به گزارش خبرگزاری حوزه، حجت الاسلام مهدی آقابزرگی شاره از اساتید حوزه علمیه بابل در مقاله ای با عنوان «زرنگی چیست؟ زرنگتر کیست؟» آورده است:
چکیده
با توجه به اینکه همواره صفت زرنگی در مقابل حماقت مورد توجه تمام انسانها بوده است و این صفت به عنوان یک صفت اکتسابی است، این مقاله به اسباب اکتسابی صفت زرنگی و زرنگتر به معنای مثبت و منفی پرداخته است و چیزهایی که موجب میشود انسان در نگاه بزرگان دین مبین اسلام، زرنگتر از دیگران جلوه کند پرداخته است، به طور کلی عشق و محبت، استقلال در عقل و فکر، تقوا و ورع، یاد مرگ و آمادگی برای آن، محاسبه نفس، تحول و پیشرفت دائم، متصف شدن به نور ایمان، بصیرت داشتن و اهتمام به عبادت به عنوان اسباب زرنگتر بودن به معنای مثبت، در آموزههای دینی شمرده شده و جهل مرکب و رنگ عوض کردن به عنوان علائم زرنگی منفی و حماقت واقعی، شمرده شده است که به نظر میرسد عواملی چون قانون گریزی و عجول بودن و جوگیری و رقابت ناسالم و نفاق، مهمترین اسباب به وجود آمدن این نوع زرنگی منفی شمرده شده است، رهپویان کمال و سعادت با دانستن این عوامل سعادت و شقاوت، سعی در اکتساب عوامل و موجبات زرنگتر بودن به معنای حقیقی و مثبت و در صدد دوری از عوامل زرنگی به معنای منفی برمیآیند.
کلید واژه:
زرنگی، زرنگتر، کَیِّس، اَکیس، فراست، حماقت
مقدمه
از جمله صفاتی که از دیرباز برای انسان مهم است که به آن متصف باشد، صفت زرنگی است در مقابل حماقت؛ اگر کسی را احمق خطاب کنند مطمئناً رنجیده میشود و آن را فحش تلقی میکند، اما اگر کسی را به زرنگ بودن توصیف کنند مطمئناً از این صفت خرسند میشود و افتخار میکند که انسان تیزهوشی است، و خود و دیگران از هوش و استعداد او بهره میبرند، اما همین زرنگ بودن هم گاهی در معنای منفی جلوه میکند و توصیف شدن به این نوع زرنگی را انسانهای باشرافت، خوش ندارند؛ به این معنا که گاهی اوقات از کسی تعبیر به زرنگ میکنند در واقع یک برچسب منفی میخواهند بر او بگذارند.
ما در این تحقیق در صدد بررسی معنای ایجابی و مثبت از مفهوم زرنگی هستیم و متقابلا به زرنگی منفی هم پرداخته شده است، البته این را باید توجه داشت که زیرکی و تیزهوشی مثل رنگ پوست و یا قد و قیافه نیست که قابل اکتساب نباشد بلکه صفتی اکتسابی است که انسان با دانستن اسباب آن میتواند این صفت را در خود و دیگران تقویت کند و از زرنگی به معنای منفی اجتناب کند.
مفهوم زرنگی
آنچه که ما در صدد تحقیق آن در این مقاله هستیم به عنوان مفهوم زرنگی و زرنگتر مفهومی است که در لسان روایات از آن با کلمه «کَیِّس» و «اکیس» تعبیر شده است، بنابراین ضروری است، ما مفهوم واژه «کَیِّس» را در لغتنامههای عربی جستجو و بررسی کنیم، در کتاب الفائق، ج۱، ص۳۵۰، چنین نگاشته شده است: «الکَیْس: حسنُ التأتِّی فی الأمور.»[۱] زیرکی: نیکو وارد شدن در کارها است، در کتاب شمس العلوم، ج۹، ص۵۹۴۰ نوشته شده است:«[الکیِّس]: خلاف الأحمق»[۲] انسان کیِّس بر خلاف انسان احمق است، جناب طریحی در مجمع البحرین، ج۴، ص۱۰۱، میگوید: «الْکَیِّسُ: العاقل، قیل هو من الْکَیْسِ کفلس العقل و الفطنة و جودة القریحة»[۳] الکَیِّس یعنی عاقل، گفته شده این کلمه از الْکَیْسِ هم وزن کلمه«فلس» به معنای عقل و زیرکی و خوشذوقی است، در تهذیب اللغة، با استناد به روایت نبوی چنین نقل کرده است:
«رُوِی عن النبی صلّی اللَّه علیه و سلم أنَّه قال: «الکَیِّسُ مَنْ دَانَ نَفْسَهُ و عَمِلَ لِمَا بَعْدَ المَوْتِ» أَرادَ أَنّ العاقلَ منْ حَاسَبَ نفْسَهُ.»[۴] روایت شده از پیامبر(ص) که ایشان فرمودند: زیرک کسی است که نفس خود را مورد حساب قرار دهد و برای بعد مرگ تلاش کند، مقصود حضرت از این کلام این است که عاقل و زیرک کسی است که خود را مورد حسابرسی قرار دهد.
زرنگ و زرنگتر
درست است که امروزه مفهوم زرنگ و زرنگی رنگ باخته است و معنای حقیقی خودش را در نگاه بعضی از انسانها از دست داده است و امروزه بعضا به کسی که بتواند بهتر سر مردم کلاه بگذارد و یا بتواند داستان را چنان جلوه دهد که به نفع خودش تمام شود، زرنگ میگویند، گرچه در واقع همچین انسانی زرنگ نیست چرا که با این نوع زرنگبازی در معنای زشت و ناپسند آن، روح خود را تیره و تار ساخته و آرامش روحی و روانی خودش را از دست داده است و این خود ضرری بزرگ است، بنابراین با علم به اینکه در جامعه امروزی نزد بعضی از اشخاص واژه زرنگ، رنگ باخته و مفهومی مغایر و مخالف با معنای واقعی و حقیقی خودش پیدا کرده است و امروزه در نگاه بعضی از اشخاص، این کلمه در کسی که باهوش و زیرک در مفهوم مثبت آن است استعمال نمیشود، بلکه به کسانی که واردتر باشند که از اهرم رانت و قدرت استفاده کنند، و به منافع کلانی دست پیدا کرده و خود و اطرافیانش از آن بهره ببرند استعمال میشود اما با همه این اوصاف ما در صدد پررنگ کردن و نشان دادن و معرفی و تحقیق همان معنای واقعی از منظر منابع دینی و اسلامی هستیم، و اینکه امروزه به انسان متقلب زرنگ میگویند کار نداریم، چرا که این نوع بینش، خطایی راهبردی است که در زمان ائمه هم بوده و همچین تازگی ندارد، چنانکه شهید مطهری در کتاب «سیری در سیره نبوی»، چنین نگاشته است:
«سیاستی که الآن امریکاییها در دنیا عمل میکنند که معتقدند مشکلات را فقط و فقط با زور میشود حل کرد، غیر زور را رها کن. بعضی دیگر در سیاست و در اداره امور بیش از هر چیزی به نیرنگ و فریب اعتماد دارند: سیاست انگلیسمآبانه، سیاست معاویهای. آن اولی سیاست یزیدی بود. یزید و معاویه هر دو از نظر هدف یکی هستند، هر دو شقی و اشقی الاشقیاء هستند ولی متد یزید با متد معاویه فرق میکند. متد یزید الدُرم بولدُرم یعنی زور بود ولی متد معاویه بیش از هر چیز دیگر نیرنگ، فریب، نفاق، حقه بازی و مکاری بود.
یک نفر دیگر ممکن است متدش بیشتر اخلاق به معنی واقعی باشد نه تظاهر به اخلاق که باز میشود همان نیرنگ معاویهای؛ صداقت، صفا و صمیمیت. تفاوت سیره علی علیه السلام و سیره معاویه در سیاست در همین بود. اکثر مردم زمان، سیاست معاویه را ترجیح میدادند، میگفتند سیاست یعنی همین کاری که معاویه میکند[۵]. میآمدند به علی علیه السلام میگفتند: تو چرا همان متدی را که معاویه به کار میبرد به کار نمیبری تا کارت پیش برود؟ تو به این فکر باش که کارت پیش برود، حالا هرچه شد؛ یک جا آدم باید پول قرض کند، از این بگیرد به آن بدهد؛ یک جا هم یک وعدهای میدهد، دروغ هم در آمد درآمد؛ میتواند وعده بدهد بعد هم عمل نکند. بگذار کارت پیش برود، آن مهمتر است. تا جایی که برای بعضی توهم پیدا شد که شاید علی این راهها را بلد نیست، معاویه زیرک و زرنگ است، علی این زرنگیها را ندارد؛ که فرمود: وَ اللَّهِ ما مُعاویَةُ بِادْهی مِنّی ...چرا اشتباه میکنید؟! به خدا قسم که معاویه از من داهیهتر و زیرکتر نیست.
شما خیال میکنید من که غدر به کار نمی برم راهش را بلد نیستم؟!. وَ لکِنَّهُ یَغْدِرُ وَ یَفْجُرُ ..
او غدر و نیرنگ به کار میبرد و فسق و فجور میکند وَ لَوْ لا کَراهِیَةُ الْغَدْرِ لَکُنْتُ مِنْ ادْهَی النّاسِ ... اگر نبود که خدای متعال دوست نمیدارد غدّاری را، آن وقت میدیدید من به آن معنایی که شما اسمش را گذاشتهاید دُهاء و معاویه را داهیه میخوانید [داهیه هستم یا نه؟] آن وقت میدیدید که داهیه کیست، من داهیه هستم یا معاویه؟.وَ لکِنْ کُلُّ غَدْرَةٍ فَجْرَةٌ وَ کُلُّ فَجْرَةٍ کَفْرَةٌ وَ لِکُلِّ غادِرٍ لِواءٌ یُعْرَفُ بِهِ یَوْمَ الْقِیامَةِ[۶].
من چگونه در سیاست نیرنگ به کار ببرم در صورتی که میدانم غدر و نیرنگ و فریب، فسق و فجور است، و این فسق و فجورها در حد کفر است و در قیامت هر غدّاری با پرچمی محشور میگردد! ابداً من غدر به کار نمیبرم.»[۷]
بنابرین ما از منظر آیات و روایات این واژه را مورد بررسی قرار میدهیم، چرا که مفهوم چپه شده و منفی از کلمه زرنگ برای انسانی که معاد باور است، هیچگاه خواستنی و مطلوب نبوده است، بلکه انسان خدا محور، هم به زبان، فضائل انسان کامل را اقرار دارد و هم در عمل در صدد رسیدن به کرامات انسانی است و اینکه مفهوم زرنگی با معنای معکوس و منفی امروزه همراه شده است نباید سبب ناامیدی ما باشد چرا که انسانهای زیادی هستند که همچون گذشتگان به فکر تحصیل کمالات و زاد و توشه برای آخرت میگردند و سعادت ابدی خود را به متاع ناچیز حیات دنیوی نمیفروشند، بنابراین ما زرنگ و زرنگتر را از منظر بزرگان دین مورد تحقیق قرار میدهیم، باشد که با تفهّم معنای واقعی، آراسته به صفات نیک شویم و از این رهگذر توشهای برای آخرت برگیریم و رضایت خداوند را جلب کنیم، با این نگاه وارد بعضی از روایات نورانی اهل بیت علیهم السلام، میشویم، وقتی روایات اهل بیت را بررسی میکنیم گویا این سوال ذهن مردم آن زمان را هم درگیر خودش میکرده است چرا که دقیقا مردم آن عصر هم از معصومین علیهم السلام این سوال را میپرسیدند، در جواب میبینیم که اهل بیت علیهم السلام جوابهای زیبایی بیان میفرمودند، به عنوان نمونه وجود نازنین پیغمبر(ص) وقتی با این سوال مواجه شدند، فرمودند:
«... جاء رجل من الأنصار، فسلّم علی النّبیّ صلّی اللّه علیه و سلّم، فقال: یا رسول اللّه، أیّ المؤمنین أفضل؟ قال: أحسنهم خلقا، قال: فأیّ المؤمنین أکیس؟ قال: أکثرهم للموت ذکرا، و أحسنهم لما بعده استعدادا أولئک الأکیاس.»[۸]
شخصی از انصار بر پیغمبر وارد شد و سلام کرد و از حضرت پرسید: کدام یک از مؤمنین با فضیلترند؟ حضرت فرمود: هرکس که اخلاقش از دیگران نیکوتر باشد، سپس پرسید: کدام یک زیرکتر است؟ حضرت فرمود: زرنگترین مؤمنین، کسانی هستند که بیشتر از دیگران به یاد مرگ هستند و بهتر از دیگران خود را برای مرگ آماده میکنند و آمادگیشان برای مرگ بیشتر است، در واقع در دنیا نگاهشان نگاه عبوری از این مسافرخانه است و تمام همّشان از این تجارت خانه دنیا، این است که سودی برای آخرت کسب کنند، همچون آن زن عارفه که وقتی از او سوال کردند با دنیا چه میکنی؟ در جواب گفت: دارم سر دنیا کلاه میگذارم، وقتی با تعجب گفتند چه جور؟ گفت نان دنیا میخورم و کار برای آخرت میکنم. این همان زرنگیست که در روایات نورانی اهل بیت بیان شده است، دلیل این مطلب هم واضح است، چرا که یاد مرگ و یاد اینکه حیات دنیا فانی است عامل مهمی در بازدارندگی از گناهان است، که عادتاً همه گناهان از حب به دنیا و وابسته بودن به زینتهای دنیایی و حرص و طمع در به دست آوردن آنهاست.
به خاطر همین است که در آموزههای دینی بسیار تشویق شده است که انسان به زیارت قبور و اموات برود چرا که عامل مهمی در بیداری انسان است، چرا که انسان وقتی به قبرستان میرود متذکر میشود که مرگ حقیقتی است غیر قابل انکار و هر انسانی به هر اندازه در سلامتی و نشاط به سر برد حتماً روزی به سوی پدران و اجدادش در قبرستان، سوار بر مرکب تابوت راهی خواهد شد و در گور تاریک و باریک قرار خواهد گرفت و این مسیر پر پیچ و خم حتما به ملاقات خداوند ختم میشود و خدا را یا با صفت رحمان و رحیم و یا با صفت جبار و قهار ملاقات خواهد کرد.
اسباب زرنگی
۱. عشق و محبت
عشق و محبت از مواردی است که سبب زرنگی و هوشیاری در انسان میشود، چرا که عشق در واقع همان علاقه شدید قلبی است که اگر نسبت به چیزی یا شخصی و یا عقیدهای ایجاد شود، انسان را از رخوت و تنبلی بیرون میآورد و سبب چالاکی و هوشیاری انسان میشود، همانطور که نمونههای زیادی از عشق شیعیان در زیارت اربعین ابی عبدالله الحسین علیه السلام در این سالها مشاهده میشود که واقعا توصیف ناپذیر است، و در اینکه عشق و محبت چگونه سبب زرنگی و هوشیاری میشود شهید مطهری در کتاب جاذبه و دافعه علی علیه السلام چنین نگاشته است:
«عشق و محبت، سنگین و تنبل را چالاک و زرنگ میکند و حتی از کودن، تیزهوش میسازد، پسر و دختری که هیچ کدام آنها در زمان تجردشان در هیچ چیزی نمیاندیشیدند مگر در آنچه مستقیماً به شخص خودشان ارتباط داشت، همین که به هم دل بستند و کانون خانوادگی تشکیل دادند برای اولین بار خود را به سرنوشت موجودی دیگر علاقهمند میبینند، شعاع خواسته هاشان وسیعتر میشود، و چون صاحب فرزند شدند بکلی روحشان عوض میشود. آن پسرک تنبل و سنگین اکنون چالاک و پرتحرک شده است و آن دخترکی که به زور هم از رختخواب برنمیخاست اکنون تا صدای کودک گهواره نشیناش را میشنود، همچون برق میجهد. کدام نیروست که لَختی و رخوت را برد و جوان را اینچنین حساس ساخت؟ آن، جز عشق و محبت نیست.
عشق است که از بخیل، بخشنده و از کم طاقت و ناشکیبا متحمل و شکیبا میسازد، اثر عشق است که مرغ خودخواه را که فقط به فکر خود بود [که] دانهای جمع کند و خود را محافظت کند، به صورت موجودی سخی درمی آورد که چون دانه ای پیدا کرد جوجه ها را آواز دهد، یا یک مادر را که تا دیروز دختری لوس و بخور و بخواب و زودرنج و کم طاقت بود با قدرت شگرفی در مقابل گرسنگی و بیخوابی و ژولیدگی اندام، صبور و متحمل میسازد، تاب تحمل زحمات مادری به او میدهد.
تولید رقّت و رفع غلظت و خشونت از روح، و به عبارت دیگر تلطیف عواطف و همچنین توحّد و تأحّد و تمرکز و از بین بردن تشتّت و تفرّق نیروها و در نتیجه قدرت حاصل از تجمع، همه از آثار عشق و محبت است.
در زبان شعر و ادب، در باب اثر عشق بیشتر به یک اثر برمیخوریم و آن الهام بخشی و فیاضیت عشق است.
بلبل از فیض گل آموخت سخن ورنه نبود اینهمه قول و غزل تعبیه در منقارش
فیض گل گرچه به حسب ظاهر لفظ، یک امر خارج از وجود بلبل است ولی در حقیقت چیزی جز نیروی خود عشق نیست.
تو مپندار که مجنون سر خود مجنون شد از سمک تا به سماکش کشش لیلی برد
عشق، قوای خفته را بیدار و نیروهای بسته و مهارشده را آزاد میکند نظیر شکافتن اتمها و آزاد شدن نیروهای اتمی، الهام بخش است و قهرمان ساز، چه بسیار شاعران و فیلسوفان و هنرمندان که مخلوق یک عشق و محبت نیرومندند.
عشق، نفس را تکمیل و استعدادات حیرت انگیز باطنی را ظاهر میسازد. از نظر قوای ادراکی، الهام بخش و از نظر قوای احساسی، اراده و همت را تقویت میکند، و آنگاه که در جهت عِلوی متصاعد شود کرامت و خارق عادت به وجود میآورد.
روح را از مزیجها و خلطها پاک میکند و به عبارت دیگر عشق تصفیهگر است.صفات رذیله ناشی از خودخواهی و یا سردی و بیحرارتی را از قبیل بخل، امساک، جبن، تنبلی، تکبر و عجب، از میان میبرد. حقدها و کینه ها را زایل میکند و از بین برمیدارد گو اینکه محرومیت و ناکامی در عشق ممکن است به نوبه خود تولید عقده و کینه ها کند.
از محبت تلخها شیرین شود از محبت مسها زرین شود»[۹]
در نتیجه عشق و محبت انسان را از تنبلی و رخوت که نوعی حماقت محسوب میشود دور میکند و حرارت عشق انسان را زیرک میکند که از فرصتهای خودش به بهترین نحو بهرهمند شود و سعادت دنیا و آخرت برای خود و کسانی که به آنها عشق میورزد فراهم کند.
۲. استقلال در عقل و فکر
اینکه انسان اشرف مخلوقات عالم نامیده شده است به خاطر قوه عاقله است که در درون انسان به ودیعه نهاده شده است و ارزش هر انسان به میزان بهره مندی از این قوه و استعداد خدادادی است، و در آموزههای دینی ثواب و عقاب هم بر معیار عقل محاسبه میشود، اگر انسان از این قوه خدادادی بهره نبرد و تقلید کورکورانه داشته باشد در منابع دینی مورد مذمت واقع شده است، بنابراین تعقل ورزی و اندیشه کردن و دوری از تقلید کورکورانه سبب بروز و شکوفایی زیرکی و هوشیاری در انسان میشود چنان که در منابع دینی و حدیثی به آن اشاره رفته است و درکتاب «جاذبه و دافعه علی علیه السلام» چنین آمده است :
«حضرت فرمود: [ای هشام!] اصلًا به قضاوت مردم ترتیب اثر نده، و عجیب دعوتهایی است راجع به استقلال عقل و فکر، فرمود:
لَوْ کانَ فی یَدِکَ جَوْزَةٌ وَ قالَ النّاسُ فی یَدِکَ لُؤْلُؤَةٌ ما کانَ یَنْفَعُکَ وَ انْتَ تَعْلَمُ انَّها جَوْزَةٌ، وَ لَوْ کانَ فی یَدِکَ لُؤْلُؤَةٌ وَ قالَ النّاسُ انَّها جَوْزَةٌ ما ضَرَّکَ وَ انْتَ تَعْلَمُ انَّها جَوْزَةٌ.
اگر تو گردویی داشته باشی و هرکس به تو میرسد بگوید چه لؤلؤهای عالیی داری، قیمتش چند است؟ همه مردم بگویند لؤلؤ، وقتی تو خودت میدانی که گردوست نباید در تو اثر داشته باشد، هرچه میخواهند بگویند. عکس قضیه: اگر تو لؤلؤی در دست داشته باشی و هرکس به تو میرسد بگوید این گردوها را از کجا آوردهای، تو نباید ترتیب اثر بدهی. پس نباید به قضاوت مردم تکیه داشته باشی. تو اول تشخیص بده که چه داری، واقعا ملکات خودت چه هست، ایمانت چه هست، یقینت چه هست. اگر دیدی که چیزی نیستی، گیرم که مردم اعتقاد خیلی زیادی هم به تو دارند، امر به خودت مشتبه نشود، به فکر اصلاح خودت باش. عکس قضیه:
اگر احساس میکنی که راهی که میروی راه خوبی است، گیرم مردم تو را تخطئه میکنند، نباید به حرف آنها ترتیب اثر بدهی.»[۱۰]
بنابرین استقلال در رأی و اندیشه و دوری از سطحی نگری و دهن بینی سبب زیرکی و تیزهوشی در انسان میشود.
۳. تقوا و ورع
امام دوم شیعیان امام حسن مجتبی علیه السلام وقتی که مصلحت دانستند با معاویه علیه الهاویه، صلح قهرمانه کنند، خطبه خواندند و در ضمن آن خطبه ملاک زرنگی و کیاست را تقوا و خداترسی دانسته و چنین فرمودند: «إنّ أکیس الکیس التّقیّ و أحمق الحمق الفجور، أیّها النّاس إنّکم لو طلبتم ما بین جابلق و جابلس رجلا جدّه رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله ما وجدتموه غیری، و غیر أخی الحسین علیه السّلام و أنّ اللّه قد هداکم بأوّلنا محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و إنّ معاویة نازعنی حقّا هو لی فترکته لصلاح الأمّة و حقن دمائها، و قد بایعتمونی علی أن تسالموا من سالمت و قد رأیت أن أسالمه و رأیت أنّ ما حقن الدّماء خیر ممّا سفکها و أردت صلاحکم و أن یکون ما صنعت حجّة علی من کان یتمنّی هذا الأمر، و إن أدری لعلّه فتنة لکم و متاع إلی حین.»
یعنی: همانا زیرکترین زیرکی، تقواست و بدترین نابخردی بدکاری است. ای مردم! اگر در میان جابلقا و جابلسا (شرق و غرب عالم)، مردی را بجویید که جدّش رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله باشد، جز من و برادرم حسین علیه السّلام را نمییابید و خداوند شما را با نخستین ما، محمد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم، هدایت کرد. و معاویه در حقّی که از آن ماست، با من به نزاع پرداخته است و من به خاطر رعایت مصلحت امّت و حفظ خونها، آن را رها کردم.
و شما با من بیعت کردید که اگر صلح کنم، صلح کنید. و من چنین دیدم که حفظ خونها، بهتر از ریختن آن است و صلاح شما را خواستم و اینکه آنچه انجام دادم حجّتی بر کسی باشد که این امر (حکومت) را میخواهد و نمیدانم شاید آزمونی برای شما و مهلتی تا زمانی دیگر باشد.
سراسر سخنان امام در این موضوع حکایت از مغلوب شدن و تنها ماندن حضرتش دارد، و گویای آن است که وادار به تسلیم شده است و با پذیرفتن صلح، قصد دورکردن زیانی بزرگ از دین و مسلمانان را داشته است و این نکته در این سخنان روشنتر از خورشید و آشکارتر از صبح است.»[۱۱]
امیرالمؤمنین (علیه السلام)فرمودند: «أَکْیَسُکُمْ أَوْرَعُکُمْ.»[۱۲]زیرکترین شما با ورعترین شماست.
«ورع» و تقوا هردو به معنای خویشتن داری است اما خویشتن داری در «ورع» درجه بالاتری دارد نسبت به تقوا چرا که تقوا به معنای خویشتن داری از حرام، و انجام واجبات است اما «ورع» علاوه بر آن، شامل خویشتن داری از شبهات هم میشود به این معنا که هرجا شبهه وجود دارد که حرام است یا نه و احتمال حرام میرود آنجا هم دامن خود را از شبهه نگه میدارد و مرتکب شبهه حرام نمیشود و اگر احتمال وجوب یک عملی را بدهد آن را ترک نمیکند.
۴. یاد مرگ و آمادگی برای آن
یکی دیگر از موارد و اسباب زرنگی از منظر روایات یاد مرگ و آمادگی برای آن است، چنان که از وجود نازنین پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله چنین نقل شده است: «أَنَّهُ قَالَ لِقَوْمٍ مِنْ أَصْحَابِهِ: مَنْ أَکْیَسُ اَلنَّاسِ قَالُوا اَللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَعْلَمُ قَالَ:« أَکْثَرُهُمْ ذِکْراً لِلْمَوْتِ وَ أَشَدُّهُمُ اِسْتِعْدَاداً لَهُ.»[۱۳]
حضرت از جمعی از اصحاب خود پرسیدند: زرنگترین انسانها چه کسانی هستند؟ عرض کردند خدا و رسولش داناترند، پیغمبر فرمود: زرنگترین انسانها کسانی هستند که بیشتر از دیگران به یاد مرگ هستند و شدیدتر از دیگران خود را برای آن آماده کردهاند.
« قال رسول اللَّه (ص) «من کانت لاخیه عنده مظلمة من عرض او مال فلیتحلّله الیوم قبل ان یؤخذ منه یوم لا دینار و لا درهم فان کان له عمل صالح اخذ منه بقدر مظلمته و ان لم یکن له عمل اخذ من سیّآته فجعلت علیه و... قال رسول اللَّه (ص): «أ تدرون ما المفلس»؟ قالوا: المفلس فینا من لا درهم له و لا متاع، قال: «ان المفلس من امّتی من یأتی یوم القیمة بصلاة و صیام و زکاة و کان قد شتم هذا و قذف هذا و اکل مال هذا و سفک دم هذا فیقضی هذا من حسناته و هذا من حسناته فان فنیت حسناته قبل ان یقضی ما علیه اخذ من خطایاهم فطرحت علیه ثمّ طرح فی النّار.»[۱۴]
پیامبر(ص) فرمودند: هر کس که به نفع برادر دینی، بر گردنش مظلمه ایست از آبرو و یا دین مال، امروز دنیا حلالیت بطلبد قبل از اینکه از او در روزی که نه دیناری ست و نه درهمی بازستانده شود، پس در آن روز اگر برای او عمل صالحی وجود داشته باشد از عمل صالح او به قدر ظلمی که مرتکب شده است گرفته میشود و اگر عمل صالحی نمانده باشد از گناهان مظلوم گرفته میشود و بر گردن مدیون و ظالم نهاد میشود.
پیامبر(ص) از مردم پرسید: آیا میدانید مفلس کیست؟ مردم عرض کردند: مفلس در میان ما به کسی گفته میشود که نه درهمی دارد و نه متاعی، پیامبر(ص) فرموند: مفلس از امت من کسی است که روز قیامت وارد عرصه قیامت میشود در حالی که نماز و روزه و زکات در اعمال او ثبت است، ولی به یکی فحش داده و به دیگری تهمت زده و مال آن دیگری را خورده و خون شخص دیگری را ریخته است، و این دیون و مظالم را از حسنات و نیکی های او پرداخت میشود، و اگر نیکی های او تمام شده باشد قبل از اینکه بدهی او پرداخت شود از گناهان طلبکاران گرفته میشود و بر گردن او نهاده میشود، سپس او را به خاطر نداشتن نیکی و سنگینی گناهان در آتش جهنم رها میکند.
وَ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ: «أَیُّهَا اَلنَّاسُ تُوبُوا إِلَی اَللّهِ تَوْبَةً نَصُوحاً قَبْلَ أَنْ تَمُوتُوا وَ بَادِرُوا بِالْأَعْمَالِ اَلصَّالِحَةِ قَبْلَ أَنْ تُشْغَلُوا وَ أَصْلِحُوا بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَ رَبِّکُمْ تَسْعَدُوا وَ أَکْثِرُوا مِنَ اَلصَّدَقَةِ تُرْزَقُوا وَ أْمُرُوا بِالْمَعْرُوفِ تَحَصَّنُوا وَ اِنْهَوْا عَنِ اَلْمُنْکَرِ تَنْتَصِرُوا یَا أَیُّهَا اَلنَّاسُ إِنَّ أَکْیَسَکُمْ أَکْثَرُکُمْ لِلْمَوْتِ ذِکْراً وَ إِنَّ أَحْزَمَکُمْ أَحْسَنُکُمُ اِسْتِعْدَاداً لَهُ وَ إِنَّ مِنْ عَلاَمَاتِ اَلْعَقْلِ اَلتَّجَافِیَ عَنْ دَارِ اَلْغُرُورِ وَ اَلْإِنَابَةَ إِلَی دَارِ اَلْخُلُودِ وَ اَلتَّزَوُّدَ لِسُکْنَی اَلْقُبُورِ وَ اَلتَّأَهُّبَ لِیَوْمِ اَلنُّشُورِ.»[۱۵]
رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله فرمود: ای مردم بسوی خدا برگردید، برگشتنی خالص پیش از آنکه بمیرید و سبقت و پیشی بگیرید بکردار شایسته پیش از آنکه سرگرم دنیا شوید و اصلاح کنید بین خود و پروردگارتان را تا خوشبخت و سعادتمند شوید و صدقه بسیار بدهید تا روزی شما فراوان شود و امر بمعروف کنید تا نگهداری شوید و نهی از بدیها کنید تا خدا شما را یاری کند، ای مردم زیرکترین شما آن کس است که بسیار بیاد مرگ باشد و دور اندیشترین شما کسی است که آمادۀ مرگ است و همانا از نشانههای خرد اطمینان نداشتن بدنیای فریبنده است و برگشت بسوی سرای جاویدان است و رفت و آمد کردن بگورستان و آماده شدن برای روز قیامت است.
امام حسن عسکری علیه السلام میفرمایند: از حضرت امیر علیه السلام پرسیدند: استعداد و آمادگی برای مرگ و زاد و توشه آن چیست؟ حضرت پاسخ دادند:
«اداءُ الْفَرائِضِ وَ اجْتِنابُ الْمَحارِمِ، وَ الْاشْتِمالُ عَلَی الْمَکارِمِ، ثُمَّ لایبالی اوْقَعُ عَلَی الْمَوْتِ امْ وَقَعَ الْمَوْتُ عَلَیهِ.»[۱۶]
آمادگی برای مرگ و زاد و توشه آن، انجام واجبات و پرهیز از محرمات و مزین شدن به مکارم اخلاقی است اگر انسان چنین باشد دیگر باکی ندارد از این که سراغ مرگ رود یا مرگ به سراغ او آید و او را ملاقات کند.
۵. محاسبه نفس نشانه زیرکی
قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع: ... سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص یَقُولُ: أَ لَا أُخْبِرُکُمْ بِأَکْیَسِ الْکَیِّسِینَ وَ أَحْمَقِ الْحَمْقَی قَالُوا: بَلَی یَا رَسُولَ اللَّهِ.
قَالَ: أَکْیَسُ الْکَیِّسِینَ مَنْ حَاسَبَ نَفْسَهُ، وَ عَمِلَ لِمَا بَعْدَ الْمَوْتِ، وَ إِنَّ أَحْمَقَ الْحَمْقَی مَنِ اتَّبَعَ نَفْسُهُ هَوَاهَا، وَ تَمَنَّی عَلَی اللَّهِ تَعَالَی الْأَمَانِیَّ.
فَقَالَ الرَّجُلُ: یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ وَ کَیْفَ یُحَاسِبُ الرَّجُلُ نَفْسَهُ قَالَ: إِذَا أَصْبَحَ ثُمَّ أَمْسَی رَجَعَ إِلَی نَفْسِهِ- فَقَالَ: یَا نَفْسِ إِنَّ هَذَا یَوْمٌ مَضَی عَلَیْکِ لَا یَعُودُ إِلَیْکِ أَبَداً، وَ اللَّهُ تَعَالَی یَسْأَلُکِ عَنْهُ فِیمَا أَفْنَیْتِیهِ- فَمَا الَّذِی عَمِلْتِ فِیهِ أَ ذَکَرْتِ اللَّهَ أَمْ حَمِدْتِیهِ أَ قَضَیْتِ حَوَائِجَ مُؤْمِنٍ أَ نَفَّسْتِ عَنْهُ کُرْبَةً أَ حَفِظْتِیهِ بِظَهْرِ الْغَیْبِ فِی أَهْلِهِ وَ وُلْدِهِ أَ حَفِظْتِیهِ بَعْدَ الْمَوْتِ فِی مُخَلَّفِیهِ أَ کَفَفْتِ عَنْ غِیبَةِ أَخٍ مُؤْمِنٍ بِفَضْلِ جَاهِکِ أَ أَعَنْتِ مُسْلِماً مَا الَّذِی صَنَعْتِ فِیهِ فَیَذْکُرُ مَا کَانَ مِنْهُ.»[۱۷]
امیرالمومنین علیه السلام فرمودند: از پیغمبر(ص) شنیدم که اینطور میفرمود: آیا به شما ما خبر ندهم زرنگترین زرنگها و احمقترین احمقان کیستند؟ مردم گفتند: بله یا رسول الله، پیامبر(ص) فرمود: زرنگترین زرنگها کسی است که از نفس خود حساب کشد، و برای بعد از مرگ خود، کار و تلاش کند، و احمقترین احمقها کسی است که نفس او از خواهشهای دلش تبعیت کند و از خداوند آرزوهای دست نایافتنی امید داشته باشد.
شخصی از امیرالمومنین(ع) پرسید: یا امیرالمومنین چگونه انسان از خود حساب کشد؟ حضرت فرمودند: وقتی که صبح میکند سپس شب میشود شبانگاهان از خود سئوال میکند. : ای نفس امروز بر تو گذشت و ابداً به تو برگشت نمیکند و خداوند تعالی از تو در رابطه با امروز بازخواست میکند که امروزی که گذشت را در چه چیزی فنا کردی؟- چه عملی در این روز انجام دادی؟ آیا خدا را یاد کردی؟ حمد و سپاس خدا را به جا آوردی؟ آیا حاجتی از حوائج مؤمنی را به جا آوردی؟ آیا از مؤمنی غمی را زودی؟ و یا آبروی مؤمنی را در غیابش نزد اهل و فرزندانش حفظ کردی؟ و یا بعد مرگش نسبت به بازماندگانش کاری انجام دادی؟ آیا از برکت مقام خودت از غیبت مؤمنی بازداشتی؟ و آیا مسلمانی را کمک کردی؟ چه کاری در روزی که گذشت انجام دادی؟ پس به یاد می آورد آنچه را که در روز گذشته انجام داده است.
در ادامه در تفسیر منسوب به امام حسن عسکری علیه السلام چنین نگاشته شده است:
«فَإِنْ ذَکَرَ أَنَّهُ جَرَی مِنْهُ خَیْرٌ، حَمِدَ اللَّهَ تَعَالَی، وَ کَبَّرَهُ عَلَی تَوْفِیقِهِ، وَ إِنْ ذَکَرَ مَعْصِیَةً أَوْ تَقْصِیراً، اسْتَغْفَرَ اللَّهَ تَعَالَی، وَ عَزَمَ عَلَی تَرْکِ مُعَاوَدَتِهِ، وَ مَحَا ذَلِکَ عَنْ نَفْسِهِ بِتَجْدِیدِ الصَّلَاةِ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّیِّبِینَ، وَ عَرَضَ بَیْعَةَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیٍّ ع عَلَی نَفْسِهِ، وَ قَبُولَهُ لَهَا، وَ إِعَادَةَ لَعْنِ أَعْدَائِهِ وَ شَانِئِیهِ وَ دَافِعِیهِ عَنْ حَقِّهِ.فَإِذَا فَعَلَ ذَلِکَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: لَسْتُ أُنَاقِشُکَ فِی شَیْءٍ مِنَ الذُّنُوبِ- مَعَ مُوَالاتِکَ أَوْلِیَائِی، وَ مُعَادَاتِکَ أَعْدَائِی.»[۱۸] اگر به یاد آورد که در این روز از او خیری سرزده است، خدا را حمد و سپاس میگوید و تکبیر بر زبان جاری میکند، به خاطر توفیقی که از جانب خداوند برای او حاصل شد و اگر به یاد آورد معصیت و کوتاهی از او در این روز سر زده است استغفار میکند و تصمیم میگیرد بر ترک برگشتن به این گناه و از طریق صلوات بر پیغمبر و آل طاهرینش و عرضه کردن بیعت با امیرالمومنین بر نفسش و قبول ولایت امیرالمومنین و تکرار لعن بر دشمنان علی و کسانی که بر علی دشنام میدهند و کسانی که او را از حقش منع کردند، آثار گناه را از این طریق از خود محو میکند، وقتی که این امورات را انجام داد، خداوند عزوجل به او میگوید تو را به خاطر گناهانی که انجام دادی عذاب نمیکنم بخاطر ولایت و محبتی که به اولیای من داری و دشمنی که با دشمنان من داری.
«الکیس من دان نفسه و عمل لما بعد الموت، و العاجز من تبع نفسه هواه و تمنی علی الله.»[۱۹]
زیرک و زرنگ کسی است که خود را محاسبه کند، و برای پس از مرگش عمل نماید، و ناتوان و عاجز کسی است که خود را به دنبال هوای نفس و تمایلات بیمهار ببرد، و بر خدا و رحمتش آرزوی باطل و دست نیافتنی بندد.
۶. تحول و پیشرفت دائم، علامت و نشانه زیرکی
امیر المؤمنین علیه السلام فرمودند: «الکیس من کان یومه خیراً من امسه.»[۲۰] هوشیار و زرنگ کسی است که هر روزش، بهتر از دیروزش باشد.
بر این اساس کسی که به فکر تحول و پیشرفت دائم نباشد در روایات نورانی معصومین علیهم السلام مورد نکوهش واقع شده، چنانکه وجود پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) چنین فرمودند:
«مَنِ اِسْتَوَی یَوْمَاهُ فَهُوَ مَغْبُونٌ وَ مَنْ کَانَ غَدُهُ شَرّاً فَهُوَ مَلْعُونٌ وَ مَنْ لَمْ یَتَفَقَّدِ اَلنُّقْصَانَ فِی عَمَلِهِ کَانَ اَلنُّقْصَانُ فِی عَقْلِهِ وَ مَنْ کَانَ نُقْصَانٌ فِی عَمَلِهِ وَ عَقْلِهِ فَالْمَوْتُ خَیْرٌ لَهُ مِنْ حَیَاتِهِ.»[۲۱]
هر کس دو روزش یکسان باشد،زیان برده و هر کس فردایش از امروزش بدتر باشد،ملعون (از رحمت خدا به دور) است و کسی که نقصان عملش را ترمیم نکند عقلش ناقص است و کسی که عقل و عملش در حال نقصان و فروکش باشد، مرگ برایش از زنده ماندن بهتر است.
۷. نور ایمان سبب زیرکی و تیزهوشی
قَالَ اَلنَّبِیُّ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ : اِتَّقُوا فِرَاسَةَ اَلْمُؤْمِنِ فَإِنَّهُ یَنْظُرُ بِنُورِ اَللَّهِ.[۲۲] پیامبر اسلام صلّی اللّه علیه و آله فرمودند: مواظب فراست و زیرکی مؤمن باشید زیرا بسبب آن نوری که خداوند باو عطا فرموده میبیند آنچه را که دیگران نمیبینید و این ایمان است که سبب تیزهوشی و زیرکی مؤمن است که پیامبر(ص) او را اینگونه توصیف میکند: «اَلْمُؤْمِنُ کَیِّسٌ فَطِنٌ حَذِرٌ.»[۲۳]
اگر ایمان و دینداری بر روح و جان انسان حاکم شود، چنان نوری ایجاد میکند که انسان حقایق اشیاء را می بیند، نه فقط ظاهر آنها را، چراکه خداوند انسانهای ظاهربین را مورد نکوهش قرار داده است.
در کتاب عیون أخبار الرضا چنین روایت شده است:
«ابن بابویه : قال: حدّثنا تمیم بن عبد اللّه بن تمیم القرشیّ. رضی اللّه عنه. قال: حدّثنی أبی قال: حدثنا أحمد بن علیّ الأنصاریّ ، عن الحسن بن الجهم قال: حضرت مجلس المأمون یوما و عنده علیّ بن موسی الرضا. علیه السلام.، و قد اجتمع الفقهاء و أهل الکلام من الفرق المختلفة، فسأله بعضهم فقال له: یا بن رسول اللّه بأیّ شیء تصحّ الإمامة لمدّعیها. قال: بالنصّ و الدلیل، قال له: فدلالة الامام فیما هی؟ قال: فی العلم و استجابة الدعوة، قال: فما وجه إخبارهم بما یکون؟ قال: ذلک بعهد معهود إلینا من رسول اللّه. صلّی اللّه علیه و آله.، قال: فما وجه إخبارکم بما فی قلوب الناس؟ قال. علیه السلام. له: أ ما بلغک قول رسول اللّه. ص-: «اتّقوا فراسة المؤمن فانّه ینظر بنور اللّه تعالی» ؟ قال: بلی، فما من مؤمن إلاّ و له فراسة ینظره بنور اللّه علی قدر إیمانه و مبلغ استبصاره و علمه، و قد جمع اللّه للأئمّة منّا ما فرّقه فی جمیع المؤمنین، و قال تعالی فی کتابه العزیز: إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِلْمُتَوَسِّمِینَ فأوّل المتوسّمین رسول اللّه. صلّی اللّه علیه و آله. ثمّ أمیر المؤمنین علیّ. علیه السلام. ثم الحسن و الحسین و الائمة من ولد الحسین ع الی یوم القیامه.»[۲۴]
حسن بن جهم گوید: روزی به مجلس مأمون حاضر شدم. حضرت علی بن موسی الرضا علیهالسلام نزد او بودند، و فقها و دانشمندان علم کلام از فرقههای گوناگون نیز جمع شده بودند. یکی از حاضران پرسید: ای فرزند رسول خدا! امامت برای مدعی آن به چه دلیلی صحیح است و ثابت میشود؟ حضرت فرمود: به نص صریح از معصوم قبل و بوسیله دلیل، به حضرت گفت: دلیل آوردن امام در چیست؟ گفت: در علم او و استجابت دعایش، گفت: پس به آنچه واقع میشود چگونه خبر میدهید؟ گفت: این به وصیت و عهدی است از رسول خدا صلی الله علیه و آله برای ما. گفت: به چه صورت از آنچه در دل مردم است خبر میدهید؟ حضرت فرمود: آیا سخن رسول صلی الله علیه و آله به تو نرسید که فرمودند: از فراست و زیرکی مؤمن بپرهیزید که راستی او به نور خدا میبیند، جواب داد: بلی چنین از حضرت رسول(ص) به ما رسیده است، حضرت در ادامه فرمودند: مؤمنی نیست مگر اینکه از فراست و تیزهوشیی برخوردار است و به قدر ایمان و میزان بینادلی و علمش به نور خدا حقایق را میبیند، و خدا آنچه از این فراست در همهی مؤمنان پخش کرده در ائمه از خاندان پیامبر یکجا گرد آورده است، و خدای عزوجل در کتاب عزیزش گفته است: «همانا در این داستان، نشانههایی، برای متوسمین وجود دارد پس اولین از متوسمین رسول الله(ص)و سپس امیرالمؤمنین علیهالسلام و بعد آن حسن و حسین علیهما السلام و ائمه از اولاد حسین علیهم السلام تا روز قیامت هستند.
در روایت فوق این فراز شاهد ماست که حضرت فرمودند «ما مِنْ مُوْمِن اِلاّ وَلَهُ فَراسَهٌ یَنْظُرُ بِنُورِ اللهِ عَلَی قَدْرِ اِیْمانِهِ»(هیچ مومنی نیست مگر این که هوشیاری و هوشمندی ویژهای دارد و به مقدار ایماناش با نور خدا مینگرد).
در نتیجه ایمان راستین انسان را عاشق حق و حقیقت میکند و روح تسلیم و پذیرش واقعیّات را در آدمی میدمد، و روح و جان از هرگونه قید و بندی آزاد و آماده پذیرش هرگونه معرفت میکند.
۸. بصیرت داشتن نشانه زیرکی
«سُئِلَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع أَیُّ النَّاسِ أَکْیَسُ قَالَ: مَنْ أَبْصَرَ رُشْدَهُ مِنْ غَیِّهِ فَمَالَ إِلَی رُشْدِهِ.»[۲۵]
«عن الامالی للشیخ: فی ما اوصی به امیرالمؤمنین ابنه علیهماالسلام: یا بنیّ انه لابدّ للعاقل من ان ینظر فی شأنه فلیحفظ لسانه و لیعرف اهل زمانه.»[۲۶]
از امیرالمومنین علیه السلام سوال شد: کدام یک از انسانها زرنگترین هستند؟ حضرت فرمودند: کسی که با بصیرت و آگاهی راه رشد و سعادت خود را از گمراهی و ضلالت تشخیص دهد و میل به راه رشد و هدایتش داشته باشد.
در کتاب امالی شیخ صدوق نقل شده، من جمله از مواردی که امیرالمومنین علیه السلام به فرزندش وصیت کرد چنین فرمود: ای فرزندم عاقل باید نگاه به شأن و منزلتاش داشته باشد و زبانش را حفظ کند و اهل زمان خودش را بشناسد.
۹. اهتمام به عبادت و بندگی خداوند
آقا امیرالمومنین علیه الصلاة و السلام در حکمت ۳۲۳ از نهج البلاغه اهتمام به طاعت و بندگی خداوند را به عنوان یک نشانه و علامت زیرکی معرفی و چنین فرمودهاند: «وَ قَالَ علیه السلام إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ جَعَلَ الطَّاعَةَ غَنِیمَةَ الْأَکْیَاسِ عِنْدَ تَفْرِیطِ الْعَجَزَةِ.»
در مقابل کسانی که کوتاهی در عبادت و بندگی خداوند دارند، حضرت از آنان تعبیر به عاجز میکنند، چون به خاطر کوتاهی در عبادت و تقصیر در به جا آوردن وظیفه، خود را مثل انسان عاجز قرار دادند و تمام قدرت و استعداد خود را برای به دست آوردن سعادت ابدی از دست دادهاند.
گویا حضرت در این حکمت تمام عالم را به یک میدان مسابقهای تشبیه فرمودند، که اهل سعادت و اهل شقاوت و اهل نور و ظلمت در آن به مسابقه و مبارزه پرداختهاند، آنها که در تمام جایگاههای و موقعیتهای زندگی رضایت و اطاعت خدا را انتخاب میکنند کسانی هستند که از زیرکی واقعی برخوردارند، اما آنها که سرمایه عمر خود را به بطالت میگذرانند کسانی هستند که سرمایه باختند و قدرت و استعدادی که خداوند به آنها داده است را از دست دادند و از فرصتهای خوب زندگی باز ماندند و عاجز شدند.
زرنگیهای منفی و ناپسند
۱. نیمه زرنگ بودن
شهید مطهری در کتاب«آشنایی با قرآن» یکی از موارد زیرکی منفی را «نیمه زرنگ بودن» برشمرده و چنین بیان می دارد:
«جهل مرکّب آن است که انسان نمیداند ولی نمیداند که نمیداند. اینگونه جهل علاج ناپذیر است، چون غرور نمیگذارد جهل برطرف شود؛ چنانکه اغلب مدعیان روشنفکری اینچنین اند و به دلیل اینکه هیچ نمیفهمند این ادعا را دارند! بو علی سینا در کتاب اشارات جمله ای دارد و به طوری که یادم میآید میگوید: «ایّاکَ وَ فَطانَةً بَتْراءَ» بترس از زرنگی ابتر، یعنی از زرنگی ناقص و نیمه زرنگی.
منظور این است که انسان خوب است یا ساده باشد و یا عاقل و فهمیده کامل.آدمهای ساده خودشان هم معمولًا میفهمند که ساده هستند ولی افراد نیم زرنگ که در بعضی موارد زرنگ هستند خیال میکنند خیلی زرنگند و همواره کارهای خود را خردمندانه میدانند. اینگونه افراد احمقترین مردم و گرفتارترین آنها هستند.
غزالی جمله ای دارد که میگوید: همه چیز وجود ناقصش از عدم محض بهتر است جز علم و دانش. یعنی مثلًا سلامتی و یا مال و ثروت اگر انسان هر مقداری داشته باشد از آنکه هیچ نداشته باشد بهتر است ولی علم و دانش اینگونه نیست.
انسان کم سواد از بیسواد بدتر است چون خیال میکند خیلی باسواد است و هیچ گاه دنبال تکمیل آن نمیرود.
این بیت گویا از سنایی است که میگوید:
رنجش هرکسی ز یک چیز است |
رنجش من ز نیمدیوانه است |
|
این شاعر میگوید: عقل هم نظیر علم است. یا انسان باید دیوانه کامل باشد و یا عاقل کامل. نیمه عاقل و نیمه دیوانه از دیوانه کامل ضررش بیشتر است.
افراد نیرنگباز و خدعهکار در جامعه، معمولًا همین انسانهای «نیمه» هستند، یعنی آنها که نیمه زرنگی دارند و تمام زرنگی ندارند؛ زیرا زرنگهای کامل اگر به هیچ چیز اعتقاد نداشته باشند این مقدار میفهمند که سعادت و موفقیت در صداقت و راستی است. ولی افراد نیمه زرنگ- که من در عمر خودم با بسیاری از آنان برخورد داشتهام- موفقیت خود را در این میدانند که با هیچ کس به صداقت رفتار نکنند.
اینها در عمر خود حتی یک دوست پیدا نمیکنند و هیچ کس به حرفهای آنان اعتماد نمیکند، زیرا با هرکس که حرف میزنند همه میدانند که از روی زرنگی سخن میگویند.»[۲۷]
نتیجهای که از این کلام برداشت میشود این است که انسانهایی که بهرهای ناقص از بعضی از علوم بردند، دچار آفتی میشوند که اگر از وجودشان آفتزدائی نکنند، حاصلی از بهره علمی نمیبرند، بلکه حتی ممکن است دچار خسران شوند، بنابراین این دسته افراد که بهرهای از بعضی علوم دارند اما به حد تخصص نمیرسد، باید با این آفت مبارزه کنند و خود را از متخصصین در آن علم بینیاز ندانند و از تبعیت کردن از آنها غافل نشوند.
۲. تلوّن و رنگ عوض کردن
وقتی سیره و روش یک نفر در یک شب و یک مکان با روش وی در خصوص همان مسئله در فردای آن روز در جای دیگر تغییرپذیر باشد، باید از آن فرد ترسید، چرا که ثبات رفتاری ندارد و رنگ محیط را میگیرد، به هیچ عنوان نمیتوان به چنین شخصی تکیه کرد و برای همیشه فردی بی اعتبار است، که به اصطلاح نون به نرخ روز میخورد و کسی نمی تواند به وی اعتماد کند، و این نوعی زرنگی منفی است، در مکتب اسلام اوضاع و شرایط مختلف اجتماعی و طبقاتی نباید منطق و سیره انسان را تغییر دهد، شهید مطهری درابطه با این نوع زرنگی منفی چنین نگاشته است:
«انسان نباید مثل مایعات و گازها از لحاظ شکل تابع ظرف خود باشد، بلکه باید ظرف خود را تابع شکل خود کند. باید دانست که بعضی حیوانات از لحاظ رنگ تابع محیطند، در هر محیطی خود را به رنگ محیط درمی آورند، در اصطلاح معروف می گویند بوقلمونی صفت، تبعیت مطلق از محیط و جریانهای تاریخی و محیطی در کلام حضرت امیر به این عبارت آمده: همج رعاع اتباع کل ناعق یمیلون مع کل ریح، لم یستضیؤوا بنور العلم ...
مسئله قابلیت انعطاف باید بحث شود که انسان چه اندازه و در چه حدود باید انعطاف پذیر باشد و در چه حدودی نباشد.
تلوّن و رنگ عوض کردن و شکل عوض کردن یکی از صفات پست و دانی بشر است، اگرچه موفقیت های کوچک و دنائت آمیزی همراه دارد اما به انسان جنبه طفیلی میدهد. این زرنگی نیست، بی شخصیتی است. به قول یکی از سناتورها یگانه حزب واقعی در ایران که تابلو و مرامنامه مدوّن ندارد اما عملًا نیرومندترین احزاب است و اکثریت قریب به اتفاق رجال کشور ما پیرو او هستند، حزب «باد» است، تابع بادند که از شمال بوزد یا جنوب یا از آن طرف کره زمین، منطقشان منطق قدرتی است که در روی کار است.»[۲۸]
عوامل بوجود آمدن زرنگیهای منفی و زرنگبازی
زرنگ بازی در حقیقت نوعی سوء استفاده از موقعیتها و جایگاه هاست، به جای استفاده از فرصتها، و اجحاف و ظلم در حق دیگران است بر خلاف زیرکی و زرنگی واقعی که احترام گذاشتن به حقوق دیگران است، و با توجه به قانون الهی ثابت و قطعی که هر عملی عکس العملی دارد و بازتاب اعمال انسان به خودش بازگشت میکند اگر کسی بخواهد با زیر پا گذاشتن حقوق دیگران به خواسته های خود برسد مطمئناً بازتاب عمل او دیر یا زود به خودش بازگشت میکند و متقابلا انسانی که حقوق دیگران را رعایت میکند در حقیقت به نفع خود ذخیره کرده است نه هزینه، و ثمره این رفتار نیک به خودش بازگشت میکند. با توجه به آثار سوء زرنگیهای منفی، عواملی که سبب بوجود آمدن این نوع زرنگی های منفی می شود را مورد بررسی قرار میدهیم، باشد که با توجه به این عوامل از بروز این صفت منفی اجتناب کنیم.
۱. قانونگریزی
قانون شکنی و قانون گریزی در واقع یک نوع زرنگی منفی به حساب می آید اما بعضی از انسانها، قانون گریزی را نوعی گلیم خود از آب بیرون کشیدن به حساب میآورند، اگر انسان عمیقتر فکر کند قانونگریزی همان نظمگریزی است که عوارض آن قانع نبودن شخص به حقوق خود، تعرض به حقوق دیگران، انجام ندادن تکالیف، گریز از مسؤولیت و رسیدن به خواسته ها و مقصود به هر طریق ممکن است که در اثر این قانونگریزی در جامعه هرج و مرج ایجاد میشود و آثار سوء و مخرب بسیاری گریبانگیر چنین جامعهای خواهد شد.
۲. عجول بودن
صبر و بردباری و حوصله به خرج دادن تا فراهم شدن زمینههای هر کار، در مقابل عجله و شتابزدگی، یک فضیلت اخلاقی و انسانی است.
فراهم شدن زمینه ها و مقدمات برای انجام هر کاری بسیار ضروری است و لذا اگر کسی اقدام به کاری کند قبل از آنکه مقدمات آن کار فراهم شده باشد به آن شخص عجول میگویند، در مقابل انسان صبور و جزء صفات ناپسند شمرده میشود و انسان عجول و شتابزده، هم به خودش خسارت وارد میکند و هم به جامعه خسارت میزند، خسارت او به جامعه در قالب زرنگ بازی و ضایع کردن حق دیگران جلوه میکند.
۳. جوگیری
«جوگیری» گرچه واژه علمی نیست اما به معنای تاثیر پذیری غیر عاقلانه و بی تفکر، در زبان محاورهای مورد کاربرد است و معمولا به تأثیر پذیری از اجتماع، گروه، خانواده یا افراد دیگر بدون تفکر و تعقل به همراه رفتار احساسی و نادرست و صرفا متأثر از محیط اشاره دارد گرچه تأثیر اجتماع و محیط بر رفتار اگر همراه با تفکر و تعقل باشد به طور طبیعی مثبت ارزیابی میشود و مورد انتظار است چرا که انسان مدنی الطبع است و حتی تأثیرپذیری معقول بقای نوع انسانی را تضمین میکند، اما محل بحث ما تأثیرپذیری از محرکهای محیطی همراه با فقدان شناخت و تعقل است که در زمانهایی ممکن است این تأثیرات، جنبه منفی داشته باشد بنابر این واژه جوگیری به این بخش از تأثیرپذیری اشاره میکند.
الان که این مطالب را مینویسم روز سیزده فروردین سال ۱۳/۱/۱۴۰۲ه.ش است و روز ۱۱/رمضان المبارک/۱۴۴۴ه.ق، بعضی از مردم متأثیر از جوزدگی به دل طبیعت زده و بهار طبیعت را بر بهار قرآن ترجیح دادند که این نوع تاثیرپذیری غیر معقول همان موضوع ماست، انسان اگر مقداری تعهد فردی را در خود تقویت کند و تفکر کند که رسم روزه داری از کجا آماده و رسم سیزده بدر از چه منبعی آماده و هر یک از روزه داری به عنوان سنت معنوی تمام ادیان الهی و رسم طبیعت گردی در روز خاص چه هدفی را دنبال می کند، و پیروی از ماه صیام و یا ترجیح دادن سنت ملی هنگام تعارض با سنت الهی چه تأثیری بر روح و روان میگذارد و سود کدام یک بیشتر و ماندگارتر است؛ مطمئنا اسیر جوگیریهای غیر معقول نمیشود و این کار را برای خود زیرکی نمی پندارد، چقدر دین زیبایی داریم که ما را به تعقل و تفکر دعوت کرده است و عقل را ملاک ثواب و عقاب در نظر گرفته است و از هر نوع تقلید کورکورانه و بی منطق نهی کرده است، اگر تفکر نقادانه نسبت به موضوعات مختلف از همان کودکی به افراد آموزش داده شود و عقاید حقِّه در جانشان بنشیند با هیچ شبهه و تهاجمی نمیشود این افراد را از تعهد دینی و مذهبیشان باز داشت.
یکی از روشهای مؤثر در جلوگیری از جوگیری و تأثیرپذیریهای منفی اجتماعی، این است که مسئولین فرهنگی برای دوری از تهاجم فرهنگی در افراد جامعه باید تلاش کنند نگرشهای جامعه دینی را ایمن سازی کنند، به این معنا که در روانشناسی ثابت شده است: اگر به نگرش و اعتقاد فرد حملات خفیفی شود تا بتواند از نگرش خود دفاع کند، تعهد فردی او بیشتر میشود؛ بنابراین میتوان در برنامههای دینی و آموزشی در تمام سطوح ابتدا به نگرشهای درست افراد انتقاد خفیفی وارد کرد که بتوانند از آن دفاع کنند و از این طریق عقیده صحیح را در اشخاص استوار کرد و با این کار تلقینپذیری و تأثیر پذیری صرفا محیطی و منفی در افراد کاهش پیدا میکند.
۴. رقابت ناسالم
از جمله مواردی که منجر به زرنگ بازیهای منفی میشود رقابت ناسالم است، رقابت اغلب، عنصر مؤثری برای نوآوری و خلاقیت به حساب میآید و انسان به طور طبیعی رقابت را میپسندد، اما رقابت ناسالم باعث میشود که افراد به یکدیگر آسیب برسانند، کار گروهی را از بین میبرد، در حالی که هدف از کارهای گروهی جمع کردن افراد، با مهارتها مختلف در نقاط قوت متنوع است تا بتوانند از تواناییهای فردی خود برای موفقیت یک جامعه استفاده کنند. با این حال، یکی از اثرات رقابت ناسالم بین گروهها این است که هر شخص بخواهد به تنهایی بدرخشد، این مساله منجر به فروپاشی کارهای جمعی خواهد شد و همچنین سبب رفتار یا رویارویی غیر اخلاقی افراد با یکدیگر میشود.
۵. نفاق
نفاق و دورویی به عنوان یکی از عواملی است که سبب به وجود آمدن زرنگی منفی میشود؛ شهید مطهری در این رابطه چنین نگاشته است:
«نفاق و دورویی از مختصات بشر است و اگر در بعضی حیوانات دیگر بوده باشد یک درجه خفیفی است. برخی حیوانات مانند روباه به مکر و خدعه معروف شدهاند. بدیهی است که مکر و خدعه آن حیوانات قابل مقایسه با مکرها و خدعهها و ظاهرسازی و تصنعهای فرزند آدم نیست. ولی نباید چنین تصور کرد که چون مکر و خدعه و دورویی از مختصات بشر است پس کمالی است برای بشر و باید از آن استفاده کرد، زیرا دورویی یک نوع سوء استفادهای است از یک استعداد کمالی بشری. آنچه کمال است قدرت بر استتار و رازداری و مکتوم نگه داشتن عقیده و فکر و احساسات درونی است؛ این در ذات خود کمال است و عیبی ندارد.
در همه ظروف و احوال مقتضی نیست که آدمی عقیده خود را ظاهر کند، زیرا ممکن است دیگران استعداد پذیرفتن آن را نداشته باشند یا آنها سوء نیت داشته باشند و موجب مزاحمت صاحب عقیده را فراهم کنند، و همچنین مقتضی نیست که آدمی در همه جا احساسات خود را آشکار کند. از آداب معاشرت این است که اگر انسان غم و غصهای دارد آن را از چهره خود ظاهر نسازد و موجب ملال خاطر دیگران نگردد.
آن چیزی که نقص است و نام نفاق و دورویی دارد این است که آدمی از همین قدرت و استعداد خود برای فریب دادن و گمراه ساختن و گول زدن دیگران استفاده کند. پس نفاق و دورویی در عین اینکه از مختصات انسان است کمال انسانی نیست، بلکه یک نوع سوء استفاده از یک استعداد انسانی است.
متأسفانه بسیاری از مردم دچار این اشتباه هستند، نفاق و دورویی و مکر و خدعه را یک امتیاز برای خود میشمارند و به آن نام «زرنگی» میدهند، صداقت و صراحت و یک رویی را از کم شعوری میشمارند، گمان میکنند که با مکر و خدعه و نفاق بهتر میتوان با عوامل حیات هماهنگی کرد و پیش رفت، غافل از اینکه طبع عالم بر درستی و صداقت است، آن کس که با خدا مکر کند خداوند فوق همه مکرکنندگان است. قرآن کریم همواره از راستی و صداقت و صراحت دم میزند و با ندای بلند میفرماید که مکر و نیرنگ و نفاق- با همه پیشرفتهای موقت- محکوم به شکست خوردن است، روزگارْ بساط نیرنگ و دورویی را درهم می پیچد و شیشه نفاق را میشکند، اساس عالم بر حقیقت است نه بر مَجاز، و نمیتوان نظام راستین جهان را به بازی گرفت و با فلک حقّه باز بنیاد مکر نهاد:
فردا که پیشگاه حقیقت شود پدید شرمنده رهروی که عمل بر مَجاز کرد»[۲۹]
نتیجه
با نگاه عمیق به آموزههای دینی به این نتیجه میرسیم که زرنگی واقعی در سایه سار نگاه توحیدی و بینش عمیق و دوری از سطحی نگری به دنیا و نگاه به باطن دنیا و تلاش برای آخرت و معیار قرار دادن قوه عاقله و دوری از تقلید کورکورانه در انتخاب ها و خود کنترلی و تقوا و آمادگی برای حیات جاودان اخروی و کسب نور ایمان و اهتمام به تعالیم معصومین و قرآن، تحقق پیدا میکند و زرنگی به معنای منفی از منظر آموزههای دینی حماقت واقعی است که انسان را در دنیا و آخرت، خار و حقیر میکند.
منابع
قرآن کریم
نهج البلاغه
زمخشری، محمود بن عمر، الفائق فی غریب الحدیث، ۴جلد، دار الکتب العلمیة. بیروت، چاپ اول، ۱۴۱۷ ه.ق.
حمیری، نشوان بن سعید، شمس العلوم و دواء کلام العرب من الکلوم، ۱۲جلد، دار الفکر. دمشق، چاپ اول، ۱۴۲۰ ه.ق.
طریحی، فخر الدین بن محمد، مجمع البحرین، ۶جلد، مرتضوی. تهران، چاپ سوم، ۱۳۷۵ ه.ش.
ازهری، محمد بن احمد، تهذیب اللغة، ۱۵جلد، دار احیاء التراث العربی. بیروت، چاپ اول، ۱۴۲۱ ه.ق.
مجموعه آثار استاد شهید مطهری، یادداشتهای استاد مطهری، ج۱۰، ص۱۶۷، (سیری در سیره نبوی)، ج۱۶، ص۵۵. (جاذبه و دافعه علی علیه السلام)، ج۱۶، ص۲۴۵. (تعلیم و تربیت در اسلام)، ج۲۲، ص۷۱۱. (آشنایی با قرآن(۱. ۵))، ج۲۶، ص۱۴۱.
تفسیر الثعالبی، ثعالبی، عبدالرحمن بن محمد، عنوانهای دیگر:الجواهر الحسان فی تفسیر القرآن، إحیاء التراث العربی، بیروت. لبنان،سال نشر:۱۴۱۸ ق یا ۱۹۹۷ م،چاپ۱،موضوع:تفاسیر اهل سنت. قرن ۹ق.
ترجمه تنزیه الأنبیاء، علمالهدی، علی بن الحسین (نویسنده) سلمانی رحیمی، امیر (مترجم)،ناشر آستان قدس رضوی، مکان نشر مشهد مقدس. ایران، ۱۳۷۷ ش، چاپ۱.
عیون الحکم و المواعظ، لیثی واسطی، علی بن محمد، ناشرمؤسسه علمی فرهنگی دار الحدیث، قم. ایران، سال نشر ۱۳۷۶ ش، چاپ ۱.
دعائم الإسلام و ذکر الحلال و الحرام و القضایا و الأحکام، ابن حیون، نعمان بن محمد، ناشردار المعارف، قاهره. مصر، سال نشر ۱۳۸۳ ق یا ۱۹۶۳ م، چاپ۲، موضوع: فقه اسماعیلیه. قرن ۴ق.
کشف الاسرار و عدة الابرار، انصاری، عبدالله بن محمد میبدی، احمد بن محمد، عنوانهای دیگر:تفسیر قرآن معروف به تفسیر خواجه عبدالله انصاری، ناشر امیر کبیر، تهران. ایران، سال نشر ۱۳۷۱ ش، چاپ۵، موضوع تفاسیر اهل سنت. قرن ۶ق، تفاسیر عرفانی. قرن ۶ق.تعداد جلد۱۰.
إرشاد القلوب، دیلمی، حسن بن محمد، ناشرالشریف الرضی، قم. ایران،۱۳۷۱ ش یا ۱۴۱۲ ق،چاپ۱ موضوع احادیث اخلاقی. قرن ۸ق.
التفسیر المنسوب إلی الإمام الحسن بن علی العسکری علیهم السلام، المنسوب إلی الإمام العسکری (ع)،شهادت ۲۶۰ ، تحقیق: مدرسة الإمام المهدی (ع) الطبعة: الأولی محققة سنة الطبع: ربیع الأول ۱۴۰۹ المطبعة: مهر. قم المقدسة، مدرسة الإمام المهدی عجل الله فرجه.
روض الجنان و روح الجنان فی تفسیر القرآن ، ابوالفتوح رازی، حسین بن علی، آستان قدس رضوی، مشهد مقدس. ایران، ۱۳۷۱ ش، چاپ۱.
مستدرک نهجالبلاغه، آلکاشفالغطاء، هادی، ناشر مکتبة الأندلس، مکان نشر بیروت. لبنان، چاپ۱.
عیون الأخبار، ابن قتیبه، عبدالله بن مسلم، دار الکتب العلمیة، بیروت. لبنان، سال نشر ۱۴۱۸ ق یا ۱۹۹۸ م، چاپ۱، موضوع احادیث اهل سنت. قرن ۳ق.
بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، مجلسی، محمدباقر بن محمدتقی، دار إحیاء التراث العربی، بیروت. لبنان، چاپ۱.
پی نوشت ها:
[۱] الفائق فی غریب الحدیث، ج۱، ص۳۵۰.[۲] شمس العلوم و دواء کلام العرب من الکلوم، ج۹، ص۵۹۴۰.
[۳] مجمع البحرین، ج۴، ص۱۰۱.
[۴] تهذیب اللغة، ج۱۰، ص۱۷۲.
[۵] هنوز هم لغت«سیاست» در میان ما مساوی است با نیرنگ و فریب، و حال آنکه سیاست یعنی اداره، و سائس یعنی مدیر. ما در باره ائمه میگوییم:« وَ ساسَةُ الْعِباد» یعنی سیاستمداران بندگان، سائسهای بندگان، ولی کم کم این لغت مفهوم نیرنگ و فریب را پیدا کرد.
[۶] نهج البلاغه صبحی صالح، ص ۳۱۸، خطبه ۲۰۰.
[۷] مجموعه آثار استاد شهید مطهری (سیری در سیره نبوی)، ج۱۶، ص۵۵.
[۸] تفسیر الثعالبی، ج۲، ص۲۶۵.
[۹] مجموعه آثار استاد شهید مطهری (جاذبه و دافعه علی علیه السلام)، ج۱۶، ص۲۴۵.
[۱۰] مجموعه آثار استاد شهید مطهری (تعلیم و تربیت در اسلام)، ج۲۲، ص۷۱۱.
[۱۱] ترجمه تنزیه الأنبیاء، ص۲۶۹.
[۱۲] عیون الحکم و المواعظ، ج۱، ص۱۱۳.
[۱۳] دعائم الإسلام و ذکر الحلال و الحرام و القضایا و الأحکام، ج۱، ص۲۲۱.
[۱۴] کشف الاسرار و عدة الابرار، ج۸، ص۴۱۱.
[۱۵] إرشاد القلوب، ج۱، ص۴۵.
[۱۶] بحارالأنوار، ج ۷۱، ص ۲۶۳.
[۱۷] التفسیر المنسوب إلی الإمام الحسن بن علی العسکری علیهم السلام، ص۳۸.
[۱۸] التفسیر المنسوب إلی الإمام الحسن بن علی العسکری علیهم السلام، ص۳۹.
[۱۹] ابوالفتوح، ج۱، ص۲۹۷.
[۲۰] مستدرک نهجالبلاغه، ص۱۷۹.
[۲۱] إرشاد القلوب، ج۱، ص۸۷ .
[۲۲] إرشاد القلوب، ج۱، ص۱۳۰.
[۲۳] بحار الأنوار، ج۶۴، ص۳۰۷.
[۲۴] عیون الأخبار، ج۲، ص۲۰۰ و بحار الأنوار، ج۲۵، ص۱۳۴.
[۲۵] بحار الأنوار، ج۶۷، ص۱۰۶.
[۲۶] بحار الانوار، ج ۱۵، ص ۱۹۸.
[۲۷] مجموعه آثار استاد شهید مطهری (آشنایی با قرآن(۱. ۵))، ج۲۶، ص۱۴۱.
[۲۸] یادداشتهای استاد مطهری، ج۱۰، ص۱۶۷.