یکشنبه ۸ اسفند ۱۴۰۰ - ۱۱:۰۸
حلم و بردباری امام موسی کاظم (ع) با بداندیشان قابل ستایش است

حوزه/ استاد جامعه الزهرا (س) گفت: امام موسی کاظم (ع) با دشمنان و بداندیشان به نرمی و مهربانی رفتار می‌کرد و با این شیوه به تربیت آنها می‌پرداخت که حلم و بردباری ایشان قابل ستایش و الگوگیری است.

رقیه درویشی در گفت و گو با خبرگزاری حوزه اظهار داشت: حلم و بردباری، سخاوت و بخشش، عبادت و بندگی از مهم‌ترین ویژگی‌های امام هفتم شیعیان (ع) است.

استاد جامعه الزهرا (س) با اشاره به ارتباط امام در جامعه گفت: کمک به مستمندان و نیازمندان و اطلاع از احوال زندگی آنها از دیگر ویژگی‌های امام موسی کاظم (ع) بود. ایشان با تک تک افراد جامعه ارتباط نزدیک و مستقیم داشتند.

وی با بیان اینکه دوره امامت امام موسی کاظم (ع) یکی از دوران‌های بسیار تأثیرگذار در تاریخ تشیع است گفت: این امام همام در ۲۰ سالگی و پس از شهادت پدر بزرگوارش به امامت رسید. ایشان در طول ۳۵ سال امامت با چهار خلیفه عباسی یعنی منصور دوانیقی، مهدی عباسی، هادی عباسی و هارون الرشید هم دوره بود و همواره در برابر ظلم و جور آنها ایستادگی کرد و هرگز در برابر ظلم و ستم خلفای عباسی تسلیم نشد.

درویشی گفت: امام کاظم (علیه السلام) در زندان، شکنجه‌ها و رنج‌های فراوان را تحمّل کرد، دست و پای مبارکش را به زنجیر می‌بستند و آزارهای کشنده بر او روا می‌داشتند.

وی با اشاره به اینکه حضرت امام موسی کاظم (ع) عابدترین و زاهدترین بود گفت: ایشان فقیه‌ترین، سخیترین و کریم‌ترین مردم زمان خود بود، هر گاه دو سوم از شب می‌گذشت نمازهای نافله را به جا می‌آورد و تا سپیده صبح به نماز خواندن ادامه می‌داد و هنگامی که وقت نماز صبح فرا می‌رسید، بعد از نماز شروع به دعا می‌کرد و از ترس خدا آن چنان گریه می‌کرد که تمام محاسن شریفش به اشک آمیخته می‌شد و هر گاه قرآن می‌خواند مردم پیرامونش جمع می‌شدند و از صدای خوش او لذّت می‌بردند.

استاد جامعه الزهرا (س) بیان داشت: آن حضرت، صابر، صالح، امین و کاظم لقب یافته بود و به عبد صالح شناخته می‌شد، و به خاطر تسلّط بر نفس و فروبردن خشم، به کاظم مشهور شد.

وی با اشاره به حلم و بردباری امام در تربیت افراد گفت: در تاریخ نقل شده است که مردی از تبار عمر بن الخطاب در مدینه بود که او را می آزرد و علی (ع) را دشنام می‌داد.برخی از اطرافیان به حضرت گفتند: اجازه بدهید تا او را بکشیم، ولی حضرت به شدّت از این کار نهی کرد و آنان را شدیداً سرزنش فرمود. روزی سراغ آن مرد را گرفت، گفتند: در اطراف مدینه، به کار زراعت مشغول است. حضرت وارد مزرعه وی شد. آن مرد فریاد برآورد: زراعت ما را خراب مکن، ولی امام به حرکت خود در مزرعه ادامه داد وقتی به او رسید، نزد وی نشست و با او به شوخی پرداخت، آن گاه به او فرمود: چقدر در زراعت خود از این بابت زیان دیدی؟ گفت: صد دینار. فرمود: حال انتظار داری چه مبلغ از آن عایدت شود؟ گفت: من از غیب خبر ندارم. امام به او فرمود: پرسیدم چه مبلغ از آن عایدت شود؟ گفت: انتظار دارم دویست دینار عایدم شود. امام به او سیصد دینار داد و فرمود: زراعت تو هم سر جایش هست. آن مرد برخاست و سر حضرت را بوسید و رفت. امام به مسجد رفت و در آنجا آن مرد را دید که نشسته است. وقتی آن حضرت را دید، گفت: خداوند می‌داند که رسالتش را در کجا قرار دهد. یارانش گرد آمدند و به او گفتند: داستان از چه قرار است، تو که تا حال خلاف این را می‌گفتی. او نیز به دشنام آنها و به دعا برای امام موسی (ع) پرداخت. امام (ع) نیز به اطرافیان خود که قصد کشتن او را داشتند فرمود: آیا کاری که شما می‌خواستید بکنید بهتر بود یا کاری که من با این مبلغ کردم؟ و بسیاری از این گونه روایات، که به اخلاق والا و سخاوت و شکیبایی آن حضرت بر سختی‌ها و چشمپوشی ایشان از مال دنیا اشارت می‌کند، نشانگر کمال انسانی و نهایت عفو و گذشت آن حضرت است.

درویشی با اشاره به این امام همام در علم و تواضع و مکارم اخلاق و کثرت صدقات و سخاوت و بخشندگی ضرب المثل بود گفت: بداندیشان را با عفو و احسان بیکران خویش تربیت می‌فرمود. شب‌ها بطور ناشناس در کوچه‌های مدینه می‌گشت و به مستمندان کمک می‌کرد.

وی گفت: نار و نان در کیسه‌ها می‌گذاشت و در مدینه میان نیازمندان قسمت می‌کرد. صرار (کیسه‌ها) موسی بن جعفر در مدینه معروف بود. و اگر به کسی صره ای می‌رسید بی نیاز می‌گشت معذلک در اطاقی که نماز می‌خواند جز بوریا و مصحف و شمشیر چیزی نبود.

وی به برخورد حاکمان سیاسی معاصر با امام پرداخت و گفت: مهدی خلیفه عباسی امام را در بغداد بازداشت کرد اما بر اثر خوابی که دید و نیز تحت تأثیر شخصیت امام از او عذرخواهی کرد و به مدینه اش بازگرداند گویند که مهدی از امام تعهد گرفت که بر او و فرزندانش قیام نکند این روایت نشان می‌دهد که امام کاظم (ع) قیام را در آن زمان صلاح و شایسته نمی دانسته است و با آنکه از جهت کثرت عبادت و زهد به (العبد الصالح) معروف بوده است بقدری در انظار مردم مقامی والا و ارجمند داشته است که او را شایسته مقام خلافت و امامت ظاهری نیز می‌دانستند و همین امر موجب تشویش و اضطراب دستگاه خلافت شده و مهدی به حبس او فرمان داده است.

استاد جامعه الزهرا (س) گفت: زمخشری در (ربیع الابرار) آورده است که هارون فرزند مهدی در یکی از ملاقات‌ها به امام پیشنهاد نمود فدک را تحویل بگیرد و حضرت نپذیرفت. وقتی اصرار زیاد کرد فرمود می‌پذیرم به شرط آنکه تمام آن ملک را با حدودی که تعیین می‌کنم به من واگذاری، هارون گفت حدود آن چیست؟ امام فرمود یک حد آن به عدن است حد دیگرش به سمرقند و حد سومش به افریقیه (آفریقا) و حد چهارمش کناره دریای خزر است. هارون از شنیدن این سخن سخت برآشفت و گفت: پس برای ما چه چیز باقی می‌ماند؟ امام فرمود: می‌دانستم اگر حدود فدک را تعیین کنم آن را به مامسترد نخواهی کرد (یعنی خلافت و اداره سراسر کشور اسلام حق منست) از آن روز هارون کمر به قتل موسی بن جعفر (ع) بست.

وی خاطر نشان کرد: در سفر هارون به مدینه هنگام زیارت قبر رسول الله (ص) در حضور سران قریش و رؤسای قبایل و علما و قضات بلاد اسلام گفت: السلام علیک یا رسول الله، السلام علیک یا بن عم و این را از روی فخر فروشی به دیگران گفت. امام کاظم (ع) حاضر بود و فرمود: السلام علیک یا رسول الله، السلام علیک یا ابت (یعنی سلام بر تو ای پدر من). می‌گویند هارون دگرگون شد و خشم از چهره اش نمودار شد.

۳۱۳/۶۱

اخبار مرتبط

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha