جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳ |۱۸ رمضان ۱۴۴۵ | Mar 29, 2024
آیت الله العظمی فاضل لنکرانی

حوزه/ ملاک در حکم کردن به اسلام طفل، زمان انعقاد نطفه است و اسلام احدالوالدین کفایت مى ‏کند؛ شرط اجراى احکام مرتد فطرى بر چنین فردى نیز گذشتن برهه ‏اى از زمان پس از بلوغ است که در آن، اسلام اصیل و واقعى را اختیار کند.

خبرگزاری «حوزه» در ادامه انتشار سلسله درس های خارج فقه مرحوم آیت الله العظمی فاضل لنکرانی، بخش بیست و هفتم تقریر درس این مرجع فقید شیعه با موضوع: « خصوصیت حد ارتداد‏ » را منتشر می کند.

 در باب مرتد فطرى، باید پس از بلوغ، اسلام را با عقلش پذیرفته باشد علاوه بر اینکه در زمان انعقاد نطفه ‏اش والدین یا یکى از آنان مسلمان باشد و در مرتد ملى نیز باید پس از بلوغ یک کفر بالاصاله ‏اى پیدا کند، سپس اسلام بالاصاله‏ اى بیاورد و پس از آن مرتد گردد. این معنا با کلمه ارتداد نیز مساعدت دارد.

 ▪ خصوصیت سوم: اسلام أحدالوالدین‏

در جلسه گذشته احکام مرتد را شروع کردیم و گفته شد باید پرده از حقیقت مرتد فطری برداشت تا بتوان مرتد ملی را از مرتد فطری تشخیص داد، لذا برای تشخیص موضوع دو خصوصیت توضیح داده شد اما خصوصیت سوم اسلام داشتن یکی از والدین است.

شکى نیست که اگر در حین انعقاد نطفه، والدین هر دو مسلمان باشند، فرزند محکوم به اسلام است. این مطلب از مسلّمات فقه است. دلیل این فتوا موثقه عمار ساباطى است که امام علیه‌السلام فرمود: «کل مسلم بین مسلمین» (وسایل الشیعة/28/324/ح3) یعنى هر مسلمانى که از دو مسلمان به وجود آمده باشد.

بحث در این است که آیا براى حکم کردن به اسلام بچه، اسلام احدالأبوین کافى است؟

از عبارت «کل مسلم بین مسلمین» حصر فهمیده نمى‏ شود به ‏گونه‏اى که فقط در مورد متولد از پدر و مادر مسلمان این حکم مترتب باشد، بلکه روایت در مقام بیان این است که اگر والدین هر دو مسلمان بودند، بچه، اسلام تبعى پیدا مى‏ کند؛ اما اثبات شیء نفى ماعدا نمى‏کند.

براى مسلمان بودن طفل به تبع احدالوالدین دو دلیل اقامه شده است:

1 روایاتی در باب ارث وارد شده که اگر مسلمانی از دنیا رفت به دنیا بیاید، ارث می برد. (وسایل الشیعه/26/302/ باب7) لذا اطلاق روایات هم شامل فرزندی که مادر او مسلمان است می شود و هم شامل فرزندی که مادرش کافر است. (ر.ک: مبانی تکملةالمنهاج/1/394)

نظر برگزیده: قوام دلیل به وجود اطلاق در روایات است؛ و شرط اول اطلاق، در مقام بیان بودن متکلم است از آن جهتى که مى‏خواهیم اطلاق‏ گیرى کنیم. روایات باب ارث فقط در مقام بیان عدم مانعیت حمل براى ارث بردن است؛ بچه‏اى که در شکم مادرى باشد از پدرش ارث مى‏برد به شرط اینکه زنده به دنیا بیاید. از کدام قسمت روایت مى‏فهمید بین بچه‏اى که از مادر مسلمان به دنیا بیاید با بچه‏اى که مادرش کافر است، فرقى نیست. این روایات به کفر و اسلام نظر ندارد؛ بلکه مى‏گوید: حمل بودن جُرمى نیست که به سببش بچه ارث نبرد.

بنابراین، روایات باب ارث کارى به شرایط ارث ندارد؛ ممکن است بچه‏اى از جهت حمل بودنش ممنوع از ارث نباشد؛ لیکن از جهت کفر مادرش از ارث محروم شود.

2- روایاتى در باب ارتداد مطرح است که باید آن‏ها را ملاحظه کرد.

الف: محمدبن یعقوب، عن عدة من أصحابنا، عن أحمدبن محمدبن عیسى، عن الحسینبن سعید، عن النضربن سوید، عن القاسمبن سلیمان، عن عبیدبن زرارة، عن أبیعبدالله علیه‌السلام فی الصبی یختار الشرک وهو بین أبویه، قال: لایترک وذاک إذا کان أحد أبویه نصرانیاً. (وسایلالشیعة/28/326/ح1)

در این روایت معتبره، از امام صادق علیه‌السلام درباره کودکى پرسید که همراه‏ پدر و مادرش مشرک مى‏شود. امام علیه‌السلام فرمود: او را رها نمى‏کنند به شرط اینکه یکى از والدینش نصرانى باشد.

کیفیت دلالت: در این روایت، جواب امام علیه‌السلام مسئله را روشن مى‏کند. بچه‏اى که مشرک شده در کنار پدر و مادر بوده است. اگر یکى از آنان نصرانى است، معلوم است که شرک را از همان گرفته است، اگر پدر و مادر هر دو نصرانى هستند، کارى به این بچه ندارند؛ اما اگر یکى از آنان نصرانى است، طبعاً دیگرى مسلمان است و این بچه محکوم به اسلام مى‏باشد و تحت‏تأثیر احدالأبوین مشرک قرار گرفته است؛ بنابراین، او را رها نمى‏کنند.

مستفاد از روایت، محکوم به اسلام بودن فرزندى است که احدالوالدینش مسلم باشند؛ و الا اگر بین این بچه با بچه‏اى که پدر و مادرش نصرانى هستند، فرقى نباشد، چه خصوصیتى براى ذکر «إذا کان أحد أبویه نصرانیاً» است‏.

به بیان دیگر، عبارت «فی الصبی یختار الشرک وهو بین أبویه» مى‏سازد با این که والدین هر دو مشرک باشند، یا یکى مشرک و دیگرى مسلمان باشد. جواب امام علیه‌السلام که فرمود: «لایترک وذاک إذا کان أحد أبویه نصرانیاً» به عدم ترک در صورتى که یکى از آنان نصرانى باشد، حکم مى‏کند. معلوم مى‏شود در این صورت، بچه محکوم به اسلام است، لذا نباید او را رها کرد و باید به حسابش رسید.

ب: وعن حمیدبن زیاد، عن الحسنبن محمدبن سماعة، عن غیر واحد من أصحابه، عن أبان بن عثمان، عن بعض أصحابه، عن أبی عبدالله علیه‌السلام فی الصبی إذا شَبَّ فاختار النصرانیة وأحد أبویه نصرانی أو مسلمَین، قال: لا یترک، ولکن یضرب على الإسلام. (همان/ح2)

سند روایت: این روایت به طریق کلینى قدس‌سره مرسل است؛ اما صدوق قدس‌سره همین روایت را با اسناد خودش از فضاله نقل مى‏کند که اسنادش به فضاله صحیح است و فضاله از أبان از امام صادق علیه‌السلام آن را روایت مى‏کند. از این‏رو، سند به روایت مرحوم صدوق صحیح و معتبر است. (همان ذیل ح2)

از امام صادق علیه‌السلام پیرامون کودکى که پس از بلوغ نصرانى شد در حالى که یکى از والدینش نصرانى یا هر دو مسلمان بودند، سؤال شد. امام علیه‌السلام فرمود: او را رها نمى‏کنند، بلکه کتکش مى‏زنند تا به اسلام برگردد.

دلالت این روایت روشن‏تر از روایت قبل است؛ لیکن اشکال ادبى در عطف «أو مسلمَین» مى‏باشد، ظاهراً لفظ «کانا» از عبارت روایت ساقط شده باشد.

نتیجه بحث‏هاى گذشته: از سه خصوصیتى که لازم بود در مرتد فطرى بحث شود، چنین نتیجه گرفتیم که ملاک در حکم کردن به اسلام طفل، زمان انعقاد نطفه است و اسلام احدالوالدین کفایت مى‏کند؛ شرط اجراى احکام مرتد فطرى بر چنین فردى نیز گذشتن برهه‏اى از زمان پس از بلوغ است که در آن، اسلام اصیل و واقعى را اختیار کند. بنابراین، اگر پس از بلوغ، اسلام واقعى را اختیار کرد و سپس مرتد شد، عنوان ارتداد بر وى صادق است؛ زیرا، معناى ارتداد، رجوع از اسلام حقیقى به کفر حقیقى است.

▪ خصوصیت مرتد ملى‏

امام راحل قدس‌سره در تحریرالوسیله (2/367/مسئله/10)‏ در باب ارث فرموده است: مرتد ملى کسى است که در زمان انعقاد نطفه‏اش والدین او هر دو کافر باشند. این مطلب از بحث مرتد فطرى روشن شد.

سخن در این است که آیا باید پس از بلوغ یک کفر اصیل و واقعى را انتخاب کند و سپس اسلام واقعى را بپذیرد تا ارتدادش ملى باشد یا اگر بدون فاصله پس از بلوغ اسلام را اختیار کرد و سپس کافر شد، باز مرتد ملى بر او صادق است؟

امام قدس‌سره در آن بحث مى‏فرماید: باید بعد از بلوغ، کفر واقعى را اختیار کند و پس از آن مسلمان گردد، سپس کافر شود تا ارتدادش ملى باشد. باید دید آیا این مطلب از روایات استفاده مى‏شود؟

وعنه، عن العمرکی بن علی، عن علی بن جعفر، عن أخیه أبی الحسن علیه‌السلام، قال: سألته عن مسلم تنصر قال: یقتل ولا یستتاب، قلت: فنصرانی أسلم ثم‏ّ ارتد، قال: یستتاب فإن رجع وإلا قتل. (وسایلالشیعة/28/325/ح5)

در این صحیحه، علىبن جعفر از برادرش موسىبن جعفر علیهما‌السلام پرسید: مسلمانى نصرانى شد؛ چه حکمى دارد؟ امام علیه‌السلام فرمود: او را مى‏کشند و توبه نمى‏دهند. گفت: نصرانى اسلام آورد، سپس مرتد شد؟ امام علیه‌السلام فرمود: توبه مى‏دهند؛ اگر دست از کفر برداشت که هیچ؛ وگرنه او را مى‏کشند.

کیفیت دلالت: این روایت همانطور که در روایت عمار ساباطى گفتیم: معناى «کل مسلم» یعنى هر مسلمان حقیقى و اصیل. در این روایت نیز در معناى نصرانى مى‏گوییم: نصرانى حقیقى و بالأصالة، یعنى کسى که بعد از بلوغ با نیروى عقلش نصرانیت را اختیار کرد. حال، چنین فردى اسلام آورد یعنى واقعاً مسلمان شد؛ و سپس مرتد گشت؛ یعنى سه حالت کفر، اسلام، کفر، پس از بلوغ برایش رخ داد.

بنابراین، جمله اول روایت «مسلم تنصّر» بیانگر مرتد فطرى و جمله دوم «نصرانی أسلم ثم ارتد» بر ارتداد ملى دلالت دارد؛ به صورتى که گذشت.

اشکال: قبول داریم روایت در مرتد فطرى و مرتد ملى، بر اسلام و کفر حقیقى تکیه دارد، لیکن به چه دلیل مرتد ملى، مختص به همین فرد باشد؟ در این روایت یک مصداق روشن از مرتد ملى را ذکر کرده‏اند، ممکن است دو فرد و دو مصداق داشته باشد که علىبن جعفر از یک موردش پرسیده و امام علیه‌السلام نیز پاسخ همان مورد را داده است.

جواب: دلیلى بر ثبوت حکم مرتد ملى در غیر این صورت نداریم.

اگر بگویید: در مکاتبه والى امیرمؤمنان علیه‌السلام به آن حضرت این جمله بود که «... أما من کان من المسلمین ولد على الفطرة ثم تزندق فاضرب عنقه ولا تستتبه، ومن لم یولد منهم على الفطرة فاستتبه فإن تاب وإلا فاضرب عنقه...». (همان /333/ح5) امام علیه‌السلام به او نوشت: هر کدام از مسلمان‏ها که زندیق شده و بر فطرت متولد نشده‏اند، آنان را توبه بده. در کدام قسمت روایت گفته است: مسلمانى که زندیق شده باید قبل از اسلامش یک حالت کفرى بعد از بلوغ داشته باشد؟ و در حقیقت، روایت توسعه مى‏دهد.

مى‏گوییم: اولاً: این روایت مرفوعه است و اعتبارى ندارد؛ در حالىکه روایت علىبن جعفر صحیحه است. و ما به عنوان مؤیدى علاوه بر صحیحه حسینبن سعید آنرا آوردیم.

ثانیاً: از روایت استفاده مى‏شود محل حکومت عامل امیرمؤمنان علیه‌السلام جایى بوده است که مسلمان و نصرانى در کنار هم زندگى مى‏کرده‏اند؛ زیرا، به امام علیه‌السلام نوشت: «إنی أصبت قوماً من المسلمین زنادقة وقوماً من النصارى زنادقة»، (همان) لذا روایت اطلاقى ندارد که موردى را که حالت نصرانیت مقارن یا بعد از بلوغ نباشد، شامل گردد. این مناقشه را مى‏توان دفع کرد؛ لیکن عمده همان اشکال سندى است.

نتیجه: در باب مرتد فطرى، باید پس از بلوغ، اسلام را با عقلش پذیرفته باشد علاوه بر اینکه در زمان انعقاد نطفه‏اش والدین یا یکى از آنان مسلمان باشد و در مرتد ملى نیز باید پس از بلوغ یک کفر بالاصاله‏اى پیدا کند، سپس اسلام بالاصاله‏اى بیاورد و پس از آن مرتد گردد. این معنا با کلمه ارتداد نیز مساعدت دارد.

▪ احکام مرتد فطرى‏

امام راحل در تحریرالوسیله‏ در باب ارث مى‏فرماید: توبه مردى که ارتدادش فطرى باشد، مقبول نیست و باید کشته شود. زوجه‏اش از او جدا مى‏شود و باید عده وفات (چهار ماه و ده روز) نگاه دارد. اموالش نیز بین ورثه‏اش تقسیم مى‏گردد؛ یعنى شارع به سبب ارتداد از او سلب مالکیت کرده و حکم موت را بر او جارى مى‏کند؛ و همان‏طور که به سبب مرگ اموالش به ورثه منتقل مى‏شود، ارتداد نیز همان خصوصیت را دارد. (تحریرالوسیله/2/367/مسئله10)

والحمدلله ربالعالمین

تحقیق و تنظیم: حجةالاسلام داود دهقانی دولتآبادی

منبع : هفته نامه افق حوزه

 

 

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha