سرویس علمی فرهنگی خبرگزاری«حوزه» در ادامه سلسله مباحث واژه های قرآنی، مصادیق اسرافِ قضايى و كيفرى را مورد بررسی قرار می دهد.
اسراف در همه اقسام آن، با سنتهاى الهى در جهان مخالف است، زيرا با برهم زدن حالت اعتدال، موجب بروز فساد در زمينههاى گوناگون حيات مىشود[1] الَّذينَ يُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ وَ لا يُصْلِحُونَ (شعراء/26، 152)
و به همين سبب، سلب محبتخداوند از انسان را در پى دارد. يا بَني آدَمَ خُذُوا زينَتَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ وَ كُلُوا وَ اشْرَبُوا وَ لا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لا يُحِبُّ الْمُسْرِفينَ (اعراف/7، 31; انعام/6، 141)
اين امر موجب ضعف انسان و مانع او از كسب موفقيت در عرصههاى گوناگون زندگى است، ازاينرو مؤمنان پيش از درخواست پيروزى و موفقيت، دست به سوى خداوند گشوده و از او در باب اسرافكاريهاى خود، آمرزش مىطلبند[2] وَ ما كانَ قَوْلَهُمْ إِلاَّ أَنْ قالُوا رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ إِسْرافَنا في أَمْرِنا وَ ثَبِّتْ أَقْدامَنا وَ انْصُرْنا عَلَى الْقَوْمِ الْكافِرينَ (آلعمران/3، 147)، زيرا بنابر فرموده امامصادق(عليه السلام) دعاى اسرافكاران در درگاه خداوند پذيرفته نيست.[3] استمرار اسرافكارى موجب رسوخ ملكه ناسپاسى و كفران نعمت در انسان گشته إِنَّ الْمُبَذِّرينَ كانُوا إِخْوانَ الشَّياطينِ وَ كانَ الشَّيْطانُ لِرَبِّهِ كَفُوراً (اسراء/17، 27) او را از هدايتهاى الهى محروم مىسازد قالَ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَكْتُمُ إيمانَهُ أَ تَقْتُلُونَ رَجُلاً أَنْ يَقُولَ رَبِّيَ اللَّهُ وَ قَدْ جاءَكُمْ بِالْبَيِّناتِ مِنْ رَبِّكُمْ وَ إِنْ يَكُ كاذِباً فَعَلَيْهِ كَذِبُهُ وَ إِنْ يَكُ صادِقاً يُصِبْكُمْ بَعْضُ الَّذي يَعِدُكُمْ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدي مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ كَذَّابٌ (غافر/40، 28) و گاه كفر اعتقادىواخلاقى او را در پى دارد[4] (اسراء/17،27)، ازاينرو پيامبران خدا نيز در برابر عاملان آن ايستادهاند. اين شيوهگاه موجب حلول عذاب الهى شده و در آخرت نيز انسان را به عذاب جهنم گرفتار مىكند.[5] ( انبياء/21، 3ـ9; غافر/ 40، 41ـ45; يس/36، 13ـ19 و ذاريات/51، 32ـ34)
داورى و قضاوت ناعادلانه كه گاه بر كذب و دروغ استوار است، از مصاديق اسراف به شمار مىرود. مؤمن آلفرعون در آيه 28 غافر/40 پيش از بيان اسراف اعتقادى فرعونيان، به اسراف آنان در قضاوت اشاره مىكند. وَ قالَ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَكْتُمُ إيمانَهُ أَ تَقْتُلُونَ رَجُلاً أَنْ يَقُولَ رَبِّيَ اللَّهُ وَ قَدْ جاءَكُمْ بِالْبَيِّناتِ مِنْ رَبِّكُمْ وَ إِنْ يَكُ كاذِباً فَعَلَيْهِ كَذِبُهُ وَ إِنْ يَكُ صادِقاً يُصِبْكُمْ بَعْضُ الَّذي يَعِدُكُمْ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدي مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ كَذَّابٌ [6] او پس از صدور حكم اعدام براى موسى، خطاب به فرعونيان مىگويد: آيا مىخواهيد مردى را به سبب اعتقاد به خداى يگانه بكشيد، درحالىكه ادلّه روشنى از سوى پروردگارتان براى شما آورده است؟ ... خداوند اسرافكار و بسيار دروغگو را هدايت نمىكند: «إِنّ اللّهَ لاَيَهدِى مَن هو مُسرِفٌ كَذّاب.» برخى نيز اين سخن مؤمن آلفرعون را درباره موسى(عليه السلام)دانستهاند كه اگر وى به راستى قصد دارد با ادعاى دروغين نبوّت، به اسراف و فساد در جامعه بپردازد، بدانيد كه خداوند هيچگاه مسرفان دروغگو را با معجزات گوناگون، حمايت نكرده و در مسير گمراهى موفقشان نمىگرداند.[7] در اين صورت، اين كاربرد اسراف نيز از مصاديق اجتماعى آن به شمار خواهدرفت.
*اسراف در اجراى حكم ؛ ممنوع
مجازات مجرم از منظر قرآن بايد عادلانه و به اندازه جرم او باشد[8]; خداوند در آيه وَ لا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتي حَرَّمَ اللَّهُ إِلاَّ بِالْحَقِّ وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِيِّهِ سُلْطاناً فَلا يُسْرِفْ فِي الْقَتْلِ إِنَّهُ كانَ مَنْصُوراً ( آیه 33 اسراء ) از كشتن بىگناهان نهى كرده و در صورت ارتكاب قتل، براى ولىّ مقتول حقّ قصاص* در نظر گرفته است; امّا اسراف در اجراى حكم را ممنوع مىشمارد: «فَلاَ يُسرِف فِىالقَتِل إِنّهُ كانَ مَنصورًا» اسراف در اجراى حكمِ قصاص، شامل هريك از موارد زير مىشود: كشتنشخصى غير از قاتل[9]، كشتن بيش از يك نفر در برابر هر قتل[10]، مگر در صورت مشاركت چند نفر در آن[11]، مُثله كردن و قطعِ اعضاى بدن قاتل پس از قصاص[12]، كشتن قاتل پيش از صدور حكم قاضى[13]، كشتن قاتل به شيوهاى دردناكتر از كشتن مقتول[14] و كشتن قاتل پس از عفو وى از جانب ولىّ مقتول و گرفتن ديه از او.[15]
منابع :
[1]. تفسير المنار، ج8، ص384.
[2]. راهنما، ج3، ص104; ج7، ص391.
[3]. الكافى، ج4، ص56.
[4]. التحرير و التنوير، ج15، ص81.
[5]. الميزان، ج15، ص306ـ307; نمونه، ج12، ص96.
[6]. نمونه، ج15، ص307.
[7]. مفاهيم اخلاقى، ص356ـ357.
[8]. التحقيق، ج5، ص111، «سرف»; الوجوه والنظائر، ج1، ص63.
[9]. الكافى، ج7، ص371; تفسيرماوردى، ج3، ص241.
[10]. التفسير الكبير، ج2، ص203; الدرالمنثور، ج5، ص282.
[11]. تفسير عياشى، ج2، ص291.
[12]. جامعالبيان، مج9، ج15، ص105ـ106; الكافى، ج7، ص371.
[13]. الدرالمنثور، ج5، ص284.
[14]. همان، ص283.
[15]. تفسير ماوردى، ج3، ص241.
منبع: کتاب جرعه ای از زلال قرآن