خبرگزرای حوزه/ بار دیگر جمعه و بار دیگر گریه در فراق یار.
بار دیگر تنهایی و بار دیگر یاد آن دلدار غایب از نظر .
بار دیگر ما و دردها و آرمانهایمان که همگی در منظومه انتظار تفسیر می شود و با نفس کشیدن در هوای یار، معنا می یابد.
ما در آستانه جمعه، خاطره هایمان از مولای مظلوم منتظر، رنگی دیگری می گیرد.
رنگی از جنس عطش دیدار و نجوای بیقرار هواخواهان کوی دوست.
او که گرچه حاضر نیست اما ناظر است.
و گرچه خورشید ناب و تابناکش از پس ابر غیبت می تابد، اما شمیم درکش، برای دلهای آماده و ظرفیتهای پالوده از گناه و غفلت، می تپد.
آری؛ جمعه که از راه می رسد، دلهای بی تاب یاران حقیقی و منتظران واقعی حضرت صاحب الزمان(عج) شور و شیدایی دیگری می گیرد.
شور امید و شیدایی انتظار؛ انتظاری که از پس قرنها، میراثی عظیم و عزیز و سبز و سرخ برای اهل دل برجای نهاده و هم غم غربت و هم شوق آمدن را برایش به ارمغان آورده.
جمعه نبض تپنده روزهای هفته است و خلوت انس لحظه های مومن در طول شب ها و روزهای هفتگانه ای که خداوند برایش تدارک دیده.
کار و تلاش یک هفتهای در زمانه ای که میدان مخاطرات و دار مکافات و آخر الزمانش خوانده اند و نامیده، و آنگاه فرقت از هیاهوی درون و بیرون و لختی فرصت و خلسه ای برای تأمل و تذکر و تنبه به این حقیقت خطیر و حساس و مهم که در این روزگار بی کسی و غربتِ بی صاحبی آسمان با خورشیدی که در پس پرده است و هست، اگرچه نیست، چه باید کرد و چگونه باید بود تا جزء منتظران واقعی حضرت عشق به شمار آمد.
شاید که نه، حتما این سوال مهم ترین و جدی ترین پرسشی است که ذهن و دل مردمان مومن و مسلمانان دوران آخر را در عصر غیبت به خود مشغول داشته و یافتن پاسخی متناسب با آن نیازمند دقت و تأملی درخور در حقیقت غیبت و اصالت انتظار و واقعیت وظایف منتظران است.
انتظار فرج که با غربت مومنین و دلتنگی آنها گره خورده بی تردید و به طبع و طبیعت، همراه غمی دلنشین و ناله و آهی آتشین است و با احساس پیوندی دیرین دارد.
نگاهی به ادبیات انتظار هم همین امر را موید است اما توجه و تنبه به این نکته که همه چیز نباید در احساس صرف خلاصه شود و عقل و شعور هم باید در کنار دل و شعار، تکمیل کننده حلقه انتظار باشد، اصلی اساسی است.
درست است که خود گریه در فراق یار و ناله و زاری در غیبت حضرت عشق حلال بسیاری از مشکلات و نماد و نشانه ای بر دلدادگی ماست به ساحت مقدس حضرت ولیعصر(عج) اما علاوه بر این، زندگی ما و انتظار فرجمان بایستی با عقل و ادراک حقیقت امر فرج و توجه به وظایف جدی و خطیر منتظران واقعی همراه گردد تا برای همه آحاد جامعه شیعیان و امتداد بهتر زیستن و رسیدن به حقیقت انتظار، موثر افتد.
ما به عنوان منتظر واقعی، وظایفی بر عهده داریم که در یک کلام عبارت است از آماده کردن زمینه های ظهور حضرت حجت.
و این بستر سازی در کلیتش یعنی کمک برای ایجاد فهم و شناخت و درک مراتب حقیقت صاحب الزمان و همین درک است که ما را مهیای ایجاد زمینه های ظهور می سازد که اگر شناختی نباشد دیگر انتظار بی معنا خواهد بود و همراهی با امام زمان بی دلیل.
ما چگونه می توانیم در انتظار چیزی باشیم که نمی شناسیمش؟!
البته اگر مقصود و غرض، انتظار حقیقی و عملی باشد و نه تنها شعار و کلام و شعر و آه بی پشتوانه!
گرچه هیچ اه و نگاهیبی پشتوانه فطری رخ نمی دهد و همین فطرت منتظر و جانمایه درح حقیقت ناجی آخرالزمان، خود موتور محرک خوبی برای ایجاد آن زمینه هاست اما کافی نیست، گرچه لازم و مهم و گرانقدر است.
باری؛ این فطرت پاک و مهیا و آن توجه قلبی و زیبا را بایستی به سلاح شناخت و سپر درک حقیقی مسلح نمود تا از غرضها و مرضعا و آسیبها و شبهات آخرالزمان که معروف و مشهورند به ضلالت آفرینی و پیچیدگی و خطر، در امان ماند.
تضمین این مصونیت چیزی نیست جز توجه و تنبه همزمان به عقل و دل و شور و شعور مهدوی و ایجاد زمینه های فکری و عملی در خویش و جامعه برای تحثث ظهور منجی آخر و حجت داور امام صاحب الزمان(عج).
آری؛ لحظه های روشن و طلایی و معطر جمعه که از راه می رسد دلهای بی تاب یاران حقیقی و منتظران واقعی حضرت صاحب الزمان(عج) شور و شیدایی دیگری می گیرد.
شور امید و شیدایی انتظار؛ انتظاری که از پس قرنها، میراثی عظیم و عزیز و سبز و سرخ برای اهل دل برجای نهاده و با چشم تر و جان به لب رسیده عشاق حجت آخرین حق، عجین شده.
جمعه نبض تپنده روزهای هفته است و موقع خلوت انس مومن به یاد یار غایب از نظری که صد قافله دل همره اوست.
باشد که ما نیز در زمره منتظران حقیقی حضرتش درآئیم و یار واقعیش باشیم!
تمام خاك را گشتم به دنبال صداي تو
ببين باقي است روي لحظه هايم جاي پاي تو
اگر كافر اگر مومن به دنبال تو مي گردم
چرا دست از سر من بر نمي دارد هواي تو
دليل خلقت آدم، نخواهي رفت از يادم
خدا هم در دل من پر نخواهد كرد جاي تو
صدايم از تو خواهد بود اگر برگردي اي موعود
پر از داغ شقايق هاست آوازم براي تو
تو را من با تمام انتظارم جستجو كردم
كدامين جاده امشب مي گذارد سر به پاي تو
نشان خانه ات را از تمام شهر پرسيدم
مگر آن سو تر است از اين تمدن روستاي تو
شعر: یوسفعلی میرشکاک