شنبه ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳ |۱۰ شوال ۱۴۴۵ | Apr 20, 2024
با خادمان کوچک طریق الحسین

حوزه/ چه آن دخترانی که دستمال‌کاغذی بین زائرین توزیع می‌کنند و چه آن پسرانی که دوان دوان به‌سوی مردم می‌دوند تا فقط چند دانه‌ای از ظرف خرمایشان بردارند، یک هدف مشترک دارند و آن خدمت در دستگاه حسین‌ بن‌علی(ع) است.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری «حوزه» در خوزستان، حال و هوای خدام اربعین با حال و هوای زائرین کوی حسین اندکی متفاوت است. زوارالحسین(ع) به عشق حضرت ارباب راهی دیار کرب و بلا می‌شوند و خدام الحسین به‌رسم میزبانی و نوکری حریم حسین(ع) پذیرای دلدادگان به مکتب آل الله می‌شوند.

اما در این میان، خدام خردسال اربعین حسینی حال و هوای دیگری دارند....

دخترکان و پسران عراقی، با لباس‌هایی ساده و خاک خورده و البته شیطنت‌های کودکانه‌شان، زوار طریق الحسین(ع) را شورونشاطی وصف‌ناشدنی می‌بخشند.

چه آن دخترانی که دستمال‌کاغذی بین زائرین توزیع می‌کنند و چه آن پسرانی که دوان دوان به‌سوی زائرین می‌دوند تا فقط چند دانه‌ای از ظرف خرمایشان بردارند، یک هدف مشترک دارند! و آن خدمت در دستگاه حسین‌ابن‌علی(ع) است.

حتی آن کودک دو ساله‌ای که عروسک در بغل دارد به فکر خدمت به زائرین اباعبدالله الحسین(ع) است. نامش زهراست. با لهجه شیرین عربی کودکانه‌اش می‌گوید: «انا خادمة الحسین....»

                              

چند کیلومتر جلوتر، در عمود ۵۴۰، باز هم کودکان عراقی مقابل لنز دوربینمان خودنمایی می‌کنند.... این بار به سراغ جمعی از آنان رفتیم.

مقداد می‌گوید: همه خانواده من در موکب هستند. من هم اینجا کفش‌های زائرین را تمیز می‌کنم. پدرم گفته هر موقع کفش زائری را تمیز کردی، بر پایش بوسه بزن! چون این پاها برای رسیدن به مکانی مقدس این همه سختی می‌کشند.

عباس ۶ ساله فقط می‌خندد اما حسین به‌جای او می‌گوید من و عباس مسئول دعوت زوار به موکبمان هستیم. ما این کار را انجام می‌دهیم تا إن شاءالله در قیامت اصحاب حسین(ع) ما را به‌سوی بهشت دعوت کنند.

رضا اما قبل از صحبت کردن با اصرار بطری آبی را به تک‌تک بچه‌ها می‌دهد و از آن‌ها می‌خواهد تا با خوردن مقداری از آب، آن را متبرک کرده و برای مادر بیمارش به نیت شفا ببرد.

رضا ۸ سال دارد و برای خود کوهی از تجربه است. او می‌گوید: «افتخر بأن اربع سنوات خادمة زوار الحسین علیه السلام» افتخار می‌کنم که چهار سال است خادم زوار امام حسین(ع) هستم.

به حرکت ادامه می‌دهیم... در راه با خود فکر می‌کنم این چه شور و عشقی است که این‌گونه همه را اسیر خود کرده!؟ ناگاه شعر محتشم در ذهنم مرور می‌شود؛

هرکجا می‌نگرم رنگ رخش جلوه‌گر است

هرکجا می‌گذرم جلوه مستانه اوست

هرکسی میل سوی کربلایش دارد

من چه دانم که چه سریست به در خانه اوست

انتهای پیام

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha