به گزارش خبرگزاری حوزه، حجت الاسلام والمسلمین محمد مسجدجامعی در یادداشتی به هفت نکته درباره مرحوم آیت الله غلامرضا صلواتی اشاره کرد و اینگونه نوشت:
۱ـ بدون شک شهریور ۱۳۲۰ یکی از مهمترین نقاط عطف تاریخ معاصر ایران است. شرائط اجتماعی و سیاسی و نیز فکری و عقیدتی و دینی به کلی تغییر میکند و بلکه دگرگون میشود. احتمالاً در هیچ برهه زمانی دیگری شاهد این حجم از دگرگونی نبودهایم، چه به لحاظ کمی و افقی و چه به لحاظ کیفی وعمودی و ژرفایی. گویی جامعه منفجر میشود و بغض فروخفتهاش میترکد و به یکباره به بیرون میریزد. این سخن در مورد تهران و شهرهای بزرگ و برخی دیگر از نواحی کشور، به مراتب صحیحتر است.
در این میان هر آنچه به اعتقادات دینی و نظام و نهادهای دینی مربوط میشود، اهمیت دوچندان دارد. بخشی به دلیل سیاست اتخاذ شده در دوران پهلوی اول است و بخشی به دلیل جایگاه تشیع است در شکل دادن به هویت ملی و از طریق آن به حفظ ثبات اجتماعی و ایجاد مصونیت فکری و فرهنگی و در نهایت به حفظ وحدت و استقلال کشور.
آنچه علیرغم تمامی ناآرامیهای داخلی و توطئههای برون مرزی و فقر عمومی و خلأ ناشی از سقوط یک نظام کاملاً پلیسی، ثبات و بلکه تمامیت ارضی کشور را حفظ کرد؛ همین اعتقادات دینی و نظامها و ساختارهایی بود که تشیع در طول قرنهای اخیر ایجاد کرده و نهادینه ساخته بود، اگرچه ممکن است برخی به دلائل خاص خود این واقعیت را نپذیرند. به عبارت دیگر این دین بود که علیرغم تمامی کاستیها، کشور را در آن زمان حساس و وضعیت لغزنده، به سلامت نگاه داشت.
۲- آنچه در این میان عمیقاً تاثیرگذار بود، مرجعیت و زعامت دینی و حوزوی آیت الله بروجردی بود. ایشان در اوائل دهه ۱۳۲۰ به قم میآیند و از اواسط این دهه مرجعیّت مییابد و به مرور این مرجعیت عمومیّت پیدا میکند. شاید این برای نخستین بار بود که مرجعیت عام جهان تشیع، به ایران منتقل میشود. اگرچه قبل از ایشان آیت الله حائری مرجعیت داشتند، امّا شرائط آن دوران به گونهای بود که عملاً مرجعیت ایشان، چندان از حوزه قم فراتر نمیرفت. محدودیتهای مختلف ایجاد شده مانع از آن بود که ایشان حتی بتواند بر حوزههای علمیه شهرستانها نظارتی داشته باشند. به خصوص که بسیاری از این حوزهها تعطیل شده بود.
بدون تردید آیت الله بروجردی و صرف نظر از جایگاه روحانیشان، از شخصیتهای بزرگ ایران قرن بیستم است. علمیت ایشان مورد اعتراف و اتفاق عموم عالمان بزرگ بود. مضافاً که ایشان در طول اقامت طولانی در بروجرد فرصت یافته بود مطالعات عمیق و فراوانی در زمینههای مختلف، چه شاخههای مختلف علوم اسلامی و چه تاریخ معاصر، داشته باشند و این نکته از تقریرات ایشان و خاطراتی که شاگردان و اصحاب ایشان از معظم له نقل میکنند، به خوبی برمیآید.
و بالاخره اینکه تحولات مختلف فکری و اجتماعی و سیاسی دوران مشروطه و قبل و بعد از آن را از نزدیک شاهد بودند. شاگرد برجسته مرحوم صاحب کفایه و نیز مرحوم صاحب عروه، دو عالم بزرگی که دو دیدگاه کاملاً متفاوتی در مورد جنبش مشروطیت داشتند. مضافاً که فراز و نشیبهای ایام جنگ جهانی اول و پس از آن و نیز ضعف و فرسودگی اواخر دوران قاجار را از نزدیک دیده بودند و اینکه چگونه نظام حاکم تغییر یافت و چه کسانی از آن حمایت و یا با آن مخالفت کردند. در کنار این همه داستان استقلال عراق و اینکه چرا و چگونه علیرغم تمامی جانفشانیهای شیعیان و عالمانشان قدرت تقریباً به طور کامل در دست دیگران قرار گرفت. این همه را با توجه به اشراف کاملشان نسبت به تحولات درونی جهان مسلمان از همان قرون نخستین تا دوران جدید، درمییافتند. این مجموعه از ایشان به واقع شخصیتی استثنایی ساخته بود.
۳- زعامت و کیفیت مدیریت ایشان چه در آنجا که به حوزههای علمیه و یا به جامعه تشیع و بلکه جامعه اسلامی مربوط میشد، عمیقاً متأثر از این اطلاعات و این تجربیات است. به نظر میآید در نهایت هدف ایشان توانمندسازی و قوام بخشی به جامعه روحانیت و جامعه مذهبی ایران بود و با توجه به شرائط و امکانات محدود آن زمان، به واقع این وظیفه را به خوبی انجام دادند. فشارها و تضییقات دوران پهلوی اول و خصوصاً دهه اخیر آن شرائط طاقت فرسایی برای هر دو جامعه یاد شده، ایجاد کرده بود. اگرچه پس از شهریور ۱۳۲۰ شاهد نوعی هیجانات دینی از جانب تودههای مذهبی هستیم، امّا لازم بود این احساسات دینی از درون قوام یابد و توانمند شود و گویا ایشان چنین خواستهای داشت.
مهم این است که میدانست چه میخواهد و چه میتواند بخواهد و چه نباید بخواهد. مرحوم آیت الله سلطانی که از نزدیکان و خویشاوندان ایشان بود، در مورد دیدگاه ایشان نسبت به ملی شدن نفت چنین نقل میکند: «من در قضایایی که وارد نباشم و آغاز و پایان را ندانم و نتوانم پیشبینی کنم، وارد نمیشوم. قضیه ملی شدن نفت را نمیدانم چیست و چه خواهد شد و در آینده در دست چه کسانی خواهد بود. البته روحانیت نباید به هیچ وجه با این حرکت مخالفت کند، که اگر با این حرکت مردمی مخالفت کند و این حرکت ناکام بماند، در تاریخ ضبط خواهد شد که روحانیت مانع شد؛ لذا به آقای بهبهانی و علمای تهران نوشتم که مخالفت نکنند.»
با چنین دیدگاهی کوشید تا هم حوزههای علمیه را احیا کند و هم جامعه دینی ایران را. در آن سالها و علیرغم فقر عمومی، مساجد و حسینیههای فراوانی ساخته و یا تعمیر شد، موسسات آموزشی و خدماتی مختلفی راه اندازی شد و تلاش شد تا جامعه مذهبی ایران که در دوران پهلوی اول عملاً در حاشیه جامعه فعال آن روز قرار گرفته بود، به تدریج به متن جامعه فعال وارد شود.
۴ـ عموم هیئات دینی در همین دوران است که شکل میگیرد. این هیئتها نقش بسیار مهم و موثری در حفظ اعتقادات و فرهنگ دینی عموم کسانی که از شهرستانها به تهران و یا سایر شهرهای بزرگ میآمدند، داشتند. هم اینان بودند که پاسدار هویت شیعی بودند و مردم را نسبت به اهل بیت علاقمند نگاه میداشتند. بدون آنها جامعه ایران در خطر انحراف از اسلام و تشیع قرار داشت. از بابیان و بهائیان گرفته تا کسان دیگری که تمایلات اخباری و شیخی و سلفی و اهل حدیثی و وهابی و یا صوفیانه و بعضا اباحیگرایانه داشتند.
به دلائل مختلف ساختمان درونی تشیع متفاوت با اهل تسنن است و با تمهیدات و شیطنتهایی میتوان مقدمات انحراف آن را فراهم آورد. حفظ اصالتهای آن به مراتب دشوارتر از حفظ نظام اعتقادی اهل سنت است. تشیع آکنده از مفاهیم معنایی و معرفتی است و همین جریان است که حفظ اصالتها آن را دشوار میسازد و اینکه از خط مستقیم خارج نشود. واقعیت این است که مجموعه جامعه دینی ایران، اعم از روحانیت و سایر طبقات و نهادهای دینی در مجموع به گونه رضایتبخشی از عهده انجام چنین وظیفه خطیری برآمد.
در آنجا که به حوزههای علمیه مربوط میشد، به حداکثر تلاش شد تا فعال شوند. نکته مهمتر این بود که به رشد کیفی طلاب چه به لحاظ درسی و چه به لحاظ اخلاقی، توجه خاصی مبذول میشد. نتیجه این تلاش پرورش نسلی از طلاب بود که چنین ویژگیهایی داشتند. مضافاً که تلاش شد روحانیون در مناطق مختلف که در آن ایام عموماً مسئولیت امامت جماعت را داشتند در هماهنگی بیشتری با مردم قرار گیرند. به اعتباری مدل مورد نظر و مورد سفارش، چنین مدلی بود. امامان جماعت عموماً وظیفهای بیش از اقامه نماز داشتند، عملاً تکیهگاه دینی و عاطفی محله بودند. آرامش و تدین عموم این محلات به دلیل شایستگی و کاردانی امامان جماعتشان بود.
۵- آیت الله صلواتی از زمره طلابی بود که در دوران آیت الله بروجردی تربیت شده و رشد یافته بود. آشنایی نگارنده با ایشان به دلیل حضور در درس «مکاسب محرمه» کتاب مکاسب بود که به خوبی و با تسلط آن را تدریس میکرد. در ابتدا بحث را از خارج بیان میفرمود و سپس با متن تطبیق میداد.
درس رأس ساعت ۱۰ صبح آغاز و تا دقایقی قبل از ۱۱ ادامه مییافت. بموقع و منظم حاضر میشدند و به سوالها و اشکالات با صبر و حوصله و دقت پاسخ میگفتند. در طول مدت نزدیک به یکسال حتی یک بار هم عصبانی و ناراحت نشدند و پیوسته با خونسردی به سوالاتی که بعضاً دقیق و وارد نبود، جواب میدادند.
مشکل میتوان برای کسانی که سابقه آموزشهای طلبگی را نداشتهاند، این سبک آموزش را توضیح داد. کتابهای درسی حوزوی بیش از آنکه کتاب درسی باشد، کتاب مرجع است. در نظام تحصیلات جدید کتاب درسی برای دانش آموزان و دانشجویان نوشته میشود، امّا کتاب مرجع برای فارغ التحصیلان و متخصصان است. برای آموزش گیرندگان علوم حوزوی در صورتی مباحث مفهوم است که استاد کتاب را، که عملاً هم چون کتاب مرجع است، برای آنها توضیح و در نهایت تطبیق دهد. خصوصاً که نویسندگان این کتابها، و حتی کتابهای مقدماتی آن، افرادی به واقع دانشمند بودهاند و دریافت نظرات ایشان به سادگی ممکن نیست و تنها یک استاد مبرز میتواند آنها را بیان کند.
۶- صرف نظر از مقام علمی، ایشان برجستگی روحی و اخلاقی خاص خود را داشت که در اینجا از آن به «نجابت» تعبیر میشود. به واقع نجیب بود. زهدفروشی و علم فروشی نمیکرد. همان بود که بود و حتی باید گفت برتر از آن بود که خود را نشان میداد. متانت و اصالت و تا حدودی شرم و حیا و احتیاط کامل در تمامی رفتار و کردارش دیده میشد. عالمان گذشته و احیاناً معاصر را احترام میکرد. معیار برای ایشان علم و تقوایشان بود و نه نکات دیگری که در آن سالها بدان حساسیّت نشان میدادند.
در طی سالهای اخیر مکرر خدمتشان میرسیدم و عموماً فرعی مطرح میشد و ایشان مکرر میفرمود که از این بحث استفاده کردم که البته از سر لطف و بزرگواری ایشان بود، اما عموماً چنین نمیکنند. با صداقت آنچه را که میدانست، بیان میکرد و اگر فراتر از حوزه مطالعاتیشان بود، صریحاً میگفت نمیدانم و مطلع نیستم. هیچگاه زبان به انتقاد نمیگشود تا چه رسد به توهین و تحقیر و ملکات نفسانی دیگری که از آن میگذریم.
ایشان و بسیاری از هم نسلهای ایشان همچون آیت الله ستوده دست پروردههای نظام آموزشی و تربیتی آیت الله بروجردی بودند. عموماً خصوصیتهای شخصیتی و اخلاقی افراد صرفاً براساس ویژگیهای شخصی آنان دیده و ارزیابی میشد و نه بیشتر. در اینکه اراده و انتخاب شخص در این میان تعیین کنندهترین عامل است، سخنی نیست، امّا نمیتوان جریانی را که توسط بزرگانی و برای تعلیم و تربیت چنین اشخاصی ایجاد و تقویت شده، نادیده انگاشت.
فضای حوزه در دوران آیت الله بروجردی در مجموع طلبه را در چنین مسیری قرار میداد و حداقل این بود که به کسانی که چنین آمادگی و ارادهای داشتند، کمک میکرد. ایدهآل طلبه این بود که به عالمی همچون عالمانی که مورد تأیید آن مرجع بزرگ بودند، تبدیل شود و در این مسیر گام بردارد.
متأسفانه این نسل و با این برجستگیها، در حال غروب کردن است. حال مسئله این است کدامین نسل جانشین خواهد شد؟ جملگی در پی ستایش از افراد چنین نسلی هستند، امّا گویی نمیتوانند همچون آنان شوند و راهی جهت نیل به چنین موقعیتی بیابند، و البته این امری طبیعی است. آنان فرزندان دورانی دیگر بودند و در این دوران در مجموع نمیتوان چنان افرادی تحویل داد.
۷ـ دورانی شدیداً متلاطم و شناور و در حال تغییر. البته این مشکل برای دیگران هم وجود دارد. نگارنده مکرر از شخصیتهای دینی کاتولیکی و بعضاً غیر کاتولیکی شنیده است که طلاب آنها دیگر همچون گذشته نیستند، چه به لحاظ علمی و آموزشی و چه به لحاظ اخلاقی و شخصیتی. به ویژه در طی یکی دو دهه اخیر که شرائط به کلی دگرگون شده است. یکی از نتایج آن عدم اقبال به مشاغل دینی است، حال آنکه در گذشته یکی از افتخارات خاندانهای بزرگ این بود که فردی از آنان به چنین شغلی روی آورده است.
البته این تلاطم به دلائلی در جامعه ما به مراتب بیشتر است. احتمالاً اولویت در چنین شرائطی این باشد که افراد آزاده و مستقل و با عزت نفس پرورش یابند، بدون آنکه چنین خصوصیتی غرور و تکبرشان را موجب شود. بهرحال اینکه چه میتوان کرد، بحثی ضروری و در عین حال چالشی است که محتاج مطالعه و تأمل فراوانی است. چه به لحاظ آموزشی و چه به لحاظ تربیتی که بهتر است اهل فن بدان بپردازند. مهم این است که هم نظام درسی و هم متون آموزشی و هم توصیههای تربیتی باید به نوعی «بازتولید» شوند.
احتمالاً یکی از بهترین نمونهها کتاب «آشنایی با علوم اسلامی» شهید مطهری است. این مجموعه مشتمل است بر مباحث مقدماتی در زمینه فلسفه، فقه، اصول، کلام و عرفان که البته برای مبتدیان و دانشجویان سال اول نوشته شده است. مهم این است که این کتاب «بازتولید» است و لذا برای طلبه و یا دانشجوی امروز، مفهوم است. و این متفاوت است با آنکه متن درسی کلاسیک خلاصه و یا تقطیع شود. مباحث سنگین دروس حوزوی را میتوان و میباید بازتولید کرد تا طلبه آن را دریابد و ذهنش نظم و نظام علمی بگیرد.
خداوند ایشان را که نمونهای از سلف صالح و عالمان پرهیزکار و به دور از زهدفروشی و علم فروشی بود، با موالیانش محشور فرماید.
۴/۷/۱۴۰۲ – محمد مسجدجامعی
نظر شما