به گزارش خبرنگار خبرگزاری «حوزه» در اهواز، با فرا رسیدن روز معلم، بسیاری از ما به یاد دوران مدرسه و معلمان دلسوز خود میافتیم. معلمانی که گاهی از نان شب خود میزدند تا کودکی فهمیده و باهوش تحویل جامعه دهند...
اما امروز خیلی چیزها عوض شده! همین روز معلم!
در قدیمالایام روز معلم، جشن تقدیر از زحمات معلمان بود، اما این روزها جشن روز معلم، نهتنها پیامآور شادی نیست! بلکه کمی تلخ شده است....
همین امروز بود که برای رسیدن به دفتر خبرگزاری، سوار بر تاکسی (اسنپ) شدم، در ذهنم سوژهها و برنامههای امروز و فردا را مرور میکردم، از خبر تکریم و معارفه نماینده جدید ولیفقیه گرفته تا حضور رئیس دفتر مقام معظم رهبری در خوزستان و مصاحبهای که باید با او ترتیب دهیم!
در همین فکر و سوژهها بودم که صدای راننده بهگوشم خورد، «میبینی چه صفی تشکیل شده!» خدا از باعثوبانی این قضیه نگذره!
تا به خود آمدم، شصتم خبر دار شد. در مورد بنزین لیتری ۲۵۰۰ تومان صحبت میکرد! بنزینی که قرار بود یکشبه ۲۵۰ درصد گران شود! که البته خدا را شکر فعلاً به تعویق افتاده است.
سرم را به نشانه تأسف تکان دادم و گفتم غصه نخور...
یک خنده متمدد، اما تلخ...، تلخیِ روزگار در خندههایش موج میزد.
از مقابل پمپبنزین که رد شدیم، زخم دلش باز شد؛ با همان خنده تلخش گفت: دیشب ۱۲۰ هزار تومان کار کردم. خوشحال بودم که به شب با جیب پر میرم خونه! ۲۴ هزار تومان پوشک بچه خریدم. ۲۰ هزار تومان بنزین زدم. ۳۰ هزار تومان هم واسه منزل مایحتاج روزانه تهیه کردم. نصفِ بیشترِ پولم رفت.
از اینها که بگذریم؛ در راه برگشت به خانه، همسرم تماس گرفته که ۲۵ هزار تومان بریز به فلان شمارهی کارت، از طرف مدرسه است. گفتهاند که میخواهند برای روز معلم، کادو تهیه کنند.
آقای راننده همینها را با خنده برایم تعریف میکرد و میگفت؛ خدا را شکر. زندگی من که اینجوری داره میگذره، امیدوارم پسرم این سختیها رو نکشه...
بعد گفت: اما واقعاً چرا؟ این چه معنی دارد؟! چرا مدرسهها، خانواده را اجبار میکنند؟ اگر کسی در وسعش نبود چه کند؟ خجالتش با کیست؟
دهانم بسته بود از جواب به راننده، و رانندههای سرزمینم.
رسیده بودم به دفتر خبرگزاری. خدا حافظی کردم و او هم با همان خنده خسته و تلخش پاسخم را داد و رفت به سراغ مسافری دیگر و حرفهای ناتمامی که هنوز در گلویش گیر کرده بود.
وارد اتاق تحریریه که شدم، حرفهای مرد راننده، همچون پتکی محکم بر سرم کوبیده میشد...! دیگر اجبار برای هزینه روز معلم چه صیغه ایست!؟
پیگیر شماره مدیر مدرسه شدم، تا صحت ماجرا را بررسی کنم. یافتمش!
تماس گرفتم و گفتم: سلام. از خبرگزاری «حوزه» تماس میگیرم، گزارشی درباره اجبار دانش آموزان به پرداخت هزینه روز معلم به ما رسیده است. میخواستم در این باره توضیح بفرمایید...
مدیر مدرسه در جواب اما گفت: چرا باید به شما پاسخگو باشم؟!
لحظهای ماندم و پس از آن با تعجب گفتم: پاسخگویی در قبال اصحاب رسانه و افکار عمومی دلیل کافی نیست!؟
با خنده پاسخ داد: اتفاق معمولی است. همهجا همینطور است! اینجا هم مثل همهجا!
همین! و تمام.
مدیر مدرسه دولتی، که قانونا حق دریافت هزینه از دانش آموزان را ندارد، اینگونه جواب مطالبه گری را میداد...!
عصبی بودم و کلافه. باید در این باره کاری انجام میشد. به مدیر مافوقش خبردادم، او هم ابتدا سعی به توجیه داشت، اما سرآخر گفت که رسیدگی میکند.
اما بازهم کافی نبود. قلم را برداشتم و در انگشتانم میفشردم. با خود میگفتم: خب راهکار چیست؟ پیشنهاد جایگزین چه باید باشد؟
در همین فکر و احوال بودم که یکی از همکاران خبری را خواند.
خبر کوتاه بود و فرحبخش؛ دانش آموزان و معلمان یکی از مدارس شهرستان بستان، هدیهی روز معلم خود را به سیلزدگان خوزستان، اهدا کردند.
به فکر رفتم و لحظهای بعد با خود گفتم چقدر فرق است میان «فهم آدمها»....
آدمی که تشخیص میدهد اوضاع سخت پدران و مادرانی که بهسختی نان شب فرزندشان را تأمین میکنند و آدمی که نمیفهمد در این اوضاع سخت معیشتی، نباید دانش آموزان را مجبور به دریافت هزینه برای یک روز نمادین کند...
انتهای پیام./