خبرگزاری حوزه/ وقتی دل عشاق منتظر از دردهای زمانه می رمد، وقتی سایه سنگین غربت مومنین در این دنیای دنی، تاب و توانشان را می ستاند، وقتی درد بی کسی و هجر یار و فراق آن نور غایب از نظر که یک جهان دل به دنبال اوست، رمق از دیده و دل می برد و توش و قرار شیعیان و بلکه همه مسلمانان و دلدادگان آزادی و رهایی و منتظران منجی آخرین را می ستاند، شاهراه قرار یافتن و بودن در مدار آرامش، دست یازیدن به کلام ناب و سخن تابناک حضرات معصومین- علیهم السلام- است که چونان بارانی از خیر و رحمت و شور و شوق، در مومنین باریدن می گیرد و صلای امید و انتظار سر می دهد.
بیصبرانه منتظرم تا در شبهای خیال من طلوع کنی و من چقدر این شبهای روشن از نام
تو را دوست دارم.
نام زیبای تو به من رهایی میبخشد. روحم را پرواز میدهد. خدای عشق را شکر میکنم که نام تو را بر زبانم نوشت و نگاه مهربانت را به من هدیه داد.
همان خدایی که بیقراری را به من بخشید و در کاسه انتظارم صبر ریخت.
صدای قدمهای تو در کوچههای دل پیچیده است.
از این رو همه وجودم را شور انتظار پر کرده است.
امروز به قدر تمام روزهای نیامده دلتنگ تو هستم. حالا به هر طرف که میچرخم تو را میبینم و اگر گوش جان بدهم میتوانم از پرندهها و درختها، سنگها و دیوارها؛ حتی از همین طاق نصرتهایی که مثل بسیجیها سربند «یا صاحبالزمان(عج)» به پیشانی بستهاند صدای تو را بشنوم.
ای یوسفی که یعقوب دلم منتظر عطر پیراهن تو است!
با پاهایی تاولزده، کوچههای دلنگرانی را طی کردهام تا به خیابان دلتنگی رسیدهام.
اهمیتی ندارد که چند روز در راه بودهام یا این راه عاشقکش کی به انتها میرسد؛ همین که در مسیر منتهی به نگاه تو باشم برای من کافی است. نه از راهی که آمدهام احساس خستگی میکنم و نه از تاول این پاهای مهربان به تنگ آمدهام یا گلایهای دارم.
حالا هم دستهایم مسیر آمدنت را نشان میدهد؛ نامت برای یک لحظه از روی لبهایم نمیافتد و قلبم «جمکرانی» است پر از زائران منتظر و دلشکسته که همه امیدشان نگاه مهربانانه تو است.
بیتو خیابانها یا به بنبست میرسد یا آنقدر پر از پیچوخم است که تنها سردرگمی را به دنبال دارد.
کاش وقتی میآیی کوچهها در خواب نباشند. شاعران خواب نباشند. خورشید و پنجره و درختها
خواب نباشند.
کاش روز میلادت را با روز موعود آمدنت، پیوند میزدی و امروز تیتر اول همه خبرگزاریها و روزنامهها خبر آمدن تو بود.
مستیم ولی مست می موعودیم
هستیم چنین و از ازل هم بودیم
ما را چو عدو مور شمارد غم نیست
ما وارث مُلک وَلَد داوودیم
از نسل خلیلیم و تبر در دستیم
ما بت شکنان معبد نمرودیم
ما منتظریم کعبه روشن گردد
دیری است پی اجازت معبودیم
تا یار دو دست خویش بر پرده زند
ما شاهد آن طلیعه مشهودیم
یا رب نکند چشم ز ما بردارد
گر یار ز ما دور شود نابودیم
آری؛ آن گوهرهای شب چراغ و دُرهای آفتاب که گلگویه های حضرات معصومین(ع) است تنها شریانهای حیات دل ماست رد این روزگار آخر.
و متن و بطن این نوشتار، چند جمله ای از آن مرواریدهای پایدار و کلام گهربار است که جان و روان را به نور و سرور میهمان می کند.
پيامبر صلى الله عليه وآله در جمله ای امیدبخش و مطمئن همچون قلب مطمئنه مومن فرمودند:
*لا تَقومُ السّاعَةُ حَتّى يَلِيَ رَجُلٌ مِن أهلِ بَيتي يُواطِئُ اسمُهُ اسمي(1).
قيامت برپا نشود تا آن كه مردى از اهل بيتم كه همنام من است، حكومت يابد.
و امام على سلام الله علیه نیز یکی از رموز آسایش در این آوردگاه رنج و تعب را اینگونه خواندن که :
*تَوَقُّعُ الْفَرَجِ اِحدَى الرّاحَتَيْنِ؛(2)
انتظار فرج، يكى از دو آسايش است.
و نیز پيامبر اكرم صلی الله علیه وآله در بیان زیبا و نویدبخش و دلنواز دیگری می فرماید:
*طوبى لِمَن أدرَكَ قائِمَ أهلِ بَيتي وهُوَ مُقتَدٍ بِهِ قَبلَ قيامِهِ؛(3)
خوشا آن كه قائم اهل بيت را درک مى كند و پيش از قيامش به او اقتدا مى كند.
و سخن امام صادق سلام الله علیه که با یادآوری اصیل ترین وظیفه منتظران در زمان غیبت می فرماید:
*مَن سَرَّهُ أن يَكونَ مِن أصحابِ القائِمِ فَليَنتَظِر وَليَعمَل بِالوَرَعِ؛(4)
هر كه خوش دارد از ياران امام مهدى سلام الله علیه باشد، بايد منتظر باشد و پارسايى پيشه كند
و بالاخره بیان تابناک و تذکاردهنده حضرت امام حسين سلام الله علیه که به فراگیری عدالت به عنوان عنصر اصلی در قیام حضرت حجت اشاره دارد و می فرماید:
*إذا قامَ قائِمُ العَدلِ وَسِعَ عَدلُهُ البَرَّ وَالفاجِرَ؛(5)
آنگاه كه برپا دارنده عدالت [امام مهدى سلام الله علیه] قيام كند، عدالتش نيكوكار و بدكار را فرا گيرد.
و این جرعه های گوارای معرفت، بر کام تشنگان نور عشق، شور و شعور می پراکند و دیده و دل را به نام و نوای آن یار دلنواز معطر می سازد.
و ما همچنان منتظریم؛ چشم بر افقی سبز و سرخ که از ازلِ عشق تا ابدِ امید، بر لوح وجود شیعه حک شده و انتظار موعود آخرین را با ترنم بهاری ترین آرزو، در جان و جهان تداعی می کند.
و بالاخره غروب جمعه؛
غروب جمعه دلم بوی یار می گیرد
افق افق دل من را غبار می گیرد
نه با زیارت یاسین دلم شود آرام
نه با دعای سماتم قرار می گیرد
نوای ندبه صبحم هنوز ورد لب است
که نغمه عشراتم به بار می گیرد
دل صنوبریم زین هوای مه آلود
نه از فراق که از انتظار می گیرد
قسم به عصر که خسران قرین انسان است
مگر هر آنکه دانش خود را به کار می گیرد
بدان که دلبر ما جان برای یاری خویش
در این دیار هزاران هزار می گیرد
به گوش منتظران گو که صبح نزدیک است
اگر چه شب ز رفیقان دمار می گیرد
جمال یار چو خورشید عالم افروز است
حجاب نفس تو را زان نگار می گیرد
*پی نوشتها:
1-(کشف الغمه : ج3، ص 261 / اهل بيت در قرآن و حديث: ج 2 ، ص 754)
2-(غررالحكم، ح 4578 /ميزان الحكمة، ج 9، ص 74)
3-(دانشنامه قرآن و حدیث: ج 11, ص 40, ح 1256 )
4-(دانشنامه قرآن و حدیث: ج 10، ص 368، ح 911)
5-(اهل بيت(ع) در قرآن و حديث: ح 1045)
شعر: زهیر دهقانی آرانی، عبدالرحیم سعیدی راد