خبرگزاری حوزه | روش های مختلف و ارائه راه حل های متفاوت در شرائط مختلف از جامعیت دین اسلام حکایت می کند. اسلام در شرائط زمانی و مکانی به صورت یکسان حکم نمی کند. و در این میان مسأله صلح و جنگ از جمله همین طرق رسیدن به اهداف اسلامی به شمار می رود و هر دو در متن اسلام جا دارد. در قرآن هم دستور جهاد(۱) و هم دستور صلح(۲) آمده است و اسلام نه صلح را به عنوان یک اصل ثابت می پذیرد که در همه شرائط باید صلح و ترک مخاصمه حاکم باشد و نه جنگ و جهاد را در همه شرائط می پذیرد؛ بلکه هر یکی از این دو در همه زمان ها و مکان ها تابع اثری است که از آندو گرفته می شود و لذا مسلمین موظف اند بیندیشند وظیفهشان چیست و از کدام راه به هدف شان که اسلام و حقوق مسلمین است زودتر می رسند چون اموری از قبیل صلح و جهاد، سکوت و قیام، قبول پست خلافت و رها کردن آن و... از اصول ثابت نیست بر خلاف سازش کاری و آشتی با کفر، نفاق، ظلم و نیز تسلیم شدن کفار که از اصول ثابت بوده و اسلام هیچ گاه به پیروان خود اجازه آشتی با کفر را نمی دهد بنابراین جهاد و شهادت و صلح و ترک جنگ یک تکلیف تعبدی محض نمی باشد.
در سیره شخص پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ و امام علی ـ علیه السلام ـ هم صلح و هم جهاد و جنگ دیده می شود و آن دو بزرگوار به مقتضای مصلحت اسلام و مسلمین در شرائطی صلح و در شرائط دیگر جهاد نموده اند زیرا همان طوری که اشاره شد هر یکی از جنگ و صلح راه رسیدن به هدف است و چه بسا یکی مقدمه رسیدن به دیگری می باشد بسیاری از صلح ها است که زمینه را برای یک جنگ پیروزمندانه فراهم می کند و بالعکس.
حال باید دید شرائط زمان امام حسن و امام حسین ـ علیه السلام ـ چه تفاوت هایی داشته که یکی زمینه قیام و دیگری زمینه صلح را فراهم کرده است؟ در این زمینه به برخی از این تفاوت ها که در حقیقت از موجبات دو نوع تصمیم به حساب می آید اشاره و شرائط حاکم بر عصر دو امام ـ علیه السلام ـ مقایسه می شود.
۱. می دانیم پس از قتل عثمان توسط شورشیان، امام علی ـ علیه السلام ـ به خلافت رسید و معاویه به بهانه خون خواهی عثمان علیه امام علی ـ علیه السلام ـ قیام کرد و به عللی که در جای خود بیان شده جبهه معاویه روز به روز نیرومند تر و جبهه امام علی ـ علیه السلام ـ تدریجا ضعیف تر می شد تا این که امام علی ـ علیه السلام ـ به شهادت رسید و پس از او امام حسن ـ علیه السلام ـ در مسند خلافت مسلمین قرار گرفت و نیروی شام به رهبری معاویه هم چنان به مخالفت خود با حکومت موجود در کوفه ادامه می داد.
امام حسن ـ علیه السلام ـ در ابتدا به تجهیز سپاه خود پرداخته و آنان را بسیج کرد لکن پس از بروز پراکندگی در سپاه و نفوذ جاسوسان معاویه و مجروح شدن خود حضرت در «ساباط» مدائن و هجوم برخی مردم سست عنصر سپاه برای غارت سرا پرده امام و حتی کشیدن فرش زیر پای حضرت، حضرت دیدند قیامی که بدان می اندیشیده است عملی نیست و چنین مردمی حضرت را دست بسته تحویل دشمن خواهند داد و معاویه هم می خواست این ننگ را که روزی او و خانواده اش به دست سربازان اسلام اسیر شده بودند از طریق اسیر کردن یکی از بزرگان آل محمد ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ جبران کند و با گرفتار شدن امام حسن ـ علیه السلام ـ به دست معاویه و ضایع شدن او به گونه نامعلوم بزرگترین زیان به اسلام وارد می شد. آری با توجه به افراد سست عنصری که اطراف حضرت امام حسن ـ علیه السلام ـ بود، احتمال این که مرکز خلافت اسلامی به آسانی شکست نخورد بسیار ضعیف بود و هر یکی از اسارت و یا شهادت امام حسن ـ علیه السلام ـ در مرکز خلافت برای جامعه اسلامی ننگ به حساب می آمد و این موضوعی است که امام ـ علیه السلام ـ از آن احتراز داشتند، و آن این که نباید خلیفه و امام مسلمین در مسند خلافت کشته و یا اسیر شود.
روی همین جهت بود که امام علی ـ علیه السلام ـ هنگامی که مردم علیه عثمان شورش کردند تلاش می کرد که خلیفه مسلمین کشته نشود و این دفاع حضرت از شخص عثمان نبود بلکه دفاع از خلیفه مسلمین بود که بر مسند خلافت کشته نشود زیرا این کشته شدن برای عالم اسلام رسوائی و بی حرمتی به مسند خلافت به حساب می آمد. حال اگر امام حسن ـ علیه السلام ـ صلح نمی کرد. طبق شواهد تاریخی یا اسیر و یا کشته می شد امّا نه به صورت شهیدی قهرمان (آن گونه که در عاشورا پیش آمد). چون کشته شدن امام حسین ـ علیه السلام ـ کشته شدن یک آدم معترضی بود که به حکومت وقت و شیوع فساد از ناحیه آن اعتراض داشت نه کشته شدن خلیفه مسلمین.(۳)
بنابراین امام حسن ـ علیه السلام ـ اگر جنگ هم می کرد این جنگ یک جنگ افتضاح آمیزی بود چون اطرافیان حضرت انسان های سست عنصری بودند که در صورت مقاومت در مقابل معاویه، آن حضرت را تحویل دشمن می دادند بر خلاف یاران امام حسین ـ علیه السلام ـ که یک هسته نیرومند ایمانی را تشکیل داده و می گفتند اگر هفتاد بار هم در راه امام حسین ـ علیه السلام ـ کشته شویم کم است.(۴) البته صلح حضرت دلایل و فواید دیگری نیز داشته است.
۲. در نهضت امام حسین ـ علیه السلام ـ سه عامل اساسی نقش داشته که هر یک دلالت می کند که شرائط زمان امام حسین با زمان امام حسن تفاوت داشته و به تبع آن موضع آن دو بزرگوار در قبال دشمن متفاوت بوده است.
الف: بیعت خواستن یزید از امام حسین ـ علیه السلام ـ و این که خلافت او را باید امضا کند، اوّلین عامل قیام حضرت به شمار آمده است و حضرت پاسخش صد در صد منفی بود به دلیل این که سازش با نفاق و فسق از نظر اسلام برای همیشه مردود است. امّا در عصر امام حسن ـ علیه السلام ـ مسأله به رسمیت شناختن خلافت معاویه مطرح نیست و بلکه جزء مواد صلح این بوده است که معاویه حق ندارد از امام حسن ـ علیه السلام ـ درخواست بیعت بکند و آنچه مطرح بوده فقط تسلیم امر و حکومت بوده است.
ب: دعوت مردم کوفه از امام حسین ـ علیه السلام ـ عامل دوّم نهضت امام می باشد که مردم کوفه بعد از بیست سال که طعم حکومت معاویه را چشیدند و زجرهای زمان معاویه را دیدند طی نامه های از امام ـ علیه السلام ـ دعوت نموده و آمادگی خود را برای تبعیت از امام ـ علیه السلام ـ اعلام و بر آن حضرت اتمام حجت کردند. حال اگر امام ـ علیه السلام ـ به این دعوت ها ترتیب اثر نمی داد به حسب ظاهر زمینه مساعدی را از دست می داد و قضاوت تاریخ علیه امام ـ علیه السلام ـ بود. در حالی که در زمان امام حسن ـ علیه السلام ـ اوضاع کوفه درست بر عکس بود، مردم متفرق و خسته بودند (مردمی بودند که امام علی ـ علیه السلام ـ در اواخر روزهای خلافت خود مکرر از مردم کوفه و از عدم آمادگی شان شکایت کرده است و فرموده است «خدایا مرا از میان این مردم ببر و بر اینها حکومتی را مسلط کن که شایسته آن هستند و نیز خود امام حسن ـ علیه السلام ـ وقتی می خواست به نماز برود زیر لباس های خود زره می پوشید.(۵)
ج: عامل سوم مسأله امر به معروف و نهی از منکر بود که بر فرض عامل اوّل و دوّم هم وجود نمی داشت، امام ـ علیه السلام ـ بر اساس این عامل ساکت نمی نشست چون معاویه در طول دوران حکومت خود بر خلاف اسلام عمل کرده و خون هایی را به ناحق ریخته و از جرم های او این است که مسأله خلافت را به سلطنت و یک امر موروثی تبدیل نموده و پسر سگ باز خویش را بر مردم مسلط کرده است.
در رابطه با وظیفه ای که این عامل به عهده امام ـ علیه السلام ـ می گذارد حضرت ابا عبدالله الحسین ـ علیه السلام ـ از جدش روایتی را نقل می کند (من رأی سلطانا جائرا....) که به موجب آن سکوت برای هیچ کسی در چنین شرائطی جایز نیست و امام ـ علیه السلام ـ عصر خود را مصداق همین کلام پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ می داند که حقیقتاً نیز چنین بوده است.
امّا در زمان امام حسن ـ علیه السلام ـ و معاویه هر چند برای امام حسن ـ علیه السلام ـ روشن است که معاویه چه ماهیتی دارد و اگر مسلط شود چه خواهد کرد لکن برای مردم روشن نیست و امام حداکثر سخنی که می تواند بگوید این است که اگر معاویه مسلط شود چنین و چنان می کند و این سخن غیر از این است که کسی مثل امام حسین ـ علیه السلام ـ اعمال و کارهای انجام شده اموی ها را به عنوان سند ارائه کند و بگوید در چنین شرائطی سکوت جائز نیست پس از این نظر نیز بین زمان امام حسن ـ علیه السلام ـ و امام حسین ـ علیه السلام ـ تفاوت وجود دارد.
یعنی در زمان امام حسین ـ علیه السلام ـ حضرت معترض است و در زمان امام حسن ـ علیه السلام ـ معاویه معترض است امام حسن به مقتضای شرائط عصر خود باید سکوت و امام حسین ـ علیه السلام ـ باید قیام کند:
معاویه از زمان امام علی ـ علیه السلام ـ به عنوان معترض قیام کرده و حالا که عصر امام حسن ـ علیه السلام ـ است او فقط می خواهد زمام امور به او تسلیم شود و او مجری باشد و در قبال این امر حاضر است هر گونه تعهدی را که امام حسن ـ علیه السلام ـ از او بخواهد بپذیرد و می گوید از امام ـ علیه السلام ـ برای خود بیعت نمی خواهد، به شیعیان حاضر است امان بدهید و کینه های گذشته را که نسبت به شیعیان داشته نادیده بگیرد، به دستورات اسلام عمل کند و حتی از نظر مالی حاضر است مالیات قسمتی از مملکت اسلامی را به امام حسن ـ علیه السلام ـ واگذار کند تا شیعیان محتاج معاویه نباشند، سب و لعن امام علی ـ علیه السلام ـ را حاضر است ممنوع اعلام کند و... .(۶)
با این وضعیت اگر امام حسن ـ علیه السلام ـ صلح نمی کرد مردم می پنداشتند و بیگانگان چنین تصور می نمودند که تمام درگیری ها بر سر فرمانروائی است ولی امام ـ علیه السلام ـ کناره گرفت تا برای همه روشن شود که مسأله مسأله دین است نه فرمانروائی شخصی و تا روشن گردد که هر جا مصالح اسلام و امت اسلامی اقتضاء کند رهبر دیندار مصالح دین را ترجیح می دهد.
امام حسن ـ علیه السلام ـ با تغییر دادن سنگر نبرد مسلحانه به تدبیر ماهرانه از یک طرف به اجتماع متشتت و جامعه بی بنیه و از نظر تربیت اسلامی مسخ شده و دارای گرایش های مختلف مهلت تجربه کردن و چشیدن طعم حکومت معاویه را داد همان مردمی که می گفتند معاویه آدمی بد و حاکم خوبی است و او را به حلم و بردباری می شناختند و می گفتند ببینید با مردم شام چگونه رفتار می کند و همین شناخت آنان بود که برخی ها در خود کوفه اصرار به صلح داشتند و همین شناخت آنان از معاویه یکی از دلایل سست شدن مردم کوفه از مقاومت با معاویه به حساب آمده است.(۷)
از طرفی دیگر حضرت می خواست حقیقت مغلوب را بر فریب غالب پیروز گرداند و این امر همان طوری که اشاره شد از راه مبارزه مسلحانه ممکن نبود پس راه فقط این بود که به معاویه مهلت بیشتری داده شود تا باطن حکومت وی هم چون یزید که در روزگار خود شناخته شد، شناخته شود.
لذا لازم بود که تدبیری به کار رود که معاویه هویت خود و حکومت خود را (که خواص از آن آگاه بود) برای عوام با کارهای خود روشن کند. قرار داد صلح را زیر پا بگذارد، به سب علی ـ علیه السلام ـ ادامه بدهد، نماز جمعه را در روز چهار شنبه بخواند، محرمات قرآن را مرتکب شود، آزادگان را به جرم بردن نام علی ـ علیه السلام ـ از دم شمشیر بگذراند و سرانجام با صرف اموال عمومی و ترفند و تزویر و تهدید و ارعاب، یزید عامی، بی دین نصرانی زاده را با وجود کسی هم چون امام حسین ـ علیه السلام ـ خلیفه کند.
آری این کارها صورت گرفت و خود عاملی شد تا عوام نیز انحراف به وجود آمده را درک کنند و درک کردند امام حسن ـ علیه السلام ـ با صلح خود ثابت نمود که امثال معاویه دین ندارند و از ترس مسلمان شده اند. به معاویه مهلت داد تا خود به مردم کوفه بگوید: من بخاطر نماز و روزه و احکام دین با شما جنگ نکردم بلکه جنگ کردم تا بر شما حکومت کنم.(۸)
امام حسن ـ علیه السلام ـ با صلح خود پرده و نقاب را از چهره معاویه و معاویه صفتان برداشت و حقیقت را بر ملا کرد و زمینه قیام امام حسین ـ علیه السلام ـ را فراهم کرد و درخت صلح او به ثمر نشست و امام حسین ـ علیه السلام ـ این میوه را چید. حکومت معاویه و یزید حکومت ستمگری و تعدّی و بی ایمانی بود امّا تمایزی نسبت به همدیگر داشت: موقع معاویه و طریقی که او می پیمود طریق باطل بود لکن با حیله، جعل حدیث از زبان پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ تشبث به مقدسات برای کوبیدن مقدسات، با ترفند و فریب و... در این راه قدم بر می داشت و با همین روش اوضاع را آشفته کرده بود به گونه ای که فرضا اگر به دست لشکریان امام حسن ـ علیه السلام ـ کشته می شد، بعید نبود که شامیان او را شهید بزرگوار اسلام به شمار نیاوردند و بعید نبود که او را پیراهن عثمان دوم قلمداد نکنند.
امّا یزید روشی بر خلاف پدر داشت و به جای تشبث به مقدسات و حفظ ظواهر، به هتک حرمت مقدسات به طور علنی می پرداخت و بر اساس همین رویه بود که دستور داد یا از امام حسین ـ علیه السلام ـ بیعت بگیر یا سرش را بفرست.
و در دوران او بود که وقت شکستن سکوت فرا رسید و شهادت کربلا واقع شد و حکومت یزید در اثر آن برچیده شد و امام حسین ـ علیه السلام ـ با یاران معدود خویش طنینی در گنبد افلاک در افکندند به نام عاشورا امّا با یاران امام حسن ـ علیه السلام ـ نه غلبه نصیب می شد و نه شهادت افتخار آمیز بلکه آنان آنچنان که در «ساباط» نشان دادند امام ـ علیه السلام ـ را دست بسته به دشمن تحویل می دادند و آنچه نصیب می شد اسارت خلیفه مسلمین بود.
نتیجه این که هر یکی از دو امام به مقتضای شرائط و اوضاع زمان خود به وظیفه عمل کرده به گونه ای که اگر امام حسین ـ علیه السلام ـ در جای امام حسن ـ علیه السلام ـ بود همان صلح نامه را امضا می کرد که امام حسن ـ علیه السلام ـ امضا کرد و امام حسن ـ علیه السلام ـ دست به همان قیامی می زند که امام حسین ـ علیه السلام ـ زد.
پی نوشت ها:
۱. حج : ۳۹.
۲. انفال : ۶۱.
۳. حکیمی، محمد رضا، امام در عینیت جامعه، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ هفتم، ۱۳۶۷ش، ص۹۶ به بعد. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، صلح امام حسن، صدرا، چاپ چهارم، ۱۳۸۰ش، ج۱۶، ص۶۳۹.
۴. امام در عینیت جامعه، همان، ص۹۸.
۵. مجموعه آثار، صلح امام حسن(ع)، همان، ج۱۶، ص۶۴۳.
۶. ر.ک: مجموعه آثار، همان، ج۱۶، ص۶۴۴. امام در عینیت جامعه، همان، ص۱۰۹.
۷. مجموعه آثار، همان، ج۱۶، ۶۵۴. امام در عینیت جامعه، همان، ص۹۶.
۸. ابن کثیر، دمشقی، البدایة و النهایة، ج۸، ص۱۳۱. امینی، ابراهیم، الغدیر، ج۱۰، ص۳۲۶ به نقل از امام در عینیت جامعه.
منبع : مرکز مطالعات و پاسخگویی به شبهات حوزه علمیه قم
نظر شما