به گزارش خبرگزاری حوزه، یاسر عسگری، پژوهشگر و فعال فرهنگی در مطلبی به ارائه «گزارشی از پروژه های فکری اندیشمندان و اندیشوران معاصر» پرداخته است که بخش دوم این گزارش را تقدیم نگاه شما فرهیختگان خواهیم کرد:
کلان پروژه فکری شهید آوینی
شهید سید مرتضی آوینی یک سیاستگذار و نظریهپرداز فرهنگی و رسانهای برای انقلاب اسلامی بود.
ما شهدایی در این تراز نداشتیم یا واقعاً خیلی خیلی کم داشتیم. شهادت آوینی هم یک موج و جریان فرهنگی بزرگی در سطح کشور ایجاد کرد و از جهاتی توانست گفتمان انقلاب اسلامی را در حوزه فرهنگ و هنر بیمه کند و تا حدی آن را از آسیبهای پیش روی جریانات متجدّد و متحجّر و تهاجم فرهنگ و هنری لیبرالی که جامه دین و انقلاب به تن کرده بود، حفاظت کند.
اثرگذاری شهید آوینی، پس از شهادت او، شاید بیش از زمان حیات او بوده باشد و میتوان ادعا کرد که غالب فعالان فرهنگی و هنری پس از او، به نوعی از او، اندیشهها، آثار و حتی قلم او متأثر شدند یا حتی برخی دنباله روی او شدند.
این هم نکته مهمی است که کمتر شهیدی مثل آوینی، بعد از خودش اینقدر توانسته باشد در عرصه فرهنگ و هنر انقلاب اثرگذار باشد؛ خصوصاً در دوره و زمانهای که جریان لیبرال سرمایه داری با سرعت داشتند به سوی غربگرایی و توسعه غربی میرفتند و کمتر کسی جلودار آنها بود و قلم و آثار و بالخصوص شهادت او، سرعت پیشرفتشان را در غربی سازی نظام اسلامی کاهش داد و جامعه انقلابی و دلسوزان و دلبستگان انقلاب را بیدار کرد.
شاید بتوان گفت کلان پروژه شهید آوینی از سال ۱۳۶۵ تا پایان حیات مبارک و موثرشان، تقابل با لیبرالیسم فرهنگی و هنری و اقتصادی از یک سو و تلاش برای فعال کردن نیروهای انقلابی در این تقابل بوده است.
به تعبیر شهریار زرشناس: «او جلوی تهاجم فرهنگی ایستاد و می خواست مجله «سوره» را یک تنه جلوی تهاجم فرهنگی قرار دهد.» آوینی خیلی زودتر از دیگران دریافت که جریان خزنده و نهانکاری تلاش دارد که در فرهنگ و هنر و اندیشه، جامعه و مسئولان نظام را به سمت لیبرالیسم و سرمایه داری سوق بدهد و یک پوشش و ظاهر دینی را هم به صورت حداقلی رعایت کند. لذا تمام تلاش های او این بود که حتی الامکان، جلوی این تهاجم گسترده فکری و فرهنگی و هنری جریان لیبرال و غربگرا بایستد و انقلابیون و جریانات ارزشی جامعه را متوجه این خطر اساسی و سهمگین بکند؛ خطری که دست کمی از جنگ تحمیلی و نظامی عراق نداشت و پیامدهایش خیلی وحشتناک تر و ماندگارتر بود.
شهید آوینی معتقد است که «بسیار ساده انگارانه است اگر همه تلاش های مُزوّرانه ای را که در این سه چهار ساله بعد از اتمام جنگ در داخل و خارج از کشور، در تقابل با انقلاب اسلامی و فرهنگ آن در عرصات مختلف فرهنگی انجام گرفته است، به «تبادل فرهنگی» تعبیر کنیم.» (رستاخیز جان، ص۷۶)
شهید آوینی معتقد بود که نظام فرهنگی ما در برابر لیبرال ـ ژورنالیست های داخلی و پاسبانان فرهنگ غرب در داخل کشور، «منفعل» و «مرعوب» است و این «خودباختگی»، ضعفی است که به آنان جرأت تهاجم می بخشد. (رستاخیز جان، ص۱۰۴) لذا او تلاش داشت که نیروهای انقلابی و ارزشی را از انفعال و مرعوبیت و خودباختگی در بیاورد و به آنها در این مبارزه، احساس هویت و اعتماد نفس بدهد.
او با توجه به باور عمیقش به اسلام ناب و انقلاب اسلامی و مایه های علمی و فلسفی و وسعت مطالعات و بینش انقلابی و خلوصی که داشت، در عرصه های مختلف فرهنگی و هنری قلم می زد تا نشان دهد انقلاب اسلامی و اسلام ناب در حوزه های مختلف، حرف برای گفتن دارد و مقهور و مرعوب نگاه های متعارف و پُرزَرق و برق غربی و شرقی و نهیلیستی نیست و فراتر از آن، انقلاب اسلامی به عنوان نماینده تفکر اسلام ناب در دوره معاصر، همچون عصای موسی(ع)، سحر ساحران این دوره و مدرنیته را خواهد بلعید.
اهمیت آوینی را باید در گشودن افقهای جدید در عرصه فرهنگ و هنر انقلاب دانست و اینکه توانسته بوده نگاه انقلاب اسلامی را در این عرصهها به خوبی تبیین کند و تأملاتی ارزشمندی در حوزه استفاده از تکنولوژی و توسعه از خود به یادگار گذاشت. اگرچه رویکرد او در برخی حوزهها، سلبی بوده ولی تأملات مهمی در عرصه ایجابی هم فراروی مخاطبان و رهروان و علاقمندان انقلاب اسلامی بیان کرد که اگر حیات مادی ایشان ادامه مییافت، میتوانستیم آثار و دیدگاه های ایجابی بیشتری از او شاهد باشیم.
آوینی در دهه آخر حیات این دنیایی خود، افق دید فعالان فرهنگی و هنری جبهه فرهنگی انقلاب را بالا برد و آنها را سطحینگری نگاه قشری از یک سو و نگاههای التقاطی و ارادتی پرهیز میداد. او درصدد گشودن نگاه و جریان جدیدی در حوزه فرهنگ و هنر انقلاب بود که این امر تا حدودی پس از شهادت ایشان بروز و ظهور یافت و مجموعهای از یک سری فعالیتهای فرهنگی و هنری و رسانهای انقلابی را در برخی همراهان و ارادتمندان و شاگردان فکری و حتی مریدان او دید.
کلان پروژه فکری استاد رحیم پور ازغدی
در مورد استاد حسن رحیم پور ازغذی خیلی سخت است که بتوان کلان پروژه فکری او را به درستی تبیین کرد. چرا که حوزه مطالعات و دغدغه مندی هایش گسترده است و همین حوزه های فراوان دغدغه های او باعث شده است که او را در مقام متکلمی پیشتاز و پیشرو در دوره اخیر (سه دهه اخیر) قلمداد کرد که درصدد «نمایش ابعاد مختلف گفتمان اسلام ناب» یا «اسلام عقلانی جهادی» است و فعالیت هایش در تقابل فرهنگی و فکری غرب و غربگرایان قرار می گیرد.
شاید به صورت خلاصه بتوان گفت تمام هم و غم استاد رحیم پور این است که اسلام پاسخ نظام سازی و ساختارسازی و پاسخ به معضلات و چالش ها و شبهات روز را دارد و درصدد تبیین به روزتر و عقلانی تر از این اسلامگرایان معاصر است که «الاسلام هو الحل».
رویکردهای استاد رحیم پور در بُعد سلبی، تمایزات و تفاوت های اسلام ناب عقلانی را با دیگر گفتمان ها و رویکرهای اسلام شناسی یا روشنفکری دینی یا شبه دینی نمایش می دهد، ولی در بُعد ایجابی کمتر پرداخته شده است. گویی در نظر استاد رحیم پور، اسلام ناب را در تقابل با دیگر اندیشه های التقاطی و انحرافی و تقلیل گرا بهتر می توان عرضه کرد، لذا چنین رویه ای را در پیش گرفته است.
او نظریه پرداز انسان انقلاب اسلامی در حوزه معرفتی است و درصدد تربیت انسانهای آزاده و انقلابی و جهادی عقلانیتگرای اسلامی است و سخنان او می تواند مورد توجه دیگر جریانات اسلامگرای منطقه قرار بگیرد و حوزه اثرگذاری او در سطح ایران و افغانستان محدود نماند.
از سویی او دغدغه مقابله یا مواجهه عقلانی با پروژه تهاجم فرهنگی و فکری غرب و غربگرایان ـ به ویژه جریان لیبرال سرمایه دارای داخلی و خارجی ـ دارد و خطر به دام افتادن اسلام در تفسیرهای لیبرال و سرمایه داری را خیلی جدی می داند.
به حق باید او را از منتقدان برجسته جریان اسلامگرایِ لیبرالِ داخلی و خارجی دانست. سخنان او در بزرگداشت شهید مطهری که تحت عنوان «روشنفکری دینی از نگاه استاد مطهری» منتشر شده، خیلی مهم است و شاید بتوان گفت او دغدغه های خودش را نیز در این سخنرانی بیان می کند، اگرچه اسمی از استاد مطهری می آورد ولی می توان با حذف اسم شهید مطهری، دغدغه های او را در این خصوص دید. اینکه: ۱. نکند به نام امروزی کردن و به روز کردن دین، به سمت لیبرالیستی کردن دین برویم. (مطهری که بود؟، ص۱۲۲) ۲. مفاهیم لیبرالیستی و ارزشهای سوسیالیستی در اسلام داریم؛ منتها نباید مخلوط کرد، مرزی هم بین اسلام با لیبرالیسم، سوسیالیسم، فاشیسم، و همه این ایسم ها وجود دارد. آن را باید دید. (همان، ص۱۲۲) ۳. باید حساب فکری مان را با دوست و دشمن از هم تفکیک کنیم. نمی گوییم با آنها دعوا کنیم ولی از لحاظ نظری، مواضع مان روشن باشد و با شعار خدمت به اسلام و جذب جوانان و به روز کردن دین، مفاهیم دینی را با مفاهیم ضددینی نیالاییم و برای پیروزی و جذب نفر و یارگیری، از عقایدمان کوتاه نیاییم و از سوی دیگر، به اسم حفظ اصالت دین، تفکر را تعطیل نکنیم و هر نوع نوآوری را بدعت ندانیم. (همان، ص۱۴۱) ۴. شاید بشود با این جمله دیدگاه شهید مطهری را خلاصه کرد: «اسلام، اسلام است.» (مطهری که بود؟، ص۱۲۲)
لذا باید گفت که استاد رحیم پور ازغدی هم درصدد معرفی و تبیین عقلانی از اسلام در این دوره و زمانه است. در بین فضلای و دانشوران همدوره اش، حجت الاسلام دکتر عبدالحسین خسروپناه هم چنین رویه ای دارد و بُعد کلامی ایشان در بین ابعاد دیگر فکری و روحیاتش برجستگی دارد و در همان دامنه و گستره مخاطبانی ـ عمدتاً جوانان و دانشجویان و طلاب ـ فعالیت می کند؛ یعنی می توان گفت کلان پروژه دکتر خسروپناه، تبیین عقلانی از دین است و با توجه به گستردگی بسیار مباحث و دغدغه های دکتر خسروپناه، می توان گفت روحیه کلامی و متکلم بودن ایشان بر دیگر ابعاد او برتری دارد و بیراه نبوده که طبق نقل قول از آیت الله سبحانی، از او به هشام بن حکم این دوره نام برده شده است.
کلان پروژه استاد اصغر طاهرزاده
استاد اصغر طاهر زاده هم از جمله شخصیت های فرهنگی و اندیشمندان و دانشوران ارجمند است که می توان کلان پروژه وی را «تربیت انسان های انقلابی خودآگاه و غرب شناس حکیم» دانست.
در آثار وی که ریشه آن رنگ و بویی از عرفان ابن عربی و فلسفه صدرایی و غرب شناسی هایدگری دارد و متأثر از اندیشه ها و رویکردهای علامه طباطبایی، امام خمینی، آیت الله جوادی آملی از یک سو و همچنین متأثر از اندیشه های دکتر سید احمد فردید، دکتر داوری اردکانی و طیف همسو با آنها مانند شهید آوینی و دکتر محمد مددپور است.
او در این میان، به انقلاب اسلامی نگاهی حکمت آمیز (حکمی) و تأویلی دارد. می توان گفت از جمله معدود شخصیت هایی است که توانسته اندیشه های غرب شناسانه طیف فردیدی با اندیشه های فلسفی و عرفانی صدرایی و ابن عربی را به هم نزدیک و همسو نماید و توفیقاتی بیش از سید عباس معارف، شهید آوینی و دکتر مددپور در این زمینه داشته باشد.
یکی از محاسن رویکردها و مشی او، روحیه تربیتی و تعلیمی و تبیینی اوست و همین مسأله، دامنه اثرگذاری او را بر نسل جوان و دانشجو پیش از دیگر نویسندگان و همفکران این طیف بنماید و توانسته به عنوان شارح خوش ذوق و قریحه این طیف، نسل جوان و دانشجوی زیادی را متوجه و ملتفت این خطّ فکری نماید.
آثار استاد طاهرزاده در حوزه تفسیر قرآن، تبیین معارف اسلامی، غرب شناسی، مباحث تربیتی و انقلاب اسلامی دسته بندی می شود که توانسته رویکردهای غرب شناسانه طیف هایدگری و جریان سنت گرایی را در خدمت تبیین معارف اسلامی و نحوه مواجه انسان انقلاب اسلامی با دنیای مدرن و متجدد قرار دهد.
کلان پروژه دکتر سید حسین نصر
دکتر سید حسین نصر از چهره های برجسته جریان سنت گرایی معاصر محسوب می شود و پروژه فکری او نیز در ذیل همان اهداف سنت گراها تعریف می شود؛ یعنی «نمایش گوهر درونی ادیان» یا «نمایش وحدت متعالی ادیان».
دکتر نصر از آن حیث که متعلق به جامعه ایران و مذهب شیعی است نقش دیگر او را می توان معرفی اسلام (آن هم اسلام عرفانی و معنوی) به غیرمسلمانان دانست که شاید بتوان گفت در پروژه «معرفی اسلام عرفانی/معنوی» و حتی «شیعه عرفانی/معنوی» در جهان موفق بوده است؛ اگرچه توفیق او در معرفی اسلام عرفانی غیرفقاهتی بیش از اسلام عرفان فقاهتی بوده است و به اسلام عرفانی فقاهتی کمتر توجه داشته و اسلام عرفانی تصوفی یا صوفی مسلکانه را بیشتر معرفی کرده است. البته کارکرد ویژه دکتر نصر را باید همین مسئله دید و نباید نباید او را به عنوان یک متفکر عمیق مسلمان شناخت و شناساند. به نظر می رسد کارکرد اصلی دکتر نصر به جهت تسلط زبانی و شناخت فرهنگ غرب، در معرفی اسلام به غیرمسلمانان غربی دانست. گرچه می توان به این مسلک اسلامی که او معرفی می کند و فقط بر ابعاد فردی و معنوی اسلام تأکید می کند، انتقاد داشت و آن را جزء مصادیق تقلیل اسلام به اسلامِ عرفانی و معنوی دانست ولی از باب اینکه ما در معرفی اسلام شیعی در جهان معاصر ضعیف عمل کردیم، باید قدردان تلاش ها و زحمات او بود و از سویی متوجه نقایص و کمبودهای رویکردهای اسلام شناسی او باشیم.
دکتر نصر در این معرفی، از پاسخ به شبهات رایج در غرب نسبت به اسلام بی توجه نیست و در آثارش بعضاً به شبهات مهم غربی ها و خصوصاً مستشرقان، پاسخ می دهد.
شاید بتوان پروژه دکتر نصر را «دین شناس تطبیقی با تأکید بر معنویت و گوهر ادیان» هم دانست. دکتر نصر در آثارش به زبانی ساده، آکادمیک و پخته، البته نه چندان عمیق، آن گونه مخاطبان ناآشنا یا غیرمتخصص نیز بتوانند استفاده کند، گوهر ادیان و به ویژه اسلام را معرفی و تبیین می کند.
گستره واژگانی او در تبیین مقصودش جالب و ستودنی است. برای نمونه، دکتر نصر در کتاب «قلب اسلام» ـ که پس از حوادث یازده سپتامبر ۲۰۰۱ نوشته است ـ و در برخی دیگر از آثار و مقالات و گفتگوهایش بیان می کند که تفسیر موسوم به «بنیاد گرایی» از اسلام، نسبتی با حقیقت آن ندارد.
وی در پایان همین کتاب به این نتیجه می رسد که قلب اسلام یا حقیقت آن، اسلامِ قلبی است؛ اسلامی عارفانه که محجوب مانده است. اصولاً به نظر ایشان، قلب همه ادیان، دینِ قلبی است و در این مقام است که همه ادیان با یکدیگر متحد می شوند. (قلب اسلام، سید حسین نصر، ترجمه سید مصطفی شهر آیینی، مقدمه مترجم، صفحه دوازدهم، چاپ اول، ۱۳۸۳، تهران: انشارات حقیقت) مترجم کتاب «قلب اسلام» می نویسد: «درست است که قلب اسلام در اصل برای مخاطب خارجی نوشته شده است ولی روانی بیان در شرح تعالیم اسلام و استحکام دلایل وی در دفاع از اسلام ـ به ویژه با توجه به اوضاع فکری حاکم در غرب ـ موجب می شود که هر خواننده فارسی دردمند و علاقمند به اسلام نیز شایق خواندی آن گردد و نکات مفیدی را در آن بیایید.» (ص دوازده)
دکتر نصر در مقدمه اش بر کتاب «قلب اسلام» درباره هدف نگارش می نویسد: «هدف آشکار از نگارش آن تبیین پاره ای ابعاد اصلی اسلام و موضوعات بسیار مطرح تر درباره آن، به شیوه ای که هم مقبول تفکر غالب بر جهان اسلام بوده و هم برای عامه غربیان، مفهوم باشد (ص۴) تأکید او بر مقبول تفکر غالب اسلامی در جهان اسلام و مفهوم بودن برای عامه غریبان، گویایی مراد و منظور و حتی کلان پروژه فکری اوست.
پروژه فکری دکتر داوود فیرحی
حجت الاسلام دکتر داود فیرحی از جمله اندیشورانی بود که هم پروژه فکری داشت و پروژه فکری ایشان در دو دهه اخیر روشن بود و همین امر باعث شد که آثارش بهتر از بقیه اندیشوران این حوزه دیده شود. البته پروژه فکری معمولاً به مرور و با توجه به تجربیات و تأملات و شرایط زمانه در نزد اندیشوران شکل می گیرد و ممکن است طی ده بیست سال، در رویکردها و مبانی و تفکرات شخص شکل و قوام بگیرد.
در مورد پروژه فکری دکتر فیرحی پس از درگذشتش، سخن ها گفته اند و مقالاتی نوشتند و گفتگوهایی شد. عده ای پروژه های فکری او را «فقهی سازی مفاهیم مدرن» می دانند و عده ای دیگر، «دموکراتیزه کردن فقه سیاسی شیعه» و برخی هم «ترویج اسلام رحمانی در حوزه فقه سیاسی شیعه».
درباره دکتر فیرحی، با توجه به گستره فعالیت ها و تنوع گفتارها و درسگفتارهایش، سخن زیاد است و جای تأملات و تحلیل های بیشتری هم دارد. او هم طرفداران جدی و هم منتقدان جدی در فضای حوزوی و اندیشه سیاسی و تحلیل های تاریخ اسلامی اش دارد، از جمله اساتید گروه علوم سیاسی و اندیشه سیاسی موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) قم. برای نمونه حجت الاسلام دکتر نعیمیان می گوید: ایشان پروژه های فکری داشت برای تحمیل نظریه بر فقه و نص. موارد غیراخلاقی بسیاری از روش های علمی ایشان دیده ام.
آقای فیرحی مواجهه سیاسی داشت، حتی در مباحث عمیق فقهی. روحیه ظاهراً اخلاقی و نرم مهم نیست، فکر مهم است و اینکه کسی حق را بشناسد و مخالفت نکند. فیرحی با خودش صادق نبود و با اینکه حق را شناخت، اما پایبند نماند. مرحوم فیرحی در مباحث علمی، رویکرد گزینشی داشت. ایشان در جمع بندی نظرات علما، با رندی، تحریف می کرد. (گزیده صوت بازخوانی رویکرد روش شناسی دکتر فیرحی زنجانی، ۲۶ آبان ۱۳۹۹)
اما در مقابل عده ای از همفکران و طرفدارانش معتقدند که «مرحوم فیرحی با تحفّظ بر فقه جواهری سعی می کرد خوانش روزآمدی از فقه سیاسی شیعه ارائه دهد.» و تعابیر همسو و هم مضمون با آن، که به نظر نگارنده، نگاه خوش بینانه ای به پروژه فکری اوست.
شاید بتوان گفت که او ناچار بوده به خاطر کلان پروژه فکری اش، از برخی ملاحظات و ظرایف و حتی واقعیات تاریخی بگذرد تا به نتیجه مطلوب خودش برسد یا حداقل بدان نزدیک شود و رفع و رجوع نواقص و کاستی های احتمالی را به آینده بسپارد تا خودش، همفکران، شاگردان یا آیندگان، ضعف ها و خلأها و نقص های نظری و مسائل تاریخی مرتبط را تکمیل یا توجیه یا تبیین کنند. دکتر فیرحی در مسیر گشودن راهی جدید در فقه سیاسی شیعه بود و هموار کردن راه، همواره سخت است. نه تنها او، بلکه دیگر نظریه پردازان هم با چنین مشکلات و موانعی مواجه اند.
کلان پروژه مهدی نصیری
مهدی نصیری، روزنامه نگار و فعال فرهنگی سیاسی، دوره های متفاوتی را گذرانده است و طبیعی است در هر دوره ای بتوان پروژه فکری خاصی برای او تعریف کرد.
او زمانی در روزنامه کیهان، نویسنده و سردبیر بود و طبیعی است که درصدد دفاع همه جانبه سیاسی و اجتماعی از انقلاب اسلامی و نیروهای وفادار به آن بود. در دوره سردبیری مجله «کتاب صبح» هم این رویه ادامه یافت و از جهاتی عمیق تر شد. از سویی عدالتخواهی و مطالبه گری از مسئولان و مقابله با جریان تکنوکرات همّ و غمّ اصلی او در این دوره بود.
در دوره ای که او پس از دوره سردبیری کیهان، در قم حضور داشت، تا حدی متأثر از مباحث شهید آوینی، با راه اندازی انتشارات «کتاب صبح» به نقد جریان لیبرالی و تکنوکرات در عرصه فکر و سیاست پرداخت و با راه اندازی ماهنامه «سیاحت غرب» در مرکز پژوهش های اسلامی صداوسیما، توجه جدی به مباحث غربشناسی یافت و کتاب «اسلام و تجدد» محصول تأملات آن دوره اوست.
در انتشارات کتاب صبح هم آثاری با رویکرد نقد غرب مدرن و تاریخ غرب گرایی ایران منتشر می کرد، از نویسندگان داخلی و خارجی، به ویژه از آقای شهریار زرشناس. برخی از آثار مهم زرشناس که در حوزه نقد غرب مدرن و غربگرایی در ایران بود نخستین بار توسط این ناشر (کتاب صبح و آقای مهدی نصیری) منتشر شد، مانند: نگاهی کوتاه به تاریخچه روشنفکری در ایران (۲جلد)، نیمه پنهان آمریکا، جامعه مدنی، مبانی نظری غرب مدرن، واژه نامه فرهنگی ـ سیاسی، لیبرالسیم، سرمایه سالاری (کاپیتالیسم)، توسعه، روانشناسی مدرن و حقیقت فراموش شده انسان.
زرشناس در مقدمه کتاب «مبانی نظری غرب مدرن» ـ که در آبان ۱۳۸۱ نوشته است ـ درباره رویکرد کتاب صبح و مهدی نصیری می نویسد: کتاب صبح بی تردید در جهاد فرهنگی، فرهنگی ترویج خودآگاهی انتقادی تاریخی فرهنگی نسبت به عالَم مُدرن، حق بزرگی بر گردن قشری از کتابخوانان و اهل تحقیق کشور ما دارد و اگر نبود شجاعت و صداقت آنها در انتشار آثار خلاف آمد عادت و مخالفت مشهورات زمانه و اوهام رایج عامیانه، بی تردید این رساله نیز امروز امکان نشر نداشت. (مبانی نظری غرب مدرن، چاپ دوم، ۱۳۹۴، قم: دفتر نشر معارف، ص۱۲)
نصیری در دهه هشتاد، علاوه بر حفظ این رویکرد غربشناسی انتقادی و تجددستیزی اش، رویکرد اخباری گری در فعالیت ها و رویکردهایش پُررنگ شد و با انتشار فصلنامه «سمات»، به نقد فلسفه و عرفان روی آورد و این نشریه محل نشر افکار ضدفلسفی و ضدعرفانی شد و پیش از اینکه یک جریان اجتماعی شود، به تعبیر خودش «خویش خواسته»، متوقف شد و دیگر ادامه نداد. اما مهدی نصیری بیکار ننشست و به ترویج یکسری احادیث و رویکردهای آخرالزمانی پرداخت که از دل آن کتاب «عصر حیرت» درآمد و در سالهای اخیر تلاش می کند از روزنامه نگاری و ژورنالیسم انتقادی در حوزه های سیاسی و اجتماعی (کتاب صبح) و بعدها معرفتی ـ معارفی (فصلنامه سمات) به کنشگری سیاسی روی آورد و تصویر جدیدی از خود ارائه دهد.
او همانند گذشته رویکرد انتقادی و مطالبه گرایانه را دارد و این بار تیغ تیز انتقادات به جای غربزده ها، تکنوکرات ها، لیبرال سرمایه دارها، مدرسان فلسفه و عرفان، فلسفه خوان ها و عرفان مسلک ها، به سمت کارگزاران انقلاب اسلامی (اعم از صادق و مدعی) و حتی رویکردها و رفتارهای انقلابی می پردازد و بی مهابا، برخی از کارگزاران، مواضع و ساختارهای نظام فعلی را مورد انتقاد جدی قرار می دهد. از سویی تلاش دارد نگاهی همدلانه با برخی جریانات دگراندیشی و همسو با جریان سیاسی اصلاح طلب مرسوم داشته باشد و در این حوزه هم مانند دیگر حوزه های قبلی، بیش از اینکه خودش حرف تولید کند، بیشتر مروج اندیشه ها و نظرات و تحلیل های دیگران است.
او در مقطعی مروج اندیشه های شهید آوینی و دکتر مددپور و جریان موسوم به فردیدی ها و دفتر فرهنگستانی ها در نقد غرب و مدرنیته بود و در ادامه مروج اندیشه های مکتب تفکیک و شیخ حسن میلانی و طیف سنتی حوزه های علمیه قم و مشهد در نقد عرفان و فلسفه شد و هم اکنون هم مروج اندیشه های لیبرالی و سکولار و عُرفی گرایان و غربزده های داخلی شده است و مواضع سیاسی اش هم بیشتر بازنشر یادداشت های عباس عبدی و مصطفی تاجزاده و بیژن اشتری است و تمایل به «اسلام مدنی» (و سازشکار در مقابل «اسلام سیاسی» و «اسلام انقلابی») و همچنین قرائت جدیدی از «اسلام رحمانی» و بعضاً «خودتحقیری» در دوره جدید فعالیت ها و یادداشت هایش به صورت پررنگ دیده می شود.
نظر شما