنند که اين نسل با اين حرکتي که در پيش گرفته فردا به چه چيزهاي نيازمند خواهد بود و در صورت امکان از هماکنون مقدماتش را فراهم کنند.
ما هم بايد مسير را طوري قرار دهيم که دستکم همپاي پيشرفت نيازها پاسخگوييها هم پيش برود و عقب نمانيم. اگر جلوتر نيستيم دستکم خيلي هم عقب نمانيم. امروز جامعه نيازهاي جديدي دارد اما متأسفانه ما مشغول جواب دادن به سؤالهاي صد سال پيش هستيم. متأسفانه ما مسائلي را مطرح و بحث ميکنيم که اصلاً صورت مسألهاش از اذهان محو شده است و اصلاً سؤالش مطرح نيست. درباره اينگونه مسائل تحقيق ميکنيم و جواب تهيه ميکنيم در حاليکه نياز جامعه ما و جوانهاي ما چيز ديگري است. توجه نميکنيم که دشمنان ما چه شبهههايي را القا و پخش ميکنند و اگر توجه هم کنيم طبعاً جوابي را که جوان بفهمد و تحت تاثير واقع شود حاضر نداريم. ما به سبک پانصد سال پيشتر بحث ميکنيم. اين مطالب را از باب مبالغه نميگويم. اگر دوست داشته باشيد فهرست مطالبش را خدمتتان ارائه ميدهم. ما درباره مسائلي که نهصد سال پيشتر هزار سال پيشتر مطرح بوده و علماء و بزرگان ما با سعي و تلاش براي آنها جواب تهيه کردند و اکنون ديگر سؤالش مطرح نيست بحث ميکنيم ولي براي جواب دادن به شبهاتي که امروز اصل دين جوان را زير سؤال ميبرند و اعتقاد به خدا و پيغمبر و امام در گروي پاسخ به اين سؤالهاست کمتر تلاش ميکنيم.
اين بزرگوار از اول سعي کرد که ببيند امروز جوانها به چه اموري احتياج دارند و به دنبال آن تلاش کرد جوابهاي متناسب با آن نيازها را تهيه کند و رفتارش را، سبکش را، نگارشش را و بحثهايش را به اين سمت و سو سوق دهد. اين ويژگيهايي که عرض کردم ويژگيهاي شخصيتي ايشان بود (صلواتي بفرستيد).
ويژگيهاي آثار آيتالله موسوي لاري
1. متناسب با مخاطب
آثار ايشان هم ويژگيهاي خاصي دارد. بعد از اين که ما فهميديم چه وظايفي داريم و در چه زمينههايي بايد تحقيق کنيم و قلم بزنيم بايد بدانيم که براي انجام اين وظايف و خلق اين آثار چه شيوهاي را در نگارش، تحقيق و ... انتخاب کنيم. گاهي انسان درباره مطلبي تحقيق کرده و با زحمت آن را آماده کرده است؛ اما وقتي بيان ميکند به گونهاي است که با مخاطبش زبان مشترک ندارد به گونهاي که ما يک چيزي ميگوييم او يک چيز ديگري ميفهمد؛ ما اصطلاحي به کار ميبريم که مربوط به دوران گذشته است. ممکن است اين اصطلاح براي خودمان خيلي عزيز باشد اما مخاطب با آن آشنا نيست؛ لذا چيزي نميفهمد. نظير داستان آن قصابي که سؤال کرد: ما گوسفندي به فلان نحو کشتهايم؛ آيا حلال است؟ فرمودند: اگر فري اوداج اربعه مستقبل القبله با آلت حديديه شده باشد حلال است و الا حرام است. قصاب به رفيقش گفت پا شو برويم آقا مشغول خواندن تعقيبات است. حالا وقت جواب دادن ندارند. جواب سؤال بايد طوري باشد که مخاطب بفهمد و با زبان و بياني متناسب با فرهنگ او باشد و اگر اصطلاحاتي به کار ميرود معناي آن اصطلاحات را بداند. اين کاري است که اين سيد بزرگوار در نوشتههايشان رعايت کردهاند. قلم رسا، بيان شيوا و سبک نگارش زيبا و دلنشين از عواملي است که موفقيت ايشان را چند برابر کرده است. ما بايد اين روش را هم ياد بگيريم.
2. متناسب با نيازهاي روز
نکته دوم اين است که ايشان فهرستي از نيازهاي جامعه را به دست آوردهاند و سعي کردهاند که براي پاسخ به آنها آثاري را ارائه دهند. وقتي شما آثار ايشان را ملاحظه ميفرماييد ميبينيد که مثل متخصصي نيست که فقط چشم پزشک باشد و با معالجه ساير اندام آشنا نباشد. ايشان سعي کردهاند که همه نيازهاي پيکر جامعه اسلامي را بررسي کنند و براي هر عضوي داروي مناسبي ارائه دهند. اين هنر بزرگي است. البته اين چنين کاري نياز به تحقيق و مطالعه سنگين دارد. اينکه انسان در همه اين زمينهها مطالعات کافي داشته باشد و بتواند در هر زمينهاي مطلب قابل ارائهاي داشته باشد اين خيلي هزينه تحقيقاتي و مطالعاتي نياز دارد، و الحمدالله خدا اين توفيق را به اين بزرگوار مرحمت کرده است. ايشان قشرها و طيفهاي وسيعي از مخاطبان، گروههاي سِني مختلف، قوميتهاي مختلف حتي از مذاهب و اديان مختلف را تحت آموزش قرار ميدهند و قانع ميکنند. معمولا هر نويسندهاي توانايي جذب مخاطبان خاصي را دارد. يکي براي جوانها مطالب خوب مينويسد ولي پيرمردها نميپسندند يا تحصيلکردهها عميق آن روش را نميپسندند؛ يکي در سطح علمي مينويسد جوانها نميپسندند؛ يکي براي شيعهها مينويسد اهل تسنن نميپذيرند يا برعکس؛ اما يکي چنان هنري دارد که ميتواند به گونهاي بنويسد که همه مخاطبان و قشرهاي مختلف را جذب کند يا انواعي از نوشتهها داشته باشد که مخاطبان مختلف را پوشش دهد و همه بتوانند استفاده کنند. البته معناي اين سخنان اين نيست که در همه زمينهها به قدر اشباع کار شده و در تخصصيترين مسائل هم کار به حد نهايي رسيده است. نه، من چنين ادعايي نميکنم. ميخواهم بگويم که ايشان سعي کردهاند طيف بسيار وسيعي از مخاطبان را جذب کنند و نيازهاي علمي و دينيشان را با بيانات سازنده، حساب شده و زيبا پوشش دهند.
انگيزه بنده از براي بيان اين سخنان عرض ارادت به پيشگاه ايشان به خاطر ويژگيهاي شخصيتي ايشان بود و قدرداني از اين نعمتي بود که خداي متعال به جامعه ما مرحمت کرده است. تنها نعمت وجود ايشان براي مخاطباني نيست که از کتابهاي ايشان استفاده ميکنند؛ بلکه براي جامعه روحانيت و براي علما و حتي بزرگان ما هم وجود ايشان نعمت است. چرا؟ زيرا يکي از سؤالاتي که از ما ميپرسند اين است که آخوندها چه کار ميکنند؟ وقتي در پاسخ يکي دو نمونه نشان بدهيم و بگوييم: ببينيد يک طلبه چه کارهايي انجام ميدهد. چه قدر وجودش در جامعه مؤثر است. وجود يک شخص چه قدر ميتواند برکت داشته باشد! اين براي همه ما افتخاري است. اگر خودمان همت کار کردن نداريم دستکم بگوييم: چنين کساني هستند، و خدا را شکر کنيم که خدا در جامعه ما چنين افرادي را قرار داده است که بتوانيم به وجودشان افتخار کنيم.
بيشترين انگيزه بنده سعي در ارائه الگو به جوانها بود تا اميدوار باشند که از تحصيلاتشان ميتوانند نتيجههاي خوبي بگيرند. شايد اين انگيزه از انگيزههاي ديگر مهمتر باشد به شرط اينکه إنشاءالله پيگيري شود و براي توسعه اين گونه کارها برنامهريزي صحيحي انجام گيرد.