به گزارش سرویس بین الملل خبرگزاری «حوزه» یکی از نکاتی که در نقد اعتقادی و عملکرد گروه های افراطی جهان اسلام مانند وهابیت، سلفیت و جنبش های افراطی و خشونت آمیز تکفیری مانند داعش، القاعده، النصره و غیره مورد غفلت واقع شده این است که دشمنی این گروه ها فقط با شیعیان نیست، بلکه اهل سنت نیز جزء قربانیان آنها و بلکه بزرگ ترین قربانی هستند و اعتقادات و عملکرد این گروه های افراطی به گونه ای است که موجب بدنامی اسلام و مسلمانان در جهان شده است و این در حالی است که برخی از این جنبش ها تلاش دارند خود را به اهل سنت منسوب کنند تا آنها را شریک جنایت های خود بگردانند و از طرفی جنایت های خود را نوعی تقابل مذهبی میان شیعه و سنی جلوه دهند، اما جهان اهل سنت از همان ابتدا از این گروه ها و عملکرد آنها اظهار برائت کرد و نهادهای مختلفی مانند الازهر و سایر علمای اهل سنت با اظهار نظر ها و موضع گیری های مختلف خود، افراطیون و عملکرد آنها به دور از اسلام دانستند.
شیخ دکتر سامی العساله مسئول بازرسی دینی وزارت اوقاف مصر و از دانش آموختگان و علمای الازهر از جمله شخصیت هایی است که با تکیه بر آموخته های اسلامی خود در الازهر و مذهب اهل سنت در گفتگو با شبکه الکوثر ایران به نقد منصفانه اعتقادات و عملکرد وهابیت می پردازد. خبرگزاری حوزه این گفتگو را ترجمه و در اختیار خوانندگان محترم قرار می دهد.
شیخ العساله در این بخش از گفتگو به بیان ادله اهل سنت بر عصمت پیامبر اسلام و انگیزه وهابی ها از محدود ساختن عصمت پیامبر می پردازد و در ادامه به بیان شباهت های اعتقادی وهابیت با یهودیت می پردازد و توحید وهابی را متاثر از اعتقادات انحرافی یهود می داند.
مظاهر عصمت پیامبر(ص) در سیره نبوی چیست و هدف وهابی ها از محدود ساختن عصمت پیامبر(ص) چه می باشد؟
در ابتدا خوب است تعریف عصمت را در کلام علما بررسی کنیم. عصمت ان گونه که علما آن را تعریف کرده اند، ملکه ای نفسانی است که صاحب خود را از ورود به معصیت و حتی اندیشیدن به گناه باز می دارد. علمای اهل سنت اجماع دارند که تمام انبیا و پیامبران پس از آنکه مبعوث می شوند، مرتکب گناه صغیره و کبیره نمی شوند، اما برخی علما درباره برخی گناهان صغیره از سوی برخی انبیا در زمان پیش از بعثت اختلاف دارند و برخی علما این را جایز می دانند و به عنوان دلیل مثلا به این آیه استناد می کنند که می فرماید: «ِ وَ عَصى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوى»[1] و این آیه که خداوند متعال می فرماید: «وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ فَنادى فِي الظُّلُماتِ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمين»[2] و این ایه که می فرماید «فَوَكَزَهُ مُوسى فَقَضى عَلَيْهِ قالَ هذا مِنْ عَمَلِ الشَّيْطانِ إِنَّهُ عَدُوٌّ مُضِلٌّ مُبين».[3]
در مقابل اینها برخی دیگر از علما هم هستند که می گویند پیامبران حتی گناه صغیره هم مرتکب نمی شوند و این نمونه ها و مثال ها برای آموزش دادن به دیگران و یا برای امری است که خداوند به آن آگاه است، اما همه بر وجوب عصمت پیامبر اسلام قبل و بعد از بعثت ایشان اعتقاد دارند و برای ادعای خود به ادله عقی و نقلی استدلال می کنند که از جمله ادله نقلی آنها این آیه است که می فرماید: «وَ النَّجْمِ إِذَا هَوَى مَا ضَلَّ صَاحِبُكم وَ مَا غَوَى وَ مَا يَنطِقُ عَنِ الهَوَى إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْىٌ يُوحَى»[4]. و این آیه که می فرماید: «وَ لَوْ لا أَنْ ثَبَّتْناكَ لَقَدْ كِدْتَ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئاً قَليلا».[5]
اما دله عقلی علما بر لزوم عصمت پیامبر(ص) قبل و بعد از بعثت عبارتند از: اگر جایز بود پیامبران پیش از بعث خود مرتکب گناه یا اشتباه بشوند در این صورت بعد از بعثت هم این گناه و اشتباه درمورد آنها جایز و ممکن خواهد بود.
دلیل دیگر آنها این است که ما مامور به اطاعت از پیامبر هستیم و اگر صدور گناه از پیامبر در دوره پیش از بعثت جایز باشد ممکن است برخی از مردم در این گناهان از وی پیروی کنند.
امام احمد بن حنبل از عروة از پدرش روایت می کند که از پیامبر شنیدم که به حضرت خدیجه گفت: به خدا سوگند که من هرگز لات و عزّی را نمی پرستم. این نمونه ای از ادله اهل سنت بر عصمت پیامبر(ص) در برابر عبادت غیر خداوند می باشد.
همچنین در داستان بحیرای راهب آمده که او می خواست پیامبر را به لات و عزی قسم دهد که پیامبر از امر خود به او خبر دهد اما پیامبر به او فرمود: مرا به این دو سوگند مده که به خدا سوگند من از این دو به شدت بیزارم.
همچنین از قاضی عیاض روایت شده که خداوند متعال پیامبر را از تصرف ظاهری و باطنی شیطان مصون و محفوظ داشته است.
تصرف ظاهری شیطان همان جنون است و فریب باطنی شیطان همان وسوسه است که پیامبر از آن معصوم شده است همان گونه که پیامبر حتی از اینکه عریان دیده شود معصوم است. هنگامی که عباس عموی پیامبر می خواست در بنای کعبه از پیامبر کمک بگیرد، از ایشان خواست ازار خود را بلند کند و هنگامی که پیامبر خواست ازار خود را بلند کند، ناگهان بر زمین نشست و در روایتی آمده که پیامبر ناگاه بیهوش شد تا اینکه چیزی از بدن مبارک پیامبر برای دیگران نمایان نشود.
همچنین روایت شده هنگامی که پیامبر(ص) چوپانی می کرد، یکی از بچه های قریش با ایشان همراه بود. روزی پیامبر آن کودک را نزد گوسفندان گذاشت و به مکه رفت و در آنجا صدای موسیقی و مجلس طرب شنید و درباره آن سؤال کرد، به ایشان گفتند صدا از فلان مجلس عروسی می آید و پیامبر فرمود: در آن هنگام گوش هایم ناشنوا شد گویی خداوند متعال خواب را بر من مسلط کرد تا صدای غنا را نشنوم.
این مثال ها در کنار نمونه های دیگر عصمت پیامبر را ثابت می کند و به طور خلاصه ابن هشام می گوید: خداوند متعال همواره حافظ و نگهبان پیامبر در برابر آلودگی های جاهلیت بود که اینها نشان دهنده عصمت پیامبر قبل و بعد از بعثت می باشد.
ابن تیمیه و وهابی ها عصمت پیامبر را محدود و مخدوش می کنند. هدف آنها از حمله به عصمت پیامبر چیست؟
در واقع باید به یک واقعیت مهم اشاره کنم که قائل شدن به عدم عصمت پیامبران از نتایج قائل شدن به تجسیم و تشبیه در توحید خداوند است، زیرا تکفیری ها هنگامی که حق خداوند را در تنزیه و توحید رعایت نمی کنند و قائل به جسمانیت و شبیه داشتن خداوند متعال می شوند، به طریق اولی حق انبیا و پیامبران را نیز در نبوت و اعتقادات مربوط به آن رعایت نخواهند کرد.
مساله دوم که مورد اتفاق علما است این است که قائل شدن به عدم عصمت پیامبران، امتداد اندیشه یهودیان است، زیرا یهودیان عصمت پیامبران را قبول ندارند و امور شرم آوری را به پیامبران نسبت می دهند که برای همه ما روشن است و ما برخی از این امور را به مجرمان نیز نسبت نمی دهیم.
من در اینجا شواهد زیادی از سخنان تکفیری ها در ردّ عصمت پیامبران دارم و اینکه وهابی ها ضمن مخدوش و محدود ساختن عصمت پیامبر، انواع اشتباه و گناه را در مورد پیامبر اسلام جایز و ممکن دانسته اند که این اعتقادات موجب آزار و اهانت به پیامبر است و متاسفانه در این زمینه به آیات قرآن نیز استناد می کنند.
وهابیت در کدام اعتقادات خود متاثر از اعتقادات یهودی هستند؟
کسی که اسفار و اعتقادات یهودیان را مطالعه کرده باشد با اعتقاداتی همچون تجسیم و تشبیه مواجه می شود و می بیند یهودیان صفاتی را به خداوند متعال نسبت می دهند که به بشر هم نمی توان نسبت داد تا چه رسد به خداوند و آفریننده آسمان ها و زمین!
من به خوانندگان پیشنهاد می کنم در این زمینه کتاب "الاسفار المقدسة في الأديان السابقة للإسلام" اثر دکتر علی عبدالواحد وافی را مطالعه کنند. این کتاب یکی از کتب دوره دکترای الازهر است که تمام اعتقادات یهودیان را بررسی می کند. اینها اعتقاداتی است که زبان از بیان آنها شرم می کند و به عنوان مثال به این نمونه اشاره می کنم که خداوند نزد آنها خدایی است که آدم در بهشت از او پنهان می شود و او مکانش را نمی داند و خدایی است که یعقوب با او کشتی می گیرد و بر او پیروز می شود و ویژگی های دیگری که ذکر آنها لازم نیست.
اما برجسته ترین اعتقادات یهودیان که به اندیشه وهابی ها راه یافته عقیده تجسیم است مانند اعتقاد آنها به نشستن خداوند بر عرش خود و داشتن پیشانی و انگشت و دست است که تمام اینها از طریق برخی فرقه های مجسمه مانند کرامیه به اسلام راه یافته است و همان طور که ایجی در کتاب المواقف ذکر کرده آنها معتقدند خداوند بر روی عرش و مماس با صفحه بالایی آن ایستاده و برخی از آنها می گویند خداوند متعال موازی با عرش ایستاده و با آن تماس ندارد.
آنها همچنین بر این باورند که خداوند متعال طول و عرض و جهت و مکان و وزن و چشم و دست دارد و فراموش می کند و عصبانی می شود و متاسفانه در این زمینه به برخی آیات قرآن هم استناد می کنند. به عنوان مثال وهابی ها آیه «و جاء ربک و الملک صفا صفا» را آمدن حقیقی و جسمانی خداوند تفسیر می کنند و در تفسیر آیه «و یبقی وجه ربک ذوالجلال و الاکرام» نیز وجه حقیقی و جسمانی برای خداوند قائل شده اند و همچنین آیه «یدالله فوق أیدیهم» را به دست واقعی مادی در خداوند تفسیر می کنندو آیه «یا حسرتی علی ما فرطوا فی جنب الله» را این گونه تفسیر می کنند که خداوند واقعا پهلو دارد و آیات دیگری که آن را به گونه ای تفسیر می کنند که تناسبی با ذات خداوند ندارد و این برگرفته از اعتقادات فاسد آنها در تجسیم است.
ابن بطوطه در سفرنامه خود نقل می کند که ابن تیمیه را دیدم که در دمشق از منبر پایین آمد در حالی که این حدیث را می خواند که خداوند به آسمان دنیا می آید همان طور که من هم اکنون از منبر پایین می آیم و سپس پایین آمد.
از ابن تیمیه روایت شده که روی صندلی می نشست و این آیه را تلاوت می کرد «الرحمن علی العرش استوی» و می گفت خداوند مانند همین نشسته من بر روی عرش خود نشسته است این سخنان او برای برخی مسلمانان تا اندازه ای عجیب بود که او را با کفش می زدند.
ابن تیمیه در کتاب "بیان تلبیس الجهمیة فی تاسیس بدعهم الکلامیة" در پاسخ به سخنان و نظریات امام رازی از علمای اهل سنت ابتدا این حدیث را ذکر می کند که حاملان عرش خدا از شدت سنگینی وزن عرش و خداوند ناله می کنند و سپس می گوید علمای اهل سنت که نام آنها در سند حدیث آمده هیچ کدام سنگینی وزن خداوند را که در این حدیث آمده، منکر نشده اند.
در تاریخ ابی الفداء نیز آمده ابن تیمیه از دمشق به مصر دعوت شد و برای او مجلسی برپا کردند تا از او درباره اعتقادات عجیبی که دارد سؤال کنند و سپس به خاطر اعتقاداتش بازداشت و زندانی شد، زیرا قائل به تجسیم بود.
ابن تیمیه در تلبیس الجهمیه می گوید: هیچ موجودی نیست مگر اینکه جسم یا قائم به جسم باشد و در صفحه 93 جلد اول می گوید و معلوم است اینکه خداوند جسم نباشد مورد قبول فطرت نیست.
ابن تیمیه همچنین در مجموعه فتاوای خود می گوید: خداوند بر روی عرش نشسته و فقط چهار انگشت از عرش بلندتر است و تمام اینها اعتقادات یهودیان است که علمای ما آن را رد کرده اند و با آن مخالفند.
اما در مورد اعتقادات اسلامی صحیح در مورد خداوند متعال همین سخن امام علی(ع) بس است که فرمود: خداوند بود و هیچ مکانی نبود و اکنون نیز خداوند همان گونه است که در قدیم بود.
امام صادق(ع) نیز درباره توحید و نفی جسمیت خداوند متعال می فرماید: اگر بگوییم خداوند بالای چیزی است محمول است و اگر بگوییم پایین چیزی است مقهور آن می شود و اگر بگوییم وسط است او را محصور دانسته ایم و اگر از چیزی باشد حادث و مخلوق است». یعنی تمام این وجوه در مورد خداوند منتفی و باطل است.
امام ابوالعزائم از علمای اهل سنت نیز در مورد خداوند متعال می فرماید: خداوند عزوجل نه در چیزی است و نه روی چیزی است و نه قائم به چیزی است و نه نیاز به چیزی دارد و هیچ چیز مانند او نیست همان طور که خودش فرموده «لیس کمثله شیء».
ما نیز در اینجا در مورد اعتقاد به تجسیم هشدار می دهیم چراکه چه بسا چنین اعتقادی موجب خروج انسان از دین بشود.
وهابی ها و سعودی ها آثار مربوط به یهودیان را در عربستان به خوبی حفظ و نگهداری می کنند، اما آثار مربوط به پیامبر(ص) را تخریب و نابود می کنند. آیا این اقدام آنها سؤال برانگیز نیست؟
البته سؤال ها و اشکالات زیاید متوجه وهابی ها است؛ به عنوان نمونه آنها تا کنون کتاب های زیادی در دفاع از یزید بن معاویه نوشته اند، اما هیچ اثری در دفاع از اهل بیت پیامبر(ص) ندارند. این یک علامت سؤال بزرگ است که وهابیت از قاتلان امام حسین(ع) دفاع می کند، اما در دفاع از اهل بیت کاری نکرده اند.
گفتیم که پیامبر در توصیف خوارج فرمود: آنها اها اسلام را می کشند، اما اهل بت پرستی را رها می کنند. و ما دیدیم چگونه انحراف فکری وهابی ها چگونه به انحراف در عملکرد آنها سرایت کرد و آنها هرگز حتی یک گلوله به سمت دشمنان واقعی مسلمانان شلیک نکردند، اما تمام سلاح های خود را به سوی مسلمانان نشانه رفته اند.
اما در مورد محافظت وهابی ها از قلعه خیبر و آثار یهودیان در شبه جزیره و تخریب آثار اسلامی مانند بقیع و خانه حضرت خدیجه و مراقد اصحاب پیامبر باید گفت این موج تخریب آثار اسلامی توسط وهابی ها دو بار اتفاق افتاده است. وهابی ها در اولین حمله خود به مدینه منوره قبور و زیارتگاه ها را تخریب کردند تا جایی که مدینه به تلی از خاک و سنگ تبدیل شد. پس از آن مسلمانان بقیع را به شکل زیبا و باشکوهی بازسازی کردند اما وهابی ها در دومین حمله خود باز هم بقیع را تخریب کردند. نکته ای که در مورد این قبور و زیارتگاه ها باید گفته شود و من می خواهم بر آن تاکید کنم این است که این زیارتگاه ها و قبور در تمام صدها سال طول تاریخ اسلام موجود بوده و تمام علما و بزرگان اسلامی و فقها این بناها را دیده اند اما حتی یک نفر از این فقها و علما به تخریب قبور و ضریح ها فتوا نداد، زیرا می دانستند که این بناها مورد تایید قرآن است. قرآن ساختن مساجد در اماکن ویژه و قبور بزرگان را تایید کرده است و به عنوان مثال در ماجرای اصحاب کهف که در قرآن آمده می خوانیم که موحدان در زمان اصحاب کهف تصمیم گرفتند در کنار غار اصحاب کهف مسجدی بسازند و قرآن هم با سکوت خود این اقدام را تایید کرده است.
علاوه بر این پیامبر ساختن مسجد بر روی مزار یکی از اصحاب خود به نام ابوبصیر را تایید کرد و به آن اعتراضی نکرد.
قرآن کریم هم ما را به حفظ آثار دینی و اسلامی و تبرک جستن به آنها فرا می خواند، اما متاسفانه می بینیم وهابی ها در عربستان خانه مبارک پیامبر(ص) را تخریب کرده و به جای آن سرویس بهداشتی عمومی ساخته اند و به خدا سوگند ما این را نمی پذیریم و آن را اهانت به پیامبر می دانیم. چرا علما از پیامبر دفاع نمی کنند؟ انسان حتی اگر شده با سخن و کلام خود باید اعتراض کند و حق را بیان کند.
ما اعتراض می کنیم که چرا غربی ها در نشریات خود به پیامبر اسلام اهانت می کنند، اما متاسفانه برخی مسلمانان پیش از غربی ها به پیامبر اهانت کرده اند. وقتی عملکرد ما مسلمانان این گونه باشد از غربی ها چه انتظاری می توان داشت؟
نظر شما