به گزارش خبرگزاری حوزه، حجت الاسلام والمسلمین تراشیون در نشست تربیتی که در دفتر مقام معظم رهبری در قم برگزار شد، به تشریح هفت عامل پیشبَرنده تربیت پرداخت که مشروح آن بدین شرح است:
بسم الله الرحمن الرحیم
در این جلسه به عواملی اشاره خواهیم کرد که تربیت فرزندان را تضمین کرده و می توانیم کار تربیتی را با شتاب بهتری به پیش ببریم.
تربیت امر پیچیده ای نیست و باید چگونه تربیت کردن را بیاموزیم.
به طور مثال گاهی اوقات شما با فردی ارتباط برقرار کرده و نحوه تعامل با او را نمی توانید به دست آورید و با چالش و مشکل مواجه می شوید؛ ولی در مورد برخی از افراد چون طریقه چطور رفتار کردن با او را آموخته اید، ارتباط خوبی با او برقرار می کنید؛ با او راحت صحبت می کنید؛ راحت می توانید منظور خود را به او بفهمانید؛ همراهی او با شما بیشتر است.
در تربیت هم همیشه اگر چگونه رفتار کردن با بچه ها را بیاموزیم، تربیت را خیلی خوب می توانیم پیش ببریم؛ لذا می خواهم یک سری موارد تربیتی را بیان کنم که این موارد منجر میشود ما بهتر بتوانیم کار تربیت را پیش ببریم.
قبل از بیان مطلب این نکته را باید اشاره کنم که در مسئله تربیت باید یک حس خوبی به تربیت داشته و دوست داشته باشیم که بچه های ما خوب تربیت شوند؛ از سر بی حوصلگی با بچه ها ارتباط برقرار نکنیم؛ این می تواند به صورت کلی به ما کمک بکند.
یک سری ریز موضوعاتی هست که این ها اگر مثل قطعات پازل خوب کنار همدیگر قرار بگیرد، تربیت را بهتر میتوانیم پیش ببریم.
پس ما یک تیتری انتخاب می کنیم تحت عنوان عوامل پیشبَرنده ی تربیت؛ این عوامل چه چیزهایی هستند؟
این عوامل در همه ی سنین کاربرد دارد؛ یعنی بچه های زیر هفت سال، بعد از هفت سال، بعد از سیزده سال، در گروه نوجوان، تقریباً اینها عوامل مشترک هستند.
عوامل پیشبَرنده تربیت
۱. تغذیه
اولین عامل پیشبَرنده تربیت، تغذیه درست است.
بچه ای که گرسنه باشد؛ صبحانه نخورده باشد؛ خوب ناهار نخورده باشد؛ تغذیه ی خوب و درستی نداشته باشد؛ انتظارنداشته باشید با شما همراهی کند.
پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله نیز وقتی عشیره اش را جمع کردند تا آنها را دعوت به اسلام کنند، اول به آنها یک آبگوشت دادند؛ بعد از آن فرمودند من پیامبر خدا هستم.
یعنی ببینید تغذیه در تربیت خیلی مهم است؛ خصوصاً وقتی که انسان می خواهد بچه ها حرف شنوی بیشتری داشته باشند؛ اگر گرسنه و خسته باشند همراهی نمی کنند.
مثلاً از مدرسه آمده است و کیفش را به گوشه ای انداخته و خسته و گرسنه است؛ حالا مادرش می گوید: اینجا جای کیف است؟ برو کیفت را در اتاق بگذار. ناگهان می بینید کاپشن را هم برمی دارد و به گوشه ای پرت می کند. پس در این حالت حرف شما را گوش نمی دهد؛ شما در ابتدا به این کیف کار نداشته باشید؛ خودتان هم لازم نیست کیف را بردارید؛ اول او را سیر کنید، بعد بگویید کیفت را بگذار سر جایش و این را بدانیم هیچ وقت به بچه ای که گرسنه هست دستور ندهیم.
مثلاً صبح از خواب بیدار شده و هنوز چشمش را باز نکرده مادر یک نگاهی به اتاق می کند و می گوید امروز باید اتاقت را مرتب کنی. الان وقت این حرف نیست؛ اول یک صبحانه ای به او بدهید؛ بعد بگویید «مادرجان اتاقت را هم امروز مرتب کنی، خوب است.» پس یکی از عوامل پیشبَرنده تربیت تغذیه ی درست است.
من یک سری آمار از تغذیه بدهم؛ آمارها حکایت از این دارد که تقریباً هفتاد درصد از بچه ها تغذیه ی درستی ندارند؛ یعنی چه؟ یعنی:
۱. میزان مناسبی از غذا را نمی خورند.
۲. نوع درستی از غذا را نمی خورند.
۳. در زمان مناسبی غذا نمی خورند.
باید این سه نکته را توجه بکنیم که تغذیه یک روند خوبی داشته باشد.
۲. ارتباط احترامگونه
نکته دوم در عوامل پیشبَرنده تربیت که خیلی نکته مهم و در عین حال مؤثری است، این است که باید ارتباط احترامگونه با فرزند داشته باشیم؛ نه در موقعی که می خواهیم کار انجام بدهد؛ مثلاً ما می خواهیم اتاقش را مرتب کند؛ می گوییم دخترعزیزم؛ لطف میکنی اتاقت را مرتب کنی.
این یک بخش از کار است، آیا ارتباط من با فرزندم همیشه احترام گونه است؟ یعنی وقتی به دیروز نگاه می کنم به یک هفته قبل نگاه میکنم، آیا فرزند من این طور روی من حساب می کند که من به عنوان مادر به او احترام می گذارم؟ یا نه گاهی اوقات شخصیتش را خرد میکنم؛ کوچکش میکنم؛ بعد وقتی با او کار دارم، به او احترام می گذارم؛ بچه ها این را میفهمند.
لذا وقتی میگوییم باید ارتباط ما احترام گونه باشد، یعنی در همه حال این احترام باید باشد، نه در یک محدوده زمانی که ما به او نیاز داریم.
مثلاً برخی از آقایون وقتی از همسر خود درخواستی دارند، کاملاً اخلاق و رفتارشان عوض می شود.
مثلاً آقا هر روز که به خانه می آید میگوید:« سلام؛ خانم ناهار چی داریم؟» ولی امروز آمده و میگوید: سلام خانم، کاری نداری کمک کنم؟ همسر متوجه می شود که یک ریگی به کفش اوست، و بعد چند ساعت می گوید، قرار گذاشتیم با رفقا امروز برویم استخر، خانم می گوید، از همان اول که آمدی فهمیدم امروز کاری داری.
گاهی اوقات رفتار کاملاً متفاوت می شود، در نتیجه طرف مقابل متوجه می شود. ما پدر و مادرها همینطور هستیم و گاهی حواسمان نیست، وقتی کاری از فرزندمان میخواهیم کاملاً تغییر می کنیم؛ بچه ها هم متوجه میشوند؛ لذا ممکن است زیر بار حرف ما نروند و چه بسا برچسبی هم به ما بزنند که تو می خواهی از من سوء استفاده کنی، و الان این طور گفتی تا از من کار بکشی؛ پس حتماً باید نوع رفتارمان با بچه ها بر پایه احترام باشد.
من این را به شما بگویم؛ اگر به بچه بی احترامی بکنید، چوبش را می خورید؛ حالا چه موقع، من نمیدانم؛ اما مدل بی احترامی کردن را روایات برای ما تعیین می کنند.
امام هادی علیه السلام در روایتی فرمودند: «مَنْ هَانَتْ عَلَیْهِ نَفْسُهُ فَلاَ تَأْمَنْ شَرَّهُ / هر که قدر خود را نداند از شرش ایمن مباش»؛ یعنی «نتیجه اهانت، شرارت است».
اگر به بچه توهین و بی احترامی کنید، این بچه شر می شود؛ پس باید مبنا را بر احترام بگذاریم؛ البته منظور ما، حلوا حلوا کردن بچه نیست؛ بلکه مبنای ما باید احترام به فرزند باشد.
در هیچ جا، نه در خلوت، نه در جلوت، نه در حضور خواهر و برادرش، نه در حضور پدرش، نه درحضور دوستانش به او بی احترامی نکنیم.
من یک خواهش دارم؛ این را خیلی دقت کنید؛ من خیلی در مشاوره ها دیدم؛ متأسفانه بعضی اوقات مادرها توجه ندارند و در حضور اقوام، بچه ها را تحقیر می کنند.
مثلاً مادر، برای مشکلات رفتاری فرزندش به مشاوره می آید و من تشخیص دادم فرزند این خانم بیشفعال است، باورتان می شود، مکرر به این مادر می گویم که این موضوع را به خواهرت، برادرت، پدرت، هرگز نگو؛ گاهی اوقات خواهر و برادر خود بچه هم نباید متوجه شوند و این موضوع بین من و شما و بچه بماند؛ نباید مثلاً فردا به خواهرت بگویی «خواهرجان چه خاکی بر سرم بکنم رفته ام پیش مشاور، می گوید این بچه بیش فعال است؛» این را نگو؛ چراکه این بچه بیش فعالی اش خوب می شود، ولی شما نمیتوانید ذهن فامیل را پاک کنید؛ یعنی شما عیبی روی بچه گذاشتید و دیگر نمی توانید این را رفع کنید.
در حضور دیگران به فرزندان خود احترام بگذارید تا دیگران هم به آنها احترام بگذارند.
من مواردی را دیدم که پدر و مادر به بچه احترام نمی گذارند؛ مثلاً دایی هم وقتی از کنار این بچه رد می شود، یک لگدی به بچه می زند؛ خیلی راحت بی احترامی هم می کند؛ بعد پدرومادر غصه می خورند که دایی بچه، با بچه این طور رفتار می کند؛ حرمت امامزاده به متولی است.
این ماجرای حرمت امامزاده را شنیده اید؟ یک کسی سرطان گرفته بود، یکی از اقوام او را روی دوش خود انداخت تا به امامزاده ببرد برای شفا، همین که نزدیک امامزاده شد، دید متولی امامزاده نشسته بر در امامزده؛ گفت: چرا این را به دوش گرفته ای و به اینجا آوردی؛ گفت: سرطان دارد؛ می خواهم شفای او را بگیرم؛ متولی گفت: این امامزاده ما درحد سرما خوردگی و آنفولانزا شفا می دهد؛ این را به جای دیگر ببر.
ببینید حرمت امامزاده دست متولی اوست؛ یعنی شما اگر احترام فرزندتان را نگه دارید، دیگران به آنها احترام میگذارند؛ لذا می خواهم بگویم که به این مطلب خیلی دقت کنید، عیب های بچه ها را، اشکالاتشان را به دیگران نگوییم.
بچه ای که احساس حقارت کرده و حس کند که شخصیت ندارد، در تربیت مقاوم می شود؛ یعنی به سمت تربیت نمی رود؛ اصلاً ناخودآگاه میبینید پر ایراد می شود.
الان در جامعه، دختر و پسرهای پر آسیب را ببینید، ممکن است پدرومادر خوبی هم داشته اند، ولی پدر و مادر گاهی اوقات احترام فرزندشان را نگه نداشته اند و همین بچه شر شده است و دیگر نمی شود جلوی او را گرفت.
۳. ارتباط عاطفی با فرزندان
یکی از عوامل پیشبَرنده در تربیت، ارتباط عاطفی با فرزند است؛ با فرزندمان ارتباط عاطفی داشته باشیم.
می دانید این ارتباط عاطفی حس خوبی را در فرد نسبت به انسان ایجاد میکند، لذا همراهی او بیشتر میشود، این اولین چیزی است که اگر نباشد، بین بچه ها و والدین فاصله ایجاد میکند.
بچه هایی که حس می کنند پدرومادر دوستشان ندارند، به نوجوانی که می رسند برخی عبارتهای عجیبی را برای پدرومادر به کار می برند.
مثلاً فرزند به والدین خود می گوید: فکر میکنم اصلاً شما پدرومادر من نیستید. انتظار دارید چنین بچه ای تربیت پذیر باشد و حرف گوش کند؟!
شما اگر یک ارتباط عاطفی خوبی را برقرار کنید، کار تربیت را می توانید جلو ببرید.
بگذارید من جمله را این طور برای شما بنویسم، این جمله کلیدی همیشه در ذهنتان باشد، «تربیت، بدون محبت، پر» یعنی تربیتی که با محبت همراه نباشد، آغشته نباشد، باید فاتحه اش را خواند؛ این حرف من نیست، حرف اهل بیت علیهم السلام است، ببینید امام باقر علیهالسلام چقدر زیبا فرمودند: «حُبُّنا ایمانٌ» هرکه ما را دوست داشته باشد، با ایمان است. یعنی چه؟ یعنی کسی که اهل بیت را دوست داشته باشد، دنباله روی میکند از اهلبیت؛ پا جای پای اهل بیت میگذارد؛ محبت این کار را میکند.
ولی وقتی ما کسی را دوست نداریم؛ اصلاً نگاهش هم نمی کنیم، چه برسد که دنبالهروی کنیم؛ لذا دیده اید این دوستان صمیمی چقدر بر همدیگر اثر میگذارند، چون به همدیگر حس عاطفی دارند؛ این تأثیر محبت به فرزندان است.
در هیچکدام از این مطالب زیاده روی نکنید؛ اصلاً زیاده روی در تربیت ممنوع! خود زیاده روی می شود آنتی تربیت، پس محبت باید به اندازه باشد.
۴. انتخاب دوست خوب و سالم برای فرزند
یکی دیگر از عوامل پیشبَرنده تربیت، دوستان خوب و سالم هستند. یعنی ما اگر سرمایه گذاری کنیم و برای فرزندان دوست خوبی پیدا کنیم، این شاید بیشتر تأثیر دارد از اثر تربیتی مستقیم خودمان.
بچه ها از دوستانشان خیلی خوب اثر می پذیرند، به همین خاطر باید تلاش کنیم، محل هایی را پیدا کنیم، که دوستان خوبی درآنجا باشند؛ این اثرگذار است.
یکی از مبانی که تربیت را از دست ما خارج میکند، دوست ناباب است؛ خدا نکند بچه های ما در دام دوست ناباب بیفتند؛ در این صورت دیگر از دسترس ما خارج می شوند؛ و همه چیزش میشود دوستش.
ما باید اینجا نقطه مقابل را هم توجه کنیم، یعنی تلاش کنیم برای فرزندانمان دوستان خوب انتخاب کنیم، واقعاً شدنی است؛ نگوییم نمی شود؛ نگوییم ما از کجا برای فرزندانمان دوست پیدا کنیم.
باید هوای دوست فرزندان را هم داشته باشید؛ به طور مثال گاهی اوقات به دختر خود بگویید: دخترم می خواهی دوستت را امروز در خانه به عصرانه دعوت کنی؟ و برای آنها عصرانه درست کنید، بگذارید این دو با هم باشند؛ و بگذارید دوست فرزند ما، نمک سفره ما را بخورد، در این صورت این دوست دیگر کار بد به فرزند ما یاد نمی دهد.
آیا می دانید یکی از خطرات در دوستی چیست؟
این است که فقط ما اسم دوست فرزندمان را می دانیم؛ نه او را از نزدیک دیده ایم، نه میدانیم پدرومادر او کیست؛ یعنی بچه را سپردیم به یک عامل اثر گذار که او را نمی شناسیم، این اثرات منفی می گذارد.
شاید بنده بتوانم با قاطعیت بگویم که هشتاد درصد بد آموزی های بچه های ما از دوستانشان است؛ اگر ما یک دوست خوبی را انتخاب نکنیم و خدای ناکرده گیر یک دوست ناباب بیفتد؛ این یعنی وزنه را به نفع خراب شدن فرزندمان تغییر می دهیم.
مثلاً وقتی بچه ها به فضای مجازی کشیده می شوند، عمدتاً از طرف دوستان است؛ مثلاً دوستش می گوید: فلانی، فلان سایت را دیدی؛ فلان پیج را دیدی؛ فلان سریال خارجی را دیدی؛ در این زمانه بچه ها درگیر یک سری سریال های خارجی هستند، و خیلی از این سریال ها تماشا می کنند؛ و بعضی از پدر و مادرها یا از دور متوجه ایم، یا اصلاً متوجه نیستیم، که این فرزندان در چه ورطه هایی افتاده اند.
برخی از این سریالها بین نوجوانان رواج دارد که اصلاً والدین اسمش را هم نشنیده اند؛ و شما این طور فکر نکنید که بچه ها، خصوصاً نوجوان ها وقتی به اتاق می روند و موبایل در دستشان هست، کامپیوتر رو به دیوار، ساعت ها پای کامپیوتر در حال معادله حل کردن هستند؛ یا خبر می خوانند؛ و یا کتاب می خوانند؛ نه، اینها در ورطه این فیلم ها و سریال های خارجی افتاده اند، که به شدت روی روح و روانشان، باورهایشان، حالات، شخصیت و رفتارشان اثر میگذارد؛ و اینها را ما باید مدیریت کنیم.
اگر این بچه را رها کردی، مثلاً برخی مادرها به من می گویند: دخترم تا ساعت سه یا چهار صبح بیدار است، بعد تا ظهر می خوابد؛ می گویم مادر شما کی می خوابید؟ در جواب میگوید همان سرشب می خوابیم، خب این بچه تا چهار صبح چه کار می کند؟ آیا کار هنری انجام می دهد؟ کار خانه را انجام می دهد؟ مطالعه می کند؟ می گوید نه، در فضای مجازی است؛ می دانید بچه ها در فضای مجازی همیشه وب گردی نمی کنند؛ کانال گردی نمی کنند؛ پیج گردی نمی کنند؛ بلکه عمدتاً این ها وابسته می شوند به یک سری سریال ها و فیلم ها؛ به خاطر این است که می گویم نظام سلطه تربیتی وجود دارد؛ واقعاً شما دست کم نگیرید این نظام سلطه را، که درحال مدیریت بچه های ماست. فیلم ها و سریال های خودمان که خیلی چنگی به دل نمی زند؛ و اثر مثبت نمیگذارد؛ حالا اگر اثر منفی نگذارد؛ امروز به اذعان خیلی از کارشناسان بچه ها از نمایش خانگی بیشتر از تلویزیون استفاده میکنند.
من روزی نزدیک دفترم آمده بودم یک برگه ای را پرینت بگیرم؛ کسی که پرینت می گرفت گفت: حاج آقا یک لحظه بنشین تا من سیستم را آماده کنم؛ در همین چند دقیقه دیدم چقدر خانواده ها با فلش می آیند فیلم و سریال می گیرند؛ من تا آن موقع فقط شنیده بودم، ندیده بودم این همه زیاد مراجعه کنند؛ بعضی سه تا فلش می آوردند، یکی برای بچه ی کوچک، یکی برای بچه ی بزرگتر، و یکی هم برای والدین؛ یعنی این طور زیاد فیلم می بینند و می دانید این فیلم ها چقدر تأثیر می گذارد؛ و دریافت این فیلم ها بیشتر از طریق دوستان است، دوستان بزرگترین مبلغ استفاده از این فضاها هستند؛ لذا برای همین، دوست خوب، کیمیاست؛ خیلی مؤثر در تربیت است، و بچه ها را به خوبی ها سوق می دهد.
۵. تخلیه ی هیجانات فرزندان
یکی از عوامل پیشبَرنده تربیت، تخلیه ی هیجانات است. یکی از کارهایی که باید بکنیم، این هست که هیجانات بچه ها را تخلیه کنیم. اجازه بدهید در باب هیجانات چند نکته را بگویم.
هیجانات به دو دسته تقسیم می شود؛ هیجانات پنهان و هیجانات آشکار، هیجانات پنهان مثل غم، ناامیدی، عشق.
اما چرا به این ها پنهان می گویند؟
چون بروز ندارند؛ یک مرتبه می ببینی یک پسر هفده ساله، عاشق یک دختری شده، بروز هم نمی دهد؛ درونش یک حرارتی شکل گرفته است؛ یا غمی در درونش دارد؛ یا یک ناامیدی دارد؛ شاید بتوانید از ظاهرش یک چیزهایی فهمید، اما او بروز نمی دهد.
یکسری از هیجانات هم آشکار هستند؛ مثل فعالیت های زیاد و پر هیجان؛ مثلاً دوست دارد فوتبال بازی کند؛ یا هنگام تماشای فوتبال فریاد می کشد؛ یا مثل دعوا و نزاع و از این قبیل هیجانات؛ شما می دانید در تابستان، آمار خشونت ها و نزاع ها بالا می رود؛ این مطلب را می گویم تا حواس شما بیشتر به فرزندان باشد؛ یک بررسی صورت گرفته که بیشترین بزهکاری در نوجوانان در عصرهای تابستان انجام می شود.
یعنی چه زمانی؟ زمانی که جامعه نیمه خواب است؛ مثلاً عصر تابستان مغازه ها بسته است؛ پدرومادر در حال استراحت هستند؛ ولی نوجوان هنوز قبراق است؛ مخصوصاً که تا ظهر هم خوابیده است؛ لذا ما وقتی در محیط خانه فرزند نوجوانی داریم، واقعاً بعد از ظهرها باید حواسمان بیشتر جمع باشد؛ ببینیم کجا می رود، چکار می کند، تنهاست یا نه، اگر تنهاست چه برنامه ای دارد، آیا در اتاق خود فیلم می بیند، سریال می بیند، اگر سریال میبیند، چه سریالی می بیند، اینها را باید خیلی دقت کنیم. البته هیجانات آشکار و پنهان خیلی گسترده است؛ ما فقط چند نمونه ذکر کردیم.
یکی از کارهایی که باید بکنیم، هیجانات بچه ها را تخلیه کنیم، حالا من برای هر دو دسته از هیجانات راهکارهایی را شرح می دهم که خیلی ساده است. مثلاً در بحث هیجان پنهان، یکی از بهترین راهها گفتگوست؛ آدمی که غم دارد، حتماً باید با او صحبت کرد.
مثلاً یکی از اقوام ما در خارج از کشور زندگی می کند، چند وقت پیش شوهرش فوت کرد؛ پدر خانم شخص متوفی در ایران است؛ من برای عرض تسلیت به پدر خانمش زنگ زدم و بعد رفتم ایشان را دیدم؛ یک نکته جالبی به من گفت که داماد ما وقتی درآنجا از دنیا رفت، کفن و دفنش تمام شد، هنوز به غروب نرسیده بود که یک تیم مشاور آمدند خانه دختر ما، یک نفر از تیم مشاوره خانم بود، برای خانم خانه آمده بود؛ و دو نفر هم آمده بودند برای فرزندان تا درباره راه های مدیریت این اندوه و سوگ صحبت کنند؛ آرامشان کنند.
بعد درباره چگونگی این ماجرا پرسیدم؟ گفت: این مشاوره جزو خدماتشان است؛ چطور وقتی در اینجا یکی از دنیا می رود، بهشت معصومه می روید و در آنجا می گویند این پول را واریز کنید برای کفن و دفن، یا مثلاً مداح و اکو و این قبیل خدمات هست، آنجا خدمات مشاوره هم هست.
چون می دانید گاهی اوقات برخی مصیبت ها اتفاق می افتد، که فشار زیاد روانی روی افراد می آورد. ما در مشاوره ها می دیدیم خانمی مادرش را از دست داده است یا پدرش را از دست داده است، و یکی دو سال زندگی اش تحت تاثیر این سوگ و عزاداری است.
اخیراً در محضر مقام معظم رهبری یک خطبه عقدی خوانده شد و آن پدر شهید درخواست کرد که میشود حضرت آقا به خانم من بگویید که روسری اش را عوض بکند. هشت سال از شهادت آن شهید گذشته هنوز این مادر سوگ پسر را نگه داشته است.
این موارد باید مشاوره بشود؛ صحبت بشود؛ لذا گفت وگو خیلی تأثیر دارد. ما بعضی وقتها با بچه ها کم صحبت می کنیم.
بد نیست این را عرض کنم، وقتی فرزندان به دوره نوجوانی می رسند، این دوره یک دوره هویت خواهی است؛ یعنی نوجوان نسبت به آینده خود نگران است؛ مثلاً پیش خود می گوید: می خواهم ازدواج کنم، خانه گران است، من باید چکار کنم؛ خرج عروسی فلان قدر است، شغل می خواهم پیدا کنم و... ما پدرومادرها کمتر در مورد، این موضوعات با نوجوانان صحبت می کنیم؛ بدتر اینکه آتش بیار معرکه هم هستیم؛ مثلاً چند وقت پیش، پدری پسرش را آورده بود پیش من، پسرش هفده یا هجده ساله بود، پدر گفت: حاج آقا این پسر زن می خواهد، حاج آقا نمی فهمد، نمی داند که در این دور و زمانه نمی شود زن گرفت. یعنی خود پدر آتش بیار معرکه برای این جوان شده بود. حالا به نظر شما جملات این پدر میتواند به این پسر آرامش بدهد؛ تازه این جملات هیجانات درونی پسر را بالاتر می برد.
واقعاً ما در مسئله حجاب به یک برهه تاریخی رسیدیم؛ ما اگر امروز می خواهیم نوجوان و جوانمان سالم باشد، نباید بگذاریم سن ازدواجشان بالا برود، بلکه باید پایین بیاید.
در کشور ما آمار رسمی نشان می دهد، دختر و پسرهایی که در سن پایین تر ازدواج می کنند آمار طلاق در آنها پایین تر است. آمارهای رسمی این را می گوید. البته هر چیزی احتمال دارد، احتمال دارد یک پسری در سن بالا ازدواج کند، موفق تر باشد. ولی ما الان نمیدانیم بچه ی ما جزو این احتمال است یا نه؛ لذا باید براساس آمار عمل کنیم.
شما اگر به سایت ها مراجعه کنید، این آمار در آنجا هست که ازدواج در سنین پایین ماندگاری در زندگی را بیشتر می کند؛ اصلاً می دانید بچهها وقتی سنشان پایین است، عین خواهر و برادر می شوند؛ غریبه نیستند؛ اما در سنین بالا ارتباط گرفتن خیلی سخت است.
یک مثال بزنم، یک آقایی در سن پنجاه سالگی زنش را از دست می دهد و دوباره ازدواج می کند؛ به نظر شما با این زن دومش زودتر انس می گیرد، یا با زن اول بیشتر انس داشته است؟
قطعاً زن اول؛ چون سن پایین بوده و راحت تر انس می گیرند؛ یعنی در سن بالا باید خودشان را بکشند تا بتوانند با هم مأنوس شوند؛ به همین راحتی نمی شود؛ چون آدم ها سن شان که بالا می رود، نفوذ ناپذیرتر می شوند؛ در سنین پایین راحت می توانند به هم نفوذ کنند؛ ما هم در مشاورات دیدیم که در سن پایین بودند، ازدواج کردند؛ و با هم دعوا میکنند؛ فردا هم می بینی با هم خوش و خوب هستند. این مصداق این هست که « زن و شوهر دعوا کنند ابلهان باور کنند.» این در سن پایین اتفاق می افتد.
لذا می خواهم بگویم که این ها را باید ببینیم، ولی این احتمال هست که برخی در سن بالا ازدواج کنند، موفق تر باشند و برخی در سنین پایین ازدواج کنند، ولی ناموفق باشند؛ بله این ممکن است، اما برخی از خانمها در سن پایین ازدواج کرده اند و می گویند اگر ما در سنین بالا ازدواج می کردیم موفق تر بودیم؛ با چه استدلالی، می گویند بیشتر می فهمیدیم؛ می گویم شما بروید به دادگاه ها ببینید این دختر و پسرهایی که طلاق گرفتند، در چه سنی بودند؛ برای اینکه در سن بالا ازدواج می کنند، خیلی متوقع اند از همدیگر، اما در سنین پایین خیلی راحت می گیرند؛ میبینی بچه است و خیلی نمی فهمد یعنی راحت اشتباهات خود را توجیه می کند ولی آدم ها وقتی بزرگتر می شوند اشتباهاتشان را نمی شود راحت توجیه کرد.
ما باید بدانیم یک پسر نوجوان از دوازده سالگی تا بیست وپنج سالگی حدوداً دویست هزار بار به مسائل خاص فکر می کند؛ به مسائل جنسی فکر می کند؛ به صورت خیلی طبیعی، طبیعی یعنی اگر شرایط خیلی عادی باشد، یعنی در معرض جامعه واین زن های بد حجاب قرار نگیرد.
متخصصان میگویند حداقل نوزده بار در روز فکر می کند؛ خصوصاً در پسرها، در دختر ها کمتر از ده بار است؛ اگر پسر به صورت طبیعی و خوش بینانه نوزده بار در روز به این مسائل فکر کند، ببینید عددش در سال چقدر می شود! حالا پدر فکر می کند آیا من می توانم ازدواجش را به تأخیر بیندازم. اصلاً باید چشم بسته، بگوییم که اگر ازدواج در جامعه ما به هنگام انجام نشود، فساد اجتماعی زیاد میشود؛ خیلی ساده، هیچ معادله پیچیده ای نیست؛ ما وقتی نیاز جوان را برآورده نمی کنیم دچار آسیب می شود.
به طور مثال دختری که دوست پسر پیدا می کند، یا پسری که دوست دختر پیدا می کند، دخترها عمدتاً در ارتباط با جنس مخالف دنبال ارتباط عاطفی هستند؛ ولی پسرها اینطور نیستند؛ پسرها دنبال ارتباط لمسی هستند؛ من همیشه می گویم دختر و پسر وقتی با هم رفاقت می کنند، شاید در کمتر از یک ماه دنبال این هستند که ارتباط لمسی خود را شروع کنند. مثلاً به هم دست بزنند؛ دست یکدیگر را بگیرند؛ همدیگر را نوازش کنند؛ و این از جانب پسرها پررنگ تر است؛ و شاید در کمتر از شش ماه در صورتی که هر روز یا هفته ای چند بار همدیگر را ببینند، شک نکنید ارتباط جنسی بین این دو شروع می شود، هیچ شکی نکنید، اگر این اتفاق نیفتد، آن مورد استثناء می باشد. در این گونه موارد ما باید صحبت بکنیم.
من خیلی به پدرومادرها می گویم، به فرزندتان از هفده، هجده سالگی بگویید، می خواهیم برای تو زن بگیریم و بچه ها هم خوششان می آید؛ شاید گاهی اوقات غرورشان اجازه ندهد، ولی شما بگویید.
چرا نمی گویید؟ متأسفانه برخی از والدین می گویند: از درس و مشق می افتد. خدا شاهد است که این طور نیست؛ اگر این ها را به بچه ها نگوییم، می روند دانشگاه و ذهنشان مشغول می شود؛ ولی اگر ما با فرزندان در این موارد صحبت بکنیم، حداقل تحت مدیریت ما هستند.
حالا یک قاعده به شما بگویم، تا فرزندتان عاشق نشدند، برایشان زن بگیرید، اگر عاشق بشوند، دیگر از مدیریت شما خارج می شوند.
این عشق جزو هیجانات است؛ عشق یک اختلال روحی روانی است؛ آدمی که عاشق می شود به هیچ صراطی مستقیم نیست؛ به این جوان های عاشق اگر خدا هم هبوط کند به زمین و بگوید این دختر بد است و برای تو خوب نیست، قبول نمی کنند؛ حالا چه برسد به پدرومادر، آدم عاشق کور و کر می شود؛ ما در مشاوره ها معمولاً جوان عاشق که می آورند، می گوییم سرطان مشاوره است، یعنی این قدر سخت است، نمی شود براحتی او را قانع کرد. در آخر هم می خواهد کار خودش را بکند؛ لذا ما می گوییم قبل از اینکه عاشق بشوند، خودمان برای آنها آستین بالا بزنیم و انتخاب بکنیم؛ دختر و پسرها را زود متأهل کنیم؛ حرف من این نیست که ده، دوازده سالگی ازدواج کنند، اما بالاخره بچه ها یک ذره از آب و گل درآمدن سریع ازدواج کنند؛ برای دختر از هفده تا بیست و یک بهترین سن است، و برای پسر نوزده تا بیست و چهار سال، تازه برای پسر اگر واجب نشود این سن مناسب است، چون برای برخی از پسرها گاهی اوقات واجب می شود، در اینجا نمی شود برایشان سن تعیین کنیم.
پس در هیجانات پنهان با بچه ها گفت و گو کنیم؛ صحبت کنیم؛ نه اینکه تا می گوید مادر من از یک دختری خوشم می آید، مادر زود می گوید «برو حرف نزن زشته»؛ فکر نکنید حرف شما اثر می گذارد و این پسر دیگر سراغ این مسائل نخواهد رفت، می رود اما پنهانی، شاید روز به روز هم هیجاناتش بیشتر شود.
اگر هم احیاناً ما غفلت کردیم و بچه ها عاشق شدن، ما بزرگترها سریع بیاییم به میدان، مثلاً پسرم عاشق یک دختری شده است، به محض اینکه فهمیدیم، بگوییم مادرجان آدرس بده حداقل برویم خواستگاری، اگر دختر خوبی باشد، برای تو عقدش می کنیم، با این قید که اگر دختر خوبی باشد.
پس ما به میدان بیاییم؛ دائماً به او نگوییم، نه نرو بدرد نمی خورد؛ اگر میبینیم این فرزند ما حرف گوش می دهد، به او بگوییم، اشکال ندارد، ولی اگر دیدیم نه، گوش نمی دهد و مقاومت می کند، در اینجا بدانیم این بچه در ورطه عشق افتاده است؛ عشق هم که کور و کر می کند؛ لذا باید در این مواقع بیاییم در وسط زمین بازی کنیم، ولی بازی از ما باشد، ما رهبری بکنیم، جهت دهی کنیم.
یکی دیگر از موارد هیجانات پنهانی نا امیدی است، بچه ها گاهی اوقات نا امید می شوند؛ در این مواقع به آنها امید بدهیم. واقعاً میدانید این بچههایی که گوشی موبایل دستشان هست و در شبکه های اجتماعی هستند، هدف دشمن در این است که به این نسل نا امیدی بدهد و آینده را برایشان سیاه نشان بدهد، در حالی که این طور نیست.
من در زنجان بودم؛ جوانی آمد از من یک سؤالی کرد، گفت: حاج آقا قبل از انقلاب پیکان هفتاد هزار تومن بوده، درسته؟! گفتم: بله، اتفاقاً همان موقع پدر ما یک پیکان خرید هفتاد هزار تومان، می خواست حرف بزند که گفتم: بقیه اش را هم بشنو، آن موقع که پدر ما پیکان خرید هفتاد هزار تومان، حقوقش نود تومان بود؛ یعنی چند ماه طول کشید تا پیکان بخرد؛ آن جوان شروع کرد به محاسبه کردن، گفتم الان با پول پیکان آن موقع یک دنا پلاس می توانید بخرید. فکر نکنید آن موقع پول ریخته بود.
می دانید برخی اشتباهات ما در چه چیزهایی است، مثلاً پول آن زمان را با الان مقایسه می کنیم، نمی دانیم درآمد آن موقع چقدر پایین بوده است؛ بعضی از جوانان می گویند: در آمریکا یک کارمند پنج هزار دلار حقوق می گیرد؛ یعنی ماهانه دویست و پنجاه میلیون تومان؛ بله در آنجا با دلار حقوق می گیرند ولی با دلار هم خرج میکنند، نه اینکه با دلار بگیرند، با تومان خرج کنند، برای آن جوان مثال زدم که یکی که در آمریکا زندگی می کرد، به من می گفت: ما مردها وقتی یکبار به آرایشگاه و استخر می رویم، چهل دلار باید بدهیم، چهل دلار با پول ما دومیلیون می شود؛ آنها دلار می گیرند و دلار خرج می کنند.
یک نکته جالب، همه آمارهای جهانی می گوید ارزان ترین شهر دنیا تهران است؛ البته نکاتی در این است، و باید از اقتصاددان بپرسیم که ارزان ترین یعنی چه؟ چرا ارزان ترین شهر است؟ مثلاً عرب ها را ببینید، ایران برایشان خیلی کشور ارزانی است؛ کشورما کشور ارزانی است؛ ولی بچه های ما گاهی اوقات نا امید هستند، دلیلش چیست ؟ ما با یک نسلی مواجهیم که اطلاعات این ها به اندازه اقیانوس است؛ ولی عمقش اندازه یک بند انگشت است؛ تحلیلشان قوی نیست؛ برای همین دچار آسیب می شوند؛ بچههای ما اگر تحلیلشان قوی بشود؛ متوجه می شوند چه اتفاقی دارد میافتد و چه اتفاقی را باید رقم بزنند. پس یک دسته از هیجانات پنهان بود که راهش گفت و گو است.
هیجانات آشکار هم باید به وسیله فعالیت ها تخلیه شود. مثلاً انرژی بچه زیاد است؛ مخصوصاً در سنین پایین، ما باید زمینه ای را ایجاد کنیم که انرژی او تخلیه بشود؛ مثلاً شما الان با فرزندتان می خواهید به مهمانی بروید؛ مهمانی خیلی هیجان دارد؛ قبل از اینکه او را به مهمانی ببرید، یک ساعت زودتر راه بیفتید؛ در پارک نگه دارید و به او بگویید «برو بدو بدو کن؛ چرخ و فلک سوار شو؛ تاب سوار شو؛ یک دور، دور پارک بزن»؛ یعنی انرژی او را بگیرید سپس اگر به مهمانی بروید، خواهید دید که آرام تر است؛ نمی خواهیم بگوییم الان کاملاً آرام می شود، ولی بخشی از انرژی او را تخلیه می کنیم؛ برای تخلیه انرژی بچهها بستری باید فراهم کرد. نوجوان هم همین طور باید پر کارش کرد؛ فعالیتی برای او طراحی کرد، این می تواند خیلی کمک کند.
۶. تقویت انگیزه برای کارهای خوب و مفید
انگیزه بچهها را برای کارهای خوب زیاد کنیم. مثلاً می خواهیم به ما کمک کند، باید انگیزه اش را بالا ببریم؛ می خواهیم مسجد برود؛ باید انگیزه اش را بالا ببریم؛ در مسجد رفتن چه طور انگیزه اش را بالا ببریم؟ به طور مثال بگوییم: «زهرا جان میخوای به فاطمه دوستت هم بگی با هم بریم مسجد» خواهید دید که انگیزه اش بالا میرود.
گاهی اوقات در فعالیت ها هم این طور است؛ ما در مدرسه ای که در قم داریم برای خانواده ها می گوییم گوش هم می کنند الحمدلله، مثلاً می گوییم دختر شما اتاقش خیلی بهم ریخته است، به او بگویید: «مادرجان می خوای به دوستت بگی امروز او بیاد کمک تو دو تایی اتاق تو رو مرتب کنید، فردا هم برید خونه او اتاق اون رو مرتب کنید» هم اینکه دوستش کنارش قرار میگیرد انگیزه اش بالا میرود و هم ما گزارشاتی از خانواده ها داریم که می گویند، بچهها آبرو داری می خواهند بکنند، خودشان بلند میشوند و بخشی از اتاق را مرتب می کنند.
حکایت آقایی که می گفت به خانمم گفتم چون شما خسته می شوید، می خواهم شنبه و یکشنبه یک نیروی خدماتی بیاورم به خانه که برای شب عید به شما کمک کند، آن آقا به من گفت: حاج آقا صبح جمعه اول وقت من را بیدار کرد و گفت: بلند شو کمی خانه را مرتب کنیم، فردا این کارگر خدماتی می آید بد است که خانه این همه بهم ریخته است. ببینید این خودش چه انگیزه ای ایجاد می کند. لذا ما از ابزار انگیزه ای استفاده کنیم و انگیزه از همین عوامل ایجاد می شود.
لذا یکی از هنرهای والدین می دانید چیست؟ یکی از هنرهای والدین پیدا کردن عوامل انگیزه ساز است.
عوامل انگیزه ساز را در بچهها پیدا کنید. حالا یا با دوستش که مثالش را زدم، یا اصلاً تفریحی می خواهیم برویم، این خود ممکن است عامل انگیزش در بچهها شود؛ یا یک حس خوبی در بچهها ایجاد کنیم، مثلاً بچهها وقتی می خواهند به مسافرت بروند حسشان خوب است؛ در این مدت بیشتر حرف گوش می کنند؛ بیشتر به حرف ما توجه می کنند.
یکی از اشتباهات راهبردی برخی از پدر و مادرها این است که بعضی از برنامه های خوب را مخفی می کنند؛ مثلاً می خواهند برای ایام عید غدیر به مشهد بروند، به بچهها نمی گویند؛ پنهان می کنند؛ در حالی که بعضی اوقات این خودش ایجاد فرصت است؛ اگر شما به فرزندتان بگویید هفته آینده می خواهیم به مشهد برویم، یک هفته در این بچه حس خوب ایجاد میکنید.
ما به آقایان همین را می گوییم. می گوییم خانمها از شنیدن خبر بازار لذت می برند، این طور نباشد که دقیقه نود بگویید: خانم اگر می خواهی بازار بروی سریع آماده شو من تو ماشین منتظر هستم.
از قبل اطلاع دادن، یک ابزاری است که شما می توانید از این دو هفته استفاده بکنید. مثلاً آقا این طور بگوید: خانم آخر هفته آینده می خواهیم به بازار برویم؛ اگر این طور گفته شود دو هفته این خانم حس خوبی دارد؛ یا به طور مثال می خواهید او را ببرید شهرستان به خانه پدر و مادرش؛ نباید دقیقه نود به او بگویید، بلکه از الان بگویید دو هفته دیگر انشاءالله میخواهیم به شهرستان برویم؛ این دو هفته حس خوبی دارد، انگیزه پیدا میکند.
به همین دلیل می گویم ما باید هنر انگیزه سازی را ایجاد کنیم؛ گاهی به خانم ها در خلال مباحث می گویم یکی از چیزهایی که برای مردها خیلی مهم است، غذاست؛ غذا ابزاری است که شما با آن آقایان را زودتر میتوانید به خانه بکشانید. مثلاً آقا قرمه سبزی دوست دارد وقتی که می خواهد به سر کار برود، به او بگویید آقا انشاءالله امروز ظهر می خواهم برای شما قرمه سبزی درست کنم؛ باورتان می شود آن روز آقا با یک حس بهتری به خانه می آید، در زندگی این عوامل انگیزه ساز را پیدا کنیم.
۷. تکیه بر نقاط قوت فرزندان
یکی از نکاتی که وجود دارد، تکیه بر نقاط قوت است؛ باید کمی تکیه کنیم بر چیزی که در بچهها مثبت است؛ این هنر است؛ یکی از هنرهای والدین مثبت نگری است؛ یعنی نقاط مثبت فرزندان خود را ببینند؛ ولی متأسفانه ما نقاط منفی را راحت می بینیم؛ ایرادات را راحت میبینیم؛ در نتیجه در خانه معمولاً ما مشکلات بچهها را بیشتر جار می زنیم، تا نقاط مثبت.
ما در خانه طی یک روز چند نقطه مثبت و چند نقطه منفی مربوط به بچهها را جار می زنیم؟ به راحتی می توان مقایسه کرد؛ و بدانید بیان نقاط منفی اگر زیاد بشود؛ در این صورت ما روی تربیت اثر منفی می گذاریم. آن چیزی که به تربیت می تواند شتاب دهد دیدن نقاط مثبت است.
گاهی اوقات روی تکیه بر نقطه مثبت فرد می توانید یک انفجار خوب در او ایجاد کنید؛ می توانید این را تسری بدهید در همه ی رفتارها، و به این صورت رفتارهای خوب دیگر تولید می شود.
شما وقتی ویژگی های مثبت را می بینید، عین شعاع خورشید تمام ابعاد وجودی فرزندتان را تحت الشعاع قرار می دهد، ولی دیدن نقاط منفی این فرد را تنگ و تاریک می کند. حتی در همسران هم این طور است، مثلاً آقا رفته است سبزی بخرد، حالا اولین بار است سبزی می خرد، وقتی به خانه می آید، خانم یک نگاهی می کند و می گوید:« چشم بازار را کور کردی، این چه سبزی است خریدی» این طور رفتار کار را خراب میکند؛ باورتان می شود اگر دفعه بعد به آقا بگویید سبزی بخر، می گوید خودت برو بخر، علت اینکه برخی از خانمها مسئولیت خانه کاملاً بر دوش آنهاست همین است، وقتی این طور ایراد میگیرند، بار مسئولیت روی دوش خودشان می آید. ولی وقتی خانم زیرک و هوشمند است، آقا که سبزی را میخرد، خانم می گوید: به به چه تربی، چه پیازچه ای، تره اش خیلی ظریف و خوب است، ولی ریحانش تعریفی ندارد؛ یعنی نقاط مثبت را می گوید و این نقاط را میبیند و بیان می کند.
اصلاً فکر مریض دائم منفی ها را می بیند؛ یعنی آدمی که فکرش مریض است، فقط نکات منفی را میبیند؛ آدمی که فکر سالمی دارد، خوبی های طرف مقابل را می بیند.
مثل داستان حضرت عیسی و حواریون که در مسیری عبور می کردند و در آنجا یک لاشه بد بوی حیوانی افتاده بود؛ همه آنها دستمال گرفتند جلوی بینی خود و در رفتند؛ حضرت عیسی آنها را صدا زد، و گفت بیایید، ببینید دندانهایش چقدر سفید است؛ اینکه در یک لاشه دندان سفید را میبیند، این هنر است. ما آیا واقعاً این طور می بینیم.
مقام معظم رهبری حفظه الله از این جنس سلامت فکر است؛ وقتی در جامعه یک موضوعی را همه بعد منفی اش را میبینند، ولی حضرت آقا از درون آن منفی یک مثبتی بیرون می کشد و به جامعه ارائه می دهد.
نگاهی که حضرت آقا به خانم های بدحجاب دارند، مثبت است و واقعاً هم این طور است؛ هستند خانم هایی که ناخن هم کاشته اند، ولی ذکر شمار هم در دست دارد، این را حضرت آقا می بیند.
گاهی اوقات تکیه بر نقاط قوت و مثبت فرد را بر می گرداند؛ شما به یک بچه ای چند بار بگویید خنگ، خنگ هم نباشد، خنگ می شود، تأثیر منفی نگری این طور است.
نکته آخر را عرض کنم، البته عوامل پیشبَرنده تمام شد و این نکته پایانی است.
یک چیزی که می تواند کمک کند، بازی و ورزش در بچههاست؛ بچههایی که فعالیت دارند؛ ورزش می کنند؛ بازی می کنند؛ این ها حرف شنو تر می شوند؛ همراه تر می شوند؛ به شرط اینکه این بچه بزور چنگ نزنه واسه ورزش رفتن و بازی کردن، بلکه ما تو مدیریت تربیتی خودمان ورزش و بازی را برایش بگنجانیم.
مثلاً پدر بگوید: پسرم سر کوچه یک زورخانه هست، می خواهی ورزش زورخانهای بروی؛ خواهید دید در این صورت بچهها بعداً حرف ما را بیشتر گوش می کنند.
یک دلیل کلی هم دارد؛ به دلیل اینکه توجه کردن به نیازهای فرزندان نتیجه اش می شود همراهی بهتر، یعنی یک موقعی بچه تلاش می کند و ما را مجبور می کند که به نیازهای او تن بدهیم، و یک موقعی نه، ما بستر نیازها را فراهم می کنیم؛ این دو مقوله جداست؛ اگر ما فراهم کنیم بچهها بیشتر حرف ما را گوش می دهند.
مثالی دیگر، خانم ها بازار رفتن و مسافرت رفتن را دوست دارند؛ وقتی آقا، خانم و خانواده را به گردش و بازار نمی برد و این خانم آنقدر اصرار می کند تا این آقا زیر بار می رود که یک مسافرتی بروند؛ درست است که آقا مسافرت برده است، اما بعد از اصرار و التماس این کار را انجام داده است، این طور رسیدگی به نیازهای خانواده تأثیر خوبی ندارد؛ فرق می کند با جایی که آقا خودش پیشنهاد بدهد و خانواده را به بازار یا گردش ببرد؛ در صورت اول مرد پول هم خرج می کند، هم مسافرت می برد، تفریح می برد، همه کار می کند، آخرش هم زن و بچه با او بد هستند. به خاطر این است که اینها را با زور از او گرفته اند، خودش داوطلبانه این کار را انجام نداده است؛ اگر براساس شناختی که از فرزندان و همسر باید پیدا می کرد، این نیازها را برطرف می کرد، آنها همراهی بیشتری داشتند. لذا یکی از عوامل اصلی اقتدار، توجه به نیازهای طرف مقابل است؛ البته اقتدار عوامل دیگری هم دارد، یکی از عواملش توجه به نیازهاست.
شما وقتی به نیازهای طرف مقابل توجه می کنید، در اصل اقتدار خود را بالا می برید؛ این کار توجه طرف مقابل را به شما جلب می کند.
یک نمونه را بیان کنم:
چند روز پیش، پدری آمد پیش من؛ مشکلی با دخترش داشت؛ البته همسرشان هم بودند؛ مشکل که چه عرض کنم مشکلاتی داشتند؛ من شروع کردم نکاتی را به آنها توصیه کردن؛ گفتم شما به او پول تو جیبی می دهید یا نه؟ گفتند بله، گفتم چند وقت یکبار می دهید؟ گفتند ماهانه، گفتم چقدر می دهید؟ گفتند نیازهایش را هم رفع می کنیم، ماهی چهارصد هزار تومان هم پول به او می دهیم؛ گفتم می دانید باید چکار کنید؟ شما پول ماهانه را هفتگی کنید؛ به جای اینکه ماهی یک بار از شما پول بگیرد؛ شما در هفته یک بار به او پول بدهید؛ نه اینکه هر هفته چهارصد هزار تومان، بلکه همان پول را تقسیم کنید که می شود هفته ای صد هزار تومان؛ گفتم ببینید بچه ای که در این زمینه به شما وابستگی پیدا میکند، حرف شما را هم بهتر گوش می دهد تا بچه ای که ماهی یک بار پول می گیرد، و پیش خود می گوید تا ماه بعد کاری به پدر و مادر ندارم؛ این حرف شنوی کمتری خواهد داشت.
مثلاً شما در برخی از این سازمان ها و مجموعه های دولتی هر وقت کسی استخدام می شود، بعد از گذشت مدتی کارایی او کم می شود، چرا؟ چون پیش خود می گوید، استخدام کرده اند و سی سال من را باید تحمل کنند؛ ولی در مجموعههای غیر دولتی این طور نیست؛ چون قرار داد یک ساله می بندند و یک سال دیگر باید باز برود پای قرارداد، مجبور است کیفیت کارش را بالا ببرد، تا اینکه جوابش نکنند. یعنی وقتی یک وابستگی ایجاد می شود عملکرد بهتر می شود.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
صوت کامل نشست
نظر شما