اين بارگه كه خاك درش مُشكِ اذفر است
بويش چو بوى خُلد برين روحپرور است
دار الشّفا و عـقدهگشا و فرحفزاست
باب امان ز محنـت فرداى محشر است
طور حضـور و مطلـع نور و مطاف حور
آرامـگاه دختــر موســى بن جعفر است
خاتون ديــنپناه كه برهـان عزّتـــش
هر صبح و شــام، صيحه «الله اكبــر» است
هر كس درى و خانه و راهى گزيده است
چشم اميد لطفى صـافى بر ايــن در است
اي دختر دين و خواهر ايمان
اي مهر سپهر دانش و عرفان
اي اسوه شرم و عفت و عصمت
الگوي وقار و حشمتِ نسوان
اي بنت امام هفتمين، موسي
آن معدن صبر و حجّت يزدان
در چرخ وفا، تو مهرِ رخشنده
در برج حيا، تو اختر تابان
اي رونق دين احمد مرسل
اي پايه رفعتت بر از كيوان
بر اوج شرف، مثالي از زهرا
در قدس مقام، مريم دوران
در باغ كمال، نوگل ياسين
و از بحر كرم، تو لؤلؤ و مرجان
فيض تو رسد به كهتر و مهتر
كان جلوه بود ز رحمت رحمان
آباء تو جمله رهبران خلق
عاليقدَر و جلال و عاليشان
مهر تو به زخمها همه مرهم
لطف تو به دردها همه درمان
دشواري كارها و سختيها
از فيض عنايتت شود آسان
در وصف تو منطقم بود الكن
در قدر تو عقل واله و حيران
قم از تو شده است قـبّةالاسلام
فخرش به تو پايدار و جاويدان
ميعاد تقرّب است و عشّ آل
كانون علوم بي حد قرآن
اي گوهر بحر رأفت و رحمت
اي عنصر جود، معدن احسان
بين «لطفي صافي» پريشان حال
سرگشته به تيه حسرت و خسران
طي كرده بهار عمر در غفلت
كرده است سياه نامه از عصيان
از خوف گناه و هول روز حشر
چون بيد، تنش همي بود لرزان
در خجلت از آن بود كه در فردا
ظاهر شود آنچه كرده در پنهان
با اين همه خواهد از شما كاحوال
گردد به شفاعت شما جبران
با حبّ محمّد و ولاي آل
امّيد نجات دارد و غفران
بر احمد و آل، بي حد و بسيار
تسليم و تحيّات قادر سبحان