خبرگزاری «حوزه»، سال ۱۳۹۱ عوامل برنامه «سمت خدا» به محضر رهبر انقلاب رسیدند و با ایشان دیدار کردند. تهیه کننده برنامه در آن دیدار، «عقاید رسانهای» خود را به رهبر انقلاب ارائه کرد و نظر ایشان را جویا شد. چند ماه بعد در سال ۱۳۹۲ اتفاقاتی رخ داد که سبب شد تهیه کننده برای مدتی از برنامه کنار گذاشته شود و مجری و بعضی از کارشناسان هم مدتی در برنامه حاضر نشوند. سید عبدالمجید رکنی حسینی، علت اصلی آن رخدادها را «امر به معروف و نهی از منکر» میداند. دومین قسمت از گفتگوی خبرگزاری «حوزه» با تهیه کننده «سمت خدا« را بخوانید.
عوامل برنامه سمت خدا دیداری با رهبر انقلاب داشتهاند. درباره جزئیات دیدارتان صحبت کنید.
ما با رهبر انقلاب دو دیدار داشتیم. یکی در سال ۱۳۹۱ و دیگری سال ۱۳۹۵. شاید هر کسی دوست داشته باشد که این دیدار برایش محقق شود و بداند که دیدگاه عالیترین مقام کشور درباره آن حوزه و فعالیتهای آن چیست؟ دوست داشتیم به عنوان عوامل یک برنامه دینی شاخص در رسانه، خدمت ایشان برسیم. از زمانی که تقاضای دیدار اول را مطرح کردیم، شاید دو هفته نکشید که از دفتر ایشان با ما تماس گرفتند و گفتند تشریف بیاورید. حوالی سالروز درگذشت مرحوم آقای مهندسی و شاید دقیقا همان روز بود که خدمت رهبر انقلاب رسیدیم. نماز ظهر و عصر را به امامت ایشان اقامه کردیم و بعد از آن جلسهای برگزار شد که بیش از ۱.۵ساعت طول کشید.
چه کسانی در جلسه حضور داشتند؟
مدیران وقت شبکه سه، آقای شریعتی (مجری) و آقایان عالی، ماندگاری، حسینی قمی و نقویان، رفیعی کارشناسان برنامه و بنده حضور داشتیم.
چه مطالبی رد و بدل شد؟ آیا رهبر انقلاب هم برنامه شما را تماشا میکردند؟
جلسه بسیار خوبی بود و رهبر معظم انقلاب با مباحث کارشناسان آشنایی داشتند و فرمودند که برنامه (سمت خدا) را اگر جلسهای معارض نباشد هر روز میبینند. در آن جلسه، اکثر بزرگواران صحبت کردند، جملهای که آقای نقویان گفتند و در ذهنم مانده است درباره اهمیت رسانه و تبلیغ بود که گفتند: «از نگاه من، رسانه، عصای حضرت موسی است و از آن کارهای زیادی بر میآید اما نوع برخورد ما با این عصای موسی در حد چوبدستی است!» بعد هم چند شوخی کردند.
آقای ماندگاری هم تقاضایی از ایشان کردند که دیدار منظمی با روحانیون داشته باشند. رهبر انقلاب هر سال پیش از ماه رمضان و محرم دیداری با روحانیون داشتند، اما چند سال بود که این دیدار برگزار نمیشد. آقای حسینی قمی هم درباره برنامه و اهمیت و تاثیرات آن بر مخاطبین صحبت کردند.
آقای رفیعی هم از وضعیت اقتصادی گفتند و اینکه «شرایط مناسبی نیست و مردم در فشار زیادی هستند و دینداری و تبلیغ دین کار سختی شده.» فحوای کلام ایشان این بود که «با این فقر، دینداری سخت است.»
آخرین نفر هم بنده بودم که حدود ۲۰ دقیقه صحبت کردم. نکاتی که آنجا عرض کردم همان دغدغههای همیشگی بود که در قسمت قبلی گفتگو به شما عرض کردم، ولی این بار برای چک کردن این دغدغهها با عالیترین مقام کشور آنها را مطرح کردم. برای من مهم بود که بدانم دغدغههای من برای رهبر نظام که راهبری فرهنگی کشور هم بر عهده ایشان است، چه جلوهای دارد؟
اول بگویم که نگاه من این است که وقتی راهبری فرهنگی کشور در دست عالیترین مقام کشور است به دو صورت میتوان کار کرد. حالت اول اینکه شما این راهبری فرهنگی را با این مدل قبول دارید، پس در دستگاههایی که زیر نظر ایشان است یا بودجه دولتی دارند باید همین مسیر مشخص شده را پی بگیرید، یعنی نمیشود در دستگاه دولتی که با هزینه بیت المال برای هدف خاصی طراحی شده هر کس بخواهد ساز خودش را بزند.
حالت دوم این است که شما این مسیر را قبول ندارید. به نظر من، این جرم نیست که دیدگاه فرهنگی شما با دیدگاه عالیترین مقام کشور متفاوت باشد اما در این وضعیت شما نباید وارد دستگاههای حاکمیتی بشوید و ساز مخالف بزنید. شما میتوانید با توجه به وظیفهای که احساس میکنید، کار خصوصی انجام بدهید و اهداف خود را دنبال کنید و حکومت هم موظف است چنانچه شما در چارچوب آزادیهای قانونی کار میکنید متعرض شما نشود و اتفاقا فضا را برای شما هم آماده کند، ولی انتظار نداشته باشید که دستگاههای حکومتی فکر شما را ترویج کنند.
عناوین آنچه که خدمت رهبر انقلاب عرض کردم این بود:
«نادرست بودن نگاه مدیران سازمان صدا و سیما به مخاطب»، «وظایف رسانه جمهوری اسلامی»، «بایستههای تبلیغ دین در رسانه جمهوری اسلامی» و «نحوه اقبال مردم به رسانه».
الآن که ۶ سال از آن دیدار گذشته است، شاید بعضی نگاههای من به این موضوعات متکاملتر شده باشد اما با توجه به آن «چک کردن» خدشهای در اصل نگاه رخ نداده است.
یکی از مطالبی که عرض کردم این بود که: بر خلاف آنچه که دشمنان اسلام و جمهوری اسلامی و حتی بعضی از دوستان میگویند که «مردم از دین و آخوندها خسته شدهاند»، از نگاه من (نه به عنوان یک تئوری، بلکه مطلبی که شهود عینی دارد) این طور نیست. در ادامه هم عرض کردم البته جای گلایه از دشمنان نیست اما از دوستان و متدینین انتظار نمیرود که چنین حرفی را بزنند.
در اینجا رهبر انقلاب با لبخندی فرمودند: «آن دوستان (که این حرفها را میزنند) خودشان از دینداری خسته شدهاند و میخواهند خستگی خودشان را به گردن مردم بیندازند.»
این سخن، خیلی مهم است. شما فرض کنید در معاملات بازار که دروغ، زیاد گفته میشود، شخصی میخواهد فقط راست بگوید. این، کار راحتی نیست و ادامه دادن این مسیر واقعا هزینهبر و حوصلهخواه است. حالا این فرد بعد از مدتی میبیند راست گفتن کار سختی است و تصمیم میگیرد آن را ترک کند. در این حالت، حق ندارد آن را به گردن دیگران بیندازد و مثلا بگوید: «من میخواستم آدم صادقی باشم اما دیگر زن و بچهام حوصله ندارند، به همین خاطر دیگر همه با هم کنار کشیدیم»!
هزینههای دینداری در جامعه امروز زیاد است و به نظر من «مردم عادی» راحتتر هزینههای دینداری را تحمل میکنند تا کسانی که مدعی دینداری هستند. این گروه دوم بعد از مدتی میگویند «آقا همه خسته شدهاند» تا باری را که به سبب رودربایستی روی دوششان افتاده بود، پیاده کنند.
با تمام حرفهای آقای «تهیه کننده» محترم موافقم / روزی نیست که این مطالب را به مسئولان صدا و سیما متذکر نشوم
صحبتهای من که تمام شد، رهبر انقلاب بدون اینکه اسمی از بنده ببرند فرمودند: «بسم الله الرحمن الرحیم من با تمام حرفهای آقای «تهیه کننده» محترم موافقم و تمام اینها دغدغههای من است.»
جمعی که آنجا بودند یادآوری کردند که تهیه کننده، آقای رکنی هستند. رهبر انقلاب فرمودند: «عرض کردم که با تمام صحبتهای آقای تهیه کننده محترم موافقم و اینها دغدغههای من است.»
داخل پرانتز این مطلب را عرض کنم که به نظرم میآید (و البته ممکن است اشتباه هم باشد) حرف ایشان این نبود که «رکنی» درست میگوید. منظور ایشان درستی اصل سخنان بود و این تمجید ایشان، اعتباری برای شخص من نیست.
نکته دیگری که ایشان گفتند این بود که: «هفته و ماه و روزی نیست که این مطالب را به مسئولان صدا و سیما متذکر نشوم. بسیاری از آنها را که نمیفهمند و آنها را که میفهمند میگویند: نمیتوانیم {انجام دهیم}»
مطلب دیگری که در صحبتهایم عرض کردم این بود که: «در حوزه تبلیغ دین، نظرم این است که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) آموزههای الهی را آوردند و این آموزهها بر قلب عرب جاهلی موثر واقع شد و شهدای بدر و احد و مقدادها و ابوذرها از دل آن تعالیم بیرون آمدند. اگر این را یک سنت الهی بدانیم باید انتظار داشته باشیم که امروز هم با همان آموزهها آن اتفاق تکرار شود؛ البته به دو شرط: اول اینکه مطمئن شویم این آموزهها همان تعالیم پیامبر (صلی الله علیه و آله) است و دوم اینکه میزان تأثیر بر مستمعین و مخاطبین، تابع میزان نسبت ما با پیامبر خدا است. هرچه این نسبت نزدیکتر باشد باید بیشتر منتظر آن اثر باشیم. لذا وقتی امروز میخواهیم در رسانه، تبلیغ دینی موثر کنیم باید این دو مولفه را لحاظ کنیم؛ و یقین داشته باشیم نه بازیگری اثر میکند نه حرف غیر مستند.»
رهبر انقلاب: منبرها مشحون از روایات باشد/ بیان مطالب عرفانی مستدل در حد «نمک غذا»
رهبر انقلاب فرمودند: «این حرف، حرف درستی است. البته شیوه تبلیغی پیامبر را هم باید بدانیم که از بین آموزهها کدام برای ایشان مهمتر بود و از کدام ابزار برای جلب قلوب استفاده میکردند.»
در ادامه فرمودند: «در نگاه من بحث معاد از همه مهمتر بوده، چون آیات قرآن هم اینگونه است، یعنی بیش از یک پنجم آیات درباره موضوع معاد است. وقتی این اهمیت را در قرآن میبینیم به نظر میآید که باید روی این موضوع بیشتر دست بگذاریم.»
بعد فرمودند: «روزهایی که جلسه خاصی نداشته باشیم، حتما این برنامه[سمت خدا] را میبینم.»
این نکته برای ما خیلی مهم است. نه به عنوان یک رزومه کاری، بلکه به عنوان اینکه وقتی یک برنامه را طراحی و تولید و پخش میکنیم بدانیم که یک ناظر بالادستی(که خودش این دغدغه را دارد و ممکن است از اشتباهات ما ده برابر ما حرص بخورد) ما را میبیند. این فرمایش ایشان، در ما تاثیر گذاشت و به ما گوشزد کرد که باید حواسمان را بیشتر جمع کنیم تا باعث حرص خوردن ایشان نشویم.
ایشان در ادامه از کارشناسان برنامه تقدیر کردند و گفتند: «سخنرانیها و مباحثی که مطرح میشود با لذت گوش میدهم. زمانهایی[در قدیم] بوده که سخنرانیهایی میشنیدم که تحمل نداشتم تا آخر بحث را گوش بدهم.» درباره خود رسانه هم مطالبی فرمودند.
جلسه که تمام شد و در حال خداحافظی بودیم ایشان نکتهای دیگر را یادآور شدند و فرمودند: «در تبلیغ دینی، منبرها و مطالبتان مشحون از روایات باشد و البته از بیان مطالب عرفانی مستدل غفلت نکنید. اینها هم برای اینکه جذب قلوب شود خوب است ولی به اندازه نمک در غذا.»
به نظر من این عبارت «مشحون از روایات» خیلی مهم است. از نگاه بنده که نگاهم حاصل یک تعامل چند ساله با مخاطبان است، هیچ کس به فضیلتی آراسته نمیشود و از رذیلهای دور نمیشود جز به مدد کلام اهل بیت (علیهم السلام) و آیات قرآن. ذوقیّات در این موضوع اثر زیادی ندارد. ممکن است یک مطلب ذوقی، الآن باعث خوشایند مخاطب شود ولی آنچه که یک «اتفاق» را رقم میزند و دلی را برای دراز مدت تکان میدهد، همان روایات است.
بعد از این دیدار، یکی از مسئولان ارشد بیت به من گفتند: «در خاطرم نیست که در این سالها ایشان به کسی گفته باشند من با تمام حرفهای ایشان موافقم.» البته قبلا عرض کردم که به زعم من این تعریف ربطی به بنده نداشت و متوجه اصل نگاه بود.
رهبر انقلاب میفرمایند بارها این مطالب را تذکر دادهاند، به نظر شما وضعیت برنامههای صدا و سیما تفاوتی کرده است؟
تغییر وضعیت حاصل تغییر فکر است،اجازه بدهید یک مثال روشن بزنم. مقام معظم رهبری در دیدار با مسئولان سازمان، صراحتا از برگزاری مسابقاتی با جوایز کلان که فرد بدون هیچگونه تلاشی صاحب پول بادآورده بشود انتقاد کرده و آن را مغایر با ترویج روحیه کار دانستهاند، اما همین الآن که با هم صحبت میکنیم، یکی از شبکههای تلویزیونی برای تشویق به خرید اقلامی که از نظر من ضروری نیست، مسابقهای پخش میکند. مخاطبان این برنامه هم افراد میلیاردر نیستند. بلکه آدمهایی با سطح خرید پایین هستند، اما ما آنها را وسوسه میکنیم که «شما میتوانید یکباره چند ده میلیون تومان از یک قرعهکشی برنده شوید.» اگر هم چیزی بگوئیم میگویند: «آقا ما داریم تبلیغ کالای ایرانی میکنیم که مورد تاکید رهبری است!».
وقتی مدیر عامل خارج نشین سیاستهای فرهنگی را کن فیکون میکند: نمیخواهیم گدابازی راه بیندازیم!
همین آقایان میخواستند دورهای جدید از مسابقات تلویزیونی را برگزار کنند. با من تماس گرفتند و گفتند: «اگر مثلا تا الآن صد میلیون تومان جایزه میدادیم در دوره جدید میخواهیم ۱۱۰ میلیون جایزه بدهیم، اگر نظری دارید بگوئید شاید لحاظ شود.»
عرض کردم: «من که از اساس با این کار مخالفم، چون غلط است و از نظر من حرام فرهنگی است. اما حالا که کسی خبر ندارد شما میخواهید جایزهتان را افزایش دهید، بیایید همان ۱۰۰ میلیون را جایزه بدهید و بگویید ۱۰ میلیون تومان باقیمانده را به انتخاب خود برنده و معرفی او، به جهیزیه یک دختر نیازمند، یا یک زوج نابارور که در هزینههای درمان ماندهاند یا یک خانواده بیسرپرست که در تأمین ودیعه خانه به مشکل برخوردهاند، میدهیم. در واقع انجام دادن یک کار خیرخواهانه به شکرانه یک پول باد آورده.
گفتند پیشنهاد خیلی خوبی است و مطرح میکنیم. وقتی با مدیرعامل آن مجموعه مطرح کرده بودند، پاسخ ایشان این بود که: «ما نمیخواهیم در کارمان گدابازی راه بیاندازیم. ما میخواهیم کارمان لاکچری باشد.» این مدیرعامل خارج نشین است و بعضی وقتها به ایران میآید. شما ببینید عالیترین مقام فرهنگی کشور آن نگاه را دارد و یک آدم پاییندستی به سبب اینکه پول دارد(و این پول هم از آسمان نیامده، بلکه با رسانه ما این پول را در آورده) سیاستهای کلان آن دستگاه فرهنگی را کن فیکون میکند و اینجاست که دوباره مقام عالی کشور از وضعیت فرهنگی رسانه ابراز نارضایتی می کند.
نگاه شما در مورد مخاطبین صدا وسیما به ایشان فرمودید چه بود؟
یکی دیگر از مطالبی که خدمت رهبر انقلاب عرض کردم درباره نگاه صدا و سیما به مخاطب بود؛ نگاهی که از نظر من اشتباه است. صدا و سیما مخاطبان خود را کسانی فرض میکند که یک دستشان کنترل تلویزیون ایران و در دست دیگرش کنترل ماهواره است و ما باید برای اینها مطابق ذوق و سلیقهشان برنامه بسازیم و اگر لحظهای برنامهی خوشایند اینها نسازیم، کنترل را عوض میکنند و میروند سراغ ماهواره و شبکههای خلاف اخلاق میبینند. لذا برای اینکه دل این افراد را به دست بیاوریم باید هر چقدر میتوانیم به آن مرزهایی که ایشان میپسندند(البته تا جایی که اسلام دست ما را نبسته باشد) نزدیک بشویم.
در این نگاه، مخاطب فرضی اساسا حوصله شنیدن هیچ حرف جدی درباره تربیت، اقتصاد، ورزش، سلامت و... ندارد. دین هم یکی از این حوزههای جدی است. مخاطب دوست دارد سرگرم باشد و به محض اینکه رسانه ما مطلبی پخش کند که از علائق فاصله داشته باشد، کانال را عوض میکند.
«ما نباید بگذاریم ایشان کانال را عوض کند» این راهبرد اصلی بسیاری از مدیران سازمان در گذشته و حال است. سلائق و علائق آن افراد فرضی اولویت رسانه میشود و مخاطبانِ دیگر، حذف میشوند.در حالی که حقیقتا تعداد آن مخاطبین فرضی هم زیاد نیست.
پس ظاهرا برخی مدیران رسانه معتقدند طیف وسیعی از بینندگان این طورند؟
متاسفانه «تصور» اشتباه از مخاطب همین است و بر همین اساس عمل میکنند. مشابه این در جاهای دیگر هم اتفاق میافتد؛ مثلا فرزند شما در مدرسه، زنگ کلاس زبان دارد و در این کلاس دو نفر که همیشه خارج بوده و دورههایی پیشرفته زبان گذراندهاند، انگلیسی را مثل بلبل حرف میزنند. در این شرایط بسیاری از معلمان اشتباهی راهبردی مرتکب میشوند و ۲۸ نفر دیگر را رها میکنند و تمام همت خود را صرف این دو نفر میکنند و از یادشان میرود که بقیه هم آمدهاند همین قواعد اولیه زبان انگلیسی را یاد بگیرند.
از آن طرف، یک کلاس دینی اول متوسطه را در نظر بگیرید که دو نفر به سبب نگاه خانواده یا مطالعات خودشان یا هر دلیل دیگر، منکر خدا هستند. این معلم دینی تمام انرژی خود را صرف این میکند که این دو نفر را هدایت کند و به شبهاتشان(که شاید بقیه دانشآموزان به فکرشان هم نرسیده) پاسخ دهد، در حالی که ۲۸ نفر هم منتظر تعالیمی هستند که کارشان را راه میاندازد اما چون هیاهوی آن دو نفر بیشتر است، شما تحت تأثیر آنها هستید.
پس این یک نقشه راه است که مخاطب شما کسانی نیستند که کنترل ماهواره در دست دارند و وظیفه اصلی شما هم هدایت آنان نیست. شما باید کلاسی بزرگتر را اداره کنید و آن ۲۸ نفر را به مقصد برسانید. البته از خداوند هم درخواست کنید که انرژی و قدرتی به شما بدهد که بتوانید آن دو نفر راه هم هدایت کنید.
نکته دیگر این است که که باید بدانیم اهمیت و جایگاه برنامههای دینی در رسانه ما چیست؟ برنامه دینی الزاما زمان بیشتر گرفتن یا پول بیشتر گرفتن نمیخواهد. نماز صبح اصلش دو رکعت است، حالا اگر کسی خواست تعقیبات و نافله آن را هم به جا بیاورد سخنی دیگر است، اما واجبش را باید به جا بیاورد. در رسانه شاید از نظر مدت زمان اختصاص یافته به برنامههای دینی، از واجب هم رد کرده باشیم...
دعوا بر سر جایگاه اهمیت برنامه های دینی است/ کالای انحصاری رسانه جمهوری اسلامی، «ارائه دین با قرائت انقلاب اسلامی» است
پس دعوای شما بر سر چیست؟!
دعوای من بر سر «اهمیت برنامه دینی» است. این اهمیت کجا معلوم میشود؟ آنجا که پخش یک برنامه دینی با یک سریال یا مسابقه ورزشی تلاقی میکند. آیا در چنین زمانی رسانه میآید به مخاطبش بگوید: «ضمن عذرخواهی از ورزش دوستان که همیشه هم به آنها وقت خوبی را هم اختصاص دادهایم، این مسابقه را ضبطی پخش میکنیم» یا اینکه «با فلان شبکه هماهنگ کردهایم که این مسابقه را پخش کند، چون ما الآن بینندگانی داریم که منتظر دیدن فلان برنامه(دینی) هستند»؟ تصور چنین اتفاقی در حال حاضر بسیار بعید و دور از ذهن است.
متأسفانه هر اتفاقی میافتد، این برنامههای دینی هستند که به صورت پیش فرض حذف میشوند.
مطلب دیگری که به رهبر انقلاب عرض کردم این بود که ما نباید ادعای بیجا کنیم که مثلا همه رسانه های جهان، فیلم های فسق و فجور میسازند و فقط ما هستیم که فیلم های اخلاق محور می سازیم! اتفاقا بر عکس، بعضی از کشورهای دیگر فیلمهای اخلاقگرایانه و معنویت گرا(با تعریف خودشان) میسازند و ما هم بدون سانسور یا با کمی سانسور پخش میکنیم. پس تولید فیلم و سریال حتی با مضمون اخلاقی، کالای انحصاری جمهوری اسلامی نیست، چون اینها را بقیه هم انجام میدهند. کالای انحصاری تلویزیون جمهوری اسلامی که آن را با تلویزیون ترکیه و عربستان و مالزی متفاوت میکند، «ارائه دین با قرائت انقلاب اسلامی» است. سخن من این نیست که بقیه کالاها را نسازیم، بلکه باید بدانیم کدام محصول اصلی ما است و کدام فرعی و سرمایه و توجه ما باید معطوف به کدام محصول شود. اگر سریالی ساختیم و در آن از ارزش گذشت و فداکاری گفتیم، نه اینکه بد است، اما امتیاز و افتخاری برای جمهوری اسلامی نیست چون خیلیهای دیگر هم دارند از این ارزشها صحبت میکنند.
طبعا در این قرائتی که شما از رسانه دارید، عوامل تولید و پخش و نظارت هم باید همگون باشند و گرنه کار دچار مشکل میشود.
بله. بد نیست به یک ماجرا اشاره کنم. یک شب سریالی میدیدم که در آن یک شوخی زیرپوستی خیلی بدی گفته شد. دیر وقت بود ولی به مدیر سازمانی آن شبکه زنگ زدم و ضمن توضیح درباره آن مطلب گفتم: «اگر در یک سریال، بازیگران به هم ناسزا و فحش علنی بدهند(آن زمان این رویه در سریالها وجود داشت) زیاد برای من ناراحت کننده نیست چون با خودم میگویم مدیر این برنامه را دیده و با هر تشخیص(درست یا غلط) از آن چشم پوشیده و مجوز پخش را امضا کرده است. سازنده اثر هم نمیتواند افتخار کند که ما او را را گول زدیم. اما اینکه زیرپوستی کاری انجام شود و نویسنده و کارگردان آن بگویند ما آنها را گول زدیم، من را ناراحت میکند.»
روز بعد فهمیدم که آن مدیر ساعت یک شب به مدیر پخش زنگ زده و او را از خواب بیدار کرده و بعد از اعتراض به اینکه چرا بازبینها دقت کافی نکردهاند دستور داده که آن جمله از تکرار سریال حذف شود. از نگاه من، اینکه این مدیر ساعت یک نیمه شب این کار را کرده، به خاطر این است که برایش مهم بوده که این اشکال برطرف شود، نه اینکه فقط تذکری بدهد تا دهان من بسته شود.
اگر حیا برای مدیر مهم باشد نویسنده جرأت نمیکند در سریال، بیحیایی ترویج کند
یک بار هم به یکی از مدیران رسانه درباره ارتباطات محرم با نامحرم در برخی مجموعههای تلویزیونی تذکر دادم و گفتم در بعضی سریالها حجاب وجود دارد اما حیا نیست. ایشان گفت: «ما چه کار کنیم؟ فکر میکنید چند تا نویسنده سریالنویس داریم که در این اندازهها کار کنند و سریال حیا محور بنویسند؟» گفتم:«میدانم نداریم یا کم داریم. اما نکته این است که این شخص برای تلویزیون جمهوری اسلامی برنامه میسازد، آن هم برنامه معنویتگرا. من با پشت صحنه این نویسندهها کاری ندارم اما میدانم برخی از این افراد اساسا به جمهوری اسلامی و انقلاب معتقد نیستند و حتی ممکن است به خدا و پیغمبر هم اعتقاد محکمی نداشته باشند اما چرا چنین مجموعهای را نویسندگی میکنند؟ چون نان او در دست ما است، یعنی فهمیده است که اعتقاداتش مثلا یک میلیون تومان میارزد اما ما ده میلیون به او میدهیم پس برای خلاف اعتقاداتش هم مینویسد.
همین آدم که اعتقاداتی متفاوت با ما دارد هیچ وقت سریالی نمینویسد که در آن ترویج خداناباوری یا مخالفت با ولایت فقیه واضح باشد چون میداند که شما تا این متن را میخوانید پرت میکنید و به دلیل همین افکارش دیگر هیچ موقع هم به او کار نمیدهید. اما چرا در موضوع محرم و نامحرم و فحش و ناسزا، کار خود را راحت انجام میدهد؟ چون فهمیده است که شما به اندازه موضوع قبلی روی این مساله حساسیت ندارید. دو تا از فحشها یا بیحیاییها را اشکال میگیرید و هشت تای دیگر را امضا میکنید. اگر حیا برای شما مهم باشد او جرأت نمیکند سریالی بنویسد که در آن بیحیایی ترویج بشود.
برای امر به معروف از صدا و سیما شروع کردیم/ موضوع بانکها مورد اتفاق مراجع تقلید بود
ماجرای امر به معروف و نهی از منکر چه بود؟ از صدا و سیما شروع کردید و بعد هم سراغ بانکها رفتید!
در آن سالها دو روز از برنامهی ما درباره سیره امیرالمومنین(علیه السلام) بود. وقتی در این مبحث صحبت از عدالت امیرالمومنین میشد انواع ناسزاها بود که به ما میرسید و البته متوجه حکومت بود. عمده اعتراض هم این بود که چرا امیرالمومنین(علیه السلام) آن طور بود ولی اینها این طورند. وقتی موارد شاذّ رفتار عادلانه حضرت را بیان میکردیم، فحش و ناسزاها هم بیشتر میشد.
با برخی کارشناسان برنامه مشورت کردم و گفتم: «ما در برابر این انتقادات، سه راه پیش رو داریم؛ اول اینکه دیگر از سیرهی حضرت نگوئیم چون داغ ملت تازه میشود؛ دوم اینکه سیره را بگوئیم اما از این منبرِ تبلیغ دینی و با اعتماد و اطمینانی که مردم به ما دارند، اشتباهات فلان مسئول را توجیه کنیم. به نظرم هر دو راه اشتباه است.
راه سوم این است که سیره را بگوئیم و این مطلب را در نظر داشته باشیم که فحشها به این خاطر میآید که جمهوری اسلامی امروز با آن انقلاب اسلامی که در ذهن مردم است و وعدهاش را از ما شنیدهاند فاصلهای دارد که باعث این ناسزاها میشود و گرنه در نگاه من کسی نیست که با ارزشهایی که برای آن انقلاب کردیم(اسلام، استقلال، عدالت، رسیدگی به محرومان و...) مخالف باشد.»
ممکن است امروز این فاصله ده کیلومتر باشد، اما ما به اندازه توان خودمان جمهوری اسلامی را به اندازه صد قدم به انقلاب اسلامی نزدیک کنیم. فحشها تمام نمیشود اما به نظر میآید که آدم منصف برای آن صد قدمی که برگشتیم، فحش کمتری میدهد و اگر این سیره و روش بشود و هر کسی به اندازه توان خودش این کار را انجام دهد، این ناسزاگوییها کمتر میشود.
کارشناسان طرف مشورت، این حرف را پسندیدند. بعد گفتیم برای امر به معروف چند نکته را باید لحاظ کنیم. اول اینکه مسیر ما صالحانه باشد و شرط اول در تحقق این نکته این است که امر به معروف را از خودمان آغاز کنیم و بگوییم ما خودمان امر به معروف پذیر هستیم و بعد هم سراغ فلان دستگاه اجرایی میرویم.
ما نمیخواستیم مچ صدا و سیما را بگیریم، در میان منکراتی هم که کم و بیش در سازمان وجود دارد منکری را مد نظر قرار دادیم که کسی روی آن «إن قلت» نداشت. یکی موضوع پخش آگهی بازرگانی در برنامههای کودک بود که مطابق آئین نامههای سازمانی ممنوع است(چون میگویند بچهها نمیتوانند میان آگهی بازرگانی و خود برنامه تفکیک قائل شوند) یکی هم مسابقاتی که با جایزههای کلان و بادآورده برگزار میشود و رهبری معظم انقلاب صراحتا با آن مخالف بودند.
در حوزه کشوری هم موضوع بانکها را مد نظر قرار دادیم که شائبه جناحی بودن هم نباشد. مراجع تقلید و آدمهای معمولی همه روی این مطلب که قسمتی از کار بانکها خلاف شرع است اتفاق نظر دارند.
ما روی این موضوعات دست گذاشتیم تا با ظرفیتی که داریم کوشش کنیم جمهوری اسلامی این خطایش را به اندازه چند درجه کاهش بدهد و اسلامیتر جلوه کند.
آیا این کارتان اثرگذار بود؟
گمان میکردیم وقتی یک برنامه دینی با کارشناسانی متعبر این حرف را بزند اثر میکند. اما اثر که نکرد هیچ، موضعگیریهایی هم ضدّ ما شروع شد که «اصلا کی به شما گفته علیه رسانه صحبت بکنید»؟! در برابر این واکنشها تصمیم گرفتیم مسیری را که شروع کرده بودیم ادامه بدهیم و به جایی برسانیم تا مخاطبان ما تصور نکنند که اصلاح در جمهوری اسلامی عملی نیست و آنها هم در محیط خانواده و کار خود از اصلاح دوری کنند.
برای جوالدوز زدن به دیگران صد در صد آمادهایم!
نگاه مخالفان چه بود؟ با اصل اشکال داشتن برنامهها مخالف بودند یا با مطرح کردن آن در برنامه؟
نگاه کسانی که مخالف بودند نگاه اداری بود نه رسانهای. در نظام اداری اگر بخواهید از یک اداره انتقاد کنید، باید با اجازه مسئول بالادستی باشد! اگر میخواهید از تلویزیون انتقاد کنید ریاست سازمان باید به شما اجازه بدهد. این خیلی مسخره است که همان موقع در بخشهای مختلف خبری و برنامهای از شهرداری و وزارت بهداشت و... با زبان طنز و غیر طنز انتقاد میکردیم، اما نوبت به خودمان که میرسد باید از رئیس سازمان اجازه بگیریم! این نگاه دینی نیست. به قول معروف راضی نیستیم که به خودمان سوزن بزنیم اما برای جوالدوز زدن به دیگران صد در صد آمادهایم.
بانکها چه واکنشی نشان دادند؟
جالب است که بدانید بانکها بیخیال بودند. البته بعضی مدیران شعب بودند که زنگ میزدند و نکاتی میگفتند اما به صورت سیستماتیک اتفاقی نیفتاد.
نه واکنش مثبت نه منفی؟ چرا؟!
ظاهرا برای تکان دادن برخی از نهادها، برنامهریزی و انرژی بیشتر لازم است تا اصلاحی صورت بگیرد. سیستم بروکراسی و عدم اعتقاد به امکان اصلاح در بسیاری از دستگاههای اجرایی، به گونهای نهادینه شده است که با این بادها تکان نمیخورد. البته الآن شرایط بهتر است و قدرت شبکههای اجتماعی اگر به یک مجموعه دینی افزوده شود، کار بهتر پیش میرود.
پس چرا در صدا و سیما موضوع سر و صدا کرد؟
در سازمان، زمانی موضوع جدی شد که ما نامهای خطاب به رئیس سازمان تنظیم کردیم و در برنامه خواندیم. تا آن زمان مدیران میانی مشغول درگیری با ما بودند اما در سطح بالا درگیری نداشتیم. شاید اگر نامهای هم خطاب به رئیس بانک مرکزی مینوشتیم موضوع فرق میکرد.
و سرانجام از برنامه کنار گذاشته شدید...
مقدمات این کنار گذاشتن در حال اجرا بود که من در همایشی در دفتر تبلیغات اسلامی عرض کردم «بوی این میآید که برنامه تعطیل میشود.» این مطلب منتشر و باعث ناراحتی مدیران سازمان شد. میگفتند: «فلانی گفته ما به خاطر امر به معروف کنار گذاشته شدهایم» و البته واقعا هم همین بود.
یک روز به من گفتند شما از فلان روز دیگر به استودیو نیایید. حواشی بعدی از جمله خداحافظی آقای شریعتی و فرحزاد روی آنتن زنده و استمداد از رهبر انقلاب و مراجع برای حل مشکل، سبب شد که شورای نظارت بر صدا و سیما من را دعوت کرد و با حضور همه اعضا تشکیل شد. در آن جلسه هم نگاهم را توضیح دادم و گفتم دعوای ما بر سر تفاوت نگاهمان به مخاطب است و اینکه دین اولویت رسانه نیست. آقای جواد لاریجانی (عضو شورا) این دیدگاه را ارزشمند دانست و گفت: «ما اصلا دنبال این هستیم که رسانه را به اینجا برسانیم. بعد هم گفت: «من که اصلا از برنامه سمت خدا اطلاع نداشتم. ما یک انجمن نخبگان ریاضی داریم که در این چند روز اعضای آن، مکرر به من زنگ میزنند و میگویند نگذارید «سمت خدا» تعطیل شود و من الآن فهمیدهام موضوع سمت خدا چیست!»
از گریه بینندگان تا راه اندازی پویشهای مجازی در استرالیا و اندونزی برای تعطیل نشدن سمت خدا
جالب این است که بعضی از دست اندرکاران شورای نظارت میگفتند این اولین بار است که مردم به شورا زنگ میزنند و با گریه خواهش میکنند که یک برنامه تعطیل نشود!
همان زمان یکی از دوستان من در استرالیا به من زنگ زد و گفت: آنجا چه خبر است؟! گفتم چطور؟ گفت: افغانیهای مقیم استرالیا در فیسبوک یک گروه تشکیل دادهاند برای حمایت از «سمت خدا» و جلوگیری از تعطیل شدن آن!
آقای حسینی کوهساری مدیر عامل خبرگزاری حوزه هم برای من تعریف کردند که مسلمانان ساکن اندونزی در آن زمان از ایشان پیگیر چرایی تعطیل شدن «سمت خدا» بودند.
همه اینها نشان میدهد که اقبال مردم به دین خیلی جدیتر از آن چیزی است که ما فکر میکنیم. دین در دل مردم جای دارد، میشود برای دین گریه کرد، در کشوری دور برای حمایت از یک کار دینی پویش مجازی راه انداخت و....
برای امر به معروف و نهی از منکر باید هزینه داد
چرا فتیله امر به معروف را پایین کشیدید و کار را ادامه ندادید؟
وقتی آن ماجرا پیش آمد، در یک بازهی زمانی از ابتدای صبح تا آخر شب تلفن جواب میدادم. عزیزانی که با من تماس میگرفتند مخالف من نبودند بلکه دلسوز من بودند و میگفتند: «شما حیفی؟ چرا خودت را خرج این موضوعات میکنی؟»
به این عزیزان که خیلی از آنها از روحانیون سرشناس بودند، میگفتم: آخر شما در منبرهایتان روایتی از اهل بیت (علیهم السلام) نقل میکنید که «امر به معروف را نسبت به همه اعمال و کردار بندگان خدا، برتر و با فضیلتتر معرفی کرده و نسبت آن را مثل قطره و دریا دانستهاند» تنها کاری که ما کردیم این بود که این روایت را جدی گرفتیم! آنها میگفتند: «حالا کجای این اشکالات درست شده که شما میخواهی این اشکال را درست کنی؟ یک برنامه هم داشتیم توی این کشور که قال الصادق و قال الباقر میگفت، شما داری آنرا هم تعطیل میکنی!» جالب این است که با انواع و اقسام مثالهای قرآنی و حدیثی این حرفها را بیان میکردند!
من فهمیدم برای انجام این کار، باید آدمهایی داشته باشیم که حاضر باشند به صورت جدی وارد میدان بشوند و برای اصلاح امور هزینه بدهند، اگر برای اصلاح امری کاری کردیم یا حرفی زدیم که هزینه مالی یا آبرویی و اعتباری برای ما نداشت در اصلاحی بودن آن حرف و کار باید شک کنیم. کسی که از اضافه وزن خودش ناراحت است باید به خودش زحمت پیادهروی و ورزش و رژیم سخت غذایی را بدهد و گرنه آنهایی که میگویند بدون ورزش و رژیم شما را لاغر میکنیم و اساسا نیازی نیست که شما هزینهای بدهید فریبکار هستند. در عرصه دینی و اجتماعی هم هر تغییری مستلزم پرداخت هزینههای متناسب با آن تغییر است.جمهوری اسلامی امروز به مجاهدت ها در سطوح گوناگون و تحمل سختی ها برای اصلاح برخی امور که در آنها اشتباهاتی وجود دارد نیازمند است.
از مرجع تقلید تا خانم خانهدار می توانند برای حل مشکل ربا جهاد کنند
مثلا به نظر من مشکل «ربا» با این گفتنها و انتقاد کردنها حل نمیشود. ما به کسانی نیاز داریم که برای حل مشکل ربا آماده «جاهدوا باموالهم و انفسهم» باشند و بدانند که برای این اصلاح باید هزینه داد. اگر شما در جایی علیه ربا صحبت کردید و همه شما را تحسین کردند،بدانید که این حرکت چیزی را اصلاح نمی کند، چون همه شما را تشویق کرده اند و هزینه کردنی اتفاق نیفتاده است.
خانم خانه دار یا بازاری جزء یا کلان، ببیند آیا در مسیر این اصلاح میتواند از سودی که بانکها میدهند چشم پوشی کند و اندوخته خود را در صندوق قرض الحسنه معتبر بگذارد، اگر چنین آمادگی را داشت او به اندازه وظیفه خودش عمل کرده و با مال خود یک جهاد را آغاز کرده است.
از آن طرف آیا حل شدن مشکل ربا این ارزش را ندارد که یک روز، مرجع تقلید ما سوار ماشین بشود و به تهران برود و با رئیس بانک مرکزی تماس بگیرد و بگوید من دارم به دیدار شما میآیم که با هم بنشینیم و برای حل این مساله ربا فکری بکنیم؟ به نظر من این حدی از جهاد است و با این کار مرجع تقلید، رئیس بانک مرکزی و هم روی این موضوع بیشتر فکر میکند. یعنی در کنار انواع مشکلاتی که برای شبکه بانکی کشور وجود دارد و باید آنها را هم برطرف کرد، وقتی مقام عالی بانک میبیند یک مرجع تقلید که بارها قال الباقر و قال الصادق گفته و از حرمت ربا صحبت کرده، این بار درسش را تعطیل کرده و برای دیدار با او از قم آمده تا از دغدغه و نگرانیاش درباره ربا بگوید، وقت ویژهای هم برای این کار میگذارد.
در مسیر امر به معروف اولین قدم، تجمع رو به روی بانک مرکزی و فریاد کردن و واسلاما گفتن نیست، بلکه راههای دیگری هم وجود دارد. اشکال ندارد که یک عالم بزرگ برای هدایت یک نفر (که تأثیر هدایتش در یک مجموعه موثر است) قدم بردارد.
ادامه دارد...
نظر شما