به گزارش خبرگزاری «حوزه»، استاد سید علی اکبر پرورش، یکی از اعضای حزب جمهوری اسلامی در کنار حضرات آیات بهشتی، خامنهای، هاشمی رفسنجانی و دیگر بزرگان بود که فعالیت های سیاسی بسیاری در زمان انقلاب داشته است. مرتضی نجفی قدسی خاطراتی از این شخصیت انقلابی را در قالب کتاب «خاطراتی از استاد پرورش» به رشته تحریر درآورده که در شماره های گوناگون تقدیم حضور علاقمندان خواهد شد.
* خاطرة سفر حج و میقات مسجد شجره
در سال 1370 توفيقي بود كه در حج تمتع، كم و بيش همراه استاد پرورش بودم. اگر بدانيد در ميقات مسجد شجره چه حالي داشت! من براي اينكه او راحت باشد، تنهايش گذاشتم، و ليكن موقع سوار شدن اتوبوس كه همه «مُحرم » شده بودند و از مسجد شجره خارج مي شدند، با خود گفتم فرصت خوبي است كه به سراغ استاد بروم و به بهانه اينكه اتوبوس آماده حركت است، ببينم ايشان در چه حالي است.
در فضاي مسجد بسي گشتم تا اينكه ايشان را در بين ستون هاي مسجد شجره در نقطه اي خلوت يافتم، در حالي كه از شدت گريه و تضرع مانند مستان، تلوتلو مي خورد و تا مي گفت «لبيك»، هق هق گريه به او امان نميداد و حال عجيبي داشت. من از ديدن اين حالت انابه و تضرع خالصانه بسيار لذت مي بردم و ياد حالات حضرت امام سجاد(ع) افتادم كه چقدر براي حضرت ذكر «تلبيه» سخت بوده است و جلوه اي از اين معنا را در «لبيك» گفتن استاد پرورش در مسجد شجره شاهد بودم؛ جلوه اي بسيار متضرعانه كه تا كنون در تمام سفرهايي كه به حج و عمره مشرف شده ام در احدي نديده ام.
به هر حال اين تضرع ادامه داشت تا اينكه چشم ايشان به من افتاد. بلافاصله عرض كردم: حاج آقا اتوبوس آماده است و آنگاه بود كه ديدم ايشان به ناچار ذكر تلبيه را كامل گفتند و بالاخره از ميقات خارج شديم.
هنگام خروج از مدينه و وداع با پيامبر اكرم(ص) و ائمه بقيع(ع) هم براي استاد پرورش بسيار سخت بود. هنگامي كه مسافران اتوبوس كه همگي اعضاي بعثة مقام معظم رهبري در حج بودند، سوار اتوبوس شدند، استاد پرورش به انتهاي اتوبوس رفتند و در گوشه اي نشستند و همين طور كه اتوبوس حركت كرد، ديدم استاد فرازهايي از دعاي ابوحمزه را قرائت ميكنند.
سَيِّدي أخرِج حُبَ الدُّنيا مِن قَلبي، وَ اجمَع بَيني و بَينَ المُصطَفى و آلِهِ خِيَرَتِكَ مِن خَلقِكَ و خاتَمِ النَّبِيِّينَ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللّهُ عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّمَ، وَ انقُلني إلى دَرَجَةِ التَّوبَةِ إلَيكَ، و أعِنّي بِالبُكاءِ عَلى نَفسي...؛ اي آقاي من! دوستي دنيا را از دلم خارج كن و بين من و پيامبرت و آل او كه بهترين انسانها در خلقت هستند را جمع كن (مرا با آنها محشور نما) و مرا به درجة توبه برسان و كمك كن كه به حال خودم گريه كنم و...
استاد پرورش با زمزمه كردن اين فرازها بيسر و صدا اشك مي ريختند و از عمق وجود مي سوختند كه ناگهان چشم حجت الاسلام والمسلمين شرعي كه در نزديكي استاد پرورش نشسته بود به ايشان افتاد. تا اين حالت متضرعانه را در ايشان ديد، نتوانست خود را كنترل كند و شروع كرد بلند بلند گريه كردن و تقريباً همه كساني كه ته اتوبوس بودند متوجه شدند چه خبر است و فضايي شد كه به بركت حالت تضرع استاد پرورش همه منقلب شدند و با يك حالت معنوي خوبي از مدينه وداع كرديم و خارج شديم.
شرح اين داستان ها واقعاً مجال مي خواهد، اما چه كنم كه فضاي نوشتار ضيق است و بايد سخن كوتاه كنم. به نكته اي هم در مسجد الحرام اشاره كنم. در روايت آمده است كه يك ركعت نماز در مسجد الحرام، يك ميليون ركعت ميشود. يعني يك نماز دو ركعتي در مسجد الحرام معادل دو ميليون ركعت نماز محاسبه مي شود.
استاد پرورش مي گفتند: ابتدا وقتي نماز مي خواندم، به اين محاسبه نظر داشتم و ديدم گاهي كه از مسجد الحرام بيرون ميروم با خود يكصد ميليون ركعت نماز مي برم. به خداي متعال عرض كردم: پروردگارا، سفره احسان تو براي بندگانت گسترده است، اما من كشش اين لطف تو را در اين سطح ندارم و ظرفيتم كوچك است و اين كرم و احسان تو مرا مغرور مي كند و فكر مي كنم چيزي دارم.
ايشان گفتند: در همين افكار بودم كه خداي متعال لطف كرد و جرقه اي در ذهنم زد كه پرورش! درست است كه ما گفتيم هر يك ركعت نماز يك ميليون ميشود، ولي تو اول ثابت كن يك ركعت نمازت، عدد يك است، صفر نيست، ما آن را ضرب در يك ميليون مي كنيم، اما اگر نمازت صفر است حالا ضرب در هر چند ده ميليون هم شود فايده اي ندارد. صفر، صفر است. اما اگر يك باشد، آنگاه اين حاصل ضرب معنا پيدا ميكند.
استاد پرورش يك چنين روحيه اي داشتند كه هيچگاه روي حالات و عبادات خود، حساب باز نمي كردند و اصلا ثوابي بر آنها قائل نبودند. ايشان مي گفتند: شما اگر حتي موفق به ديدار حضرت وليعصر (عج) هم شديد، نبايد مغرور شويد و براي خود حسابي باز كنيد؛ چون معلوم نيست تا آخر درست بمانيم و عاقبت به خير شويم. تا مادامي كه در دنيا هستيم بايد به خدا پناه ببريم.
اين معنا كه روي عباداتمان نبايد حسابي باز كنيم را امام حسين(ع) در دعاي عرفه چنين بيان ميفرمايند: «إلهي، كَم مِن طاعَةٍ بَنَيتُها، و حالَةٍ شَيَّدتُها، هَدَمَ اعتِمادي عَلَيها عَدلُكَ، بل أقالَني مِنها فَضلُك!»
يعني خدايا، چقدر طاعتها و حالات و عبادتهايي كه براي خود بنا كردم و ساختم، اما عدل تو اعتماد مرا بر همة آن طاعتها و عبادتها از بين برد، بلكه فقط اين فضل و احسان توست كه مرا فرا ميخواند.
در پايان اين نوشتار از درگاه الهي مسئلت داريم كه روح والا و ملكوتي استاد پرورش را با نبي مكرم اسلام(ص) و اهل بيت(ع) محشور فرمايد و به ما توفيق عنايت كند تا ـ ان شاءالله ـ در فرصتي ديگر بتوانيم مجموعه معارفي كه از استاد پرورش در شناخت و فهم آيات قرآن به يادگار مانده است را تبيين نماييم.
* استاد پرورش و حزب جمهوری اسلامی
لا تَجِدُ قَوْماً يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ يُوادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لَوْ كانُوا آباءَهُمْ أَوْ أَبْناءَهُمْ أَوْ إِخْوانَهُمْ أَوْ عَشيرَتَهُمْ أُولئِكَ كَتَبَ في قُلُوبِهِمُ الْإيمانَ وَ أَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ وَ يُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدينَ فيها رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ أُولئِكَ حِزْبُ اللَّهِ أَلا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُون؛
هيچ قومى را كه ايمان به خدا و روز رستاخيز دارند نمىيابى كه با دشمنان خدا و رسولش دوستى كنند، هر چند پدران يا فرزندان يا برادران يا خويشاوندانشان باشند؛ آنان كسانى هستند كه خدا ايمان را بر صفحة دلهايشان نوشته و با روحى از ناحية خودش آنها را تقويت فرموده، و آنها را در باغهايى از بهشت وارد مىكند كه نهرها از زير (درختانش) جارى است، جاودانه در آن مىمانند؛ خدا از آنها خشنود است، و آنان نيز از خدا خشنودند؛ آنها «حزب الله»اند؛ بدانيد «حزب الله» پيروزان و رستگاراناند.
در این آیة شریفه، توصیفی از حزب الله و ویژگیهای آنان به میان آمده است که مهمترین آن ایمان قوی به خدا و روز معاد است و اینکه آنان با دشمنان پروردگار، هیچگاه طرح دوستی ندارند، حتی اگر این دشمن، نزدیکترین نسبت خانوادگی را با آنان داشته باشد.
همگان میدانند که شهید مظلوم، آیت الله دکتر بهشتی، برای پیشبرد اهداف انقلاب اسلامی و برای متشکل کردن نیروهای مؤمن و انقلابی، تشکیلات بزرگی را به نام حزب جمهوری اسلامی پایهگذاری کرد و سعی کرد تا بهترین نیروهای مؤمن و وفادار انقلاب اسلامی را در آن حزب گرد هم آورد و تقریباً در این کار موفق شد و قاطبهای از نیروهای مسلمان و انقلابی جامعه را وارد کار تشکیلاتی کرد.
استاد پرورش نیز در این عرصه از همان ابتدا به یاری شهید آیت الله بهشتی برخاست و در کنار دیگر بزرگانی که در این تشکیلات بودند، سهم زیادی در شکل گیری این تشکل و پیشبرد اهداف آن داشت.
ایشان علاوه بر اینکه عضو شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی بودند، مسئولیت این تشکیلات را در استان اصفهان و رهبری آن را در استانهای همجوار نیز بر عهده داشتند. در چند سالی که فعالیت حزب جمهوری اسلامی برقرار بود، کانون مهمی برای جذب نیروهای مؤمن و انقلابی گشته بود.
شهید بهشتی اعتقاد راسخی به کار تشکیلاتی داشت. جملة زیبایی از ایشان در خاطرم مانده است که میفرمودند: «روزی که گردونة همیشه پویندة مبارزة مکتبی ملت، در خط یک تشکیلات و سازمان درست و استوار بیفتد، دیگر باید اطمینان داشت که جرثومههای ضد انقلاب، هرگز نمیتواند به آن نزدیک شده و یا آن را مورد تهدید قرار دهند.»
اساس تشکیل حزب جمهوری اسلامی برای حفظ انقلاب اسلامی بود و در مدت فعالیت خود هم با وجود بزرگانی مانند شهید آیت الله بهشتی، حضرت آیت الله خامنهای، شهید دکتر محمدجواد باهنر، آیت الله هاشمی رفسنجانی، آیت الله واعظ طبسی و دیگران مورد تأیید حضرت امام خمینی(ره) نیز بود، هرچند این حزب بعد از شهادت شهید آیت الله بهشتی چند سالی بیشتر دوام نیاورد و براساس مصالحی برگرفته از رهنمودهای حضرت امام(ره) تعطیل گشت.
اما نکتهای که در اینجا شایسته است اشاره شود، این است که شهید بهشتی، حزب جمهوری اسلامی را به مثابه یک معبد و عبادتگاه میدانست و این روح تعبد ایشان، عملاً به کلیت حزب، بسط پیدا کرده بود و عموم افرادی که در حزب جمهوری اسلامی فعالیت داشتند، از یک روح عبادی و آهنگ عبادت برخوردار بودند.
استاد پرورش همانند شهید بهشتی اعتقاد داشتند که هر کس با تقویتر است، از دیدگاه آنان حزبیتر است، هرچند عضو حزب نباشد. و بالعکس اگر کسی بیتقوی بود، حتی اگر کارت عضویت حزب را هم داشته باشد، از دیدگاه آنان حزبی نیست. اینکه این بزرگواران، ملاک را تقوی قرار داده بودند، برگرفته از فرهنگ قرآن کریم بود که میفرماید: «إِنَ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُم؛ در حقيقت ارجمندترين شما نزد خدا پرهيزگارترين شماست.»
بنده با اینکه عضو حزب جمهوری اسلامی نبودم، اما در جلسات تبیین مواضع اعتقادی شرکت میکردم و حظّ و بهره معنوی میبردم.
آنچه که در این مدت برای بسیاری از افراد مشهود بود، توجه خاص شهید آیت الله بهشتی به استاد سیدعلی اکبر پرورش بود که برای ایشان احترام خاصی قائل بودند و گهگاهی هم در مجالس و دیدار دوستان، تعاریف زیبایی از استاد پرورش داشتند.
از جمله در سفری که به اصفهان داشتند، فرمودند: «این انقلاب بر سکوی بلند تواضع نشسته است و هر کس تواضع کرد، جایگاه بلندی دارد و هر کس تکبر کرد، سقوط میکند و جناب آقای پرورش برای همه ما نمادی از تواضع هستند».
به یاد دارم شخصی برای انجام کاری به شهید آیت الله بهشتی رجوع کرده بود. ایشان نیز آن شخص را به استاد پرورش ارجاع داده بودند. آن شخص خودش به بنده گفت: من به شهید بهشتی عرض کردم: آقا، مرا به آقای پرورش حواله میدهید؟ آیا ایشان در این حد هستند که پاسخگوی بنده باشند؟!
آن شخص که یک فرد سید و روحانی محترمی است گفت: تا من این سخن را گفتم، آیت الله بهشتی دستانش را بالا برد و با صدای بلند فرمودند: آقای پرورش «رَجُلٌ»!! (یعنی ایشان از رجال هستند).
میگفت: من با این طرز بیان شهید بهشتی اطمینان پیدا کردم و به نزد استاد پرورش رفتم و دیدم همانطور که شهید بهشتی اشاره داشتند، چقدر عالمانه و عارفانه مرا راهنمایی کردند و از آن موقع بنده پی به شخصیت علمی و معنوی ایشان بردم و حقیقتاً مرید ایشان گشتم.
این نکته را اضافه میکنم که غالب کسانی که در حزب جمهوری اسلامی بودند، نسبت به استاد پرورش ارادت و علاقة خاصی داشتند، گرچه بعضی از آنها مانند شهید حجت الاسلام علی اکبر اژهای از شهدای هفتم تیر از جمله شاگردان فاضل و توانمند ایشان بودند که هم در حزب جمهوری اسلامی در اصفهان فعال بودند و از نزدیکان سببی شهید آیت الله بهشتی هم محسوب میشدند.
حال که به شهدای هفتم تیر اشاره شد، این نکته را نیز بگویم که استاد پرورش هم قرار بود در آن جلسه مهم حزب جمهوری اسلامی که حادثة انفجار پدید آمد و هفتاد و دو تن از بزرگان در کنار شهید آیت الله بهشتی به درجة رفیع شهادت رسیدند، حضور یابند، ولیکن در آن روز شهید رجایی به استاد پرورش اصرار می کنند که ایشان به نخست وزیری بروند و دربارة فهرست وزرائی که قرار بود فردای آن روز شهید رجایی به رئیس جمهوری ارائه کنند، صلاح و مشورت نمایند.
استاد پرورش میفرمودند: من در ابتدا قبول نکردم و عرض کردم که باید در جلسة حزب جمهوری اسلامی باشم، ولی با اصرار شهید رجایی به نخست وزیری رفتم و در آنجا بودیم که حادثة انفجار در حزب رخ داد و بلافاصله به حزب جمهوری آمدیم و دیدیم همه به شهادت رسیدهاند و معدودی هم نیمهجان باقی ماندهاند.
یکی از شهدای هفتم تیر، شهید رحمان استکی، نمایندة مجلس از شهرکرد بود که مسئولیت حزب جمهوری اسلامی در استان چهارمحال و بختیاری را نیز عهده دار بود. استاد پرورش به بنده فرمودند: شهید استکی را در خواب دیدم و از او در خصوص وضعیت آخرت و آن دنیا سؤال کردم. این شهید بزرگوار پاسخ داد: آقای پرورش، همینقدر بگویم که اینجا همه چیز حساب و کتاب دارد و دقیقاً محاسبه شده است. حتی تعداد سلامهایی که به افراد کردهایم را دارند و یا تعداد صلواتهایی که فرستادهایم را ثبت کرده اند!
استاد پرورش با غالب شهدای هفتم تیر روابط نزدیکی داشتند، مخصوصاً در شهادت شهید آیت الله بهشتی که از دیرباز با ایشان مأنوس بودند، بسیار متأثر شدند و احساس میکردند یکی از استوانهها و پشتوانههای بزرگ را از دست دادند، اما دلخوش به این آیة شریفه بودند: «ما نَنْسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنْسِها نَأْتِ بِخَيْرٍ مِنْها أَوْ مِثْلِها أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَديرٌ» .
یعنی ما آیتی را منسوخ نمیکنیم، مگر اینکه مثل آن، یا بهتر از آن را اعطا میکنیم، که بحمدالله خورشید رهبری انقلاب اسلامی، یعنی حضرت آیت الله خامنه ای(مدظله العالی) طلوعی دوباره یافتند و این یار دیرین شهید بهشتی، ادامه حرکت آن شهید بزرگوار را رهبری فرمودند.