خبرگزاری حوزه | اگر از سفر پنجماهه و پرمشقّت عقیله بنیهاشم زینب کبری(س) ـکه همدل و همراه و همنوا با قیام و نهضت برادر پاک و ارجمندش سیدالشهداء(س) از مدینه به مکّه و کربلا بر ضدّ حکّام فاسد بنیامیة بودـ گذر کنیم و شرح این داستان را به دفتری دیگر واگذاریم، تابلویی دیگر از این بانوی قهرمان کربلا، چشمها را به خود خیره میکند.
تابلویی تماشایی از تصاویر یک سفر غمانگیز و غرورآمیز. سفر بانویی مصیبتزده و بلادیده امّا عزیز، صبور، پایدار و استوار، به کوفه و شام آنهم در جامه و زنجیر اسارت.
اگر دشواری این سفر چهل روزه، بیش از سختی آن سفر پنجماهه نبوده باشد، کمتر نیست: یورش به خیام حرم و غارت آنها؛ آتشزدن خیمهگاه و ایجاد رعب و وحشت در میان زنان و کودکان؛ اسارت خاندان حسینی؛ حضور در قتلگاه و مشاهده پیکر چاک چاکشده سیدالشهداء(ع) و اصحابش؛ فرستادن سر مقدّس امامحسین(ع) و یاران باوفایش به کوفه و شام؛ خشونت و توهین لشکریان عمر سعد به خاندان امامحسین(ع)؛ آذینبندی شام، و سرور و شادی شامیان هنگام ورود اسیران کربلا؛ اهانت و گستاخی به سر مقدّس سیدالشهداء(ع) در کوفه و شام و.. .
امّا صفحات تاریخ گواه است که نقش محوری حضرت زینب(س) به اشک و غم و آه محدود نماند، بلکه سفر سخت و غمانگیز و طاقتفرسای آن بانوی صبر و استقامت، همراه با رهاوردها و دستاوردهای غرورآمیز بوده است که سبب شده برای همیشه قیام سرخ حسینی(ع) زنده و جاودان باشد، و مظلومیت امامحسین(ع) و یارانش، و ظلم و جنایت امویان در حافظه تاریخ ثبت بماند.
در این نوشتار با محوریت خطبههای روشنگرانه حضرت زینب(س) در کوفه و شام، به بیان برخی رهاوردهای سفر طاقتفرسای آن بانوی ارجمند میپردازیم و این نکته را یادآور میشویم که دستاوردها و رهاوردهای این سفر محدود به موارد ذیل نیست.
مانند رهاورد بسیار مهمّ «آشنایی مردم شام با اهلبیت پیامبر(ص) و ایجاد فضای خشم و نفرت از بنیامیه در مرکز «ناصبیگری» » که تفصیل و توضیح آن مجال دیگری را میطلبد.
۱. اثبات امکانپذیری حضور عفّتمدارانه بانوان در عرصههای اجتماعیـسیاسی
حضرت زینب(س) عملا نشان داد و اثبات کرد که یک زن میتواند نقش و وظیفه اجتماعیـسیاسی خود را با محوریت عفّت و حیا ایفا نماید. «حَذلَمبن سَتیر» پس از توصیف ورود رقّتبار کاروان اهلبیت سیدالشهداء(ع) به کوفه و شرح آمدن کوفیان برای تماشای صحنه اسارت، میگوید: «لم أر خَفِرَة قَطّ أنطق منها...» «آن روز زینب دختر علی(ع) را نگریستم. هرگز زنی با حیا و عفیف، سخنورتر از او ندیده بودم. گویا از زبان امیرالمؤمنین(ع) سخن میگفت..»[۱]
«خَفِرَة» به معنای «زن بسیار با حیا»، و «حیا» ـمتضادّ «وقاحت»،« گستاخی»، «بیشرمی»ـ به معنای «شرمداشتن و خودداریکردن از زشتیها» است.[۲] مطابق روایتی از امیرالمؤمنین(ع) » «حیاء سبب عفّت است».[۳] بنابراین میتوان نمود و جلوهی زیبای «حیا» در زنان را «عفّت» و «پوشش» بر شمرد. دقیقا همان وسیلهای که زن را از بردگی هوسرانان لذّتطلب مصونیت میبخشد و مانع محصور ماندن و زندانیشدن زن در نگاه جنسی، جسمی، ابزاری، کامجویی و نیز دیدگاه بردهمآبانه، میشود.
آری! زن، با ابزار «عفّت» و «حیا» و «پوشش» است که میتواند در جامعه، هنرها و استعدادهای درونی خود را ـو نه صرفا کارکرد جنسیتیـ در معرض نگاههای پاک و احترامآمیز قرار دهد و جایگاه و منزلت اجتماعی خود را از انحصار در نگاه جنسیتی و لذّتطلبی، به جایگاه انسان با کرامت و با فضیلت و والامقام، ارتقا دهد و توانمندی خود را در ایجاد تحوّلات مهمّ و مثبت جامعه، به اثبات رساند. حضرت زینب(س) با سخنرانی شجاعانه و عفّتمدارانه خود در اجتماع کوفیان، این باور را در افکار عمومی ایجاد کرد که «سخنوری روشنگرانه و عفیفانه» زنان در اجتماع عمومی و راستای بیان حقائق و تحریفزدایی، امکانپذیر است و این رهاوردی ارزشمند از سفر عقیله بنیهاشم به کوفه و شام به شمار میرود.
۲. سرافکندگی و پشیمانی کوفیان
طبق نقل منابع معتبر عاشورا، کوفیان پس از پایان سخنرانی عالمانه، مقتدرانه و توبیخآمیز حضرت زینب(س)، سرگشته و سرافکنده شدند. «حذلمبنستیر» میگوید: «سپس آن حضرت(س) ساکت شد. پس مردم را سرگردان و پریشان دیدم. آنان از شدّت اندوه و ناراحتی، دستهایشان را بر دهان بردند...»[۴] این احساس پشیمانی و پریشانی، عامل بسیار نیرومند بیداری وجدانها و زمینهساز شکلگیری «قیام توّابین» در شهر کوفه بود.
این جنبش در سال ۶۱ق ـکه به منظور انتقام و خونخواهی از قاتلان سیدالشهداء(ع) همراه با شعار «یا لثارات الحسین(ع)»(پیش به سوی انتقامگیری خون حسین(ع)) بود؛ـ یکی دیگر از دستاوردها و رهاوردهای مهمّ سخنرانی حضرتزینب(س) در سفر به کوفه است. سخنان شورانگیز ایشان آنقدر عالمانه و بصیرتگونه هست که امام سجّاد(ع) پس از پایان سخنرانی آن بانوی گرامی، فرمود: «...أنتِ بحمد الله عالمة غیر مُعلّمة و فهمة غیر مفهّمة»«...تو به حمدالله آن دانشمند و دانایی هستی که از کسی آموزش ندیدهای»[۵] اهمّیت و ارزش این رهاورد هنگامی روشن میشود که بدانیم حکّام اموی به دستور معاویه، شهر کوفه بلکه عراق و دیگر سرزمینهای اسلامی را محلّ دشنام و بدگویی و تبلیغات سهمگین بر ضدّ امیرالمؤمنین(ع) قرار داده بودند.[۶] در چنین فضایی، بانو زینب کبری(س) توانست منشأ تحوّل و بیداری و حرکتهای ظلمستیزانه در شهر کوفه (پایگاه نظامیـسیاسی و دارای موقعیت استراتژیک) باشد.
۳. تحقیر و رسوایی سران بنیامیه
حکام بنیامیه با عنوان «خلیفه» و «امیرالمؤمنین» بر اریکه قدرت تکیه زدند[۷] و به منظور «مشروع» و «قدسی» جلوه دادن حکومت غاصبانه خود، در محورهای مختلفی مانند: فضیلت معاویه و شهر شام، و لزوم پیروی بی چون و چرا از حکام ستمگر، به تولید و نشر احادیث ساختگی همّت گماشتند.[۸]
امویان در تبلیغات دروغینشان، وجاهت و اعتبار و جایگاه الهی برای خود تعریف کرده بودند و اینگونه القا میکردند که اطاعت از سران و حاکمان اموی، اطاعت از دستور خداست!![۹] نتیجه این پندار باطل آن بود که در عاشورا به تعبیر امام زینالعابدین(ع)، «...سیهزار نفر از امّت پیامبر(ص) امام حسین(ع) را محاصره کردند در حالی که هر کدام با کشتن آن حضرت(ع) به خدا تقرّب میجستند!»[۱۰] در چنین فضای منافقانه و ریاکارانه، حضرت زینب(س) شجاعانه و عزّتمندانه آنچنان به افشاگری چهره واقعی سران بنیامیه پرداخت که رهاوردی جز تحقیر و رسوایی آنان در پی نداشت.
نمونه آشکار این مطلب، سخنان بسیار تند و کوبنده حضرت زینب(س) در شام، خطاب به یزیدبن معاویه است. آن بانوی ارجمند پس از اشعار بیشرمانه و کفرآلود و گستاخی یزید به سر مطهّر سیدالشهداء(ع)، اینگونه او را خطاب کرد: «ای یزید! آیا پنداشتهای که چون اطراف و اکناف زمین و آسمان را بر ما تنگ کردی تا ما را مانند اسیران از این سو به آن سو بکشانند، این نشان آن است که خدا ما را خوار، و تو را گرامی داشته است؟!...ای پسر آزادشدگان! آیا این عدالت است که دختران و کنیزان خود را در پس پرده بنشانی و دختران پیامبر(ص) را به اسیری بکشانی؟!..به خدا سوگند ای دشمن خدا و ای پسر دشمن او! گر چه پیشآمدهای ناگوار روزگار مرا به سخن گفتن با تو کشانده، اما در عین حال ارزش تو را پست و ناچیز میشمارم... به خدا شکایت میبرم و فقط به او تکیه میکنم. پس هر نیرنگی که داری به کار بند و همه تلاشت را بکن و از هیچ کوششی فروگذار مکن! به خدا سوگند نه نام ما را میتوانی محو کنی و نه نور وحی ما را میتوانی خاموش نمایی و نه به مرتبه ما خواهی رسید. لکه ننگ آنچه بر سر ما آوردی، هرگز پاک نخواهد شد.[۱۱] حضرت زینب(س) در این عبارات بدون استخدام القاب (خلیفه و امیرالمؤمنین)، یزید را خطاب قرار میدهد و او را «دشمن خدا و فرزند دشمن خدا» معرّفی کرده، به بیمقداری و پستی و کوچکی یزید، تصریح میکند.
آنگاه با اقتدار، عجز و ناتوانی یزید را در محو نمودن نام اهلبیت(ع)، در کاخ یزید و در اجتماع عمومی، فریاد میزند. نمونه دیگر، چگونگی ورود و پاسخ کوتاه و کوبنده آن بانوی مصیبتدیده به یاوهگوییهای «عبیداللهبنزیاد» در قصر «دارالاماره» کوفه است.
حضرت زینب(س) همراه با خانواده امامحسین(ع) عبوس و ترشرو وارد مجلس ابنزیاد شد و کناری نشست. ابنزیاد پرسید: «این زن کیست که کناری نشست و زنان دور او را گرفتند؟» آن حضرت(س) پاسخ نداد. ابنزیاد سهبار سؤالش را تکرار کرد. باز جوابی نشنید. پس از آنکه یکی از کنیزان آن حضرت(س) را معرّفی کرد، چنین گفت: «سپاس خدایی را که شما را رسوا کرد و دروغگوییتان را آشکار نمود.» زینبکبری(س) در عباراتی کوتاه اینگونه فرمود: «سپاس خدایی را که به واسطه محمّد(ص) ما را گرامی داشته و پاک گردانده است. نه چنین است که میگویی. تنها فاسق است که رسوا میشود و فقط فاجر است که دروغگوییاش بر ملا میگردد و او غیر ماست و سپاس مخصوص خداست.[۱۲]
بیتردید اینگونه سخنگفتن با سران بنیامیه رهاوردی جز تحقیر و رسوایی دشمنان دین ندارد. رهاوردی که خود نتیجه و پیامد دیگری به دنبال داشت و آن اینکه حتّی در میان این شجره ملعونه، کسانی بودند که از جنایات «عبیدبنزیاد» بیزاری جستند. مانند برادرش «عثمانبنزیاد» و مادرش ناپاکش «مرجانه»[۱۳]
۴. دلیری و جرأت پیداکردن حقطلبان برای حقّگویی در مقابل ستمگر
رهاورد مهمّ دیگر سفر غمانگیز و طاقتفرسای حضرت زینب(س) به کوفه و شام، آن است که حقّطلبان و ظلمستیزان در بیان حقیقت جرأت و شجاعت پیدا کردند و توانستند بدون هراس از مرگ، کلمه عدل را در مقابل حاکم ستمگر فریاد زنند. «عبداللهبن عفیف ازدی» از جمله این افراد است.
او در سخنرانی «عبیداللهبن زیاد» در مسجد کوفه حضور داشت و این سخنرانی پس از مجلس ابنزیاد در قصر دارالاماره و یاوهسراییاش در گفت و گو با حضرت زینب(س) بود. او در مسجد بر روی منبر رفت و چنین گفت:«سپاس مخصوص خدایی است که حق و اهلش را آشکار کرد، امیرالمؤمنین یزید و حزبش را یاری نمود(!!) و دروغگو پس دروغگو و شیعیانش را کشت.(!!)»
در این هنگام، «عبداللهبن عفیف» که از پیروان امیرالمؤمنین علی(ع) بود، برخاست و گفت:«ای دشمن خدا! دروغگو تو هستی و پدرت و آن کسی که تو را سر کار آورد و پدرش ای پسر مرجانه! آیا فرزندان پیامبران را میکشی و بر منبر به جای «صدّیقین» مینشینی؟!»[۱۴] جرأت اینگونه سخنگفتن در برابر حاکم جنایتکاری مانند «ابنزیاد» ـکه سابقه سفّاکی و خونریزیاش به دوره امارتش در بصره در زمان حکومت معاویه میرسد[۱۵]،ـ اوّلا مرهون سخنان شجاعانه و عزتمندانه حضرت زینب(س) در دارالاماره کوفه، مقابل حاکم ستمگر «عبیداللهبنزیاد» است و ثانیا مصداق روشن «بهترین جهاد» در کلام پیامبر(ص) است: «إنّ افضل الجهاد کلمة عدل عند إمام جائر»[۱۶]
خلاصه آنکه پایان سفر پرمشقت و غمانگیز عقیله بنیهاشم(س) به کوفه و شام، با رهاوردها و دستاوردهای غرورآمیز همراه بوده است.
این دستاوردها نتیجه حضور عفتمدارانه، عزّتمندانه و شجاعانه قهرمان کربلا بانو زینبکبری(س) و نیز سخنوری روشنگرانه و بصیرتبخشی آن حضرت(س) در اجتماعات مختلف است. حضوری که به رسوایی و درماندگی و تضعیف دشمنان دین منتهی گردید.
محمّد علی مروّجی طبسی، استاد مرکز تخصّصی تفسیر ائمه اطهار(ع)
پی نوشت ها:
[۱] الامالی، شیخمفید، ص۳۲۱؛ بلاغاتالنساء، ابنطیفور، ص۳۷؛ الامالی، شیخطوسی، ص۹۲؛ اللهوف، ابنطاووس، ص۱۴۶
[۲] العین؛ تهذیباللغة؛ مقاییساللغة؛ مقدّمةالادب؛ مفردات راغب؛ لغتنامه دهخدا
[۳] میزانالحکمة، ج۱، ص۷۱۷
[۴] فرأیت الناس حیاری...الامالی، مفید، ص۳۲۳؛ بلاغاتالنساء، ص۳۹
[۵] الاحتجاج، طبرسی، ج۲، ص۳۰۵
[۶] تاریخ طبری، ج۴، ص۴۷۸؛ شرح نهجالبلاغة، ابن ابیالحدید، ج۴، ص۵۶ـ۵۹
[۷] وقعة صفّین، ابنمزاحم، ص۸۱؛ الارشاد، مفید، ج۲، ص۴۴؛ شرح نهجالبلاغة، ابن أبیالحدید، ج۱، ص۳۳۸؛ ج۳، ص۹۳؛ الاحتجاج، طبرسی، ج۱، ص۲۸۱ـ۲۸۲
[۸] مقاله «نیمه پنهان بنیامیه(۲)»، از نگارنده، فرهنگکوثر، ش۸۱
[۹] الارشاد، شیخمفید، ج۲، ص۵۱؛ تاریخ الامم و الملوک، طبری، ج۵، ص۳۶۸؛ مقاتلالطالبیین، ابوالفرج اصفهانی، ص۱۰۰
[۱۰] الامالی، شیخصدوق، ص۴۶۲
[۱۱] بلاغاتالنساء، ابنطیفور، ص۳۶؛ اللهوف، سیدبنطاووس، ص۱۸۴
[۱۲] الامالی، شیخ صدوق، ص۱۶۵؛ الارشاد، شیخ مفید، ج۲، ص۱۱۵؛ اللهوف، سیدبنطاووس، ص۱۶۰
[۱۳] مثیرالاحزان، ابننما، ص۱۱۰؛ مقتل جامع سیدالشهداء(ع)، ج۲، ص۲۳۵ به نقل از: تاریخالاسلام، ذهبی، ج۵، ص۱۵
[۱۴] الارشاد، مفید، ج۲، ص۱۱۷
[۱۵] تاریخ مدینة دمشق، ابنعساکر، ج۳۷؛ سیر اعلامالنبلاء، ذهبی، ج۳، ص۵۴۵
[۱۶] الکافی،کلینی، ج۵، ص۶۰؛ الخصال، شیخصدوق، ج۱، ص۶؛ تهذیبالاحکام، شیخطوسی، ج۶، ص۱۷۸