چهارشنبه ۲۱ آذر ۱۴۰۳ |۹ جمادی‌الثانی ۱۴۴۶ | Dec 11, 2024

خبرگزاری حوزه/ امروز یکشنبه پانزدهم رجب المرجب برابر است با سالروز رحلت عالم ربانی و زاهد پارسای عرفانی آیت الله علی اکبر اللهیان تنکابنی.

آری؛ گفتن از بزرگمردی همچون آیت الله علی اکبر اللهیان تنکابنی کار سختی است. سخت و افسانه وار، شگرف و اسطوره گون و برای کسی همچون نگارندة این سطور، همچون طعم شرنگ، رشک برانگیز و خواستنی و دور از دست اما امیدبخش و زیبا.

عالم ربانی و فقیه متأله روحانی علی اکبر تنکابنی از رادمردان عرصه علم و عمل بود و فضل و کمال را نه تنها در تئوری علوم عقلی و نقلی بلکه در عمل به آنچه می دانست و فهم نموده بود در برِ روز و شبش داشت و نه اهل گفتار صرف که اهل کردار نیکو و خلوص و خرد ناب و برتر بود و این همکان عقلی که خداو.ند نور می داندش و در قلب هرآنکس که بخواهد می کارد.

این مرد ربانی را باید در همه عرصه های معرفتی یادکرد و بزرگش داشت.

چه در فقه و فلسفه و چه در رسیدن به آنچه مکتب تفکیکش خوانده اند و وجه تمیزش را ممیزی میان فهم مکتبی از خرد و فلسفة بریده از معنویت می دانند.

اما تردیدی نیست که وجه عرفان عملی و رویکرد ربانی این مرد روحانی در عرصه به منصه ظهور و بروز رساندن اخلاص و زهد و پارسایی برترین و برجسته ترین وجه حیات طیبه اوست.

او که بی کبر و ریا با تواضع و صفا همچون فقیران اجتماع، پابرهنه بود و ضعفا را در می یافت و انبان غذا بر دوش به استعانت آنها می رفت.

او که مرد میدان کارزار جهاد اکبر بود و آنچه در علم و معرفت آموخته بود در کار دل و کار گل می نمود و فکر و اندیشه حقیقی را در عمل به آموزه های اخلاقی و عرفانی اسلام متجلی می ساخت؛ به راستی و درستی.

سالها به علم اوری و تحصیل و تهذیب پرداخت چه در سرزمین خویش در ایران و چه در نجف اشرف که هماره محل تجمع علمای کرام و رادمردان عرصه علم و ایمان بوده است.

ایشان پس از کسب فیض از حوزه نجف اشرف و علمای آن سامان و درک مقام اجتهاد در حدود سال 1335 قمری به قزوین مراجعت نمود و در آنجا به تدریس و تربیت طلاب علوم دینی پرداخت. در این زمان بود که به محضر باهرالنور سیدموسی زرآبادی نائل آمد و به کسب فیض ار مقام رفیع این مرد الهی و آیت روحانی و تهذیب و تزکیه نفس مشغول گردید. ایشان همانطور که گفتیم از بنیانگذاران و استوانه‏های «مکتب تفکیک» بوده است که به عنوان نحله ای علمی و مکتبی اندیشگی طی قرون معاصر در حوزه اندیشه اسلامی حضوری جدی و موثر داشته است.

مکتب علمی و عرفانی و آموزه های ربانی این عالم حقانی آموزش توأمان علم و عمل بر اساس مبانی معرفتی اسلام ناب و شناخت بر اساس علوم قرآنی خالص و عمل بر طبق موازین دقیق شرعی بوده است. ‏

استاد محمدرضا حکیمی در بیان اوصاف و شرح صدر و تصویرگری حقیقت وجودی این مرد ربانی بیان زیبا و سترگ و شگرف و تکان دهنده و خواندنی دارد که بی تردید اشاره به بخشی از آن خالی از لطف نیست؛

با گذشته آمد و در آینده ماند. حال را شناخت و زمان را به بند کشید، وقت‏شناس بود و گوهرشناس، قدر گوهر جان را دانست و به بهای گزاف فروخت. زنگار آینه جانش او را نفریفت تا آن که به اشک دیدگان آن را شست و در داد و ستدی کالای جانش را در مقابل جاودانگی فروخت.

زندگی خصوصی او سرشار از عشق و بینوایی بود. بینوایی‏اش تجملی پرکشش بود. این بینوایی تحمیلی نبود، خود خواسته بود، هرچه داشت در انبان می‏کرد و به نیازمندان می‏داد، در حالی که چیزی در خانه نداشت در میان گونی‏های زغال، گونی پول را پرت می‏کرد و بی‏توجه به دزدی شبگردان، آنها را در امان خدا رها می‏کرد. لباسهای کهنه‏اش تمیز بود، وصله‏اش را خود می‏زد، ولی وصله مال امام (ع) را بر تن نمی‏مالید حتّی برای عروسی فرزندش، از آن همه دارایی که در اختیار داشت و خود را امانت‏دارش می‏شمرد، چیزی برنداشت. می‏گفت: بانکدار پول زیادی در میان دست و بالش است ولی پول و مال مردم، همیشه می‏شمارد اما پول دیگران را.

مانند همه پیرمردان و به شیوه اندیشمندان و فرهیختگان کم می‏خفت، خوابی کوتاه و عمیق.

 شبگیر از بستر خواب بیرون می‏جهید چون تیری از چله رها، و چون شهابی سوزان و چون اخگری فروزان. به ایوانی می‏رفت از پشت طارمی‏ها سربلند می‏کرد و رو به آسمان زمزمه می‏کرد: اِنّ فی خَلْقِ‏السّمواتِ وَالْاَرض... و همیشه در حالت سفر بود، گاه به مشهد مقدس مشرف می‏گشت و بر خواهرزاده خود مرحوم شیخ مجتبی قزوینی وارد می‏شد و گاه در حجره‏ای در مدرسه نواب اقامت می‏گزید و به زیارت و عبادت مشغول می‏شد و همواره در شهرهای قزوین،رامسر، رشت، طالقان، تهران، آستانه و مشهد در تردد بود. وی هر جا می‏رفت به تدریس و تربیت و تهذیب طلاب علوم دینی می‏پرداخت. در طول دوران زندگی هرگز دلبستگی به دنیا پیدا نکرد و هیچگاه خانه‏ای تهیه ننمود. با زندگی بسیار ساده و بی‏آلایش عمر را سپری می‏ساخت. با وجودی که هزاران تومان وجوهات به او داده می‏شد با این حال هرگز در آن وجوه تصرف نمی‏نمود و در دوران زعامت آیةللّه‏العظمی بروجردی(ره) هم وجوهات را به ایشان می‏داد.

هرگاه عبای سیاه کهنه و تمیز و عمامه سفیدی را که کمی به زردی می‏گرایید، می‏پوشید با آن گالشهایش از جنس لاستیک مردمانی گمان‏های ناروا در حق او می‏بردند و به هدف آزارش سلامی به استهزا می‏کردند و با پوزخندی بر او می‏نگریستند، او تبسمی می‏کرد که شخص خودش را می‏باخت و دست و پایش را جمع وجود می‏کرد و در آن هنگام لحن کلامش و شیوه گفتارش دگرگون می‏گشت. صامت را ناطق، خاموش را سخنگو، سخنگو را خاموش و صامت می‏کرد.

چون قرآن و نمازش تمام می‏شد، نیازش آغاز می‏شد، صبحانه‏اش را که کمی نان و پنیر و چای بود می‏خورد و پس از ناشتایی در باغ جانش اکنون برای شخم زدن در باغ خردش فلسفه می‏خواند. سپس به کار مردم می‏پرداخت. در بیشتر اوقات روزه می‏گرفت، و هرگاه روزه نداشت ناهارش شباهت زیادی به چاشت داشت. در ده نمی‏گشت، در بازار قدم نمی‏زد، ولی در بالای تپه‏های اطراف به پیاده روی می‏پرداخت، همیشه تنها می‏رفت. سرپایین انداخته و چشم فرو داده، خیره در زمین (یا شاید زمین جان) نه چنان که از وقارش بکاهد. در مسافرتهایش بردبار و ملایم بود.

کم حرف می‏زد و حتی کمتر از آن موعظه می‏کرد، و با این حال هیچ فضیلت را دور از دسترس مردم قرار نمی‏داد. گفتارش شیرین و سخن و کلامش دلچسب بود، در کلبه دهقانان و گالشان در طالقان و جواهر ده چنان بود که در خانه اعیان. می‏توانست عالی‏ترین مضامین عرفانی وقرآنی را با ساده‏ترین اصطلاحات عوامانه بیان کند، چون به همه زبانها حرف می‏زد و در همه جانها نفوذ می‏کرد. طالقانی او را اهل طالقان می‏دانست، لاهیجانی اهل لاهیجان، و قزوینی اهل قزوین. و برای توده مردم یکسان بود. در هیچ چیز عجله نمی‏کرد جز در کار خیر.

استاد محمدرضا حکیمی همچنین به نقل از بزرگی می گوید:

«شیخ علی‏اکبر الهیان از علمای بزرگ بود، اهل علوم باطنی و مشاهدات و کرامات، با عمری در حدود 70 سال و دارای پیکری نحیف و تحلیل رفته از عبادات و ریاضات یکبار از او شنیدم که می‏گفت: اگر من نواب را حضورا دیده بودم، چه بسا جزو افراد و دسته او می‏شدم» و با این سخن اشاره می‏کرد به اهمیت فوق‏العاده دفاع مسلحانه از دین خدا در این روزگار.

علامه حاج شیخ عبدالحسین لاهیجی در بیان کرامات این مرد ربانی می گوید: از مرحوم الهیان شنیدم که فرمود: تمام هوی‏ و هوسها را از خود دور کردم و هیچ آمالی در من وجود ندارد. و نیز در بیانی دیگر می گوید: حدود سال 1370 قمری یک شب تابستان با عده‏ای از ارادتمندان آن جناب در منزل ما بودند. آن شب در اتاق کک زیاد بود به حدّی که همه را ناراحت می‏کرد. یکی از دوستان ککی را با دست کشت. مرحوم الهیان متغیّر شد و فرمود: چرا این حیوان را می‏کشید؟ بگویید برود؛ لحظاتی نگذشت که تمام ککها از اتاق خارج شدند، و مدتها در آن اتاق کک مشاهده نگردید.

علامه حاج شیخ عبدالحسین لاهیجی همچنین حکایت می‏کند که مرحوم شیخ مجتبی قزوینی تنکابنی خراسانی برایم نقل نمود که: مرحوم الهیان به زیارت حضرت

 علی‏بن موسی (ع) مشرف گردید، و به منزل من وارد شد، موقع خواب برایش رختخواب گذاشتم و از اتاق خارج شدم، پس از چند ساعت جهت انجام کاری بدان اتاق رفتم، دیدم مرحوم الهیان نشسته و زانو را در بغل گرفته است.

گفتم: آقا! فرش گذاشتم، چرا نمی‏خوابید؟ فرمود: پا را که برای خواب دراز کردم، متوجه

 شدم به طرف حضرت (ع) است به این طرف برگرداندم دیدم به سوی عکس آقای بروجردی است، که یک مرتبه شمایلش در مقابلم مجسم شد، لذا به احترام حضرت رضا (ع) و آقای بروجردی که سید جلیل‏القدری است این طور استراحت می‏کنم. من فوری جای او را تغییر دادم.

وقتی گروهی کولی آوازخوان و موسیقی‏دان با تار و چنگ، طبل و کرنا، با او در یک ماشینی به قصد رشت نشستند و به هدف آزردنش به نواختن غنایی پرداختند، به ملایمت و ملاطفت ابزار نواختن آنها را گرفته و دستی بر آنها کشیده، و به آنها بازگردانید، کولیان خواستند چیزی بنوازند از هیچیک آوازی و نوازی برون نیامد که نیامد.

این عالم ربانی همیشه در سفر بود و در سالهای آخر عمرش به بیماری سختی مبتلا گشت که روز به روز شدت می گرفت تا اینکه در روز سال 1339 شمسی مطابق با سال 1380 قمری دار فانی را وداع گفت و به ملکوت اعلی پیوست و به دیدار یار شتافت.

آیه اللّه‏العظمی بروجردی(ره) بر ایشان نماز خواند و در قبرستان «وادی‏السلام» به خاک سپرده شد.

شیخ محمدتقی نحوی از قول یکی از ملازمان ایشان که در لحظات آخر حیات نزد ان بزرگمرد بوده است نقل می‏کند که «چند لحظه قبل از وفات، ایشان به من فرمودند: زیر بغلم را بگیرید تا بنشینم. او را نشاندیم، متوجه شدیم آن مرحوم پاها را جمع کرده و مؤدب نشسته و به یک نقطه معینی نگاه می‏کنند و لبان را تکان می‏دهد، گویا با کسی صحبت می‏کند، سپس پا را دراز نموده و خوابید و به رحمت ایزدی پیوست، در همین حال بوی عطری بسیار عالی به مشام ما رسید.»

دورد و رحمت خدا بر ان مرد روحانی و عالم ربانی و یادش همیشه گرامی و راهش هماره پاینده و پر رهرو باد!

·         منابع

*تفسیر آفتاب، محمدرضا حکیمی، ص 234 و مکتب تفکیک، محمدرضا حکیمی، ص 265.

*بزرگان رامسر، ص 105

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha