اشاره؛
حادثه منا، یکی از غم انگیزترین اتفاقاتی است که مسلمانان ایران و جهان آن را به خاطر دارند و هر سال در ایام برگزاری فریضه حج تمتع در اذهان زنده می شود؛ به همین منظور، گفت و گویی را با یکی از حاضرین در حادثه منا و از همسفران شهید آیت الله مؤیدی و شهید استاد قلی پور از شهدای فاجعه منا ترتیب دادیم تا ضمن بررسی فریضه عظیم حج از زوایای گوناگون، به مسئله حادثه منا نیز بپردازیم.
گفت و گویی که ملاحظه می فرمایید، ماحصل نشست ما با حجت الاسلام والمسلمین مولایی است که تقدیم نگاه شما خوبان خواهد شد.
* ضمن تشکر از فرصتی که در اختیار خبرگزاری حوزه به عنوان رسانه رسمی حوزه های علمیه قرار دادید، در ابتدا یک نگاه قرآنی و روایی به مسئله حج داشته باشید.
بسم الله الرحمن الرحیم.
ضمن عرض ادب و احترام خدمت دست اندرکاران برگزاری این مصاحبه، از محبت و لطف دوستان رسانه حوزه که افقی روشن برای آن متصور است، تشکر میکنم.
نگاه به حج در قرآن و روایات نگاه بسیار بلندی است و حج را یک واجب بینظیر باید نامید که عِدل و بدلی ندارد و آنقدر عظمت حج زیاد بوده و آنقدر نگاه الهی نسبت به حج بلند است که هر چه در بین واجبات میگردیم که یک چیزی جایگزین حج باشد، پیدا نمیکنیم.
آیات متعددی که ظهور در وجوب حج دارد کافی است در اینکه ما اهمیت و بزرگی حج را درک کنیم.
آیهی شریفه «وَ لِلَّهِ عَلَی النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَیْهِ سَبِیلًا»[۱] کاملا ظهور در وجوب حج دارد و بعضی از علما از همین آیه وجوب حج را استفاده کردند و همچنین آیهی «وَ أَذِّنْ فِی النَّاسِ بِالْحَجِّ»[۲] که بعضی از علمای دیگر وجوب حج را از این آیه استفاده کردند.
این تعدد آیاتی که ظهور حج را میرساند، خودش مهم است. بعضی از واجبات را داریم که شاید با صراحت نتوان از آیات قرآن این وجوب را استخراج و استنباط کرد، اما در ارتباط با حج این تعدد آیات که وجوب را میتوان از آنها فهمید، نشان دهندهی عظمت حج است.
حتی بعضی از علما و دانشمندان میگویند که وجوب حج از زمان حضرت ابراهیم(ع) بوده است و این وجوب در اسلام فقط امضا شده است.
بر این اساس ما با یک واجبی با این عظمت و با این نگاه قرآنی مواجه هستیم و بر این اساس باید حج را در جای خودش دید. نمیتوان حج را از جایگاه خودش پایینتر آورد. با آن عظمت، با آن ابعاد، با آن تأثیرات فردی، اجتماعی، بینالمللی، اقتصادی، علمی، فرهنگی، سیاسی و آن امواجی که حج میتواند در دنیا ایجاد کند، حتی امواج فرازمانی ایجاد کند و جهان را واقعا تحت تأثیر خودش قرار دهد. حج را باید اینطور دید.
اگر حج را در حد یک زیارت پایین بیاوریم، نسبت به حج جفا کردهایم و در بسیاری از مواقع انسان نگاه میکند و میبیند که ما اینچنین نسبت به حج جفا کردیم، یعنی ظرفیت آن را در حد یک زیارت عادی پایین آوردیم.
اینکه امام و مقام معظم رهبری مقید بودند و هستند که هر سال پیام ویژهای برای حج بدهند و آفاق حج را برای هم زائرین و هم در عرصهی بینالملل تبیین کنند، نشان دهندهی این است که حج با خیلی از واجبات دیگر ما کاملا متفاوت است.
"هیچ راهی از راههای خدا افضل از حج نیست"
در روایات هم همین نگاه را در امتداد قرآن مشاهده می کنیم.
وجود مقدس امام صادق(ع) در تعبیری دارند: کسی که به حج مُشرف شده باشد و در این راه جان دهد و فوت کند...، تعبیر امام این است که چه در هنگام رفتن و چه در هنگام برگشتن از مکه اگر کسی فوت کند، «أمن من فزع الاکبر» او در قیامت دیگر غصهای ندارد و مورد عنایت ویژهی الهی قرار میگیرد. این آن نگاه ویژهی اهل بیت(ع) را نسبت به حج نشان میدهد.
یا در تعبیر دیگر امام صادق(ع) فرمودند: «مَا سَبِیلٌ مِنْ سَبِیلِ اللَّهِ أَفْضَلَ مِنَ الْحَجِّ»، میفرمایند: اگر تمام راههای خدا را کنار هم بگذاریم، هیچ راهی از راههای خدا افضل از حج نیست، مگر کسی که در راه خدا بجنگد.
تعبیر امام این است: «إِلَّا رَجُلٌ یَخْرُجُ بِسَیْفِهِ»؛ او با شمشیرش رفته باشد «فَیُجَاهِدُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ»؛ و جهاد در راه خدا کند «حَتَّی یُسْتَشْهَدَ»، فقط جهاد عادی هم نیست، تا به شهادت برسد. اگر کسی رفت و در راه خدا جهاد کرد و شهید شد، حاجی را با او مقایسه میکنند. میگویند: هیچ راهی افضل از راه حج نیست مگر کسی که در راه خدا به شهادت برسد.
لذا باید حج را در این سطح و این مقام دید. جایگاه حج را باید در این افق دید و نباید حج را کمتر از این آورد. اگر کمتر بیاوریم در حق حج جفا کردهایم.
در تعبیر پایانی که بنده از این بخش بگذرم، مجددا امام صادق(ع) میفرمایند: «لَا یَزَالُ الدِّینُ قَائِماً مَا قَامَتِ الْکَعْبَةُ»، کعبه و حج آنقدر اهمیت دارد که گل مناسک حج که همین طواف خانهی خدا است، تا مادامی که کعبه برقرار و قائم است، دین هم قائم است. یعنی اگر بخواهیم ببینیم اهتمام نسبت به حج و مسجد الحرام و کعبه چقدر است، یعنی اهل بیت(ع) چقدر نسبت به آن اهتمام داشتند همین روایت کافی است که دوام دین به دوام کعبه است.
در احکام حج داریم که اگر مشکلاتی در جامعهی اسلامی پیش آمد که گرایش نسبت به حج کم شد، حتی بر حاکم اسلامی واجب است که پول خرج کند و از بیت المال مسلمین افرادی را به حج ببرد و دور خانهی خداوند متعال خالی نشود و یا افرادی را در آنجا ساکن کند که امنیت کعبه از بین نرود.
بر این اساس نگاه نسبت به حج و مسجد الحرام و کعبه یک نگاه بلندی است که هم در قرآن و هم در امتداد آن در روایات این نگاه را میبینیم.
شما همین امسال ملاحظه بفرمایید که میبینیم که بیش از ۲ میلیون حاجی از کشورهای مختلف مُشرف شدهاند.
وقتی شما به این عظمت و این کنگرهی بزرگ نگاه میکنید، این عظمت را کجا میتوانید پیدا کنید؟ خداوند متعال نسبت به حج و عظمت حج یک عنایتی کرده است و بر این اساس شاید و باید این اتفاق سالانه بیافتد و مسلمانان این عظمت را ببینند.
* متشکرم. در مورد جایگاه و عظمت حج، نکات زیبایی را بیان کردید. حتما این عظمتی که در حج وجود دارد برای انسانهایی که به آنجا مشرف میشوند از جهات معنوی، تأثیرات خاصی را هم دارد. اگر از آن تأثیرات هم برای ما بفرمایید ممنون میشوم.
اولین اتفاقی که در حج برای حاجی میافتد این است که خود را از همه چیز آزاد نموده و یک پوستاندازی معنوی میکند.
فکر میکنم تعبیر پوستاندازی خیلی به کاری که حاجی انجام میدهد نزدیک است. شما ملاحظه بفرمایید از همینجا که حاجی ثبتنام میکند و میخواهد به حج برود، باید یک پول سنگینی بدهد و مخصوصا این روزها و این سالها هم که سنگینتر است.
* یک دل کَندنی از مادیات میخواهد.
بله؛ نیاز به دل کَندن دارد که این پولی که به سختی و با عرق جبین به دست آورده را بدهد. فقط هم پول ندهد؛ بلکه برود و تمام اموالش را از جهت خمس و تمام بدهیها و دیون و صاف نماید.
حتی زمانی که میخواهد به حج مشرف شود ممکن است با افرادی کدورتهایی داشته باشد و برای او سخت باشد که برود رضایت بگیرد؛ اما باید برود و از همهی اینها رضایت بگیرد.
بعد زمانی که میخواهد عازم حج شود، باید از تمام افرادی که در اینجا با آنها انس داشته، دل بکَنَد. حاجی، همسر دارد، فرزند دارد، نوه دارد، پدر و مادر دارد، دور شدن و مسافرت نیاز به دل کَندن دارد. حاجی باید از تمام اینها دل بکَنَد و برود. از این شئون ظاهری که در اینجا دارد باید دل بکَنَد. زمانی که حرکت کرد و رفت، همهی شئون را در اینجا میگذارد و دیگر چیزی با او نیست و فقط به او زائر میگویند. آنجا که حج او هم تمام شد به او حاجی میگویند. چیز دیگری ندارد. یک ساکی برمیدارد و همه را در اینجا میگذارد. هم از لباس ظاهری باید دل بکَنَد و هم از تعلقات دنیوی باید دل بکَنَد ولی یک آزمون و امتحان بسیار بزرگی برای فرد است و یک فضایی را ایجاد میکند که برای این فضا نمیتوان بدیلی پیدا کرد.
یعنی شما وقتی مناسک حج را میبینید که حاجی اینها را انجام میدهد. وقتی لباسهایش را درمیآورد در حدی که فقط دو حوله با او هست و چیز دیگری نیست، او همهی تعلقاتش را گذاشته است و حتی یک لباس کوچکی دوختنی هم همراه او نیست و تأکید میکند که به هیچ وجه نباید دوختنی همراه شما باشد. این یعنی شما باید تمام شئون را کنار بگذارید.
این شخص، بهترین لباسها را قبل از سفر حج میپوشیده؛ شاید اگر یک بار لباسش اتو شده نبود، او حاضر نبود بپوشد و میگوید که این با شئون من سازگار نیست، اما همهی اینها را باید کنار بگذارد.
مثلا وقتی که در مشعر حضور پیدا میکند، یک صحنهی بسیار عجیبی است. همه حجاج در آن صحرای بزرگ با یک لباس احرام هستند و تمام این افراد، چه سیاه، چه سفید، چه سرخ و زرد، همهی یال و کوپال اجتماعی که دارند، همه را گذاشتهاند و آمدهاند و تک و تنها و خالص خودشان هستند.
شما وقتی شب به این جمعیت در مشعر نگاه میکنید که همه با یک لباس ساده در محضر ربوبی آمدهاند و به خاطر خدا از همه چیز دل کَندهاند و هیچ چیزی در آنجا ندارند.
حتی بعضی از سالها، مثلا آن سالی که ما مُشرف شده بودیم، رئیس جمهور یکی از کشورها هم آمده بود. رئیس جمهور یک کشور که تمام قوای کشور زیر دست اوست، همه را گذاشته و با دو تکه لباس و یک زیرانداز به مشعر آمده و آن شب را باید بماند و صبح به طرف منا بیاید.
اینها یک اتفاقاتی در درون انسان رقم میزند که شما شبیه آن را نمیتوانید در جای دیگری پیدا کنید و حج کاری با انسان میکند که در جای دیگری نمیتوان این صیقل دادن را برای روح و جان انسان پیدا کرد.
یا در بحث سر تراشیدن، شما نگاه کنید، یک فرد از ابتدا تا انتهای عمرش چقدر برای آرایش هزینه میکند، خیلی از افراد مقید هستند که هفتگی یک آرایش رسمی داشته باشند.
آنجا اگر کسی برای مرتبه اول، مُشرف شود و حج اولی باشد واجب است که این سر را بتراشد. یعنی همهی آن حیثیتی که فرد برای خودش با آرایش قائل است و خیلی به تیپ ظاهری خودش میرسد و میپردازد میگویند که واجب است که بتراشد و سرش را میتراشد.
با تراشیدن سر همهی آن حیثیتهای کاذب کنار میرود و خودش را به عنوان یک انسان خالص و بدون همهی تعلقات در محضر الهی قرار میدهد.
یا وقتی در فضای تلبیه قرار میگیرد و به جایی میرسد که باید «لبیک» بگوید و همهی این دلبستگیها را کنار میگذارد و به آنها پشت پا میزند. اینجا دیگر فرد با دلش با خدا صحبت میکند.
حج را به نحوی باید طواف روحانی انسان دانست، یعنی کأنه انسان جسم را به زمین میگذارد و با روح به حج میرود، روح انسان طواف میکند، روح انسان با خدا صحبت میکند، روح انسان دارد عبادت میکند.
* این فضایی که از فضای معنوی حج ترسیم کردید، برای همهی حُجاج پیش میآید یا بستگی به خود انسان دارد که در این فضا قرار بگیرد؟
به قول فلاسفه باید قائل به تشکیک شد، یعنی نسبت به افراد متفاوت است.
کسی را میبینید که از همینجا و از خانهاش میخواهد حرکت کند، از همینجا یک احرام معنوی دارد و به هیچ وجه در وجود او شما چیزی غیر از خدا نمیتوانید پیدا کنید، از همینجا اینطور است. یعنی اشکهای او از همینجا و زمانی که میخواهد پول حج را پرداخت کند شروع به ریزش میکند. این یک حج خاص و ویژه مخصوص اولیاء الله است که خداوند متعال به او میدهد. افرادی هم میآیند برای اینکه یک واجبی را از روی دوششان برداشته باشند و بگویند که ما واجب خداوند متعال را انجام دادیم.
اگر بخواهیم تشبیه مناسبی انجام دهیم، مثل همین نمازی است که میخوانیم.
واقعا این نماز برای بعضی از افراد، معراج است و وقتی نماز عادی که ما میخوانیم او میخواند به معراج میرود و برمیگردد؛ اما بعضی هم نماز را میخوانند، بعد از نمازشان با قبل از نمازشان تفاوتی ندارد و «إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهی عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ»[۳] برای او ممکن است اتفاق نیافتد.
بر این اساس، افراد متفاوت هستند و بهرهی آنها از دریای حج هم متفاوت است.
* از تبلور بین المللی حج هم برای ما بفرمایید که چگونه باید باشد و الان به چه صورت است؟
حقیقت این است که وقتی شما آیات و روایات را میبینید و بعد به حج خودمان نگاه میکنید، میبینید که قابل مقایسه با هم نیست. یعنی حجی که در آیات و روایات برای ما تبیین کردهاند با آن اتفاقی که الان دارد میافتد و نام آن حج است خیلی متفاوت است.
آن حجی که در آیات و روایات برای ما نقل کردهاند یک حجی است که در دنیا باید شعاع آن همه جا را بگیرد.
وقتی همهی مسلمانان میآیند باید تصور کنند که در یک کنگرهی بینالمللی شرکت کردهاند و همهی مسلمانان از همه جای جهان با هم ارتباط برقرار کنند، در عرصههای مختلف ارتباط برقرار کنند. یکدیگر را ببینند، به هم اطلاعات دهند و یک وحدت جهانی رخ دهد.
الان این رویداد وحدت جهانی که منشأ آن در حج است را خوب نمیبینیم. وقتی این حجاج میآیند، الان از جهت جسمی کنار هم هستند اما در آنجا زمینهای فراهم نشده که همهی حجاج با هم یک تبادل فکری در عرصههای سیاسی، فرهنگی و علمی داشته باشند.
الان بیشتر در عرصههای اقتصادی یک تبادلاتی رخ میدهد، اما در عرصههای دیگر آن اتفاقی که انتظار دارید در حج رقم بخورد، رقم نمیخورد و شاهبیت قضیه هم همین اتفاقات سیاسی است که آدم در آنجا نمیبیند که آن وحدت جهانی که باید در حجاج ایجاد شود و پیام سیاسی را بگیرند و از کنار کعبه به اقصی نقاط جهان ببرند، این اتفاق نمیافتد.
* چه قدرت بینالمللی میتواند باشد.
بله، میتواند یک قدرت بینالمللی باشد که سالانه توسط حج این قدرت بینالمللی شارژ میشود؛ یعنی تمام مسلمانان جهان پیامدار حج باشند و این پیام را از آنجا ببرند.
در قضیهی امام حسین(ع) چه اتفاقی افتاد؟ وقتی امام حسین(ع) آمد و در این کنگره شرکت کرد و هشتم ذی الحجه خارج شد، این پیام به سراسر جهان منعکس شد که چه ضرورتی بوده که فرزند رسول الله(ص) از مکه خارج شده است. این پیام به اقصی نقاط جهان منتشر شد. این شاهکار سیاسی امام حسین(ع) بود.
ما همین که ارسال پیام حج به سراسر دنیا است را باید به تمام ابعاد و اضلاع حج شیوع دهیم و هر سال باید این اتفاق بیافتد.
چه اشکالی دارد وقتی حجاج در کنار هم مینشینند، یک کنگرههای بینالمللی علمی و یا فرهنگی در آنجا داشته باشند و یا کنگرههای بینالمللی سیاسی و اجتماعی داشته باشند. الان حج بسیار متفاوت با آن ظرفیت ایدهآلی است که میتواند داشته باشد.
وقتی شما به پیامهای امام از آغاز پیروزی انقلاب نگاه میکنید به دنبال این نگاه بودند که حج را به اینجا برسانند و در این مسیر هم حرکت دادند و ما در این راه شهید دادیم که حج به آن جایگاه خودش برسد و آن داستان جمعهی سیاه، شهدایی بودند که ما در این راه دادیم که به کارگزاران حج بگوییم که این حج باید به آن مقام برسد و نرسیده است.
ما الان نسبت به حج تقریبا یک نگاه ظاهری داریم و کسانی که در عربستان خودشان را خادم الحرمین میدانند به همین حج بسنده کردهاند و بین این حج و آن حجی که در اسلام عنوان شده، تفاوت زیادی وجود دارد و متأسفانه آنطور که باید باشد، تحکیم روابط در آنجا رخ نمیدهد، توجه به محرومان رخ نمیدهد، وحدت جهانی آنطور که باید در آنجا پیریزی نمیشود و انتقال پیام بین مسلمانان متأسفانه در آنجا رقم نمیخورد.
آن اتفاق بینالمللی که اسلام خواسته با این حجی که ما الان انجام میدهیم خیلی متفاوت است، مثل خیلی از واجبات دیگر اسلام است که متأسفانه به غایت قصوای خودش نرسیده است.
حج هم اینطور است و تفاوت حج با آنها این است که بین حج فعلی و حجی که در روایات آمده است، خیلی فاصله وجود دارد.
* خیلی متشکرم. انصافا نکات خوبی از عظمت حج و کارکرد و چیزهایی که باید داشته باشد بیان کردید.
دوست دارم کمی فضا را خودمانیتر کرده و وارد فضای خاطرات شویم. جنابعالی در سال ۹۴ به حج مُشرف شدید و میخواهم کمی از خاطرات خودتان از آن فضا برای ما بفرمایید که چه اتفاقاتی در حج می افتد؟ میخواهم برای کسانی که آن فضا را درک نکردهاند کمی از آن فضا و از خاطراتتان برای ما بفرمایید.
حج برای هر فرد در زندگیاش یک اتفاق خاص است، یعنی هر سکانسی از آن را در نظر بگیرید، یک خاطره است.
نگاه اول به کعبه، اولین تشرف در هر سفر به مسجد النبی(ص)، قرار گرفتن در مغناطیس اهل بیت(ع) در بقیع، همهی اینها خاطراتی است که تا آخر در زندگی شما میماند.
شاید زیباترین سوغات حج این ملکهی معنوی است که اگر حاجی، حاجی باشد، این ملکهی معنوی با او از حج به ارمغان آورده میشود. یعنی اگر حاجی مناسک را به خوبی انجام دهد و آن رویداد ارتباط معنوی بین او و خدا به خوبی در آنجا تحقق پیدا کند، حاجی قبل از حج با حاجی بعد از حج خیلی متفاوت میشود و تعبیر بنده این است که یک ملکهی معنوی حج با او میآید و از جهت معنوی این آدم، آدم قبلی نیست و کاملا متفاوت است. به دلیل اینکه در جای جای حج و همچنین در زیارات اهل بیت(ع) در مدینه رویدادهایی برای او رقم میخورد که این رویدادها یک صیقل روحانی است که همهی این کدورتهای قلب او را صاف میکند و در روایات هم داریم که او به روزی که از مادر متولد شد برمیگردد.
در تعبیر روایات هست که انسان از جهت پاکی و طهارت به روزی که از مادر متولد شده است برمیگردد و وقتی که اینطوری شد، قلب به گونهای صاف میشود که نور خدا در آن انعکاس پیدا میکند.
او قبلتر اینطور نبود و گناهان و کدورتهایی داشت؛ اما در زمان حج این صفا و پاکی و صافی در او ایجاد میشود. بر این اساس میتوان گفت که جای جای حج خاطره است و خاطرات خاصی است که همیشه در طول زندگی با حاجی هست و نمیتواند آن را فراموش کند.
برخی از خاطراتی که برای من اتفاق افتاده است را عرض میکنم.
یکی از خاطرات شیرین بنده، آشنایی با ساداتی در مدینه بود که میگفتند سلسلهی ما از زمان رسول الله(ص) در مدینه بلاانقطاع تا الان بوده است؛ یعنی نسل متصل و آن هم ساکن مدینه بودند. من آنقدر از اینها خوشم آمده بود که هر گاه اینها را میدیدم، یک احساس خاصی داشتم و هنوز هم بعد از گذشت سالهای متمادی وقتی که به یاد این خاطره میافتم که با اینها انس داشتم، این انس آنقدر برای من شیرین بود که هنوز هم جزو خاطرات شیرین حج برای من است.
یکی دیگر از خاطرات خوبی که در آنجا اتفاق میافتد، نگاه بسیار خوبی بود که مسلمانان و به ویژه شیعیان نسبت به ایرانیان داشتند؛ یعنی به محض اینکه متوجه میشدند کسی ایرانی است و از ایران آمده، آن اخباری که راجع به ایران شنیده بودند، علیرغم فضای بستهای که در آنجا بود، اظهار محبت و لطف زیادی میکردند و اینها هم برای من خیلی زیبا و دلنشین بود.
از این طرف بعضی از حجاج هم که مشرف میشدند، ارتباطاتی که با آنها میگرفتند یک رگه و یک جوانهای از چیزهایی که در روایات گفتهاند را میدیدیم که تبادل و ارتباط بین حجاج از اقصی نقاط جهان که یکی سیاه، یکی سفید، یکی ترک، یکی انگلیسی و از جاهای مختلف با هم ارتباط میگرفتند و چه بسا زبان یکدیگر را هم متوجه نمیشدند و به شکلی مطالب خودشان را به هم منتقل میکردند و این خیلی برای من زیبا بود و فراموش نمیکنم.
از خاطرات جالب دیگر برای بنده، دیدار اعضای بعثه مراجع تقلید با یکدیگر بود و چون ما جزو بعثهی مرحوم حضرت آیتالله حکیم بودیم، به دیدار تک تک بعثهها می رفتیم و آنها هم می آمدند و به ما سر زدند. یک فضای زیبا و صمیمانهای بود. شاید در قم کمتر اینطور باشد ولی در آنجا همه خودشان را مکلف میدیدند که بروند و یکدیگر را ببینند و یک صفایی در بین آنها ایجاد شود.
یادم است که کاروان حجاج بحرینی، کویتی دعوت کردند و ما به کاروان آنها رفتیم و در آنجا حضور پیدا کردیم و پذیرایی خوبی کردند و در آنجا سخنرانی اتفاق افتاد که بسیار زیبا بود.
گاهی اوقات شاید آدم انتظار ندارد اما وقتی میآیند و اینقدر اظهار محبت و لطف میکنند و آدم به آنجا میرود و آن صمیمیت و صفا را در بین آنها میبیند، در غیرحج آن زیبایی دیده نمیشود، اما وقتی آدم در حج و آن هم در یک کشور ثالث این رویدادها را میبیند خیلی زیباست.
نکتهی دیگری که برای من جالب بود این بود که بعضی از حجاج ایرانی حتی هدایایی را از اینجا برای بعضی از شیعیان برده بودند و به افراد نیازمند می دادند؛ یعنی از همینجا که میخواستند حرکت کنند، اینها را به خاطر آنها آورده بودند.
این حرکات، جزو نکات بسیار زیبایی بود که من میدیدم در آنجا اتفاق میافتاد. فضا هم فضای سنگینی بود و ارتباط هم سخت بود، اما آدم در همان فضاها میدید که این گلهای صفا و صمیمیت، میشکفت و این زیباییها را در آنجا میدیدیم.
* منظور از فضای سنگین حج چیست؟ چه سختگیری هایی آنجا وجود دارد؟
سختگیریهای امنیتی در حج وجود دارد و بر روی همین ارتباطات خیلی حساس هستند و خیلی اوقات ممانعت میکردند و حتی بسیار پیش میآمد که افرادی میآمدند برای اینکه سؤال شرعی انجام دهند و ممانعت میکردند که این سؤالات پرسیده شود.
* از خانهی کعبه، بقیع و مکان های دیگر نام بردید. دوست دارم بدانم که حاجی؛ مخصوصا حج اولی ها چه حس و حالی در آن فضا پیدا میکنند؟
افراد نسبت به بهرهای که از جهت معنوی دارند متفاوت هستند. شما مثلا اگر غروب کنار بقیع بروید و قدم بزنید، میبینید که شیعیان دلشکسته و غریب به آنجا آمدهاند و نشستهاند و با همهی فشارهای امنیتی که در آنجا وجود دارد، یکی این طرف نشسته و یک چفیه روی سرش انداخته، یک خانمی آن طرف نشسته و چادرش را روی سرش کشیده و دارد گریه میکند. هر دقیقه هم آنها میآمدند و تذکر میدادند که آقا! چرا نشستید؟ بروید. آقا! بلند شوید و بروید. حتی بعضی از اینها دستگیر میشدند؛ اما سعی میکردند از یک لحظه هم استفاده کنند و عرض ادبی خدمت اهل بیت(ع) داشته باشند.
در طول این سالها شما نگاه کنید برنامهی زیارتهای بقیع چقدر نوسان داشته است، چقدر ممانعت زیاد شده و چه مقدار تشدید شده است، اما با رایزنیها فضا دوباره بازتر شده است.
با همهی این شرایط شما میبینید که زائر به دنبال لحظه است. کسانی که عاشق هستند به دنبال لحظه هستند. از آن طرف شما نگاه کنید چقدر از زائرین ما فقط به خاطر زیارت دستگیر شدند، یعنی برای زیارت به آنجا رفته، تذکر دادند و به بحث کشیده شده و دستگیر کردند و بردند و یا برگشتند و یا بعضی از اینها ماهها در زندانهای آنجا بودند.
اگر این لذت معنوی نباشد زائر این کار را نمیکند. کافی است شما دوربینتان را زمان اولین ورود حاجی به مسجد الحرام در درب ورودی بگذارید و از صورت اینها تصویربرداری کنید و ببینید که چه اتفاقی میافتد.
اکثر اینها با اشک وارد میشوند و به دنبال این بودند که این لحظهی زیارت خانهی خدا را شاهد باشند. خیلی از اینها در سنین بالا، در سنین ۸۰-۹۰ سالگی میآیند و اصلا شاید امید نداشتند که به حج برسند.
* یا امید ندارند برگردند.
بله؛ بعضی ها امید ندارند که برگردند. من مواردی را در آنجا میدیدم که پیرزن و پیرمردی هستند و هر دو فرتوت هستند، یعنی هر دو به سختی راه میرفتند، اما این، دست او را گرفته و به حج آمدهاند و دارند عباداتشان را انجام میدهند و به فرمایش شما شاید امید برگشت هم ندارند و در آن آخرین لحظات آمدهاند تا حسابهایشان را با خدا صاف کنند.
آنجا یک اتفاقات بیبدیلی از جهت معنوی رخ میدهد که در جای دیگر شاید اینطور نتوان پیدا کرد و این اوج را از جهت معنوی نتوان دید.
* جنابعالی در سال ۱۳۹۴ در فریضه حج حضور داشتید و از نزدیک شاهد فاجعه منا بودید. دو همسفر حضرتعالی آیت الله مؤیدی و استاد قلی پور نیز در منا به شهادت رسیدند. کمی از آن فضا و اتفاقاتی که افتاد، برای ما بفرمایید.
ما تقریبا از عرفات که میخواستیم به سمت مشعر حرکت کنیم، با این دو بزرگوار یعنی شهید قلیپور و شهید آیتالله مؤیدی حضور داشتیم و در یک بعثه بودیم.
البته این را هم عرض کنم که نقل این خاطرات سخت است و وقتی روز گذشته در حال مرور این خاطرات بودم، قصد داشتم مصاحبه را کنسل کنم و بیان آن برایم سخت بود؛ اما دیدم در تاریخ حوزه ثبت می شود و باید باشد.
ما میخواستیم از عرفات حرکت کنیم، با این دو بزرگوار بودیم و تقریبا یکدیگر را گم کردیم. در مشعر یک لحظه مرحوم آقای قلیپور را زیارت کردم؛ منتها در مشعر هم از هم جدا شدیم.
"جزئیات فاجعه منا از زبان روحانی حادثهدیده"
یکی از دوستان ما، آیتالله اشرفی که از گذشته هم ارادت داشتیم، ایشان را زیارت کردیم و در مشعر در خدمت ایشان بودیم.
صبح از مشعر که حرکت میکنیم و برای منا میآییم تقریبا یک پیادهروی چند کیلومتری دارد. ما حرکت کردیم و به منا رسیدیم.
جمعیت در این مسیر، آرام آرام میآیند و تزاحم و ازدحام وجود ندارد؛ اما در آن سال، یک بی تدبیری اتفاق افتاد که آن حادثه رخ داد.
ما به منا رسیدیم، چون من تقریبا در طول حج هم هماتاق حاجآقای قلیپور بودم و حاجآقای مؤیدی هم اتاق کناری ما بود، همیشه با هم بودیم، منتها خداوند اینطور تقدیر کرده بود که زمانی که ما به منا رسیدیم، آماده شدیم که صبحانهای بخوریم و توان بگیریم و برای رمی جمرات برویم.
صبح عید قربان بود و باید برای رمی میرفتیم. من در آنجا یک لحظه حاجآقای قلیپور را زیارت کردم و به من فرمودند: برای رمی جمرات نمیآیید؟ عرض کردم: ما صبحانه نخوردیم؛ اگر اجازه بفرمایید ما صبحانه بخوریم و بعد حرکت کنیم.
ایشان گفت: پس ما داریم میرویم. منظور ایشان از ما، آقا سید ریاض حکیم، حاجآقای تبریزیان، حاجآقای مؤیدی و جمعی از این دوستان بودند. تقریبا اعضای بعثهی آیتالله العظمی حکیم با این دوستان بودند. گفتم که ما صبحانه بخوریم میآییم. تقریبا فاصلهی ۱۵ دقیقه شد که ما صبحانه خوردیم و حرکت کردیم.
وقتی حرکت کردیم به همین خیابان ۲۰۴ آمدیم. آقای اشرفی مکرر به حج مشرف شده بود و بر این فضا اشراف داشت.
وقتی که وارد خیابان ۲۰۴ شدیم ازدحام جمعیت دیده میشد. طول این خیابان حدود ۳ کیلومتر است و معمولا ازدحام در قسمت پایانی آن است که نزدیک به محل رمی است.
وقتی وارد شدیم آقای اشرفی به ما گفتند: این شلوغی و ازدحام کمی غیرطبیعی است. ما هم فکر کردیم که حج است و تزاحم همه جا هست و این هم طبیعی است.
کمی جلوتر رفتیم و ایشان برای بار دوم به ما فرمودند: فلانی! این ازدحام غیرطبیعی است. چرا اول خیابان ۲۰۴ اینطوری است؟ نباید در این حد شلوغ باشد.
ساعت ۹ شده بود و آنجا هم آرام آرام داشت هوا گرم میشد. معمولا در ایام حج و اواخر هم که عید قربان است، شما باید چند تا کار را با هم انجام دهید و همه استرس دارند که زودتر کارهایشان را انجام دهند و آرام آرام از احرام خارج شوند.
ایشان برای بار سوم مجدد گفتند: فلانی! این ترافیکی که من در اینجا میبینم غیرطبیعی است. زمانی که ایشان برای مرتبه سوم این شلوغی را گفتند، ما دیگر وارد تلهی جمعیتی شده بودیم.
* چه مقدار جلو رفته بودید که وارد جمعیت شدید؟
شاید حدود یک کیلومتر رفته بودیم که وارد تراکم جمعیت شدیم. حدود ساعت ۹ صبح، آرام آرام تنه به تنه شدیم و فشار جمعیت شروع شد؛ یعنی اول شما تراکم میدیدید و الان دیگر فشار بود.
خیابان ۲۰۴ از جلو بسته شده بود؛ اما از ورودی همچنان جمعیت وارد خیابان می شدند و به تعبیری از پشت پِرِس میشدیم.
از این طرف، جمعیت میآید و از آن طرف هم در همین خیابان یکسری از افراد، حرکت عکس داشتند.
مثلا من یکدفعه نگاه کردم و دیدم که چند تا خانم با بچههای شیرخواره در کالسکه میآیند. از این طرف مردان هیکلمند نیجریهای با ۱۴۰-۱۵۰ کیلو وزن، همهی اینها در هم تنیده شده بودند و در یک فشاری بودند. من آرام آرام آقای اشرفی را هم گم کردم و تنها شدم؛ یعنی در اطرافم هیچ ایرانی نبود.
فشار کمی که بیشتر شد حس کردم از جهت درونی دارد اتفاقی برای من میافتد. گرما داشت زیاد میشد و گرمای بدن حجاج هم اضافه شده بود و از آن طرف، استرس هم هر لحظه بیشتر می شد.
فکر کردم که از این طرف و یا آن طرف ببینم که راهی دارد که من خودم را بکشم و خارج شوم که دیدم دو طرف تقریبا بسته است، یعنی تقریبا در دو طرف هیچ راهی وجود نداشت. بعضی بخشها دیوار بود و برخی از بخش ها هم غرفه بود و راهی برای خروج وجود نداشت.
* دو طرف این خیابان چه چیزهایی وجود داشت که راه خروج نبود؟
دو طرف این خیابان، غرفه است که معمولا دیوارها و فنس و این چیزهاست که راه خروج درست و حسابی نداشت.
من آنجا فقط یک ترانسفورماتور برق دیدم و گفتم که خودم را بالای این ترانسفورماتور بکشم و از آن طرف خارج شوم و دیدم که آن هم نشد. دیدم که یکسری خانمها آن طرف هستند و خجالت کشیدم که بروم و ماندم.
حالا برای اینکه در این مصاحبهی تاریخی بماند، میگویم که یک توسل کوتاهی در آنجا به اهل بیت(ع) پیدا کردم. همان زمان مانده بودم که چه کنم. حیرتزده بودیم و این جمعیت هم بود و تنها هم بودم.
همهی اطرافیان من هم خارجی بودند. چون گاهی اوقات کاروانهای ایرانی بودند و تمام جمعیت با هم بودند ولی من تک افتاده بودم و حضور ایرانی ها، روحیه ای بود؛ اما من تک و تنها بودم و در اطراف من هم افرادی از کشورهای مختلف بودند و کسی هم در اطراف من نبود. این هم استرس من را بیشتر میکرد که اگر یک اتفاق کوچکی هم برای من بیفتد دسترسی به جایی ندارم.
در همان لحظه که توسل کردم، یکدفعه دیدم در قسمت سمت چپ خیابان، یک درب یک متری با فاصلهای از خیابان قرار داشت و باز بود.
خودم را به آن سمت آوردم. دیدم که وضعیت درونی خودم دارد به هم میخورد. هر طوری که بود خودم را به طرف آن در کشاندم. احساس میکردم که دارد مشکل خاصی اتفاق میافتد. آمدم و خودم را وارد غرفه کردم.
ظاهرا یک غرفهی تدارکات الجزایریها بود. نتوانستم به داخل بروم و همان جلوی درب نشستم، توان داخل رفتن نداشتم. نگاه کردم و دیدم که جمعیت به داخل رفتهاند و متراکم نشستهاند.
آنقدر وضعیتم خراب بود و هوای آنجا هم هوای مناسبی نبود و نمیشد در آنجا نشست؛ اما هوا هم گرم بود و تکان هم نمیشد خورد. یعنی آنقدر ازدحام بود و وضعیت خود من هم مناسب نبود.
شاید نیم ساعت یا ۱ ساعتی در آنجا نشستم. از قضا آنجا غرفهی تدارکات بود، آب آشامیدنی هم زیاد بود؛ اما الجزایری ها به کسی نمیدادند و میگفتند: اینها برای حجاج خودمان است.
به تعبیری همهی حجاج در معرض تلف بودند و آنها هم میگفتند: ما آب نمیدهیم و اینها برای حجاج خودمان است.
من یکدفعه دیدم که آن طرف غرفه، درب بازتری وجود دارد و گفتم که شاید هوا در آنجا بهتر باشد. به سختی خودم را بلند کردم و به آن طرف بردم که هوا بهتر بیاید.
به آنجا رفتم و نشستم و در همین حین بود که یکدفعه دیدم یک جوان عرب آمد و با زبان عربی به صاحبان غرفه تندی کرد و بالای باکسهای آب ایستاد و همهی باکسها را پاره کرد و برای اینها ریخت.
آنجا پر از آب بود و صدای العطش همه بلند شده بود؛ کربلا بود. همهی این باکسها را باز کرد و به اینها داد. آنها هم هر چه سروصدا کردند، او گوش نکرد.
همچنین یک سری پکهای غذایی هم در آنجا بود که به خاطر اینکه قند بدنم پایین آمده بود، از آن پک ها برداشتم و از شکر آن در آب ریختم و شربتی درست کردم تا قند بدنم اُفت نکند و وضعیتم خراب تر نشود.
وضعیت مناسبی وجود نداشت و برخی خانواده های حجاج در آن فضا بسیار ناراحت بودند و می گفتند از همراهان ما در جمعیت حضور دارند و برنگشته اند.
اخبار تدریجی میآمد. نمیدانستیم که در بیرون چه اتفاقی میافتد. در همین شرایط بنده با آقای قلیپور تماس گرفتم که به ایشان بگویم که من در اینجا افتادهام و به داد من برسید و ممکن است نتوانم از اینجا زنده خارج شوم. گفتم که به اینها اطلاع دهم که کجا هستم. شمارهی آن غرفه را گرفتم که به اینها بگویم که من کجا هستم که خلاصه کسی را بفرستند و یا خودشان اگر میتوانند بعد از رمی بیایند و من را ببرند؛ اما دیدم که آقای قلیپور جواب نمیدهند.
شاید حدود ۱۰ بار و بیشتر شماره تماس آقای قلیپور و دوستان دیگر را گرفتم؛ اما کسی جواب نمی داد. همان زمان از تهران با من تماس گرفتند و وقتی خبر را از شبکه خبر شنیده بودند، نگران شده و جویای احوال می شدند.
جناب آقای صفری! حالتی بین دنیا و آخرت بود. یعنی نه معلوم بود این طرفی هستیم، نه معلوم بود که آن طرفی هستیم. یعنی من در آنجا ۲-۳ بار شهادتین را گفتم که اگر رفتم با شهادتین از دنیا رفته باشم.
حالت عجیبی بود، یعنی تجربهی تقریبا بیبدیلی بود. شاید یکی، دو بار دیگر هم اتفاق افتاده باشد ولی به این شدت نبود که واقعا بین دنیا و آخرت باشم؛ یعنی شما هم احتمال این طرف را میدهید و هم احتمال آن طرف را میدهید.
رخدادهای خیابان هر لحظه بیشتر می شد و اخبار به تدریج به ما می رسید و ما عظمت این فاجعه را نمی دانستیم؛ فقط میگفتند که افرادی کشته شدهاند و بیمارستانها پر شده است و از جزئیات، اطلاعی نداشتیم.
تقریبا از ساعت ۹ صبح که ما درگیر این ماجرا شدیم تا ساعت یک ظهر، توان بلند شدن نداشتیم.
جلوی بنده یک خانم گابنی تقریبا ۵۰ ساله افتاده بود که متأسفانه همانجا فوت کرد.
هر چه شربت درست میکردیم و او را باد میزدیم در نهایت نتیجهای نداد و فوت کرد. یک پیرمرد نیشابوری در کنار من بود، او هم مشکل قلبی داشت، به سختی باد میزدیم و کمک میکردیم که وضعیت او بهتر شود.
همین فضا برای ما وجود داشت که نزدیک ساعت یک ظهر، یک امدادگر ایرانی به سراغ ما آمد و به من گفت: حاجآقا! شما بلند شوید و این پیرمرد را هم از اینجا بردارید.
به او گفتم: نمیتوانم بلند شوم. اصلا توان بلند شدن ندارم و نسبت به خودم هم کنترل ندارم. گفت: اگر اینجا بنشینید، به اینجا میآیند و زنده و مرده را با هم جمع میکنند و میبرند؛ اگر بلند شوید و بروید بهتر است. دست این پیرمرد را هم بگیرید و خلاصه از اینجا فرار کنید.
دیدم که چارهای نیست و اگر اینطوری است باید بلند شوم. بلند شدم و دست این پیرمرد را گرفتم و از همان دربی که وارد شده بودم، رفتم که وارد خیابان ۲۰۴ شوم. وقتی وارد خیابان شدم، دیدم جنازهها در خیابان افتاده است و بسیار صحنه بدی بود.
بدتر از آن هم اینکه آب را هم بین جنازه ها باز کرده بودند و وضعیت عجیب و ناهنجاری را رقم زده بود.
دست این پیرمرد را گرفتم و آمدم. دیدم که یکی از امدادگرهای ایرانی با برانکارد آمد. وضعیت آن پیرمرد را به او گفتم و آن امدادگر، این پیرمرد را تحویل گرفت و خودم را به سختی به خیمه بعثه آیت الله حکیم در منا رساندم.
آقای صفری؛ هیچکس در خیمه نبود. متأسفانه سه نفر از این بعثه به شهادت رسیده بودند و فضای عجیب، سنگینی و همراه با غربتی در آنجا حاکم بود.
همان زمان اخبار ضد و نقیض هم به ایران منتقل شده بود. شهادت آقای قلیپور را گفته بودند و نسبت به من هم اخباری را گفته بودند و یک وضعیت خاصی بود.
از جهت روحی به شدت تحت فشار بودیم. تا شب صدای ممتد آمبولانس بود. یعنی یک موسیقی آزاردهنده وجود داشت و آمبولانس ها آژیرکشان می رفتند و می آمدند.
این رفت وآمدها خبر از یک فاجعهی بزرگ میداد. یعنی تقریبا افرادی که آن روز به شهادت رسیدند بیش از ۲۲۰۰ نفر بودند و کشور ایران و نیجریه، بیشترین شهید را داشتند؛ لذا دوم مهر ماه سال ۱۳۹۴ به عنوان یک خاطرهی تلخ و یک رخداد بسیار عجیب ثبت شد که بسیاری از این شهدا را فقط با آب میشد نجات داد، یعنی اگر آب خنک به اینها میرسید، خیلی از آنها نجات پیدا میکردند؛ اما متأسفانه همان آب هم وجود نداشت و به شهادت رسیدند.
بعد هم متأسفانه فضا امنیتی شد و این سنگینی را بیشتر کرد. خیلیها میخواستند کمک کنند ولی نمیتوانستند کمک کنند. در کاروانها اتفاقات خیلی بدی افتاد، مثلا دو تا برادر با هم آمده بودند و یک برادر شهید شده بود و یک برادر مانده بود.
در یکی از کاروانها تعداد زیادی از مردان آن کاروان در آن فاجعه به شهادت رسیده بودند و بعد به کاروان اینها میرفتید، فقط زنان آنها بودند و فضای پر از غمی را مشاهده می کردید.
از طرفی مسئولین عربستان پاسخگو نبودند. فاجعه، فاجعهی بزرگی بود. شاید اگر در ایران هم اتفاق میافتاد به آسانی نمیشد جمع کرد. همه به بعثه فشار میآوردند؛ بعثه هم به طرف عربستانی فشار می آورد؛ اما آنها پاسخگو نبودند. وضعیت خیلی حادی بود.
اینجا آن تشر و تهدید مقام معظم رهبری خیلی اثر محسوس و ملموسی داشت و ما در آنجا کاملا شاهد بودیم که رویکرد مسئولین عربستان تغییر پیدا کرد و به هر شکل آمدند و مساعدت و همدردی کردند و تا حدی کار را پیش بردند.
* شما خبر شهادت آیت الله مؤیدی و استاد قلیپور را چه زمانی شنیدید؟
ما خبر شهادت این عزیزان را در آنجا نشنیدیم؛ از یک طرف خانوادهها تماس میگرفتند که چه خبر است؟ و ما هم خبر دقیقی نداشتیم و اخبار متناقض زیاد بود.
حتی بعد از اینکه ما برگشتیم هم باز احتمالات بود که شاید در جایی مانده باشند؛ اما نهایتا با همین DNA شهادت آنها ثابت شد.
* یعنی شما تا زمان برگشت از حج، خبر دقیقی از وضعیت آنان نداشتید؟
احتمال قوی و نزدیک به قطعی به شهادت میدادیم اما باز امید داشتیم که شاید یک اتفاقی افتاده باشد و شاید در یک بیمارستان دوردست باشند؛ چون بعضی از افراد اعلام می کردند که برخی از حادثه دیدگان را به بیمارستان های دوردست برای مداوا برده اند.
در این فضا با این خاطرهی تلخ از حج برگشتم، منتها من به آقازادهی حاجآقای قلیپور هم عرض کردم: تشییع باشکوه هم نسبت به تشییع ایشان و هم تشییع حضرت آیتالله مؤیدی و اینکه در جوار کریمهی اهل بیت(ع) توفیق پیدا کردند باشند و با لباس احرام باشند، این افتخاری است که خداوند متعال به هر کسی نمیدهد.
ما کمتر کسی را داریم که با این عظمت و با این صفا و با لباس احرام شهید شوند و با پاکی و صفا و با این تشییع جنازهی باشکوه میهمان حضرت معصومه(س) باشند.
* درباره شخصیت این دو شهید والامقام اگر نکته ای دارید، برای ما بفرمایید.
ما از قبل با آیتالله مؤیدی انسی داشتیم، منتها انس ما در سفر حج بیشتر شد. ایشان خیلی اهل رعایت مستحبات بودند، یعنی کاملا به چشم میآمد.
یک شخصیت معنوی و با ادب معنوی بودند. به نوافل خیلی مقید بودند. یعنی نماز واجبی که میخواستند بخوانند، ۲-۳ برابر نماز واجب دیگران وقت میگذاشت که همه را با نوافل بخواند. خیلی مقید و مؤدب بود.
ایشان مبارزات سیاسی زیادی از قبل از انقلاب داشتند و در آنجا، خاطرات مبارزات سیاسیشان را بیان میکردند. انس ایشان با اهل بیت(ع) به قدری بود که من یادم است از مکه با آقازادههایشان تماس داشتند و مراسماتی که در حسینیهشان برگزار میشد، همه را چک میکردند که خوب برگزار شده یا نشده و اینقدر اهل اظهار ارادت نسبت به اهل بیت(ع) بودند و از آنجا پیگیر ایران بودند که مراسمات در آن حد و شأنی که باید برگزار شود، برگزار گردد.
در مورد مرحوم حاجآقای قلیپور هم همینطور بود. من در آنجا واقعا درسهایی از ایشان گرفتم. همانجا مباحث علمی هم بین ما مطرح میشد و حتی تبادل نظرهایی راجع به کتب درسی داشتیم.
همچنین پیگیر مسائل سیاسی - اجتماعی ایران بود و برخی از فعالیتهای سیاسیشان را در آنجا داشتند پیگیری میکردند. یعنی ایشان در آن فضای معنوی - کسانی میگویند که بین مسائل معنوی و مسائل سیاسی باید یکی را انتخاب کرد - در فضای حج به دنبال مسائل سیاسی در ایران هم بود.
نکتهای که شاید بتوانم بگویم که ویژهترین و زیباترین خاطرهی من باشد، خاطره از شهید قلیپور است.
عرفات، یکی از قلههای حج است؛ یک قلهی معنوی است و دعای عرفه و عصر عرفه خلاصه یک فضای خاصی است و خیلیها در حج که شرکت میکنند و در عصر عرفه هستند و بحث حضور حضرت ولیعصر هم در آنجا بود.
هیچگاه فراموش نمیکنم تقریبا ۲۰ ساعت قبل از شهادت شهید قلی پور بود. یعنی اگر شهادت ایشان را صبح عید قربان بدانیم تقریبا ۲۰ ساعت قبل از شهادت، عصر عرفه بود که در کنار هم نشسته بودیم. دعای عرفه که تمام شد، ایشان برگشتند و به من گفتند: احساس کردی یک نفحهی معنوی آمد و رد شد؟ یک نسیم معنوی رد شد؟ من هیچگاه فراموش نمیکنم؛ یعنی ایشان یک حس معنوی اینطوری داشت و ایشان با این فضای معنوی و با لباس احرام در روز عید قربان در منا به شهادت رسید.
در پایان این گفت و گو از زحمات شما قدردانی می کنم و این مباحث، شاید تکراری بود؛ اما ان شاءالله ثبت شود و بماند.
گفت و گو از: محمد رسول صفری عربی