به گزارش خبرگزاری حوزه، آیتالله ابوالقاسم علیدوست عضو هیئت امنای پژوهشگاه فقه معاصر در نشستی به مناسبت هفته پژوهش که در پژوهشگاه فقه معاصر برگزار شد گفت: یکی از آسیبهای جدی درتحقیقات و مسائل فقهی تجزیه و اَتُمیک دیدن دین و دین را در یک نظام و سیستم ندیدن است باید این نگاه نادرست حل شود.
استاد حوزه علمیه قم در جمع پژوهشگران این پژوهشگاه گفت: ما در ارتباط با هر دانشی سه مرحله داریم؛ نخست مرحلهی اطلاعات است که انسان کسب اطلاعات میکند. یک مرحله هم مرحلهی تخصص است و یک مرحله هم مرحلهی تمحض و تمرکز است. مثلا در مورد فقه شرح لمعه یک دوره اطلاعات از فقه است. کسی که میخواهد در فقه کار کند، شرح لمعه بسیار کتاب خوبی است. این یک دوره اطلاعات است. انسان اطلاعاتی را از یک دوره فقه به دست میآورد و به نظر من برای کسانی که میخواهند بعدا در فقه کار کنند دو جلد شرح لمعه از بهترین تعیّنات است .
آیت الله علیدوست خاطرنشان کرد: اما مرحلهی بعد در هر دانشی بعد از اطلاعات عمومی، مرحلهی تخصص است. یعنی مرحلهی صاحبنظر شدن است. انسان واقعا بتواند رد کند و همیشه طرفدار آخرین حرفی که خوانده، نباشد. بعضی اینطور هستند که همیشه طرفدار آخرین حرفی هستند که شنیدهاند. این فرد هنوز به تخصص نرسیده است. نشانهی تخصص و عدم آن همین است. اگر دیدید که همیشه طرفدار آخرین حرفی هستید که شنیدهاید هنوز تخصص ندارید، اما نه، اگر دیدید که میتوانید نقد کنید، بررسی کنید، رد کنید، استدلال کنید، به چهار نفر هم گفتید پسندیدند و قبول کردند و یا حداقل مجال دادند، در این صورت تخصص میشود.
عضو جامعه مدرسین حوزه علمیه قم افزود: مرحلهی سوم که گاهی متأسفانه با آن مرحله خلط میشود، مرحلهی تمحض و تمرکز است. یک فقیه در مرحلهی بعد از تخصص به سراغ تمحض و تمرکز برود و متمرکز شود، مثلا در فقه سیاسات - به قول قدیمیها - که از کتاب قضاء شروع میشد و قضاء، شهادات، حدود، دیات، قصاص و تعزیرات است. در قدیم به اینها کتاب سیاسات میگفتند. مثلا در بخش سیاسات و تازه در یک بخش از سیاسات متمحض شود نه اینکه بتواند همه را کار کند. یا در معاملات بالمعنیالأعم و معاملات بالمعنیالأخص متمحض شود و روی همین هم بایستد، یعنی تقسیم شود. این مرحله، مرحلهی تمحض و تمرکز است. یعنی یک محقق متمحض و متمرکز شود.
آیتالله علیدوست خاطرنشان کرد:همانطور که میدانید در دانشهای دیگر اینطوری شده است. الان در برخی از کشورها مثلا متخصص چشم راست داریم، متخصص چشم چپ داریم. تمحض و تمرکزی که من در فقه میگویم به این معنا است. پس مرحلهی اطلاع، مرحلهی تخصص و مرحلهی تمحض و تمرکز را داریم. اتفاقا اگر دقت کنید پژوهش با این مرحلهی سوم انیس است. آموزش اینطوری نیست. آموزش عموما در همان مرحلهی تخصص و اطلاعات عمومی است ولی وقتی به این مرحلهی سوم میآید در این مرحله آموزش به معنای دانشافزایی هست، اما مرحلهی سوم بیشتر انیس با پژوهش است و اینجاست که اگر دقت کنید فقههای مضاف، فقههای معاصر، نهادهایی مثل نهادی که الان در آن حاضر هستید، اینها در مرحلهی سوم هستند و پژوهش محور میشوند.
استاد حوزه علمیه قم گفت: این مرحلهی تمحض و تمرکز یک آسیبها و یک ظرفیتهایی دارد. من بیشتر میخواهم نگاه آسیبشناسانه داشته باشم، یکی همین اتمیک مطالعه کردن است. درست است که تمحض و تمرکز ضرورت دارد اما گاهی اوقات باعث میشود که مثلا آن باحث، آن محقق و پژوهشگر دین را اتمیک ببیند. یعنی در یک نظام حلقوی و کنار هم و یا نظام هرمی یعنی در طول هم نبیند. میدانید که این الان آسیب تمام دانشها است. یعنی دانشها دارد به طرف تجزیه میرود، ضرورت هم دارد ولی از آن طرف این نکته هم وجود دارد که این تجزیه شود، مثلا فرض کنید کسی در فقه سیاسات کار کند ولی گاهی اوقات مثلا دیدن فقه معاملات در فقه سیاسات تأثیر دارد و یا حتی فقه را هم در نظر نگیریم، مثلا تراث اخلاقی تأثیر دارد، مثلا تعریف اسلام از انسان تأثیر دارد، تعریف از جهان، یعنی جهانبینی تأثیر دارد. این یک آسیب است.
عضو هیئت امنای پژوهشگاه فقه معاصر افزود: تمرکز و تمحض شرط لازم است اما شرط کافی نیست. خیلی اوقات شرط لازم با شرط کافی اشتباه میشود، یعنی شرط لازم جای شرط کافی مینشیند. من گاهی که این بنرها و عناوین بحثها را میبینم، افراد را هم در ذیل آنها میبینم، خیلی از آنها را میشناسم، خب انصافا آن فرد توانایی دارد، اما در آن موضوعی که اعلان میکنند و بنر میزنند، دو صفحه تحقیق هم ندارد. میدانید که این به کجا برمیگردد؟ به یک مسئلهی روانی برمیگردد که ما فکر کردیم تخصص کافی است. یعنی شرط لازم را جای شرط کافی نشاندیم، در حالی که جواب نمیدهد. حضرات به این موضوع توجه داشته باشید، عزیزانی که برنامهریز هستند توجه داشته باشند که شرط لازم شیءٌ و شرط کافی، یعنی علت تام شیءٌ آخَر.
وی افزود: آسیب دیگر این است که؛ باید بپذیریم که هر کسی برای هر کاری نیست. من این را خیلی باز نمیکنم که ممکن است به جاهایی برسد. گاهی افرادی عهدهدار بعضی از کارها میشوند که اصلا مشخص است گفتمان این کار را ندارند. نمیگویم گفتگو، منظور من گفتمان است، یعنی شخصیت آنها برای این کار نیست، فرهنگشان برای این کار نیست. مثلا کسی عهدهدار میشود و بعد مصاحبه میکند که ما میتوانیم ۹۰ درصد فقه را با اصول عملیه حل کنیم. با اصول عملیه چطور میخواهید بحث معاملات - حالا اگر در معاملات باشد - بحث خانواده، بحث سیاسات و غیره را حل کنید. این را از این طرف میگوید و از آن طرف هم عهدهدار این کار میشود. حالا کسی وارد فقه معاصر و فقه مضاف نشود مگر چه میشود؟ استاد خوب رسائل شود، خیلی هم خوب است، استاد خوب مکاسب شود. اصلا استاد ادبیات شود، مگر ما نیازی نداریم که کسی استاد ادبیات و یا استاد جامع المقدمات شود، چقدر خوب است که مرجع فقیه شود که واقعا بتواند مشکلات حل کند. ولی اگر وارد شد طبیعتا باید گفتمان این کار را داشته باشد.
نظر شما