جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳ |۱۸ رمضان ۱۴۴۵ | Mar 29, 2024
امام خمینی

حوزه/ امام قبل از اینکه رهبر جمهوری اسلامی باشد و قبل از اینکه مرجعیت تشیّع را داشته باشد، امام مرجع خود شد؛ یعنی ابتدا به نفس کُشی خود اقدام کرده و بر نفس خود تسلط یافتند.

سرویس علمی فرهنگی خبرگزاری «حوزه»، در گفتگو با حجت الاسلام و المسلمین بهرام دلیر نقده ای عضو هیأت علمی پژوهشکده فرهنگ و اندیشه اسلامی به گزاره های اخلاقی در اندیشه اخلاقی و عرفانی امام خمینی(ره) پرداخته است.

امام ارزش ها

امام خمینی (قدس سره) در واقع فقط امام حکومت و رهبر جامعه نبود؛ بلکه امام ارزش ها و منظومه ای از ارزش هاست، امام قطعاً صاحب کرسی اخلاق، عرفان، فقه سنتی و اصول است؛ همچنین امام مفسّری بزرگ با رویکرد عرفانی است. در یک مصاحبه نمی توان به تبیین تمام زوایای اندیشه امام پرداخت و در اندیشه شناسی امام راحل نباید تک بُعدی نگریست.

امام قبل از اینکه امام باشد، مأموم خوبی بود؛ پیروی از اخلاق علوی و سیرۀ نبوی کاملاً در سیره عملی ایشان جاری و ساری و حرف و کلامش نافذ بود، به گونه ای که اگر به کسی تشری می‌زد، اثر وضعی داشت و او از هستی ساقط می‌شد و در طول تاریخ انقلاب از این نمونه ها دیده یا شنیده ایم.

نگارش کتب عرفانی و اخلاقی مانند؛ شرح چهل حدیث، شرح حدیث جنود عقل و جهل، آداب الصلوة، سر الصلوة، دیوان اشعار و حواشی که بر فصوص دارند یا تفسیری که بر سوره حمد نوشته است همه دالّ بر این مدعاست.

سیره اخلاقی

امام در حوزه خویشتنِ خویش کاملاً بر خویش مسلط است؛ من در بین شخصیت های عرفانی و در بحث هایی که در اندیشه های عرفانی وجود دارد کمتر کسی را سراغ دارم که مانند امام این­گونه با نفس خویش درگیر می ‌شود و آن را به زمین می‌زند. امام روی نفس خود رژه می ‌رود و در کتاب چهل حدیث فراوان دیده می‌شود که خود را اینگونه خطاب می‌کند: "ای نفس خبیث نویسنده" و در جاهایی عجیب خود را عتاب می‌کند و در نامه ای که به مرحوم سید احمد آقا دارد می‌نویسد: «من خود مى‏دانم كه به هيچ يك از صفات اهل دل موصوف نيستم و خوف‏ آن دارم كه اين قلم شكسته در خدمت ابليس و نفس خبيث باشد و فردا از من مؤاخذه شود». صحيفه امام، ج‏20، ص: 157

امام(ره) این مطلب را با تمام وجود می گوید و قلم امام شاهد بر این مدعاست.

سیره عملی:

همان طور که ملت ایران و دنیا شاهد بود، سیرۀ عملی امام نیز همین گونه بود و از خویشتنِ خویش قطعاً گذشته، برای امام(ره) خودیتی نمانده و او محو در اسماء حُسنی پروردگار عالم بود و به نوعی اسماء حسنی پروردگار عالم را در خود جاری کرده بود؛ در مباحث اخلاقی که نیاز جدی و ضروری جامعه ماست، بحث گزاره های اخلاقی امام از بهترین گزینه ها برای درمان دردهای لاینحل اخلاقی اجتماعی ماست. ناهنجاری های اخلاقی جامعه مانند رقابتها، رفتارها، و نقدهای به دور از اخلاق ... همه اینها می‌طلبد که در بحث های اخلاقی، امام راحل را سرلوحه خویش قرار دهیم و جامعه اندیشمندان و مروّجان گزاره های اخلاقی به جِدّ به آن بپردازند.

رویکرد متفاوت امام در اخلاق

رویکرد امام(ره) به اخلاق با همه علمای اخلاق مثل غزالی و حتی خواجه نصیر الدین طوسی فرق می‌کند. امام(ره) در مقدمه شرح جنود عقل و جهل نقل می‌گوید: غزالی با کلمات اخلاقی بازی می‌کند این اخلاق نیست و خواجه نصیرالدین طوسی  با اینکه مطالب بلندی در اخلاق دارد، امام آنها را اخلاقی تلقی نمی کند، اخلاق همان تأثیر عملی است؛ اخلاق بحث تئوریسین و دکترین و اصطلاح سازی نیست؛ اثر عملی و همان طبیب دوّاری که در بحث های اخلاقی دیده می شود، است. بحث اخلاقی امام(ره) را باید منحصر در خود ایشان بدانیم و با بحث هایی مثل مباحث نراقیین فرق می‌کند. در بحث های عرفانی و بحث فقه و اصول هر کدام ویژگی های خاص خود را دارد.

عدالت و ظلم در اندیشه اخلاقی امام

عدالت

یک بحث مهم در اندیشه اخلاقی امام(ره) بحث عدل و جور است. در بحث عدالت کسی مثل امام باید حرف بزند. عدالت از خویشتنِ خویش شروع می‌شود؛ عدالت اخلاقی محقق نمی شود، مگر این­که صاحبان قدرت، عدالت را در خودشان برقرار کنند. عدالت یعنی تهذیب، تعدیل قوۀ عملیه و میانه افراط و تفریط. در بحث های فضائل، امام(ره) در شرح حدیث جنود عقل و جهل ابتدا اصول چهارگانه حکمت، شجاعت، عفت و عدالت را مطرح می‌کند و راجع به عدالت می‌گوید: عدالت یعنی تعدیل همه قوا؛ [1] و لذا امام(ره) همه فضیلت را عدالت می‌داند نه اینکه عدالت بخشی از فضیلت باشد و بهترین زمان برای تحصیل فضیلت عدالت را اوایل جوانی می‌داند؛ امام راحل خویشتنِ خویش را کاملاً از میان برداشته بود.

جور و ظلم:

به طور مثال در بحث های فقهی، شیخ اعظم در مکاسب حاکمیت را بر دو قسم کلان تقسیم می‌کند؛ حاکمیت عدالت و حاکمیت جور و ظلم. امام بحث جور را در دعای کمیل که الهی ظلمتُ نفسی، در واقع از آنجا آغاز می‌کند که ما جور به خود می‌کنیم و سرریز این جور به خویشتنِ خویش به جامعه می ‌رسد و باید اول عدالت را در نفس خویش برقرار ‌کنیم تا بعد، سرریز آن به جامعه می ‌رسد.

امام(ره) عدالت را خیلی زیبا تعریف کرده و می گوید: عدالت حدّ وسط افراط و تفریط و از امّهات فضایل اخلاقی است؛ بلکه عدالت مطلقه تمام فضایل باطنیه، ظاهریه، روحیه، قلبیه، نفسیه و جسمیه را جاری و ساری می‌کند و در مقام دلیل آوردن می ‌فرماید: «بدان كه عدالت عبارت است از: حد وسط بين افراط و تفريط. و آن از امّهات فضايل اخلاقيه است؛ بلكه عدالت مطلقه، تمام فضايل باطنيه، ظاهريه، روحيه، قلبيه، نَفْسيه و جسميه است؛ زيرا كه عدل مطلق، مستقيم به همه معنى است، چه در مظهريت اسماء و صفات و تحققِ به آن، كه استقامت مطلقه است و مختص به انسان كامل است»؛ شرح حديث جنود عقل و جهل(طبع جديد)، متن، ص: 147.

عدل مطلق چه در مظهریت اسماء و صفات و تحقق به آن که بعضی از عرفا در بحث اسمای حسنای الهی طبق روایت پیامبر مکرم اسلام که فرمود: «تخلّقوا بأخلاق اللَّه»؛ (بحار 58 ص 129)، یعنی به اسمای حسنای الهی آراسته شوید؛ در این اسمای حسنا می‌گویند: بشر تعلق به اسماء دارد و بالاتر از آن تحقق به اسماء حسنای الهی پیدا می‌کند و بعد از مرحله «تعلق» به مرحله «تحقق» که مرحله دوم است، آراسته می گردد.

 نحوه تحقق به اسماء حسنای الهی

همانطور که خدای متعال متصل به ستار العیوب است، بندۀ او هم پرده درِ سیاسی نیست؛ پرده دری های سیاسی از نگاه امام با بندگی خدا سازگاری ندارد؛ یا خدایی که غفار الذنوب است؛ بنده خدا در مقام تحقق به اخلاق حسنای الهی نمی تواند بگوید: من بندۀ خدا هستم ولی دریایی از کینه­های شتری را همراه خود و در دل خود داشته باشد. امام در بحث اسماء حُسنی و یا در شرح دعای سحر حرف های بسیار ارزشمندی در بحث های حوزه اخلاق و عرفان دارد؛ گاه ممکن است برخی به خاطر کینه از یکدیگر به رقیب و همکار خود در محیط های اداری، اجتماعی و سیاسی رحم نکنند و کاری هم نداشته باشند که حق با آن ها است یا با دیگران!؛ آن ها می خواهند رقیب را به هر قیمتی از بین ببرند؛ اینها در روز قیامت و حتی در این دنیا پاسخ می‌خواهد.

امام قبل از اینکه رهبر جمهوری اسلامی باشد و قبل از اینکه مرجعیت تشیّع را داشته باشد، امام مرجع خود شد؛ یعنی ابتدا به نفس کُشی خود اقدام کرده بر نفس خود تسلط یافت.

اهل مطالعه می توانند جملۀ «نفس خبیث» یا «ای نفس پلید» را در آثار امام جستجو کنند که امام به خود اشاره دارد؛ اما وقتی به مخاطب که می‌رسد، می‌گوید: ای عزیز! و لحن ایشان بسیار عاطفی می‌شود. لذا دوست و دشمن اعتراف می‌کنند که سخن امام نافذ بود، چرا که او عالِم عامل بود.

این روزها بحث اعتدال و عدالت از مباحثی است که در جامعه جاری است؛ امام وقتی از این واژه ‌ها بحث می‌کند می ‌فرماید: در بحث انسان هفت صورت پیدا می‌کند؛ انسان می‌شود منسوخات ملکوتیه اش. اول اینکه انسان صورت بهیمه پیدا می‌کند؛ به ظاهر انسان است در صورت ملکوتی غیبی آخرتی خودش به شکل یکی از حیوانات که مناسب اوست درمی آید. بعد مثال می‌زنند: چون گاو، خر و امثال آن [2].

یعنی صورت، صورت انسانی است ولی سیرت، سیرت حیوانی است و اگر سیرت انسان از غیبی ملکوتی به شکل یکی از درّندگان بشود امام مثال می‌زند که چون پلنگ و گرگ و امثال آن و چون قوۀ شیطنت بر سایر قوا غلبه کند، باطن ملکوتی انسان به شکل یکی از شیاطین در می‌آید و این از اصول ملکوتی است؛ بعد نصیحت بزرگی برای همه ما دارد که آیا واقعاً منِ نوعی نیز انسان هستم یا نه.

در ظاهر صورت انسانی دارم و در سیرت به صورت درندگان هستم. ایشان می‌فرماید: از ازدواج دو از این سه، سه صورت حاصل می‌شود؛ عبارت ایشان این است که گاو پلنگ، گاو شیطان، شیطان و پلنگ، و از ازدواج هر سه یک صورت مزدوجه حاصل آید چون گاو شیطان پلنگ و به این محمول است حدیث مروی از حضرت رسول: «يُحْشَرُ بَعْضُ النّاسِ عَلى صُورَةٍ تَحْسُنُ عِنْدَها الْقِرَدَةُ وَ الْخَنازِيْرُ؛ (علم اليقين، ج 2، ص 901)».  بعضى از مردم به صورت­هايى محشور شده و برانگيخته مى‏شوند كه ميمون ها و خوك ها در مقايسه با آنها، زيباترند.

لذا عدالت از خویشتن خویش شروع می‌شود و در نگاه های اجتماعی و سیاسی نمی شود گفت: من عادل هستم. اما فساد اقتصادی یا سیاسی داشته باشم؛ عدالت با فساد نمی سازد. وقتی در خویشتنِ خویش عدالت را برقرار کردیم، سرریز آن به اجتماع سرازیر خواهد شد.

اگر ما در بحث های اقتصادی سیاسی یا فرهنگی به آموزه های امام برگردیم بسیاری از مشکلات ما حل خواهد شد. امام در آثار خود حرف هایی دارد که به مراتب جلوتر از زمانه ماست؛ و تا قرنها می‌تواند نسخه ای برای درمان دردهای لاینحل اقتصادی و اجتماعی و سیاسی باشد. امام ریشه تمام اختلاف­ها را در خودیت می‌داند و می‌فرماید: «اگر تمام پيامبران الهى امروز در يك شهر گرد آيند، هرگز با هم دوييت و اختلاف نخواهند داشت؛ زيرا هدف و مقصد يكى است؛ دل ها همه متوجه به حق تعالى بوده از حب دنيا خالى است. جهاد اكبر، ص: 30 » اما اگر خدا نباشد، اختلاف ایجاد می‌شود.

 وحدت و شدّتی که در فلسفه حکمت متعالیه یا فلسفه عرفان مطرح است، همان خداست؛ وقتی خدا نباشد، کثرات است؛ کثرات که شد، تزاحم است و بعد از تزاحم، تنازع سر بر می‌آورد و اگر من خدابین و خداباور باشم، اندیشه من اندیشه خدایی باشد، محال است از این رویکرد اختلاف برخیزد؛ اختلافات از نگاه امام به نفس بر می‌گردد.

پی نوشت ها:



[1]- رک؛  شرح حديث جنود عقل و جهل(طبع جديد)، متن، ص: 147

[2] -« بدان كه انسان را از اول نَشْوِ طبيعى پس از قوه عاقله، سه قوه ملازم است:

يكى قوه واهمه كه آن را «قوه شيطنت» گوئيم، و اين قوه در بچّه كوچك از اول امر موجود است و به آن دروغ گويد و خدعه كند و مكر و حيلت نمايد.

دوم قوه غضبيّه كه آن را «نفس سَبُعى» گويند، و آن براى رفع مضارّ و دفع موانع از استفادات است.

سوم قوه شهويّه كه آن را «نفس بهيمى» گويند و آن مبدأ شهوات و جلب منافع و مستلذّات در مأكل و مشرب و منكح است.

و اين سه قوه به حسب سنين عمر متفاوت شوند، و هر چه انسان رشد طبيعى كند، اين سه قوه در او كاملتر گردد و ترقيات روزافزون كند. و ممكن است در انسان هر يك از اين سه قوه در حد كمال رسد بطورى كه هيچ يك بر ديگرى غلبه نكند، و ممكن است يكى از آنها بر دو ديگر غلبه كند، و ممكن است دو تاى از آنها بر ديگرى غالب شود. از اين جهت، اصول ممسوخات ملكوتيه به هفت صورت بالغ شود:

يكى صورت بهيمى. اگر صورت باطن نفس متصور به صورت بهيمى باشد، و نفس بهيمى غالب شود، پس انسان در صورت ملكوتى غيبىِ آخرتى به شكل يكى از بهائم مناسبه در آيد؛ چون گاو و خر و امثال آن. و چون آخِر فعليت انسان سبعى باشد- يعنى، نفس سبعى غالب گردد-، صورت غيبى ملكوتى به شكل يكى از سباع شود؛ چون پلنگ و گرگ و امثال آن. و چون قوه شيطنت بر ساير قوا غلبه كند و فعليت شيطانيّه آخرين فعليات باشد، باطن ملكوتى به صورت يكى از شياطين باشد. و اين، اصل اصول مسخ ملكوتى است.

و از ازدواج دو از اين سه نيز، سه صورت حاصل شود: گاوْ پلنگ، گاوْ شيطان و پلنگْ شيطان. و از ازدواج هر سه، يك صورت مخلوطه مزدوجه حاصل آيد؛ چون «گاوْ شيطان پلنگ». و به اين محمول است حديث مروىّ از حضرت رسول- صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم: «يُحْشَرُ بَعْضُ النّاسِ عَلى صُورَةٍ تَحْسُنُ عِنْدَها الْقِرَدَةُ وَ الْخَنازِيْرُ؛ شرح حديث جنود عقل و جهل(طبع جديد)، متن، ص: 149»

 

برچسب‌ها

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha