چهارشنبه ۲۱ آذر ۱۴۰۳ |۹ جمادی‌الثانی ۱۴۴۶ | Dec 11, 2024
کد خبر: 327371
۸ بهمن ۱۳۹۲ - ۱۷:۱۹


[1] معاهدات نظامی بین اعراب قبل از شروع شدن رسالت پیامبر صلی الله هم سابقه داشته است که میتوان برای نمونه به پیمان لعقه (حلفاء یا هم پیمانان) در زمان عبدالمطلب یا حلف الفضول كه خود متشکل از چندین پیمان بود در زمان بیست سالگی پیامبر صلی الله اشاره کرد. برای مطالعه بیشتر ر.ک تاریخ یعقوبی/تک جلدی/1/110 و همچنین معاهداتی که در پی جنگهای فجار بوجود آمد که باز هم مربوط به زمان جاهلیت است.

[2] مثل پیمانی صلحی که بین ایشان و دو قبیله ی اوس و خزرج (بیعت عقبه)، و قبیله ی بنی قینقاع، بنی قریظه و بني نضیر بسته شد.

[3] سال 10 ه.ق

[4] صلح حدیبیه

[5] مثل پیمان شکنی یهودیان بنی قینقاع در تعرض به زنی مسلمان در سال دوم ه.ق، پیمان شکنی یهودیان بنی نضیر که فکر قتل پیامبر را داشتند در سال چهارم ه.ق، پیمان شکنی قبیله ی یهودی بنی قریظه ساکن در مدینه در جنگ خندق به تحریک رئیس قبیله ی بنی نضیر در سال پنجم ه.ق، پیمانی شکنی مشرکین در سال هشتم ه.ق که به قبیله ی بنی بكر کمک کردند تا به هم پیمان پیامبر اسلام صلی الله كه بني خراعه بود حمله کنند و...

[6] بقره/190

[7] انفال/61 در مورد این آیه فرمایش متینی آیت الله خوی در تفسیر البیان دارند که مراجعه به آن خالی از لطف نیست. همچنین ر.ک تفیسر مجمع البیان/طبرسی/ج2/ص22/ ذیل آیه 190 سوره بقره.

[8] نساء/128

[9] مجموعه ی آثار شهید مطهری/ ج 16/ص634

[10] علل الشرایع/صدوق/ج1/ص148و149: ...قال فان لي بسنة الانبياء اسوة فيما فعلت قال الله عزوجل في كتابه: لقد كان لكم في رسول الله أسوة حسنة(احزاب/21) قالواو من هم يا أميرالمؤمنين؟

قال أولهم إبراهيم " ع " إذقال لقومه: واعتزلكم وماتدعون من دون الله(مریم/48) فإن قلتم ان إبراهيم اعتزل قومه لغيره مكروه أصابه منهم فقد كفرتم وان قلتم اعتزلهم لمكروه رآه منهم فالوصي اعذر.

و لي يابن خالته لوط أسوة إ قال لقومه: لو أن لي بكم قوة او آوي إلى ركن شديد (هود/83) فان قلتم ان لوطا كانت له بهم قوة فقد كفرتم، وان قلتم لم يكن له قوة فالوصي اعذر.

و لي بيوسف " ع " أسوة إذ قال: رب السجن أحب إلى مما يدعونني اليه(یوسف/33) فان قلتم ان يوسف دعا ربه وسأله السجن لسخط ربه فقد كفرتم، وان قلتم انه أراد بذلك لئلا يسخط ربه عليه فاختار السجن فالوصي أعذر.

و لي بموسى " ع " أسوة إذ قال: ففررت منكم لما خفتكم(شعراء/21) فإن قلتم ان موسى فر من قومه بلا خوف كان له منهم فقد كفرتم، وان قلتم ان موسى خاف منهم فالوصي اعذر.

و لي بأخي هارون " ع " أسوة إذ قال لاخيه: بابن أم ان القوم استضعفونى وكادوا يقتلونني(اعراف/150) فإن قلتم لم يستضعفوه ولم يشرفوا على قتله فقد كفرتم وان قلتم استضعفوه واشرفوا على قتله فلذلك سكت عنهم فالوصي اعذر.

و لي بمحمد صلى الله عليه وآله أسوة حين فر من قومه ولحق بالغار من خوفهم وانا مني على فراشه، فإن قلتم فر من قومه لغيرخوف منهم فقد كفرتم وان قلتم خافهم وانامني على فراشه ولحق هو بالغار من خوفهم فالوصي اعذر.

[11] از جمله اینکه اگر فردی از کفار به مدینه آمد و مسلمان شد کفار می توانند او را به زور به مکه برگردانند ولی اگر از مسلمین کسی به مکه آمد مسلمین حق بازگرداندن وی را ندارند.

[12] مسلمانانی که به مکه می رفتند بدون خوف از بازگشت به مدینه در مکه می ماندند و اسلام را تبلیغ می کردند و در طرف مقابل ساکنان مکه که به تازگی مسلمان شده بودند و به مدینه می آمدند بر اثر خوف از باگردانده شدن به مکه محلی را تاسیس و به غارت کاروان قریش مشغول شدند. قضیه از اینجا شروع شد که ابوبصير عُتبة بن أسيد به قصد پناهندگى به رسول خدا(ص) از مكه فرار كرد. قريش دوتن را در تعقيب وى فرستادند و خواستار تسليم وى شدند. رسول خدا(ص) به او دستور داد همراه آنان برگردد و او نيز با آن دو تن باز گشت و آن گاه كه به منطقه اى به نام «ذى الحليفه» رسيدند، بر يكى از نگهبانان خود حمله برد و او را كشت و ديگرى گريخت و بار ديگر خدمت رسول اكرم(ص) رسيد و عرضه داشت: به شما پناهنده شده ام؟ حضرت فرمود: خير، هر كجا دوست دارى برو و در مدينه نمان. لذا او به ناحيه اى در راه شام كه مسير عبور كاروان بازرگانى قريش بود، رهسپار گرديد و در آنجا اقامت گزيد و گروه ديگرى از مسلمانان مكه كه خلاصى يافته بودند به او پيوستند از جمله «ابوجندل» كه نخستين بار پناهنده شده بود. آنها راه را بر كاروان هاى بازرگانى قريش مى بستند از اين رو قريش ناگزير شدند فرستاده اى را نزد پيامبر(ص) اعزام دارند و از او بخواهند اين شرط از پيمان نامه صلح را باطل كند. حضرت پيشنهاد آنها را پذيرفت. و بدين ترتيب يكى از بندهاى اين پيمان نامه كه براى مسلمانان بسيار دردناك بود باطل گرديد. تاریخ طبری/ج2/ص638: الصحیح من سیرة النبی الأعظم/جعفر مرتضی عاملی/ج9/ص221:موسوعة التاریخ الاسلامی/محمد هادی یوسفی غروی/ج2/ص646

[13] آیات 101و102 سوره نساء: وَإِذَا ضَرَبْتُمْ فِي الْأَرْضِ فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَنْ تَقْصُرُوا مِنَ الصَّلَاةِ إِنْ خِفْتُمْ أَنْ يَفْتِنَكُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنَّ الْكَافِرِينَ كَانُوا لَكُمْ عَدُوًّا مُبِينًا (101) وَإِذَا كُنْتَ فِيهِمْ فَأَقَمْتَ لَهُمُ الصَّلَاةَ فَلْتَقُمْ طَائِفَةٌ مِنْهُمْ مَعَكَ وَلْيَأْخُذُوا أَسْلِحَتَهُمْ فَإِذَا سَجَدُوا فَلْيَكُونُوا مِنْ وَرَائِكُمْ وَلْتَأْتِ طَائِفَةٌ أُخْرَى لَمْ يُصَلُّوا فَلْيُصَلُّوا مَعَكَ وَلْيَأْخُذُوا حِذْرَهُمْ وَأَسْلِحَتَهُمْ وَدَّ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْ تَغْفُلُونَ عَنْ أَسْلِحَتِكُمْ وَأَمْتِعَتِكُمْ فَيَمِيلُونَ عَلَيْكُمْ مَيْلَةً وَاحِدَةً وَلَا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ إِنْ كَانَ بِكُمْ أَذًى مِنْ مَطَرٍ أَوْ كُنْتُمْ مَرْضَى أَنْ تَضَعُوا أَسْلِحَتَكُمْ وَخُذُوا حِذْرَكُمْ إِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْكَافِرِينَ عَذَابًا مُهِينًا (102)

[14] بجا آوردن حج و همچنین گوشزد کردن اینکه در ماه حرام هستیم. ماههاي حرام اختصاصي به اسلام ندارد و در عرب جاهلیت هم بوده است که شامل ذی القعده، ذی الحجة، محرم و رجب است. برای مطالعه بیشتر ر.ک تفسیر مجمع البیان/طبرسی/ج2/ص26 ذیل آیه ی 194 سوره ی بقره

[15] لَقَدْ رَضِيَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ إِذْ يُبَايِعُونَكَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ مَا فِي قُلُوبِهِمْ فَأَنْزَلَ السَّكِينَةَ عَلَيْهِمْ وَأَثَابَهُمْ فَتْحًا قَرِيبًا فتح/18

[16] پيامبر صلي الله، على بن ابى طالب عليه السلام را طلبيد تا شروط پيمان نامه صلح را بنگارد. پيامبر صلي الله به او فرمود كه بنويسد: بسم الله الرحمن الرحيم. سهيل بن عمرو كه فرستاده ی مشرکین بود اعتراض كرد و گفت: قريش عبارتى جز «باسمك اللهم» نمى شناسند. مسلمانان از اين گستاخى ناراحت شدند و پيامبر صلي الله به على عليه السلام دستور داد بنويسد: «باسمك اللهم». و سپس بدو فرمود: بنويس: اين پيمانى است كه محمد پيامبر خدا بسته است اين جمله نيز مورد اعتراض سهيل قرار گرفت و گفت: اگر ما تو را به پيامبرى خدا مى شناختيم، با شما سر جنگ نداشتيم و تو را از زيارت خانه خدا محروم نمى ساختيم. به نام خود و پدرت بنويس، پیامبر صلی الله به على علي عليه السلام فرمود: اى على، كلمه رسول الله را پاك كن.اين كار بر على عليه السلام دشوار آمد و حضرت خود پيمان نامه را گرفت و با دست مبارك خويش آن را محو كرد. و به على عليه السلام دستور داد بنويس: اين پيمانى است كه محمد بن عبدالله با سهيل بن عمرو منعقد مى كند.

[17] وَلَوْ قَاتَلَكُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوَلَّوُا الْأَدْبَارَ ثُمَّ لَا يَجِدُونَ وَلِيًّا وَلَا نَصِيرًا فتح/22

[18] سُنَّةَ اللَّهِ الَّتِي قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلُ وَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِيلًا فتح/23

[19] همانطورکه اشاره شد چیزی که سبب نصرت خدا می شود عدم سستی مردم است و از آنجایی که وظیفه ی هر امام در زمان خود مقابله با حکومت جائر است، این امر در صورت همکاری مردم حاصل می شود. مثل اینکه امیرالمومنین علیه السلام بعد از سقیفه مهاجرین و انصار را به یاری فراخواندند ولی فقط 44 نفر حاضر به یاری شدند که از این میان هم در دو مرحله فراخوان حضرت فقط 4 نفر اقدام عملی انجام دادند(کافی/ج8/ص33) یا در مورد امام حسن علیه السلام همانطوری که می آید ایشان از مردم درخواست کمک کردند ولی مردم زندگی و صلح را ترجیح دادند. یا داستان سدیر صیرفی و امام صادق علیه السلام که ایشان خواستار تعداد یارانی به تعداد بزغاله های حاضر(17عدد) در آنجا بودند(کافی/ج2/ص242و243) یا داستان سهل بن حسن خراسانی و امام صادق علیه السلام به روایت مامون رقی که سهل از داخل تنور رفتن امتناع کرد در حالی که هارون مکی این کار را انجام داد(بحار/ج47/ص123 به نقل از مناقب/ج3/ص362) و...

[20] مثل پادشاه مصر(هرقل)، پادشاه ایران(کسری)، پادشاه حبشه(نجاشی) که این دعوتها در حقیقت مصداق خارجی این آیه ی قرآن بود که بعد از صلح حدیببیه نازل شده بود: هُوَ الَّذِى أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَدِينِ الحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَكَفَى بِاللَّه شَهِيد فتح/28

[21] یکی از مفاد صلحنامه این بود که كسي به امیرالمومنین ناسزا نگوید و شیعیان ایشان در سراسر ممالک اسلامی در امان باشند.

[22] بعد از انقعاد صلح هر دو طرف به کوفه آمدند و معاویه علیرغم انتظار مردم که میخواستند او مفاد صلحنامه را تایید کند، تمام دغدغه ی خود از جنگ را فقط حکومت بر مردم نه نگرانی بر دین آنها اعلام و همانجا اشاره کرد که هر چه در صلحنامه آمده زیر پای من است (...كل شرط شرطته فتحت قدمی هاتین... شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید/ج16/ص15).

[23] وی با نصب زیاد بن سمیه (وی جزء یاران امیرالمومنین بود و یاران ایشان را به خوبی می شناخت) به سمت فرمانداری کوفه و بصره نسبت به شناسایی و کشتار وسیع شیعیان اقدام کرد که از جمله ی آن افراد می توان به حجربن عدی، رشید هَجَری، عمرو بن حمق خراعی، أوفی بن حصن، عبدالله حضرمی، جویریة بن مسهر عبدی، صیفی بن فُسَیل و عبدالرحمن عنزی اشاره کرد. وی که به صورت متناوب در بصره و کوفه بود بجای خود سمر بن جندب را می گذاشت که وی در این مدت هشت هزار نفر را به قتل رساند.

[24] ر.ک تاریخ یعقوبی/ج2/ص241: ...إذا أتاك كتابي هذا, فأحضر الحسين بن علي, و عبد الله بن الزبير, فخذهما بالبيعة لي, فإن امتنعا فاضرب أعناقهما, و ابعث لي برءوسهما... و وقعه الطف/ابومخنف کوفی م158ه.ق/جامعه مدرسین قم/1417/چاپ سوم/ص75

[25] اكثر افراد کوفه نامه ای مبني بر اسارت و تسليم امام عليه السلام به معاویه نوشته و در این مورد به وی قول مساعدت دادند که در نهایت منجر به مجروح شدن امام علیه السلام شد. همین نامه ها را معاویه برای امام علیه السلام ارسال کرده و از ایشان تسریع در صلح را خواستار شد. برای مطالعه بیشتر ر.ک: الخرائج و الجوارح/ج2/ص89: كتب أكثر أهل الكوفة إلى معاوية: فانا معك، وإن شئت أخذنا الحسن وبعثناه إليك، ثم أغاروا على فسطاطه، وضربوه بحربة، واخذ مجروحا. و بحارالانوار/ج44/ص22 به نقل از الاحتجاج: ...والله لو قاتلت معاوية لأخذوا بعنقي حتى يدفعوني إليه سلما.

[26] بهترین علت برای اقبال مردم نوشتن نامه های متعدد به امام علیه السلام است که در نهایت با ترفندهای هیئت حاکمه ورق برگشته و همین افراد با عوامل زر، زور و تزویر از نظرات خود برگشته و در مقابل امام علیه السلام می ایستند.

[27] مثل قیام توابین به ریاست سلیمان بن صرد خزاعی، قیام مختار، قیام مردم مدینه(فاجعه حره) و...

[28] برجسته ترین آنها قیام زید بن علی الحسين است.

[29] در دو مرحله از وی توسط معاویه دعوت به همکاری شد که هردو بار هم عبدالرحمن بن سمره ِاین پیشنهاد را مطرح کرد که در مرتبه ی اول با برخورد سخت عبیدالله مواجه شد ولی در مرتبه ی دوم و در پی این خبر که امام علیه السلام نامه ای مبنی بر صلح به معاویه نوشته و معاویه هم یک میلیون درهم پیشکش برای او فرستاده حاضر به همکاری شد. چون از طرفی حرف صلح از قبل در میان بود و از طرف دیگر هم با خود گفت وقتی قرار است صلح شود چه بهتر است که به مبلغ ِپیشنهادی معاویه هم دست پیدا کنم. ضمنا وی در زمان امیر المومنین علیه السلام نیز از بیت المال اختلاس کرده و به سمت یمن گریخت و زیر لوای بسر بن ارطاة قرار گرفت

[30] الکامل فی التاریخ/ ابن اثیر/ج3/ص406/ باب ثم دخلت سنة احدی و اربعین: أَلَا وَإِنَّ مُعَاوِيَةَ دَعَانَا لِأَمْرٍ لَيْسَ فِيهِ عِزٌّ وَلَا نَصَفَةٌ، فَإِنْ أَرَدْتُمُ الْمَوْتَ رَدَدْنَاهُ عَلَيْهِ وَحَاكَمْنَاهُ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ، بِظُبَى السُّيُوفِ، وَإِنْ أَرَدْتُمُ الْحَيَاةَ قَبِلْنَاهُ وَأَخَذْنَا لَكُمُ الرِّضَى. فَنَادَاهُ النَّاسُ مِنْ كُلِّ جَانِبٍ: الْبَقِيَّةَ الْبَقِيَّةَ! وَأَمْضَى الصُّلْحَ.

[31] بحارالانوار/ج75/ص287 به نقل تحف العقول ص 307

[32] چون بواسطه ی آن اساس و اصول اسلام حفظ می شود.

[33] لَا يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكَافِرِينَ أَوْلِيَاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ وَمَنْ يَفْعَلْ ذَلِكَ فَلَيْسَ مِنَ اللَّهِ فِي شَيْءٍ إِلَّا أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقَاةً وَيُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَإِلَى اللَّهِ الْمَصِيرُ آل عمران/28

[34] بحارالانوار/ج75/ص287 به نقل تحف العقول ص 307

[35] الخرائج و الجرائح/ج2/ص89: ثم إن الحسن عليه السلام أخذ طريق النخلة ، فصبر عشرة أيام ، فلم يحضره إلا أربعة آلاف ، فانصرف إلى الكوفة فصعد المنبر وقال : يا عجبا من قوم لاحياء لهم ولادين مرة بعد مرة ، ولو سلمت إلى معاوية الامر فأيم الله لاترون فرجا أبدا مع بني أمية ، والله ليسو منكم سوء العذاب ، حتى تتمنون أن يلي عليكم حبشيا ولو وجدت أعوانا ما سلمت له الامر ، لانه محرم علي بني أمية فاف وترحا يا عبيد الدنيا .

[36] الکامل فی التاریخ/ ابن اثیر/ج3/ص406/ باب ثم دخلت سنة احدی و اربعین: وَلَمَّا عَزَمَ عَلَى تَسْلِيمِ الْأَمْرِ إِلَى مُعَاوِيَةَ خَطَبَ النَّاسَ فَقَالَ: أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا نَحْنُ أُمَرَاؤُكُمْ وَضِيفَانُكُمْ، وَنَحْنُ أَهْلُ بَيْتِ نَبِيِّكُمُ الَّذِينَ أَذْهَبَ اللَّهُ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَطَهَّرَهُمْ تَطْهِيرًا. وَكَرَّرَ ذَلِكَ حَتَّى مَا بَقِيَ فِي الْمَجْلِسِ إِلَّا مَنْ بَكَى.

[37] اخبار الطوال/ أبو حنيفة أحمد بن داود الدينوري/مجلد واحد/ ص220/باب خلافة بنی امیه: انى رايت هوى عظم الناس في الصلح، وكرهوا الحرب، فلم أحب ان احملهم على ما يكرهون، فصالحت بقيا على شيعتنا خاصه من القتل، فرايت دفع هذه الحروب الى يوم ما، «فان الله كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ»

[38] بحارالانوار/ج44/ص147 به نقل از الاحتجاج ص 149 و بحار/ج44/ص44

[39] تاريخ يعقوبي/تک جلدی/1/195: ورجع معاوية إلى الشام سنة أحدى وأربعون، وبلغه أن طاغية الروم قد زحف في جموع كثيرة وخلق عظيم، فخاف أن يشغله عما يحتاج إلى تدبيره وإحكامه، فوجه إليه، فصالحه على مائة ألف دينار. وكان معاوية أول من صالح الروم. وكان صلحه إياهم في أول سنة اثنتن وأربعون.

[40] لَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكافِرينَ عَلَى الْمُؤْمِنينَ سَبيلا نساء/141

[41] بعد از به خلافت رسیدن عبدالملک بن مروان علاوه بر آشفتگی، هرج و مرج و شورش های داخلی (عبداللّه پسر زبير در مكه مدّعى خلافت شده، خوارج در بسيارى از شهرها به شورش برخاسته، امنيت راهها را سلب كرده بودند؛ مختار به خونخواهى شهداى كربلا در كوفه قيام كرده بود.) امپراتورى روم از آشفتگى اوضاع داخلى بهره جسته لشكرى به شام روانه ساخته بود. عبدالملك با امپراتورى پيمان صلح امضا كرد و با پرداخت مالياتى سنگين به حكومت روم آنان را از حمله به شام بازداشت. ر.ک: تاريخ يعقوبى ، ج 2 ، ص 269 .

[42] مانند بحث خلیفة اللهی ائمه علیهم السلام، عصمت ایشان، استفاده از علم غیب در موارد خاص و...

[43] اموال شیعیان در معرض تعرض بود و هر کسی که جزء شیعیان به حساب می آمد از ارزاق بیت المال محروم بود.به حدی که اگر به شهادت دو نفر شیعه بودن فردی ثابت می شد اسم وی از دفتر بیت المال حذف و مقرریش قطع می شد.

[44] با گماردن فرماندارانی خبیث اقدام به قتل عام افراد محب امیرالمومنین علیه السلام کرد. مثل بُسر بن ارطاة که سی هزارتن از افراد مکه و مدینه را کشت و غیر از اینها عده ای را در آتش سوزاند یا ضحاک بن قیس فهری، سفیان بن عوف غامدی. مهم ترین این کشتارها توسط زیاد در کوفه انجام شد که شیعیان را به طرز فجیعی به قتل می رساند یا اجبار به مهاجرت می کرد. البته این امر اختصاص به شیعیان هم نداشت بلکه در هر موقعیتی اقدام به کشتار مردم میکرد که میتوان به اجبار امام حسن علیه السلام و کوفیان برای مقاتله با خوارج بعد از صلح اشاره کرد که امام در جواب به او میگوید: فانّي تركتُه (در نسخه الکامل ترکتک) لصلاح الامّة و حقن دمائها يعني من جنگ را رها كردم به خاطر مصلحت امّت و حفظ خون آنان. ر.ک: الكامل في التاريخ/ابن اثیر/ج3/ص205: بحارالانوار/مجلسی/ج44/ص30 و ص56 و ص62 از این صحبت امام علیه السلام چنین برداشت می شود که اگر قرار باشد من با کسی به جنگ برخیزم تو از همه سزاوارتری ولی بخاطر حفظ خون آنها من ترک مخاصمه کردم.

[45] پایه گذاری مذاهب عقیدتی مثل جبریه (تمام افعال را به خدا نسبت داده و بنده را در انجام افعال بدون تقصیر می دانند) و مرجئه (کفایت اقرارزبانی و قلبی هرچند با عمل همراه نباشد) که همین ها سبب توجیهی برای افعال اشتباه و انحرافی این گروه شد. دو اساسی که این عقاید بر آن استوار بود همانا کفایت التزام به ظواهر و عدم قدرت تصمیم گیری توسط انسان است که نتیجه اش این می شود که ابن زیاد به دستور یزید بن معاویه دست به کشتن سبط رسول اکرم صلی الله می زند ولی یزید به امام سجاد علیه السلام می گوید ببین خدا با شما چه کرد و آیه ما اصابکم من مصیبة فبما کسبت ایدیکم و یعفو عن کثیر شوری/30 ر.ک بحار/ج45/ص135

[46] وقتی امام حسین علیه السلام در منزل صفاح (الاخبار الطوال/ص245) یا شقوق (الاخبار الطوال/ص247واللهوف/ص74) از فرزدق شاعر در مورد حال وهوای مردم کوفه می پرسند وی پاسخ می دهد قلبهای ایشان با شماست ولی شمشیرهایشان علیه شماست که این خود نشان میدهد هرچند آنها معترف به مقام الهی امام هستند ولی شمشیرهایشان خریداری و قلبشان را تحت تاثیر قرار داده است.

[47] در مورد این نسل کشی بیانی در کلام امام علیه السلام وجود دارد که می آید ولی برای مطالعه بیشتر ر.ک علل الشرايع/ج1/ص211: ... ولولا ما أتيت لما ترك من شيعتنا على وجه الارض أحد إلا قتل...

[48] یکی از کارهایی که پیامبر اکرم صلی الله در فتح مکه انجام دادند این بود که تمام افرادی که به خانه ی ابوسفیان پناه آوردند را در امان قرار داد و علاوه بر آن بعد از تصرف شهر تمامی مشرکان از جمله ابوسفیان و خاندانش توسط پیامبر صلی الله بخشیده شدند. برای مطالعه بیشتر ر.ک الصحیح من سیرة النبی الاعظم/جعفر مرتضی عاملی/طبع جدید/ج22/ص256

[49] کما اینکه وقتی رأس مبارک امام حسین علیه السلام در مقابل یزید بن معاویه در مجلس حاضر شد وی در غالب اشعاری نسبت به انتقام گرفتن از خاندان پیامبر صلی الله اشاره کرده و اصل نبوت ایشان را منکر می شود. ر.ک به تفسیر نمونه ذیل آیه 19 سوره روم : البدایة و النهایة/ أبو الفداء إسماعيل بن عمر بن كثير القرشي الدمشقي م774هـ.ق/المحقق: علي شيري/الناشر: دار إحياء التراث العربي/الطبعة: الأولى 1408، هـ - 1988 م:الصحیح من سیرة النبی الأعظم/جعفر مرتضی عاملی/ط جدید/ج5/ص81 و...: لعبت هاشم بالملك فلا- خبر جاء و لا وحي نزل- لست من خندف إن لم انتقم- من بني أحمد ما كان فعل

[50] ر.ک بحار/ج44/ص22 به نقل از الاحتجاج: ... والله لأن آخذ من معاوية عهدا أحقن به دمي وآمن به في أهلي خير من أن يقتلوني فتضيع أهل بيتي، وأهلي، والله لو قاتلت معاوية لأخذوا بعنقي حتى يدفعوني إليه سلما. و حياة الامام الحسن بن علي/باقر شريف قرشي/دارالبلاغة بيروت/1413 ق/ج 2/ ص 269؛ حقايق پنهان/ص 215: امام عليه السلام در جواب ابوذر غفاري فرمود: اردت ان يکون للدين ناعي؛ خواستم حافظي براي دين باقي بماند.

[51] حقايق پنهان/ ص 198

[52] برداشت حجر بن عدي، بحارالانوار/ ج 44/ ص 57

[53] برداشت ابوسعيد از صلح، بحارالانوار/ج44/ص1

[54] حياة الامام الحسن بن علي/ج 2/ ص 280 و ر.ک : سيره پيشوايان/ ص 93 ـ 94

[55]جرقه ي اصلي طرح این مباحث مطلبی بود که در کتاب زندگانی امام حسین علیه السلام/ هاشم رسولی محلاتی/ص 64 تا 73 دیدم و چون حس کردم جای کار کردن دارد مطالبی را به نوشتار ايشان اضافه كردم.

[56] ابن عساكر/ تاریخ دمشق/ ج 4/ ص 21 : ابن اثیر/ تاریخ کامل/ ثم دخلت سنة إحدى وأربعين/ ذكر تسليم الحسن بن علي الخلافة إلى معاوية : تاریخ ابن خلدون/ ج 1/ ص 642 641 : اسد الغابة/ ج 3/ص 20 : حمد الله مستوفی/ تاریخ گزیده/ ص 198/به اهتمام عبدالحسین نوائی/ انتشارات امیرکبیر/ تهران 1362

[57] حسن بن علی(علیه السلام) به معاویه درباره صلح نامۀ نوشت و امان خواست. آن گاه حسن به حسین(علیهما السلام) و عبدالله بن جعفر (پسرعموی خود) فرمود: به معاویه درباره صلح نامۀ نوشته ام. حسین(علیه السلام) فرمود: «تو را به خدا قسم می دهم که قصه معاویه را تایید و قصه علی(علیه السلام) را تکذیب نکنی». حسن(علیه السلام) به او فرمود: «خاموش باش که من کار را بهتر از تو می دانم».

[58] تاريخ الطبري/ ترجمه/ ج 7/ ص 2715

[59] تو بزرگترين فرزندان علي هستي و خليفه ي بر ما هستي و ما فرمانبردار تو هستيم پس هر چه نظرت هست همان را انجام ده

[60] نقل از تاريخ ابن عساكر/ ج 4/ ص 21

[61] امام حسين (ع) گريان نزد برادرش رفت ولي خندان بيرون آمد, برخي از بستگان آن حضرت علت آن را پرسيدند. حضرت فرمود: تعجب مي كنم از اينكه من نزد او مي رفتم كه چيزي به او ياد دهم و به او گفتم: چه انگيزه اي تو را وادار كرد كه خلافت را واگذار كني؟ پاسخ داد: همان انگيزه اي كه در گذشته پدرت را واداشت. معاويه از حسين (ع) درخواست كرد كه با او بيعت كند ولي امام حسن به او گفت: اي معاويه او را مجبور به اين كار نكن كه او هرگز بيعت نخواهد كرد تا اينكه كشته شود, و كشته نشود مگر وقتي كه خاندانش نيز با او كشته شوند, و خاندانش كشته نشوند مگر آنكه اهل شام كشته شوند!

[62] مناقب/ ج 4/ ص 34

[63] طبری سنی مذهب است و مطالبی که بعضا در کتاب وی نقل شده مشتمل بر غرض ورزی است مثل اینکه شخصیت مسلم بن عقیل را مورد طعن قرار داده و ایشان نسبت به انجام وظیفه ای که امام حسین علیه السلام به عهده ی ایشان قرار داده سست نشان می دهد(...كتب مسلم إِلَى الْحُسَيْن يستعفيه...).ر.ک: تاریخ طبری 5جلدی/ج3/ص274و275 پس اگر چیزی در کتاب وی مخالف با عقاید و تواریخ شیعه بود قابل تشکیک و حتی رد است بر خلاف مسائلی که با عقاید و تواریخ شیعه مطابق است که قابل احتجاج علیه اهل سنت است مثل قصد آتش زدن و حمله ی خلیفه ی دوم نسبت به منزل امیرالمومنین علیه السلام(أَتَى عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ مَنْزِلَ عَلِيٍّ وَفِيهِ طَلْحَةُ وَالزُّبَيْرُ وَرِجَالٌ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ، فَقَالَ: وَاللَّهِ لأَحْرِقَنَّ عَلَيْكُمْ أَوْ لَتَخْرُجُنَّ إِلَى الْبَيْعَةِ): ر.ک تاریخ طبری 11جلدی/ج3/ص202 وتاریخ طبری 5 جلدی/ج2/ص233

[64] علل الشرایع/ ج 1/ ص 211: حدثنا علي بن احمد بن محمد رحمه الله قال: حدثنا محمد بن موسى بن داود الدقاق قال حدثنا الحسن بن احمد بن الليث قال: حدثنا محمد بن حميد قال حدثنا يحيى بن ابى بكير قال: حدثنا أبو العلا الخفاف، عن ابى سعيد عقيصا قال قلت للحسن بن علي بن ابى طالب يابن رسول الله لم داهنت معاوية وصالحته وقد علمت ان الحق لك دونه وان معاوية ضال باغ؟ فقال: يا أبا سعيد ألست حجة الله تعالى ذكره على خلقه وإماما عليهم ابى " ع "؟ قلت بلى قال: ألست الذي قال رسول الله صلى الله عليه وآله لي ولاخى الحسن والحسين إمامان قاما أو قعدا؟ قلت بلى قال فانا إذن إمام لو قمت وأنا إمام إذ لو قعدت، يا أبا سعيد علة مصالحتي لمعاوية علة مصالحة رسول الله صلى الله عليه وآله لبني ضمرة وبني اشجع ولاهل مكة حين انصرف من الحديبية أولئك كفار بالتنزيل ومعاوية وأصحابه كفار بالتأويل، يا أبا سعيد إذا كنت إماما من قبل الله تعالى ذكره لم يجب ان يسفه رأيى فيما أتيته من مهادنة أو محاربة وان كان وجه الحكمة فيما أتيته ملتبسا ألا ترى الخضر " ع " لما خرق السفينة وقتل الغلام وأقام الجدار سخط موسى " ع " فعله لاشتباه وجه الحكمة عليه حتى أخبره فرضى هكذا أنا، سخطتم علي بجهلكم بوجه الحكمة فيه ولولا ما أتيت لما ترك من شيعتنا على وجه الارض أحد إلا قتل.

[65] حياة الامام الحسن/ ج 2/ ص 252 به نقل از مناقب ابن شهرآشوب/ ج 2/ ص 143

[66] حسين در پيش روي حسن سخني نمي گفت به خاطر احترام و بزرگداشت او.

[67] بحارالانوار/ج 44/ص 61

[68] اي قيس او, يعني حسن امام و رهبر من است (و بايد بر طبق نظر او عمل كني).

[69] بحارالانوار/ ج 44/ ص 61 به نقل از رجال كشي

[70] معاويه نامه اي براي حسن نوشت كه تو و حسين و ياران علي به نزد من آييد. و آن حضرت و همراهان و از جمله قيس بن عباده به نزد معاويه رفتند, و در آن مجلس معاويه به حسن گفت كه برخيزد و بيعت كند و آن حضرت برخاست و بيعت كرد, آن گاه به حسين گفت كه برخيزد و بيعت كند و آن حضرت برخاست و بيعت كرد, سپس به قيس گفت كه برخيزد و بيعت كند, قيس به سوي حسين متوجه شد تا او چه دستوري به قيس مي دهد, و حسين فرمود: اي قيس امام من او است (يعني امام حسن).

[71] اي اباعبدالله خواري را به عزت خريداري كرديد, و اندك را پذيرفته و بسيار را رها نموديد, يك امروز سخن مرا بپذير و براي هميشه با سخنم مخالفت كن. بيا و حسن و نظريه ي صلح او را واگذار و پيروان و شيعيان خود از مردم كوفه و ديگران را جمع آوري كن و مرا با اين همراهم بر آنها فرمانروا كن تا ما ناگهان با شمشيرهاي كشيده بر فرزند هند يورش بريم! امام در پاسخ فرمود ما بيعت كرديم و معاهده اي داريم و راهي براي شكستن بيعت نيست.

[72] حياة الامام الحسين (ع)/ ج 2/ ص 116 به نقل از الاخبار الطوال دينوري/ ص 203 و در كتاب انساب الاشراف (ج 3/ ص 151) اين گفتار را به حجر بن عدي نسبت داده اند كه با مختصر تفاوتي نظير اين سخنان را به امام حسين علیه السلام عرض كرد و امام علیه السلام همان گونه كه ذكر شد پاسخ او را فرمود.

[73] چون حسن علیه السلام از دنيا رفت شيعيان عراق به جنبش درآمدند و براي حسين علیه السلام نوشتند معاويه را از خلافت خلع كرده و با او بيعت كنند, امام علیه السلام از اين كار خودداري كرد و يادآور شد كه ميان او و معاويه عهد و پيماني است كه شكستن آن جايز نيست تا آن زمان كه پيمان به پايان برسد, و هر گاه معاويه بميرد آن گاه در اين باره انديشه خواهد كرد.

[74] ارشاد مفيد/ ج 2/ ص 32 و در كتاب انساب الاشراف ج 3/ص 151و152 نام اين شيعيان را ذكر كرده مانند بنو جعدة بْن هبيرة بْن أَبِي وهب المخزومي و ديگران

[75] خواهرزاده اميرالمؤمنين علیه السلام و پسرعمه امام حسين علیه السلام بود كه در كوفه سكونت داشت و يكي از دختران اميرالمؤمنين علیه السلام كه نامش ام الحسين بود همسر جعده بود و اميرالمؤمنين علیه السلام نيز هنگام ورود به كوفه پس از جنگ جمل به خانه ي او وارد شد. او است كه در شب نوزدهم هنگامي كه اميرالمؤمنين علیه السلام خواست به مسجد كوفه برود به خاطر خبرهايي كه از شهادت خود خبر داده بود, ام كلثوم عرض كرد: بگوييد جعده امشب به جاي شما به مسجد برود. و اميرالمؤمنين علیه السلام در ابتدا پذيرفت, ولي دوباره فرمود: از مرگ گريزي نيست و خود به مسجد رفت, اما هنگامي كه ضربت خورد همين جعده را كه در صف اول نماز بود با دست خود به جلو كشيد و مردم كوفه نماز خود را با او به پايان بردند. .به هر صورت او گذشته از خويشاوندي نسبي و قرابت حسبي كه با امام حسين علیه السلام داشت از شيعيان و دوستان اين خانواده به شمار مي رفت. ر.ک: رجال ‏الكشي/الجزءالأول/الجزءالأول/63: رجال‏ الطوسي/باب ‏من ‏روى عن النبی صلی الله/باب‏الجيم/33و59: معجم رجال/خویی/ج4/ص43.

[76] پس از سلام و تحيت, براستي كساني كه از شيعيان شما در اينجا هستند همگي نظرهاي خود را به سوي شما متوجه كرده و كسي را (در مقام و منزلت) هم طراز شما نمي دانند. اينها نظر برادرت حسن را درباره جنگ (با معاويه) دانسته اند, شما را نيز اين گونه شناخته اند كه نسبت به دوستان نرم و نسبت به دشمنان تندخو هستي و درباره دستور خداوند سخت گيري. از اين رو اگر درصدد گرفتن حق خود و قيام هستي نزد ما بيا كه ما خود را براي مرگ در راهت آماده كرده ايم در جواب امام نوشت اما درباره برادرم حسن (ع), من اميدوارم كه خداوند او را موفق داشته و در راه خويش ثابت قدم بدارد: اما من اكنون نظرم به قيام (و مبارزه مسلحانه) نيست, پس شما, كه خدايتان مورد رحمت خويش قرار دهد, به زمين بچسبيد, و در خانه هاي خويش كمين كنيد و از اينكه مورد سوء ظن قرار بگيريد احتراز جوييد تا وقتي كه معاويه زنده است. پس هر گاه خدا مرگش را رساند و من در آن زمان زنده بودم نظر خود را در آن وقت براي شما خواهم نوشت

[77] همين نامه با همين مضمون توسط شیخ مفید در ارشاد نقل شده که در پی نوشت 20 گذشت ولی نامی از جعدة بن هبیرة برده نشده. حياة الامام الحسين (ع)/ ج 2/ ص 230 و 229 نقل از كتاب الاخبار الطوال/ ص 230 و انساب الاشراف/ ج 3/ص151و152

[78] 49 یا 50 ه.ق

[79] تاریخ طبری/ ج 1/ ص 6

[80] ابن اثیر در مقدمه کتاب کامل خود می نویسد: من نوشتن تاریخ را از کتاب تاریخ بزرگ ابوجعفر محمد بن جریر طبری آغاز کردم الکامل فی التاریخ/ ابن اثير/ج 1/ ص 4 3.

[81] ابن خلدون می نویسد: وقایع صدر اسلام و خلافت اسلامی، فتوحات و جنگها را از کتاب محمد بن جریر طبری خلاصه بر داری کرده ام تاریخ ابن خلدون/ ج 1/ ص 642.

[82] الکامل فی التاریخ/ابن اثیر/ ج 1/ ص 4 3؛ تاریخ ابن خلدون/ ج 1/ ص 642

[83] يعني كسي را اولي الامر شناختن و عهد و پيمان بستن به پيروي و طرفداري و حمايت و دفاع از او و حكومتش.

[84] احتجاج/ طبرسي/ ص 149: و الله ما سلمت الامر اليه الا اني لم أجد انصارا و لو وجدت انصارا لقاتلته ليلي و نهاري حتي يحكم الله بيني و بينه...: بحار/ ج 44 /ص 29 و 30: فقال الحسن عليه السلام: أنتم شيعتنا وأهل مودتنا فلو كنت بالحزم في أمر الدنيا أعمل، ولسلطانها أركض وأنصب، ما كان معاوية بأبأس مني بأسا، ولا أشد شكيمة ولا أمضى عزيمة ولكني أرى غير ما رأيتم، وما أردت بما فعلت إلا حقن الدماء فارضوا بقضاء الله، وسلموا لأمره، والزموا بيوتكم وأمسكوا.

[85] مصادره کردن اموال بیت المال، یاد آوری شهادت شیعیان امیر المومنین علیه السلام مانند حجر بن عدی و...

[86] ايشان در نهج البلاغه خطبه ی سوم(خطبه ي شقشقيه) مي فرمايد: فصبرت و في العين قذي و في الحلق شجي أري تراثي نهبا... يا در نهج البلاغه نامه ي 36 مي فرمايد: فجزي قريشا عني الجوازي, فانهم ظلموني حقي و اغتصبوني سلطان ابن امي.

[87] چه بسا كه چيزي را ناخوش داشته باشيد و خدا در آن خير بسياري قرار داده باشد

[88] نساء/ 19

[89] چه بسا چيزي را ناخوش داريد و آن براي شما خوب است و چه بسا چيزي را دوست داريد و آن براي شما بد است و خدا مي داند و شما نمي دانيد

[90] بقره/ 216

[91] به خدا سوگند ما نگراني نداريم جز آنكه شما مورد ظلم و ستم قرار گيريد وگرنه ما چه هستيم؟ زيرا ما مي دانيم كه اين مردم در آينده ي نزديكي به هر گونه در صدد جلب دوستي ما برمي آيند, ولي خدا نخواسته باشد و محال است كه ما ستمكاران را كمك كنيم و از مجرمان پشتيباني كنيم در صورتي ما كه شيعيان شماييم و دشمنان اينان.

[92] انساب الاشراف/ ج 3/ ص 149

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha