به گزارش خبرنگار خبرگزاری «حوزه» در تهران، برای دیدن فیلم های دومین روز سی و ششمین جشنواره فجر به پردیس سینمایی می رویم و طبق قرعه کشی از قبل انجام شده قرار است، دو فیلم «شعله ور» و «بمب» را به تماشا بنشینیم.
فیلم هایی که شاید از نظر فنی و بازی هنرپیشه ها، در سطح خوبی باشند، اما از حیث محتوایی و ارائه محتوا به مخاطب همچون فیلم های روز گذشته جشنواره، آنچنان نمره قابل قبولی را دریافت نمی کنند.
شعلهور، پنجمین فیلم حمید نعمت الله است، فیلمی که «حسادت» را به عنوان مضمون قصه خود انتخاب کرده است. حسادت زائد الوصفی که زائیده مدرنیته بوده و انسان مدرن که گریزی از آن ندارد، از صبح تا شب باید بدود و آخر شب هم ناراضی از همه چیز سر به بالین بگذارد، حسادتی که فرید شخصیت اول فیلم نعمت الله را هم به ورطه نابودی و ویرانی میکشاند.
امام صادق(ع) حدیثی در مذمت حسادت داردند که در آن می فرمایند: «انسان حسود پيش از آنکه به طرف مقابل زيان برساند به خودش زيان رسانده است.» (مستدرک، ج ١٢، ص ١٨) و قصه فرید هم همین گونه است، او به خیال این که با حسادت و عقده گشایی از انسان های موفق دور و اطرافش می تواند خود را آرام کند، خودش رو به ویرانی می رود.
مضمون حسادت و این که یک آدم حسود تا چه میزان می تواند در منجلابی که خودش برای خودش ساخته غرق شود را نعمت الله در قصه هایی چندپاره برای مخاطب روایت میکند، خرده قصه هایی که بر خلاف فیلم های قبلی نعمت الله مخاطب ممکن است آن را پس بزند؛ چرا که نتوانسته نخ تسبیحی محکم برایشان در بطن روایت جور کند، از عشق یک هویی به زن سیستانی تا اوج رذالت های فرید بدون شخصیت پردازی های درست و جا افتاده.
نعمت الله که تبحر خاصی در خلق فضاهای فانتزی در دل قصه های رئال دارد، همیشه سعی داشته فضاهایی با تکیه بر طراحی های خوب صحنه و خلق شخصیت های مکمل بیآفریند و در دو فیلم آخرش یعنی رگ خواب و شعله ور سعی کرده با مونولوگ گویی شخصیت های اصلی قصه اش کمی به خلق این فانتزی کمک کند، البته در این فیلم تا حد زیادی جهان فکری فیلمساز، در تجسد فضاسازیها و جغرافیای بصری، نمود فیزیکی یافته است.
لوکیشن انتخابی سیستان و بلوچستان و نمایش رقص های محلی به عنوان نماد سنت و فرید به عنوان فردی که از تهران آمده به عنوان نماد مدرنیته انتخاب هوشمندانه ای است، انتخابی که در انتها به مخاطب نشان میدهد که چگونه مدرنیته خودش و سنت را به آتش می کشد و کار درست را آن کس انجام می دهد که به موقع خود را از این بازی بیرون بکشاند.
سینمای ایران آنقدر خود را در آپارتمان ها بالا شهری محبوس کرده بود که تماشای سیستان و آن طبیعت و دریایش مخاطب را به وجد می آورد قصه معیوب و شخصیت پردازی ناقص نعمت الله در شعله ور را تا حدودی تحت الشعاع قرار می دهد.
*«بمب»، یک تسویه حساب سیاسی یا مجالی برای تمسخر شعارهای انقلابی!
اما معادی در فیلم جدیدش «بمب» رقابتی داشته برای این که نشان دهد در زمان یک دقیقه چه میزان می توان شعار داد و بیانیه سیاسی خواند! او این مهم را بعد از سکانس ابتدایی فیلم از زبان مدیر مدرسه و خطاب به دانش آموزان شروع می کند.
فیلم یک مدیر مدرسه دارد، که نقشش را سیامک انصاری بازی میکند و او به صورت خودکار، هر روز صبح با الفاظی زننده دانش آموزان خاطی را خطاب خود قرار می دهد و به بدترین شکل برایشان دیکته ایدئولوژی می خواند و دانش آموزان موظفند بعد از هر نطق هیلتر گونه آقای مدیر با صدای بلند شعارهای «مرگ بر آمریکا» بگویند، شعار هایی که هر روز صبح تکرار می شود و مخاطب هم باید تحملشان کند، شعارهایی که بعد از بار دوم و سوم حتی دیگر توانایی خنداندن مخاطب را ندارد.
فیلم یک ناظم هم دارد، ناظمی که قرار است که عشق او و زنش با بازی لیلا حاتمی را به نظاره بنشینیم، اما قصه عشقی کار آنقدر کمرنگ می شود که فیلم بیشتر در مدرسه و حول محور شعار دادن و شعار نوشتن روی دیوار می گذرد.
فیلم جدید پیمان معادی، که نام کاملش «بمب، روایتی عاشقانه» است، می خواهد از عشق بگوید، عشقی که جنگ و بمباران آن را خراب کرده، اما فیلم بیش از این که از عشق بگوید از سیاست می گوید تسویه حساب سیاسی میکند، از قیمت دلار میگوید شعارهای ضد استکباری را مسخره می کند، رزمنده فراری از جبهه را نشان می دهد که می ترسد بجنگد و با دزدی امرار معاش می کند! خرده قصهای که هیچ کمکی به داستان نمی کند، اما باید باشد، چرا که کارگردان ایرانی آمریکایی عزیزمان خواسته از میان این همه رزمنده دلاور جنگ هشت ساله، بزدل ترینشان را به تصویر بکشد!؟
فیلم هجوی علیه استکبار ستیزی این سال های ملت ایران می کند و مشکلات را گردن دشمنی های ایران با کشورهای مختلف می داند، اما به نظر باید سراغی از تاریخ گرفت، تاریخ گواهی خواهد داد که همین کشورهایی که به عقیده کارگردان نباید مرگ بر آن ها گفت هر زمان که فرصت کرده اند چه بلاهایی به سر این مردم آورده اند.
خداوند در آیه ۸ سوره محمد می فرماید «وَ الَّذینَ کَفَرُوا فَتَعْساً لَهُمْ وَ أَضَلَّ أَعْمالَهُم»، یعنی کسانی که کافر شدند و با دین مقابله میکنند؛ مرگ بر آنان باد، و در تفاسیر از این مرگ به معنای مرگ ظاهری بلکه به معنای نابودی یاد شده است، اما مسئله اینجاست که کارگردان خود را به نفهمی زده و نخواسته قبول کند که این شعارهای به اصطلاح خودش سطحی ریشه هایی عمیق تری در باور این مردم دارد.
تنها نقطه قوت فیلم طراحی صحنه آن است، که آن هم در یک نمای آغازین و پایانی خلاصه می شود و پس از آن دیگر چیزی از دهه ۶۰ نشانمان نمی دهد و قصه یا در مدرسه می گذرد و یا در خانه.
البته این مسئله عادی شده که فیلم هایی در جشنواره فجر که همزمان با سالروز پیروزی انقلاب اسلامی برگزار می شود، رنگ پرده ببینند و برایشان تبلیغ شود، که تیشه بزنند به ریشه ها. نظیر بمب.
با این حال امیدواریم در روزهای آتی نیز منتظر فیلمی باشیم که حداقل در زمینه انقلاب و پاسداشت پیروزی حق بر باطل، حرفی برای گفتن داشته باشد و به جای نظاره گردن سیاه نمایی های از درون تهی، آثاری فاخر و ممتاز را ببینیم.
گزارش: محمدرضا پورصفار