جمعه ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۳ |۹ ذیقعدهٔ ۱۴۴۵ | May 17, 2024
علامه مصباح

حوزه/ خیلی‎هایمان همین که حساب قیامت و گذشته خود را فراموش می‎کنیم، یادمان می‎رود ما چه بودیم و امام چه کرد و ما چه ذلتی داشتیم و خدا چه عزتی به ما بخشید.

به گزارش خبرگزاری حوزه مرحوم آیت الله مصباح یزدی در یکی از جلسات اخلاق به «اهمیت حجاب و مبارزه و استقامت علما و مردم در برابر کشف حجاب زمان پهلوی»، پرداخت که متن آن تقدیم علاقه‌مندان می‌شود:

به ما می‎گفتند پیشرفت آن است که اتومبیل ساخت، هواپیما ساخت، شما باید پیشرفت کنید و اینگونه شوید. بعد هم گفتند شما باید از مغز سر تا ناخن پا فرنگی شوید. این تعبیر یادتان هست؟! اگر می‎خواهید رشد کنید باید اینگونه شوید!

مسئله کشف حجاب و جلوگیری از عزاداری از اینجا سرچشمه گرفت. خود رضاخان زمان نخست وزیری خود قبل از کودتای زمان احمدشاه از سران کسانی بود که دسته راه می‎انداخت، در صف اول شمع دست می‎گرفت و جلوی دسته حرکت می‎کرد، آن موقع چراغ برق نبود.

یک چنین کسی یک سفری ترکیه رفت، او را به آنجا دعوت کردند، آن هم با یک نقشه‎ای که خود انگلیسی‎ها طراحی کردند. چند روزی در ترکیه پذیرایی کردند، آتاتورک قبل از پهلوی این راه را رفته بود.

رضاشاه وقتی آنجا رفت، گفت بد هم نیست آدم بیاید اینجا دخترها جلویشان رژه بروند و الی آخر، ما هم دل داریم چه عیب دارد؟! این زنهای ما در چادرمشکی‎ها روی خود را بگیرند روبند بیاندازند و نتوانند نفس بکشند! نتیجه این فکر چه شد؟ از آنجا برگشت به دستور ارباب، کشف حجاب کرد و روز هفده دی همه باید چادرها را بردارند.

حتی علمائی که دفتر اسناد رسمی گرفته بودند و عقد می‎کردند، آنها هم خانمهایشان را بی‌حجاب کردند و روز هفده دی در جشن شرکت کردند.

من سراغ دارم خودم نبودم آنوقت، ندیدم، اما برای ما نقل کردند که مرد بزرگوار عالم برجسته شهر بود، خانم او خانم متدین عفیفی بود. گفتند اگر می‎خواهید دفتر اسناد رسمی داشته باشید باید فردا زن خود را بی حجاب بیرون بیاوری.

با مردم ما اینچنین کردند و بعد مسجد گوهرشاد مرحوم بهلول قیام کردند و کشته‎ها دادند و الی آخر.

این یعنی چه؟ یعنی «بما نسوا یوم الحساب»، یعنی ما با آخرت مردم کاری نداریم، هر کار می‎خواهید بکنید آزادی است و هرکس هر کاری می‎خواهد انجام دهد.

جالب آن که آن موقع آزادی هم نبود، کشف حجاب اجباری بود. اصلاً‌ حق نداشت زنی با چادر حتی با روسری بیرون بیاید. این را من یادم است در خانه خودمان مادر بزرگ و خاله‎های ما یک کلاه نمدی درست کرده بودند و یک لباس گشادی هم دوخته بودند که [مجموعا پوشش کامل داشته باشد،] اگر ماهی یک مرتبه حمامی می‎خواستند بروند، یک چنین لباسی می پوشیدند تا مبادا پاسبان در کوچه آنها را با چادر بگیرد، چرا که اگر چادر سرشان بود چادر را پاره می‎کردند.

خیلی‎هایمان همین که حساب قیامت را فراموش می‎کنیم گذشته‎های خودمان را نیز فراموش می‌کنیم، یادمان می‎رود ما چه بودیم و امام چه کرد و ما چه ذلتی داشتیم و خدا چه عزتی به ما بخشید.

منبع: درس اخلاق - ۱۳۹۷/۰۴/۱۹

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha