شنبه ۲۴ آذر ۱۴۰۳ |۱۲ جمادی‌الثانی ۱۴۴۶ | Dec 14, 2024

شش مقدمه برای تحقق وحدت حوزه و دانشگاه که هدف از آن تشکیل تمدن نوین اسلامی است.

خبرگزاری حوزه/ در کتب اصولی می خوانیم: مقدمه واجب، واجب است. این یعنی اینکه اگر فهمیدیم امری ضرورت دارد، باید مقدماتش را فراهم کنیم. یعنی حق نداریم دست روی دست بگذاریم تا معجزه شود و مقدمات، خود به خود و به شیوه خلق الساعه سر برآورد. یعنی باید هزینه ها را صرف ایجاد مقدمات کنیم، نه اینکه تنها واجب بودن یک مسأله را "گو" و "بازگو" و "باز باز گو" کنیم. یعنی مسئولینی که باید آن امر ضروری را تحقق بخشند، حق ندارند از فراهم کردن مقدمات، شانه خالی کنند. یعنی باید برای تحقق امور مهم وحیاتی، تفکر و برنامه ریزی کرد. چرا که «تفکر» یعنی نگاه کردن به مبادی و مقدمات و از آنجا رسیدن به مجهولاتی که نیاز است تا معلوم شوند. و هزاران معنای دیگر که از همین جمله به ظاهر ساده می توان استخراج کرد.

  خیال نکنید این یافتن همه معنا از یک جمله، لفاظی است. کافی است مصادیق و مثال ها را در ذهنتان مرور کنید تا به اهمیت این مطالب پی ببرید. یک مثال مهم از این واجبها، وحدت حوزه و دانشگاه است. وحدتی که محقق نمی شود، مگر اینکه مقدماتش فراهم آید. اما به برکت نپرداختن به مقدمات آن، این واجب مهم که ریشه در ذات انقلاب اسلامی دارد، به یک شعار خشک و کلیشه ای تبدیل شده است و کمتر کسی حاضر است که زیر عَلَمَش سینه بزند.

اجازه می خواهم ابتدا این واجب ضروری را تعریف کنم: وحدت حوزه و دانشگاه یعنی هم داستان شدن این دو نهاد مهم و تأثیرگذار در فرایند شکل گیری تمدن اسلامی. یعنی هر دو باید خود را متعلق و مدیون انقلاب اسلامی بدانند. یعنی هر دو یکدیگر را زاییده یک ریشه بدانند. یعنی هر دو بدانند که باید مسیری را با هم طی کنند. برای هم دل بسوزانند. به همدیگر یاری برسانند. به همدیگر فخر نفروشند. از حال و اوضاع همدیگر باخبر باشند. همدیگر را در سختی ها تنها نگذارند. در کارهای خیر از یکدیگر سبقت بگیرند.

مسلما این تعریف خیلی با تعریف های دیگر تفاوت دارد: با این تعریف که حوزه، دانشگاه را بستر مدرنیته بداند و دانشگاه، حوزه را بستر سنت ها و فقط  بخواهند همدیگر را تحمل کنند. یا اینکه از داشته های خود، به دیگری فخرفروشی کنند. یا اینکه نهایتا حاضر شوند بر سر یک جلسه مشترک حاضر شوند و از محاسن خود و معایب دیگری سخن بگویند. یا این تعریف که حوزه، دانشگاه را بستری برای کار تبلیغی خود بداند و بخواهد انسان هایی را از منجلاب دانشگاه!! نجات دهد و دانشگاه حتی حاضر نباشد حوزه را در حد یک نهاد علمی و آموزشی به حساب آورد.

 بد نیست راجع به اهمیت این همداستان شدن هم قدری صحبت کنیم. گفتیم که این همداستانی ریشه در ذات انقلاب اسلامی دارد. انقلابی که داعیه استقلال فرهنگی از شرق و غرب را دارد، حتما فرهنگ جایگزینی برای آنها سراغ دارد و این فرهنگ جایگزین، یقینا باید از بوستان علم جوانه بزند و سربرآورد و شکوفا شود. لذا ذات انقلاب اسلامی، ریشه در خاک علم دارد. علمی که قرار است فرهنگی اصیل بسازد که بر پایه این فرهنگ، همه اجزاء تمدن فردا سر برآورند، باید تکثرات را درون خود حل نماید. شاید بعید نباشد که بگوییم جدا بودن نهاد حوزه و دانشگاه، ضربه ای است که ما به خاطر وابستگی تاریخیمان خورده ایم، اما حالا که قرار است برای استقلال فرهنگیمان، آستین ها را بالا بزنیم، باید این تکثر را درون خود حل نماییم.

حالا که تعریف این همداستانی و ضرورت آنرا بیان نمودیم وقت آن است که مقدمات آن را هم بیان کنیم. مقدماتی که اول باید فراهم شوند تا بعد بتوان راجع به این وحدت صحبت کرد:

1-  اولین مقدمه این است که باور کنیم حوزه و دانشگاه همکار یکدیگرند. درست است که وظایف متفاوتی دارند و در برخی مسائل، وظایف یکی از آنها می تواند مهمتر یا مقدس تر از دیگری باشد. اما چون مقصد، یکی است، باید نسبت به یکدیگر درک مشترک داشته باشند.

2- دوم این که این دو نهاد باید از یکجا رصد و مدیریت شوند. و آنجا هم همان اتاق دیده بانی تمدن اسلامی یا بهتر بگوییم، فقیه جامع الشرایطی می باشد که علمدار این حرکت می باشد. متأسفانه امروزه هم در برنامه ریزی کلان مدیریت دانشگاه و هم در برنامه ریزی کلان مدیریت و تحول حوزه، از این نوع نگاه محرومیم و باید مدیران هر دو قسمت، منویات رهبرمعظم انقلاب را به عنوان فقیه پیشتاز در عرصه جهاد علمی، سرلوحه حرکت خود قرار دهند.

3- سوم اینکه تلاش کنیم به برکت این مدیریت واحد، اصول و مبانی کار علمی و پژوهشی در هر دو نهاد را به یکدیگر نزدیک نماییم.

4- چهارم اینکه به اخلاق علمی پایبند باشیم. به این معنا که به نظر و حرف طرف مقابل احترام بگذاریم. با صبر و بردباری اختلاف دیدگاه ها را بشنویم و با آنها حکیمانه روبرو شویم. آزاد اندیشی یک شرط اساسی برای وقوع این وحدت است.

5- پنجم اینکه همداستانی نیاز به زبان مشترک و موضوعات مشترک دارد. تا وقتی که ادبیات و موضوعات رایج در حوزه با ادبیات وموضوعات رایج در دانشگاه بیگانه باشد، وحدت، دست نایافتنی است. گویی دانشگاه و حوزه قرار است دو دنیای متفاوت را ترسیم نمایند.

6- ششم اینکه همداستان شدن نیاز به رفت و آمد و نشست و برخاست و گفت و گوهای مفصل و به دور از تشریفات دارد. باید زمینه برای این چنین برنامه هایی بیش از پیش فراهم شود.

طلبه :علیرضا توسلی        

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha